مفهوم تغییر
یونانیان باستان اولین ملتی بودند که از تغییر سخن گفتند و آن را تنها پدیده ای می دانستند که کمک میکرد با برنامهریزی از طریق به کارگیری منابع اثربخش بتوانند به نابودی دشمنان خود بپردازند. کاربرد واژه تغییر تا پیش از قرن نوزدهم، در مورد موفقیت در جنگ و مفاهیم مربوط به آن بود و از آن زمان به بعد به تدریج در متون اقتصاد و مدیریت نیز به کار رفت. به عبارت ساده تغییر یعنی اصلاح یا به هم خوردن وضع موجود هر سیستم، اما از دیدگاه مدیریت تغییر، حرکت در جهت بهبود ساختار سازمانی است. ریچارد دفت، معتقد است که هر تغییر سازمانی قابل قبول یک فکر یا ایده جدید یا رفتار در سازمان است. وی می گوید که نوآوری سازمانی پذیرش یک ایده یا رفتار سازمانی است که برای صنعت، بازار یا محیط عمومی سازمان تازگی دارد.مدیریت تغییر، تغییر دارای تعاریف گوناگونی است. معنای واژه فرانسوی “changer“، عوض شدن یا تغییر جهت دادن است، مثل درختی که به دنبال نور خورشید تغییر جهت می دهد. این ایده که تنها چیز ثابت، تغییر است، دست کم از زمان هرالیک در 500 سال قبل از میلاد مطرح بوده است. دانهام و همکاران ، دیدگاه خود را در مورد تغییر اینگونه بیان کرده اند: دیدگاه در برابر تغییر بصورت کلی شامل شناخت های فرد در مورد تغییر، عکس العمل های احساسی در برابر تغییر و تمایلات رفتاری در برابر تغییر است. دیدگاه نسبت به تغییر مشخص شامل شناخت فرد، عکس العمل های احساسی و تمایلات رفتاری در برابر تغییر می شود. شاید متداول ترین و روشن ترین تعریف برای مدیریت تغییر این تعریف باشد: مدیریت تغییر عبارت است از فرایند، ابزارها و تکنیک هایی که به منظور ادارهی نیروی انسانی در کسب وکار در حال تغییر، برای نیل به نتایج مورد نظر به کار می رود و نیز اینکه کسب و کار به طور اثربخش با توجه به زیرساخت اجتماعی محیط کار انجام گیرد.
انواع تغییر
دفت ، در کتاب تئوری سازمانی و طراحی ساختار به تشریح آن پرداخته است. او این تغییرات را چنین بر می شمارد: تغییر در محصولات، تغییر در ساختار و سیستم ها، تغییر در انسان و تغییر در تکنولوژی .
اکرمان ، راهی سودمند برای طبقه بندی کلی از تغییرات سازمانی را ارائه کرد. اولین شیوه پیشنهادی آکرامان ، تغییر توسعه ای است که عبارت است از : ارتقاء یک مهارت، شیوه یا وضعیت بهتر برای انجام امور یا تلاش بیشتر از آن چیزی که هست. این روند با استفاده از فرایند تغییر، باعث بالندگی سازمان میگردد. مدیریت چنین تغییری ترسیم جریانی مستقیم از نقطه A به نقطه B است که مبدأ تغییر و هدف پایانی آن به خوبی درک گردیده و تا حدود زیادی عاری از پراکندگی است.
دو شیوه دیگر طبقه بندی پیشنهادی اکرمان داری پتانسیل بیشتری است و از قابلیت کارایی بیشتری برای مدیران برخوردار است. تغییر انتقالی، شیوه ای از تغییر است که سازمان به آرامی رو به تکامل می گذارد. شیوه های جدید، جانشین شیوه های جاری انجام امور می شود و مواردی از جمله سازماندهی مجدد ، ادغام، ارائه خدمات، فرایندها، نظام ها، فناوری های جدید و غیره را در بر دارد. این نوع تغییر درحالی که سازمان در وضعیت قدیمی نیست لیکن هنوز به وضعیت جدید نائل نگردیده است، شامل گام های تحولی بسیاری است. این گام ها شامل نظم موقتی سازمانی، راهنماها، و مراحل درون عملیاتی می باشد. وظیفه مدیر بسیار پیچیده تر است و اغلب شامل به کارگیری یک باره چندین فرایند جدید، تحلیل بحران و مدیریت محیط بی ثبات و ناپایدار و جستجوی نیازمندی های حاصل تغییرات دریافت شده است. در مدل انتقالی، تصویر جدید سازمان به سهولت و آرامی شکل می گیرد. نوع سوم تغییر، تغییر تبدیلی است. اساسی ترین مدلی که اکرمان ارائه می کند، تغییر تبدیلی است. در این مدل تغییر با تغییر در عقاید و آگاهی درباره امکانات و نیازمندی های سازمانی همراه است. این مدل، چیزی شبیه به رفتن به یک مارپیچ فرضی است که تغییرات آن همانند مدل تغییر انتقالی می باشد، وضعیت جدید تا شکل گیری کامل، ناشناخته است، اغلب متغیرها تحت کنترل نمی باشند، به طور ناگهانی یا مدار کوتاه است .
تغییرات سازمانی در سه مرحله که عبارت اند از : دگرگونی شرایط، حرکت به سوی وضعیت جدید و تثبیت تغییرات به عمل آمده، تحقق پیدا می کند. یک تغییر موفقیت آمیز دارای نشانه های مختلفی است. از نظر رابینز، تغییری موفقیت آمیز است که به بهبود عملکرد سازمانی منتهی شود. از جمله معرف های بهبود عملکرد می توان به کیفیت برتر، تولید محصول بهتر، کاهش هزینه و افزایش کارایی، رضایتمندی اعضاء، سازگاری و انعطاف پذیری بیشتر در برابر شرایط محیط اشاره کرد. برای آنکه تغییر سازمانی به طور موفقیت آمیز اجرا شود و ثمرات یاد شده را به همراه آورد، وجود شرایط زیر ضروری است: لازم است که مدیریت و تمام افراد مرتبط با آن، تعهد آشکار و زیادی نسبت به امر تغییر داشته باشند. افرادی که تغییر به آنها مربوط میشود، باید از قبل در جریان قرار گیرند تا مطلع شوند که چه اتفاقی رخ خواهد داد و چرا باید آنچه را از آنها خواسته شده انجام دهند. فعالیت های بعمل آمده (خصوصاً نظام ارزیابی و پاداش) باید با سایر بخش های برنامه مرتبط باشد. تغییر باید مبتنی بر تشخیص صحیح باشد و با شرایط سازمان هماهنگ باشد. ضروری است مدیر نسبت به تمامی مراحل تغییر، از تشخیص تا اجرا و ارزیابی متعهد باشد. ارزیابی، موضوعی اساسی است. باید به اینکه اعضاء چه حسی درباره تغییر دارند توجه شود. لازم است رابطه میان تغییرات به عمل آمده و رسالت و اهداف سازمان برای اعضاء روشن باشد. عامل اجرا کننده تغییر، باید از شایستگی کافی برخوردار باشد.
برخی از نظریه پردازان، علاوه بر معیارهای یاد شده، به شیوه اجرای تغییرات هم توجه کرده اند. به عنوان نمونه گرینر ،معتقد است: موفقیت آمیز بودن تغییر در این است که به توزیع مجدد قدرت بینجامد. تغییر در صورتی بیشترین نتیجه موفقیت آمیز را دربر دارد که از طریق فرایند تصمیم گیری و حل مسأله به صورتی گروهی شکل گرفته باشد. این شیوه تغییر موجب می شود دگرگونی مورد نظر توسط اعضاء پذیرفته و درونی شود . ادرواردز دمینگ، می گوید: بدون تحول کارکنان، در عمل هیچ تغییری اتفاق نمی افتد.
منبع
بزخش،ناصر(1393)، وضعیت مدیریت تغییر در خدمات کتابخانه مرکزی دانشگاه،پایان نامه کارشناسی ارشد،علم اطلاعات ودانش شناسی،دانشکده روانشناسی وعلوم تربیتی علامه طباطبایی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید