مفهوم تربیت 

مفهوم تربیت، درحوزه های مختلفی چون تربیت سیاسی ، تربیت اجتماعی وتربیت اخلاقی بکارمی رود. تربیت دینی نیزیکی از موارد کاربرد این کلمه است.هم دراین حوزه وهم درسایرحوزه‌ها، باید بکارگیری این مفهوم دقت کرد ووجه تمایزآن را ازاموری مشخص کرد که نه تربیت بلکه شبه تربیت هستند هنگامی که مفهوم  تربیت بکارمی رود ، تصویری غالب ومجملی که در اذهان شکل می گیرد، این است : «ایجاد  تغییرات مطلوب در نسل جدید» . اما باید دید آیا این تصوربرای اینکه هم تربیت را مشخص کند وهم آن را از شبه تربیت متمایز سازد کافی است؟پاسخ این سئوال منفی است، زیرا تصورمذکور، یعنی «ایجاد تغییرات مطلوب درنسل جدید» می تواند به طریقه های مختلفی صورت گیرد وچنین نیست که این طریقه ها به لحاظ تربیتی همه قابل قبول باشد . به عبارت دیگرمفهوم تربیت ، تنها به ایجاد رفتارها ، حالت ها وافکارمعینی درافراد محدود نمی شود بلکه نحوه ایجاد  آنها نیزدرمفهوم تربیت ملحوظ است.

ملاحظه‌های روشی را نمی توان از مفهوم تربیت برکنار دانست. مفهوم تربیت آنقدر انعطاف‌پذیر نیست که ما را ازلحاظ روشی ، محدود به حدودی نکند. دسته کم می توان سه مورد بارز برای شبه تربیت ذکرکرد.این سه مورد عبارتند از: عادت، تلقین وتربیت. این سه شبه تربیت، ملاحظه‌های روشی  خاصی را ایجاب می کنند که هیچ یک بطور دقیق با تربیت منطبق نیست. به کمک عادت تلقین وتحمیل می توانیم تغییراتی را که ازنظرما مطلوب است درافراد ایجاد کنیم . این تغییرات ایجاد شده ، هرچند مطلوب اند، اما ازآنجا که با ملاحظه های روشی خاصی همراهند ، تربیت محسوب نمی شوند.

عادت بر« تکرار» استواراست. ازطریق فراهم کردن شرایط تکراریک رفتار( مانند نمازخواندن) می توان آن را در فردی تثبیت کرد. دراینجا هرچند توانسته ایم تغییرات مطلوب را ایجاد کنیم اما با نظربه ویژگی‌های تربیت زیرمورد بحث قرارخواهد گرفت ، نمی توان آن را تربیت دانست . همچنین می توان ازطریق تلقین ، تغییرات مورد نظررا درکسی ایجاد کرد. تلقین بر «هیبت» استواراست . هنگامی که کسی سخن یا اندیشه ای را نه به سبب  استواری ومعقولیت آن ، بلکه تنها به دلیل هیبت گوینده آن می پذیرد وتن به تلقین سپرده است. سرانجام می توان ازتحمیل نیزبرای ایجاد تغییرات مورد نظراستفاده کرد. تحمیل آشکارا بر« زور» استواراست .

با وا داشتن  افراد به کاری ومجازات کردن آنها درصورت تخلف نیزمی توان شاهد انجام آن کارتوسط آنها بود ،  اما تحمیل نیز  تربیت نیست ، عادت، تلقین وتحمیل، هرسه شبه تربیتند ونباید آنها را با تربیت اشتباه کرد.  البته ممکن است گاهی استفاده ازاین سه طریقه، درجریان تربیت صورت پذیرد. آیا به این دلیل که تمهید مقدمه برای تربیت باشند ویا ازاین روکه موجب نجات فرد درلحظه و موقعیتی خطیرشوند. آنچه در اینجا نفی می‌شود نه این صورت‌های اجتناب‌ناپذیری یا جانبی، بلکه این تصوراست که هریک ازسر روش مذکور،(عادت، تلقین و تحمیل) چون بنیان وپیکره اصلی تربیت محسوب شود. تا در اینجا در حقیقت، بحث سلبی ومنفی بود به این معنا که تربیت چه چیز نیست. اکنون به صورت ایجابی باید بنگریم که تربیت چیست ووجود چه عناصری در آن  لازم است؟

به عبارت دیگرباید دید که ایجاد تغییرات مطلوب درنسل نو درچه صورتی تربیت محسوب می شود؟ در مقام  پاسخ  به این سئوال از چهار مؤلفه یا مشخصه بارز برای تربیت سخن گفته می شود :

مؤلفه تبیین: هرگاه ایجاد تغییرات مطلوب به لحاظ روشی چنان باشد که با تبیین همراه شود ، نخستین خصیصه  تربیت آشکارشده است. مراد از تبیین این است که فرد، خود نسبت به تغییراتی که قراراست درونی ایجاد شود بصیرت وآگاهی یابد به این ترتیب، مربی تنها به ایجاد تغییر در رفتار وحالتهای فرد نمی‌پردازد بلکه باید علاوه  برآن بینشی در فرد نسبت به این تغییرات فراهم آورد. این مؤلفه ، تربیت را ازشبه تربیت تفکیک می کند در موارد سه گانه شبه تربیت وجود عنصرتبیین ضروری نیست. نه عادت ، نه تلقین ونه تحمیل، هیچ یک مستلزم  فراهم آوردن تبیین برای فرد نیست وبطورمثال اگرتغییرمطلوب ما، نماز خواندن باشد به کارگیری شیوه های  تکرار، تلقین یا تحمیل برای این امرهیچ یک مستلزم تبیین نیست.

به عبارت دیگرسخنی دراین مورد به میان نخواهد آمد که نمازبرای چه خوانده می شود و چرا نماز خواندن برفرد واجب شده است؟ درعادت  تلقین وتحمیل تنها شرایطی را ایجاد می کنیم که فرد در  معرض کاری قرارگیرد وآن را انجام دهد، اما لازمه تربیت آن است که تغییرات مورد نظر، منطق و ماهیتش برای فرد روشن شود. به بیان دیگر، تربیت چرا برداراست وچرایی  نه به صورت انفعالی بلکه به شکل فعال انجام می شودیعنی ما منتظرنمی شویم بلکه به شکل فعال انجام  می شود یعنی ما منتظرنمی شویم که برای فرد سئوالی پیش آید  بلکه خود جریان تربیت متضمن تبیین است.

مؤلفه معیار: دومین مؤلفه اساسی درتربیت به دست دادن معیارهاست. بعبارتی می توان گفت که این عنصردرواقع بسط  مؤلفه پیشین یعنی تبیین است . دامنه تبیین ازروشن ساختن دلیل وحکمت یک رفتاریا حالت معین تا به دست دادن ، قواعد معیارهای کلی ، گسترش می یابد آنچه درمؤلفه پیش مطرح بود بیشترناظربه نکته اول یعنی اول روشن کردن دلیل وحکمت . رفتاریا حالت معینی است که می خواهیم آن را درفرد ایجاد کنیم اما درمؤلفه  دوم ، قواعد کلی مورد نظراست. قواعد ومعیارها ، همچون فرمول های انتزاعی هستند که اعمال و رفتارها را برحسب آنها می سنجیم معیارها می توانند هروضعیت مطلوب یا نامطلوب را درجریان تربیت مشخص کنند.

تربیت، مستلزم گذاشتن معیارها دراختیارمتربی است . وی نه تنها باید دلیل وحکمت رفتاریا حالتی را که در وی  پدید می آید ، بداند بلکه باید قواعد کلی امورمطلوب ونامطلوب را درجریان تربیت بشناسد تا  امکان ارزیابی برای وی فراهم شود. معیارشاخص ، رفتارمطلوب یا نامطلوب را معرفی می کند که ما می‌توانیم آن رفتاررا درهرجایی که اتفاق می افتد بازشناسی کنیم ، معیاربا توجه به کلیتی که دارد به ما کمک می کند که وضعیت مطلوب یا نامطلوب را چه درنزد خود وچه درنزد دیگران وحتی مربی بازشناسی کنیم این  مؤلفه نیزتربیت را ازشبه تربیت متمایز می کند در عادت، تلقین وتحمیل، معیار بدست نمی آید وضرورتی برای  این کاروجود ندارد بلکه ممکن است در مواردی حتی احرازی برای مخفی نگه داشتن قواعد و معیارها یا راز و  رمزها هم صورت پذیرد. به عنوان مثال در تلقین که برهیبت وهیمنه تلقین کننده استواراست مطلوب آن است که چهره وی همواره درهاله ای ازابهام وشکوه ناشی ازابهام قرارداشته باشد. این پشتوانه اصلی تلقین است ونمی توان ونباید آن را با روش تبیین ازمیان برد. اما تربیت ایجاب می کند که تبیین وبه دست دادن معیارها  صورت پذیرد زیرا آنچه پشتوانه تربیت است همین روشن  بینی وبصیرت درمتربی است . درجریان تربیت  چیزی میان مربی ومتربی پنهان نیست معیارها به صورت متقابل بیان  می شود وفرد ازآنها اطلاع می یابد.

مؤلفه تحرک درونی : سومین مؤلفه انسانی درمفهوم تربیت ، تحرک درونی درفرد متربی است درعادت دادن ، تلقین وتحمیل به وضوح مشخص است که موتورحرکت دربیرون ازفرد قراردارد واو به یک ظرف توخالی شبیه است که قرار است چیزی درآن بریزیم ازاین رو مادام که الزام وتلقین ازبیرون جریان دارد ویا شرایط تکراررفتارمورد نظر  فراهم است .رفتارمذکورصورت می پذیرد درمقابل تربیت فرآیندی است که درآن، فرد انگیزه های عمل خود را درخود ، به نحو روشن وبارزملاحظه می کند . به بیان تمثیلی می توان گفت ، تفاوت تربیت با شبه تربیت ، مانند تفاوت جوشیدن چشمه با پرکردن استخری ازآب است. این هردو ازآب برخوردارند اما تفاوت درنوع برخورداری است. برخورداری ازدرون وبرخورداری ازبیرون. تربیت فرآیندی است که درآن سرانجام باید دردرون فرد تحولی  رخ دهد واوبا انگیزه روشن بداند که چگونه رفتارکند چگونه فکرکند وچه ویژگی هایی داشته  باشد.

 مؤلفه نقاّدی :  با وجود سه مشخصه پیشین ، انتظارمشخصه چهارمی را می توان داشت .

هنگامی که تربیت مستلزم تبیین، به دست دادن معیارها وحرکت درونی استواربود ، بطور طبیعی مشخصه چهارمی یعنی نقاّدی، آشکارمی شود. براین اساس، یکی ازلوازم قطعی جریان تربیت، ظهورنقد نقاّدی  است ، بخصوص ازناحیه متربی نسبت به مربی است. هنگامی که متربی حکمت اعمال ورفتارهای مطلوب درتربیت را شناخت ومعیارها را بازشناخت وخود نیز انگیزه درونی درحرکت خویش داشت، آمادگی نقاّدی نسبت به مربی وبطورکلی، نسل گذشته خواهد داشت به ویژه معیارها دراین امرنقش بارزی دارند ، زیرا آنها را می توان درهر موردی به  کارگرفت و برحسب  مطابقت موقعیت ها،   با آنها به ارزیابی و داوری  پرداخت .  در این میان ، فرقی میان مربی ومتربی نیست . مربی ونسل تربیت کننده هم مشمول این قاعده است این ویژگی نیز تربیت را  از شبه تربیت جدا می کند و در عادت، تلقین و تحمیل، چون معیاربدست داده نمی شود ، امکان نقد میسرنیست .

نقاّدی یکی از مشخصه‌های مهم فرآیند تربیت تلقی می‌شود زیرا میتواند یکی از پارادوکس‌های جریان تربیت را رفع کند این پارادوکس به نحوزیرقابل بیان است .تربیت توسط نسل گذشته و برحسب دیدگاه آنان انجام   می شود اما انتظار می رود نسل تربیت شده درشرایطی متفاوت با شرایط نسل پیشین، زندگی کنند اگر تربیت  را به گونه‌ای توصیف کنیم که امکان نقد ونقاّدی درآن وجود داشته باشد ودرحقیقت این امربخشی  از تربیت محسوب می شود، دراین صورت امکان نقدنسل گذشته فراهم می شود وهمین زمینه تغییر در نسل جدید را  فراهم می کند وبه این ترتیب پویایی فرآیند تربیت تأمین می شود. هرچند معیارها را نسل گذشته به دست نسل نومی دهد اما چون تحقق معیارها ، آسان و زود یاب نیست فاصله آنها ازمعیارها روشن خواهد بود ونسل نو با دراختیار داشتن معیارها زمینه نقد را دراختیاردارد.

نسل گذشته باید مشخص کند که درحال تربیت کردن است یا مشغول عادت دادن تحمیل وتلقین کردن ، زیرا با نظربه مؤلفه نقاّدی تربیت مستلزم چنین امری خواهد  بود. اگرنقد را به حیطه اساسی تربیت وارد کنیم دیگرچنین نخواهد بود که مربیان به عنوان مظهر فضیلت ، تقوا و  عدالت تلقی شود . مربیان به طور غالب، نگران آنند که اگرنقصیه ای درآنها مشاهده شود این برای تربیت ومحیط تربیتی آفت زا است. اما با نظر به عنصرنقاّدی، ضرورتی ندارد که مربی ازهمه نقصیه ها مبرا است.جریان تربیت به پایان نرسیده و مربی ومتربی ، هردو مشمول جریان تربیت هستند .

شخصی که به وجود خدا وپیامبری حضرت محمد (ص) ومعاد شهادت بدهد مسلمان است واحکام اسلام از قبیل طهارت ، جوازازدواج واحترام  اموال براو مترتب می شود لیکن صرف این عقاید واعتراف به آنها درتضمین سعادت دنیا وآخرت انسان کفایت نمی کند بلکه علاوه برآنها عمل به تکالیف نیزضرورت دارد. خدای سبحان برای تأمین سعادت دنیا وآخرت انسان برنامه کامل وجامعی را تنظیم نموده وبه وسیله پیامبر اسلام فرستاده است به بعضی از کارها امر کرده که واجب بوده وباید انجام بگیرند. پاره ای امورهم مستحب هستند که خوب است انجام بگیرد و بعضی دیگرمکروه اند که بهتراست ازآنها اجتناب شوند . اینها تکالیـفی هستـنـد کـه ازجـا نب خـدای سبـحان بـرعـهـده بندگان نهاده شده وآنها وظیفه دارند که درزندگی وتمام حرکات وسکنات  خود این تکالیف  را رعایت نمایند تا مسلمان  واقعی باشند وازمنافع دنیوی واخروی اسلام برخوردارگردند.آزادی فرد  مسلمان ، در محدوده  قوانین ومقررات اسلامی مقید می شود وچاره ای جزالتزام وتقید به ضوابط شرع   ندارد این تقلید نه تنها به زیان او نیست بلکه تضمین کننده سعادت واقعی او می باشد.

بنابراین التزام به تکالیف شرعی وپرورش روح تعبد یکی ازامورمهمی است که باید والدین آن را جز برنامه  تربیتی کودکان قراردهند وآنها را وظیفه شناس ومتعهد واهل عمل کنند. والدین این مهم را دردو مرحله انجام می دهند. مرحله اول: توجیه وتفهیم نسبت به ضرورت انجام تکالیف دینی. دراین مرحله سعی می‌کند در فرصتهای مناسب به مقداردرک وشعورکودکان نام خدا وپیامبر(ص) را با عظمت یاد کنند ومهربانی‌ها والطاف او را یادآور شوند . نعمت های فراوان الهی را دراین جهان وجهان آخرت بازگوکنند وبدین وسیله مهرومحبت خدای بزرگ دردل کودکان تثبیت نمایند . آنگاه به آنها  تفهیم کنند که جعل و تدوین احکام الهی وارسال  پیامبران نیزازالطاف خداوند وبرای تأمین سعادت دنیا وآخرت انسانهاست، پس انسانی که سعادت خویش را   طلب می کند با ید به وظیفه  دینی خویش پایبند باشد وازطریق شوق و رغبت به انجام تکالیف را درکودکان پرورش دهند.

مرحله دوم : شروع به عمل وعادت کردن است . والدین دراین مرحله نباید درانتظارفرا رسیدن زمان بلوغ کودکان باشند بلکه باید ازاولین فرصتی که تمایل ورغبتی درکودک برای انجام تکالیف دینی مشاهده شد کارخود را شروع نمایند البته باید توان جسمی ومقداردرک وشعورکودک را همواره منظوربدارند. وانجام کارد شواری را براو تحمیل نکنند زیرا ممکن است موجب تنفراوشود، مثلاً وقتی درحرکات نمازازپدرومادرتقلید می کند و را تشویق نمایند  اما به وضو وقرائت صحیح وادارنکنند، بلکه بگذارند تا زمان دیگری که استعداد انجام آنها را پیدا کند درآن زمان وضو گرفتن وقرائت حمد وسوره و خواندن نمازصحیح را به تدریج به او یاد دهند.

آنگاه با لطف ومدارا او را به  نمازخواندن تشویق نمایند . ازسن هفت – هشت یا نه سالگی اورا به نماز    خواندن امرکنند و به هرطریق ممکن ازاو بخواهند که حتماً نمازبخواند. اگرپدرومادربه نمازاهمیت بدهند ودر اول وقت نمازخود را به خوبی ادا کنند کودکان نیزازآنها درس می گیرند. یکی ازاموری که به نماز خواندن کودکان کمک می کند این است که پدرومادردرنمازجمعه وجماعت ومجالس دینی شرکت کرده وکودکان را نیزبه همراه خود ببرند. بدین وسیله می توان کودکان را کم‌کم به نماز خواندن عادت داد وچنین افرادی غالباً تا آخر عمربه خواندن نمازملتزم خواهند ماند. عادت دادن کودکان به انجام سایر واجبات حتی انجام کارهای خیر، رعایت حقوق دیگران واجتناب ازمحرومات و کارهای زشت نیز باید از زمان قبل  ازبلوغ شروع پایه گذاری شود.

چنانچه تا زمان بلوغ یا بعد ازآن به تأخیر بیافتد. احتمال موفقیت کمتری خواهد  بود.

مفهوم تربیت دینی 

در یک جامعه اسلامی انتظارازخانواده های مسلمان آن است که فرزندان را « مسلمان ومؤمن» بارآورند. البته ، کلی گویی که درتربیت کودکان دردی را دوا نمی کند.  در مسأله (چه باید کرد)؟  هرچه  بیشتر سراغ  مصداق های عینی و نمونه های  جزئی برویم ، موفق‌تریم .  تقید والدین  به مراعات مسائل مذهبی می تواند برنامه‌های اسلام را در چشم انداز فرزندان زیبا و جذاب جلوه دهد و عملکرد نسنجیده و رفتار سوء آنان ، ارزشهای مکتبی را ازرونق واعتبار می اندازد مثلاً « آموزش نماز » یکی ازاین برنامه‌هاست که اولیاء دین به آن سفارش کرد ه اند. یاد دادن قرآن یازمینه سازی برای فرا گرفتن این کتاب آسمانی، وظیفه وحق دیگری به شمارآمده است . وقتی مادری افتخار  می کند که کودکش انگلیسی یاد گرفته است یا به کلاس کامپیوتر  می رود اگربه « قرآن آموزی» و« نمازخوانی»  او هم افتخارکند. گرایش به معنویات را در جان فرزند ودر  نهاد خانواده ریشه دارترمی کند ولی اگرخجالت بکشد چه؟ … این است که گفته می‌شود کیفیت علمی و برخورد والدین با مقوله‌های تربیت مکتبی در جذب یا دفع فرزندان مؤثراست .

 حدیثی ازامام صادق (ع) می فرمایند: ما کودکانمان را ازهفت سالگی به روزه گرفتن دستورمی دهیم، درحدی که بتوانند ، تا نصف روز یا کمتروبیشترهرگاه تشنه وگرسنه شدند می گوییم افطارکنند. این کاررا برای این  انجام می دهیم که به روزه  عادت کنند وطاقت بیاورند. شما فرزندانتان  را وقتی به نه سالگی رسیدند درحد ظرفیت توانشان به روزه تشویق کنید وچون تشنه شوند بخورند. این همان شیوه بسترسازی وآماده سازی برای مسلمان  زیستن است که با  تمهیدات  وبرخوردهای تربیتی والدین انجام می گیرد، یعنی ایجاد شوق بری برنامه های دینی وکسب آمادگی برای انجام تکالیف واجب درزمان وشرایط خاص خودش، این گامی درجهت رشد معنوی فرزندان  است وچه کسی بهترازپدرومادرمی تواند این نقش را ایفاء کند؟

دست یافتتن به ایمان دینی نوجوان را دررسیدن به آرامش روان که ازنیازها وضرورت های این دوران است کمک  می کند و اضطرابهای اورا فرومی نشاند. اساس تربیت دینی واخلاقی فرزند درخانواده ریخته میشود ازاین  رو  اولیاء گرامی اسلام به والدین توصیه کرده اند که فرزند را تحت مراقبت وکنترل تربیتی خود قرار دهند  پیش از آنکه گمراهان او را از مسیر مستقیم هدایت دورسازند. پدر و مادر نباید فرزندان خود را به  حال خود رها  کنند بلکه باید او را درمواجهه  با بحرانهای مختلف زندگی کمک کنند و زمینه رشد وتقویت  ایمان مذهبی را برایشان فراهم سازند .

هرانسانی با فطرت خداپرستی متولد می شود وخداوند صفت خدا پرستی  را درذاتش قرارمی دهد وبا سرشتش می آمیزد. ازاین روهرکس به سراغ معبود می رود هرچند بسیاری درتطبیق مصداق دچاراشتباه می‌گردندخدای‌منان درمورد سرشت خداپرستی انسانها فرموده است : « فِطرَةَ اللهِ الَتی فَطَرالنّاسُ عَلَیها» فطرت خدایی است که مردمان را با آن آفریده است . (روم : 30) رسول اکرم (ص)می فرمایند: « کُلُّ مَولودُ یُولِدُ عَلی الفِطرَةِ حَتی یَکُونُ اَبَواهُ یُهَوِدّانِهِ وَیُنَصِّّرانِهِ »

هرنوزادی برفطرت خداپرستی متولد می شود تا آنگاه که پدرومادرش او را یهودی یا مسیحی می‌سازند. پرورش این فطرت وسرشت پاک برعهده والدین است. والدین باید بربیدار سازی وجهت دهی وپرورش این ودیعه خدایی بکوشند وآنان را چنان راهنمایی کنند که تمام شئون زندگی خویش را برپایه تعالیم دینی  پی ریزی نمایندو با راهنمایی های سعادت بخش دینی را درتمام ابعاد زندگانی فردی و اجتماعی فرزندان وارد نمایند و« صراط مستقیم» را به آنان بشناسانند ودراین راه از آموزشهای عملی و تلقین وترغیب به تفکروتدبرکمک بگیرند وبدانند که بهره وری ازروشهای غیرمعقول وقهری باعث سرخوردگی فرزندان می شود. والدین آنگاه دلسوزحقیقی فرزندانند که بیش ازآنچه دراندیشه دنیای فرزندان خود هستند به  فکر  معنویات وآخرتشان باشند که سعادت ورستگاری این جهان  نیزبدان وابسته‌ است.

ضرورت و اهمیت تربیت دینی :

شاید کمترکسی درباره ضرورت ولزوم تربیت دینی شک کند زیرا با اندکی تفکرروشن می شود که سعادت انسان درگرو تربیت دینی است.  تربیت دینی می تواند ارتباط آفریده با آفریدگاررا مستحکمتر کند و او را به پذیرش تعهد وقبول مسئوولیت وا دارد انگیزه بعثت انبیاء نیز دراصل برهمین هدف استواراست . درباره  این آیات به طورصریح به تربیت دینی فرزندان پرداخته شده :

  • « یا اَیُها الَّذینَ آمَنوا قُوا اَنفُسِکُم وَاَهلیکُم ناراً وُقودُها النَّاسُّ وَالحِجارَةُ» (تحریم:6)
  • ای کسانی که ایمان آورده اید حفظ کنید خودتان را وخانواده تان را ازآتشی که هیزم آن انسانهای عصیانگر و طغیانگرهستند.
  • و در آیه دیگرمی فرماید:« قُل اِنَّ الخاسِرینَ الَّذینَ خَسِروااَنفُسَهُم وَاَهلیهِم یَومَ القِیامَةِ»  (زمر: 15)
  • بگو زیانکاران واقعی کسانی هستند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده‌اند.

اولیای گرامی اسلام نیز بر تربیت به طورعام وتربیت دینی فرزندان به طور خاص تأکید وتوصیه کرده اند. رسول خدا(ص) میفرماید: فرزندانتان را به سه ویژگی تربیت کنید : دوستی پیامبرانتان، دوستی اهل بیت او  وقرائت قرآن. همان حضرت می فرمایند: به کودکان خود در هفت سالگی امرکنید که نماز بگزارند. امام صادق (ع) نیز از پدر بزرگوارشان نقل می کنند که فرمود: ما اهل بیت فرزندانمان را در پنج سالگی به نماز وامی داریم ولی شما فرزندانتان را در هفت سالگی به نمازوادارسازید.ودرحدیثی دیگر می فرمایند: بچه هفت ساله بازی  کند ، هفت سال نوشتن بیاموزد وهفت سال حلال وحرام را بیاموزد .

آغازتربیت دینی :

تربیت دینی، به حقیقت ازروزگاران قبل ازتولد ، ومرحله انتخاب همسرشرو ع میشود مراقبت های دوران حمل آن را رنگ وصفا می بخشد وپس ازتولد والدین مستقیماًٌ به جهت دادن وساختن او می‌پردازند.ازهمان لحظه اول تولد، بعد ازبریدن ناف درگوش راست طفل اذان ودرگوش چپ اقامه خوانده می شود. و این به حقیقت ابتدای تربیت دینی درباره طفل است. درسنین بعدی گام به گام اقدامات دیگردرآموزش وپرورش دینی طفل به عمل می آید بطور اجمال طبق روایات قابل یادآوری است درسه سالگی آموزش جمله «لااله الاالله» درحدود سه سال وهشت ماهگی آموزش شهادت به رسول خدا درپایان چهارسالگی دورود برمحمد (ص) وآلش ودرپایان پنج سالگی آموزش دست چپ وراست، آموزش قبله، آموزش سجده درپایان شش سالگی واداربه نمازوآموزش رکوع وسجود درپایان هفت سالگی وشستشوی دست وصورت وخواندن نمازدر پایان نه سالگی، آموزش وضووامربه نمازو… مطرح است .

کودک  را ازهمان آغازدوران خردسالی باید به آداب دینی آشنا کرد. ودراوشوق ورغبت لازم برای اجرای برنامه های دینی پدید آورد. برنامه ها درهرزمینه اگرازهمان کودکی به صورت عادی درآید دیگربرای انجام آن جای اعمال زورونگرانی نیست. درعین حال حال برخی ازروایت نشان می‌دهد که اگرکودک ازحدود هفت سالگی نمازنخواند باید مورد بازخواست قرارگیرد. منتها کوشش والدین متوجه این امراست که سعی کند درانجام برنامه‌های دینی رنج وزحمتی برای کودک نباشد ودرنتیجه وازدگی ایجاد نشود. بدین نظرامام صادق(ع) می فرماید: ما کودکان خود را فرمان می دهیم که نمازظهروعصررا یکباره ونمازمغرب وعشاء را هم متوالیاً وبدون فاصله بخوانند تا نیازبه تجدید وضوو زحمت برای آنها نباشد .

منظوراین است که گاهی روش غلط والدین درواداشتن کودکان به انجام برنامه های مذهبی موجب بدبینی ونفرت آنان درانجام برنامه های دینی درسنین بعد می‌شود. چه نارواست که پدر و مادر برای مقدس کردن  فرزندان خردسال خود آنها را با خویش به جلسات مذهبی واحیاء ببرند وساعتهای طولانی او را مقید کنند که با دیگران بنشینند ومثلاً دعایی را زمزمه کنند . چه نارواست که پدری برای برنامه مستحبی طفل را به  مضیقه اندازد وخواب وآسایش او را سلب کند. واداشتن طفل به چنین زمینه هایی موجبات وازدگی آنها  از مذهب  فراهم می کند.

درپرورش دینی عمل ورفتاروالدین نقش عمده ای دارد. مهریکسان به  فرزندان ،بوسیدن وابرازمحبت مساوی به  دو کودک ، رعایت حق درجانبداری ازکودک به آنها درس عدالت وانصاف می دهد. شب زنده داریها ، دعاهای خیروالدین درباره دیگران ، حسابرسیها ، خیرخواهیها، طرز تفکروراه وروش زندگی را به کودک عرضه می کند. اینکه پدریا مادرنمازرا تند می خوانند یا کند، به  مسائل مذهبی پایبند هستند یا نه ، واقعاً ازگناه ترسان است یا نیست، به حقیقت خدا را شاهد وناظردرعمل  خویش می‌بیند یا نه درتربیت دینی کودک موثراست .

کودک در محیط خانه با وعوامل انسانی متعددی تماس دارد که مهمترین آنها پدرومادرهستند. خانواده بهترین محیط برای تربیت کودک است. کودک وقتی زبان مادری را درخانه فرا گرفت ازطریق مکالمه وگفتگو افکاروآرای بنیادی ازافراد خانواده به او منتقل می شود ومعارف واطلاعات او هم سطح با افکارخانواده پیش می رود ودراعمال خود نیزبه تقلید از افراد خانواده می پردازد، ازاینرواگربسیاری ازاعمال روزمره انسانها را بررسی وتجزیه وتحلیل وریشه یابی کنیم خواهیم دید که بیشترآنها ازتربیت خانوادگی سرچشمه می گیرد. کودک دین خود را می پذیرد، ودر  عقاید، اخلاق واعمال ازخانواده تأثیرمی پذیرد.

منبع

پورشیخعلی،فاطمه(1389)، رابطه رفتار دینی والدین با روابط عاطفی موجود درخانواده و خودشکوفایی دانش‌آموزان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی بخش علوم تربیتی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0