مفهوم بهزیستی روانشناختی چیست؟

در بطن جنبش نوین روان شناختی مثبت نگر بسیاری از پژوهشگران برجسته بر لزوم در نظر گرفتن جنبه های مثبت بشر و مفهوم بهزیستی در تعریف سلامت روان تاکید کرده اند و غالب آنها فقدان بیماری های روانی و وجود بالای بهزیستی را به عنوان سلامت روانی تلقی می کنند . بهزیستی روانی به عنوان یکی از مؤلفه های اصلی سلامت عمومی و رضایت در زندگی در خلال دو دهه گذشته توجه بسیاری از روانشناسان و محققان را به خود جلب کرده و پژوهشهای گسترده ای  در این باره انجام گرفته است. در این راستا رضایت از زندگی به یک فرایند قضاوتی شناختی اشاره دارد که در آن افراد به طور کلی کیفیت زندگی خود را بر اساس مجموعه‌ای از ملاک ارزشیابی می کنند و با توجه به پیامدهای نارضایتی از زندگی و مفهوم موجود در تعریف مذکور، رضایت از زندگی گویای سلامت‌روان است .

یکی از عوامل مهمی که با عملکرد شغلی افراد رابطه دارد بهزیستی روانشناختی و رضایت از زندگی است  احساس خرسندی و بهزیستی در طول عمر ،از مؤلفه های نگرش مثبت افراد نسبت به جهانی است که در آن زندگی می‌کنند . در واقع تجربه شادمانی و رضایت از زندگی هدف عالی زیستن در این جهان به شمار می‌رود و احساس غم و ناخرسندی اغلب مانعی در راه انجام وظایف است .احساس بهزیستی به معنای ارزیابی کلی از زندگی است که بر اساس اهداف شخصی و میزان دسترسی به آنها شکل می‌گیرد .این عامل یکی از مهمترین نیازهای روانی بشر در زندگی تلقی می شود و به همین دلیل اثرات عمده ای بر شکل گیری شخصیت آدمی ودر یک کلام مجموعه زندگی انسان دارد ودر پی آن همیشه بر عملکرد انسان در سطوح مختلف تأثیر می گذارد.

بهزیستی روانشناختی دارای مقیاسهائی است که همگی سه مشخصه کلی دارند: اول اینکه درونی هستند؛ یعنی در درون تجربه فرد قرار می گیرند، دوم اینکه بهزیستی روانشناختی اندازه گیریهای مثبت راشامل می شود، از این نظر با اندازه گیریهائی مثل بهداشت روانی که با فقدان مولفه های منفی تعریف می شود تفاوت دارد. سوم اینکه اندازه گیریهای بهزیستی روانشناختی نوعأ سنجش کلی از تمام جوانب زندگی یک شخص را شامل می شود گرچه می توان خلق یا رضایت را درون حیطه خاصی سنجید، تأکید معمولأ روی قضاوتی یکپارچه اززندگی شخص است. بهزیستی روانشناختی به عنوان رشد استعدادهای واقعی هر فرد تعریف می شود وافزایش ظرفیت حالتهای مثبت و کاهش حالتهای منفی به عنوان بهزیستی بهینه تعریف می‌شود و ارتقای سطح بهزیستی روانشناختی یکی از اهداف روانشناسی در قرن حاضر محسوب می‌شود .بهزیستی بر حسب کیفیت و کمیت مولفه ها ئی تعریف می شود که بر اساس آن افراد زندگی خود را لذت بخش می بینند .به عبارت دیگر ، اینکه افراد چگونه زندگی خود را ارزیابی می کنند به بهزیستی مربوط می شود.

در این حوزه بهزیستی روانشناختی بر اساس معنا، درک نفس و سطح عملکرد مشخص می شود .در تلاش برای فهم و ارزیابی بهتر بهزیستی روانشناختی ، ریف یک مدل چند بعدی را ارائه داد که بیانگر نظریه بهزیستی است . مدل ریف برای  حل این مشکل بوجود آمد که پژوهشهای قبلی در ارزیابی واقعی بهزیستی با شکست مواجه شده بود . با در نظر گرفتن مشکلات در تعیین ویژگیهای اساسی بهزیستی روانشناختی مثبت در حوزه های پژوهشی ،ریف ارزیابی جامعی از بهزیستی روانشناختی ارائه داد. با استفاده از دیدگاه روانی _ اجتماعی اریکسون ،و نیوگارتن روی تغییر شخصیت در بزرگسالی و دیدگاه آلپورت در مورد رسش ، ریف شش بعد بهزیستی روانشناختی را مشخص کرد . این شش بعد شامل، احساس استقلال ،تسلط بر محیط ،رشد شخصی ،روابط مثبت با دیگران، داشتن هدف در زندگی، و خویشتن پذیری می شوند.ابعاد بهزیستی روانشناختی ریف دیدگاه بهتری از بهزیستی روانشناختی را فراهم می کند و اینکه افراد چگونه در این ابعاد با هم متفاوت هستند را مشخص می کند.

بعد احساس استقلال مشخص می کند که چگونه فرد فشارهای اجتماعی را مدیریت کند و خودش را چگونه ارزیابی کند .فردی که در این بعد بالا ارزیابی می شود خود تصمیمی و احساس استقلال دارد ،در حالی که افرادی که در این بعد پایین ارزیابی می شوند در مورد نظر دیگران در مورد خود نگران هستند .بعد تسلط بر محیط با توانائی شخص برای اداره محیط مشخص می شود . فردی که احساس بالائی در تسلط بر محیط دارد ، احساس می کند که در هدایت محیط و فعالیتهای خود فردی شایسته است ، در حالی که فردی که احساس پائینی از تسلط بر محیط را گزارش می کند ، نمی تواند مشکلات را حل نماید و احساس می کند کنترل پائینی بر محیط دارد .بعد رشد شخصی با احساس فرد از رشد پیوسته مشخص می شود .افرادی که در این بعد بالا ارزیابی می‌شوند احساس می کنند پیوسته در طول زندگی در حال رشد هستند ، در حالی که افراد دارای احساس پائین در این بعد ،دچار احساساتی از قبیل خستگی ،عدم علاقه یا رکود در زندگی هستند .

بعد داشتن هدف در زندگی  با اهداف فردی در زندگی و چگونگی معنا دادن  به زندگی مشخص می‌شود .فرد دارای احساس بالا در این بعد ،احساس قوی از هدف در زندگی دارد ، در حالی که فرد دارای احساس پائین هدف در زندگی ، اهداف کمی در زندگی دارد و احساس می کند زندگی اش بدون معنی است .بعد روابط مثبت با دیگران ، با تعامل شخص با دیگران و اینکه آیا فرد دارای روابط قابل اعتماد است، مشخص می شود . فردی که در این بعد روابط بالا را گزارش می کند از رابطه با دیگران رضایت دارد، در حالی که فرد دارای احساس پائین روابط با دیگران ، رابطه اجتماعی با دیگران ندارد و فاقد حس اعتماد به دیگران است .و در نهایت بعد خویشتن پذیری با نگرش فرد در جهت خود و مسیر زندگی مشخص می شود . فرد دارای احساس بالا در این بعد نگرش مثبت و واقعی ای نسبت به خویش دارد و فرد دارای احساس پائین در این بعد احساس نا امیدی در زندگی اش را تجربه می کند .

پژوهش روی بهزیستی روان شناختی نشان می دهد که بزرگسالان کاهش احساس هدف در زندگی و رشد شخصی را گزارش می کنند . همچنین پژوهشها نشان می دهند زمانی که از بزرگسالان راجع به انتظارات آنها در مورد بهزیستی روان شناختی سئوال می‌شود ، آنها بهزیستی پائین تری را نسبت به جوانان گزارش می کنند . علیرغم  این کاهش در بهزیستی روان شناختی مرتبط با سن ، نظریه های زیادی نشان می دهد که بزرگسالان برای مقابله با استرسهای زندگی راه حلهای منفی انتخاب می کنند و این منجر به پائین آمدن بهزیستی روان شناختی آنان می شود .

نظریه های بهزیستی روان شناختی:

مدل تعادل پویا :بر اساس مدل تعادل پویا پژوهشها در زمینه بهزیستی روان شناختی بر اساس این تفکر به وجود آمده اند که اگر شخص قادر به دنبال کردن و انجام دادن نیازهای اساسی انسان باشد ، خوشحالی را تجربه می‌کند. این پژوهش ها عواملی را مشخص می کنند که عبارتند از موقعیتهای بخصوص ، رویدادهای درونی، ویژگی‌های دموگرافیک که بهزیستی را تحت تاثیر قرار می‌دهند. بر اساس مدل تعادل پویا شخصیت ، قویترین پیش بینی  کننده بهزیستی است .این مدل توسط هیدی و ویرینگ مطرح شده و بیان میکند که افراد دارای حد متوسطی از بهزیستی هستند که توسط شخصیت آنها تعیین می شود .آنها عقیده دارند که افراد دارای شخصیت برون گرا نسبت به افرادی که درون گرا هستند ، احتمال بیشتری دارد که رویدادهای معینی را تجربه کنند . این رویدادها سطح پایه ی بهزیستی روان شناختی را تحت تاثیر قرار می دهند .در حالی که حوادث غیر عادی فرد را در سطوح بالا و پائین بهزیستی قرار می دهند نه در حد متوسط . مدل تعادل پویا بیان می کند که افراد زمانی که به موقعیتهای بهنجار برخورد می کنند به سطح پایه بر می گردند.

الگوی ویسینگ و وان ایدن  : ویسینگ و وان ایدن یک سازه ی بهزیستی کلی را مطرح کردند که به وسیله ی ” احساس انسجام و پیوستگی ” در زندگی ، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی مشخص و اندازه گیری می شود . آنها تاکید می کنند که بهزیستی روانی ، سازه ای چند بعدی یا چند وجهی است و این حیطه ها را در بر می گیرد : عاطفه ، شناخت ، رفتار و روابط بین فردی .

  • عاطفه : در افراد بهزیست یا خوشبخت ، احساس مثبت بر احساسات منفی غلبه دارد .
  • شناخت : این افراد رضایت از زندگی را تجربه می کنند به نظر آنها زندگی قابل درک و قابل کنترل است.
  • رفتار: این افراد ، چالشهای زندگی را می پذیرند و به کار و فعالیت علاقه دارند .
  • روابط بین فردی : این افراد به دیگران اعتماد می کنند و از تعامل اجتماعی نیز بر خوردارند .

ویسینگ و وان ایدن ، یک عامل بهزیستی روان شناختی کلی را شناسائی کردند و آنرا به صورت ترکیبی از کیفیتهای ویژه از قبیل احساس انسجام ، رضایت از زندگی ، تعادل عاطفه و نگرش کلی نسبت به خوش بینی یا جهت گیری مثبت به زندگی تو صیف کردند.

نظریه ناهمخوانی رضایت : نظریه ناهمخوانی رضایت بیان می کند که افراد خودشان را با استانداردهای متنوع مقایسه می کنند که به سطح اشتیاق افراد، سطح ایده آل رضایت ، اهداف ، نیازها ، موقعیتهای قبلی و دیگر افراد وابسطه است . طبق نظریه میکالوس مردم با مشاهده اطرافشان و مقایسه خود با دوستان و آشنایان و یادآوری گذشته ، اهداف و استانداردهائی را انتخاب می کنند. قضاوت شاد کامانه و رضایت بخش فرد به اختلاف بین موقعیتهای اخیر و استانداردهای شخص بستگی دارد . به این معنی که اگر فرد موقعیت اخیر را خوشحال کننده تصور کند واین خوشحالی با استانداردهای شخصی فرد در زمینه شادی و بهزیستی هماهنگ باشد ، فرد احساس رضایت ، بهزیستی و خوشحالی می کند.

در حالی که نظریه های ابتدائی  مقایسه ی اجتماعی بر اساس این تفکر به وجود آمدند که یک فرد اگر در اطراف او بدترین چیزها وجود داشته باشد ، خوشحال خواهد بود و بر عکس اگر اطراف او خوشحال کننده باشد ، ناشاد خواهد بود ، نظریه های اخیر میزان شادی و ناشادی در افراد را بر اساس نوع اطلاعات دریافتی آنها از افراد مشخص می‌کند. اگر اطلاعات رضایت بخش باشد فرد موقعیت را رضایت بخش می داند و اگر اطلاعات رضایت بخش نباشد ، فرد موقعیت اجتماعی را  تهدید کننده می بیند .

بر اساس نظریه ویلیامز ، ارتباطات  متراکم  به ویژه در فیلم ها و برنامه های تلویزیونی همه انسانها را به گروههای رقابتی تبدیل کرده است . بنا بر این بر اساس نظریه آنان ، در محیطهای قدیم شانس بهتری برای خوب بودن کاری وجود داشت ، اما امروزه انسانها در حال رقابت و مقایسه خود با فردی هستند که در دنیا جزء بهترینها می باشد. از آنجا که افراد نمی توانند به زندگی خیالی که در تلویزیون می بینند برسند ، در آنها افسردگی افزایش می یابد و شادکامی کاهش می یابد.

نظریه هدف غایی : نظریه هدف غائی در مورد بهزیستی ادعا می کند که به دست آوردن شادکامی به دستیابی به یک هدف یا مجموعه ای از نیازها بستگی دارد .ساختار و نوع هدف یک فرد در زندگی و رسیدن به این هدف سطح رضایت از زندگی فرد را مشخص می کند.نظریه هدف غایی نشان می دهد که بعضی از عوامل ممکن است مانع بهزیستی باشند . این عوامل شامل فقدان هدف ، آرزو و یا تعارضات نا هشیار بین اهداف می باشند . رویکردهای هدف غایی اشاره می کنند که یک شخص ممکن است به علت اهداف غیر واقعی یا مشکل در مهارتهای رسیدن به هدف نتواند به اهداف غایی زندگی اش برسد . در نظریه های معروف به هدف نهایی ، باور بر این است که شادکامی و خوشبختی ذهنی زمانی به دست می آید که افراد به اهداف مبتنی بر ارزشها و نیازهای خود جامه عمل بپوشاند .

ابعاد بهزیستی روان شناختی

ریف با تأکید بر این که سلامت مثبت چیزی فراتر از فقدان بیماری است ، اشاره کرد که بهزیستی روان شناختی به آن چه فرد برای بهزیستی به آن نیاز دارد اشاره می کند . او معتقد است که برخی از جنبه های کنش وری بهینه ، مانند تحقق هدفهای فرد ، متضمن قانون مندی و تلاش بسیار است و این امر ممکن است در تعارض کامل با شاد کامی کو تاه مدت با شد . او معتقد است که بهزیستی را نباید ساده انگارانه ، معادل با تجربه بیشتر لذت در مقابل درد دانست . در عوض بهزیستی در بر گیرنده تلاش برای کمال و تحقق نیروهای بالقوه فرد است . بهزیستی روان شناختی اشاره به حسی از سلامتی دارد که آگاهی کامل از تمامیت و یگپارچگی در تمام جنبه های فرد را شامل می شود . بر این اساس ریف مؤلفه های بهزیستی روان شناختی را در بر گیرنده شش عامل دانست .

پذیرش خود : یکی از مؤلفه های کلیدی بهزیستی ،داشتن نگرشی مثبت به خود است ، البته نه به معنای خود شیفتگی و عزت نفس خیلی بالا و غیر معمول ، بلکه به معنای احترام به نفسی که بر اساس آگاهی از نقاط قوت و ضعف خود می باشد. به طوری که اریکسون بیان داشته است که آگاهی از کاستی های خود و نیز پذیرش اشتباهات خویش، یکی از مشخصه های بسیار مهم داشتن شخصیتی کامل و تکامل یافته است. همچنین بیان داشته است که یکی از عوامل یکپارچگی ایگو، رسیدن به آرامش در عین وجود پیروزی‌ها و شکست‌ها و نا‌امیدیهای گذشته است. چنین خود پذیری بالائی بر اساس خود سنجی واقع بینانه، آگاهی از اشتباهات و محدودیت های خود و عشق نسبت به خود و دیگران بنا شده است .

هدفمندی در زندگی: توانایی پیدا کردن معنا و جهت گیری در زندگی و داشتن هدف و دنبال کردن آنها ، که تمامی اینها در تقابل با خوشبختی قرار دارد .اولین و روشن ترین نظریه در مورد هدفمند بودن در زندگی را فرانکل داده است فرانکل سه سال بسیار سخت را در اردو گاه نازیها گذراند و در طول این سالها با داشتن اهداف خویش زنده ماند . دید او نسبت به ارتقا سطح زندگی و اهداف و معنای زندگی آنقدر عمیق بوده که توانسته در سالهای پس از آزادیش ، روشی از روان درمانی (معنا درمانی ) را برای کمک به همنوعانش در یافتن معنای زندگی پیدا کند  با استفاده از این روش افراد می توانند در برابر سختی ها و رنجها پایداری و مقاومت کنند .

رشد شخصی : یا توانایی شکوفا ساختن کلیه نیروها و استعدادهای خود ، پرورش و به دست آوردن توانائی های جدید که مستلزم روبرو شدن با شرایط سخت و مشکلات می باشد . زیرا رویاروئی با این شرایط باعث می شود فرد نیروهای درونی خویش را بجوید و نیز توانائی های جدیدی را به دست آورد . چه زمانی بیشتر احتمال یافتن این نیروها می رود ؟ زمانی که فرد تحت فشار است ، این استعدادها مکررا کشف می‌شوند و قدرت خود را در تغییر شرایط نشان می دهند . خود شکوفائی انسانها در طی چالشها و شرایط نا مطلوب، بیانگر توانائی روانی انسان در کنار آمدن با مشکلات، تحمل بسیاری از مصیبتها و بازگشت پس از پشت سر گذاشتن آن و پیشرفت پس از گذار از موانع می باشد.

تسلط بر محیط : یکی دیگر ازکلیدهای رسیدن به بهزیستی ، تحت کنترل داشتن جهان پیرامون است . یعنی هر کس باید بتوانه تا حد زیادی بر زندگی و محیط اطرافش تسلط و احاطه داشته باشد ، و این کار در گرو این است که فرد محیطش را مطابق خصوصیات و نیازهای فردی خود شکل دهد و بتواند آنرا به همان شکل نگه دارد . چنین تسلط و احاطه ای تنها از تلاش و عملکرد خود فرد و در متن کار ، خانواده و زندگی اجتماعی او به دست می آید . داشتن کنترل در زندگی ، چالشی است که انسان تا آخر عمر با آن رو برو است . این جنبه از بهزیستی بر این نکته تأ کید دارد که ، برای ایجاد و حفظ محیط کاری و خانوادگی مطلوب هر شخصی ، همواره به نیروی خلاقه او احتیاج است .چنین محیطی است که برای فرد و اطرافیانش بهترینها را به همراه دارد و زمانی که در چنین محیطی قرار داریم متوجه می شویم که تسلط ، قوی ترین نیرو و توانائی انسان است .

خود مختاری : به این معنا ست که فرد بتواند بر اساس معیارها و عقاید خویش عمل کرده و زندگی کند ، حتی اگر بر خلاف عقاید و رسوم پذیرفته شده در جامعه باشد . یک انسان کاملا رشد یافته و خود شکوفا ، کسی است رها از هر گونه قرارداد اجتماعی و سنن. به نظر می رسد این بعد از بهزیستی کاملا مفهوم فضیلت غربی را میرساند که در آن فرد برای رسیدن به خود مختاری و انتخاب سبک زندگی بر اساس خواسته‌ها و دیدگاه‌های شخصی و درونی خویش‌، کاملا انزوا طلب می شود و حتی برخی از ننگها را می‌پذیرد.  بنا براین فردی که چنین روشی را برای زندگی بر می‌گزیند ، توانائی زندگی در تنهائی و بی کسی را دارد . چنین طرز زندگی هم شجاعت و هم تنهائی را می طلبد.

روابط مثبت با دیگران : عبارت است از  برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری چنین رابطه ای و نیز عشق ورزیدن به دیگران. این جنبه اجتماعی – ارتباطی  بهزیستی، در بر گیرنده بالا و پائین شدن های روابط و تعاملات اجتماعی بین فردی است. به این معنا که روابط می‌تواند از یک رابطه شدیدا عاشقانه و صمیمی تا روابطی پر از مشکل و نا راحتی در نوسان باشد .تجزیه و تحلیل عمیق تر روابط انسانها (آنچه ما آنرا صمیمیت میدانیم ) ما را به آنجا می رساند که روابط صمیمانه ، در حقیقت آمیخته ای از احساسات مثبت و منفی افراد نسبت به یکدیگر است . چگونگی در هم آمیختن این دو احساس متضاد ، چیزی است که ما برای درک بهتر عملکردهای فردی به دنبالش هستیم.

منبع

 منزوي چالشتري، حسن (1393)، رابطه نگرش مذهبي با بهزيستي روانشناختي و فرسودگي شغلي، پايان نامه كارشناسي ارشد، روانشناسي عمومي، دانشگاه علامه طباطبائي

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0