مفاهیم و مبانی مدیریت استعداد
امروزه منابع مالي و تكنولوژيك تنها مزيت سازمانها به شمار نميروند، بلکه در اختيار داشتن افرادي مستعد و توانمند ميتواند فقدان و يا نقص ديگر منابع را نيز جبران نمايد. در وضعيت رقابتي موجود و در محيطي، كه تغييرات پيدرپي و نوآوريهاي مداوم اصليترين ويژگي آن است، تنها سازمانهايي موفق به كسب سرآمدي خواهند شد كه نقش استراتژيك منابع انساني خود را درك نموده و داراي منابع انساني ماهر، دانش محور، شايسته ، نخبه و توانمند باشند.
نظريههاي نوين اقتصادي با تاكيد بر اقتصاد دانش محور، موفقترين اقتصاد را در آينده، اقتصادي ميدانند كه به توليد و توزيع دانش پرداخته و از آن به صورت تجاري بهره برداري كند. از اين رو، در نظريات نوين اقتصادي نقش سرمايههاي انساني در توليد دانش و كسب درآمد بيش از بيش مورد توجه قرار گرفته است. اساس رقابت به كلي در حال دگرگوني است. در عصر دانش و دانايي، سازمانها در حال تاكيد روز افزون بر دانش و كاركنان دانشي هستند. بنابراين در حوزه مديريت منابع انساني برلزوم طراحي فرايند جامعي از مديريت استعداد تاكيد ميشود .
مديريت استعداد به سازمانها اطمينان ميدهد كه افرادي شايسته، با مهارتهاي مناسب و در جايگاه شغلي مناسب داشته باشند. مديريت استعداد داراي چرخهاي است كه شامل سه حوزه اصلي است، شناسايي و جذب استعدادها، حفظ و نگهداري استعدادها و توسعه استعدادها. سازمانهاي امروزي ديگر به دنبال استخدام نيرو نيستند بلكه در پي جذب استعدادها ميباشند، امري كه از آن با عنوان نبرد استعدادها يا جنگ براي بدست آوردن استعدادها ياد ميشود.
همچنان كه براي جذب مشتريان اقدامات روشمندي صورت ميگيرد، براي جذب استعدادهاي سازماني نيز بايد به طور روشمند اقدام كرد. بهترين راهبرد براي موفقيت در رقابت براي جذب استعدادها، گردآوري تمام افراد با استعداد نيست بلكه جذب مناسبترين افراد است. به عبارت ديگر، كشف، جذب، مديريت و تعامل با كساني است كه ميتوانند در محيط كاري شركت، با انگيزه، متعهد و كارا باشند.
تعریف استعداد
در تحقیقات گوناگون شاهد تعاریف متعدد از واژه “استعداد”و همچنین دیدگاههای متفاوتی درباره آن میباشیم. راث و کونچی معتقدند، استعدادهای طبیعی در طول زمان پایدارند و تنها عامل کلیدی استعدادها بهرهوری آنها میباشد. کیلفتون و باکینگهام تاکید میکنند، که ممکن نیست فردی بدون استعداد لازم، توانایی کافی داشته باشد.تانسلی ،هریس،استوارت،ترنر بیان میکنند که استعداد به عنوان ترکیبی پیچیده از تواناییها،دانش ،توانایی شناختی و پتانسیل کارکنان در نظر گرفته می شود.
در لغت نامه مفاهیم جایگزین برای واژه استعداد به قرار زیر است: قابلیت، توانایی ذهنی، قریحه، علاقه، ظرفیت، استعداد ذهنی، توانایی، موهبت، نبوغ و هنر است .ادمیشل، هلن فیلد جونز و بث الکسلرود در کتابی تحت عنوان “جنگ برای استعداد” استعداد را این گونه تعریف کردند.”بر این اساس استعداد شامل مفاهیمی مانند ذوق ذاتی، مهارتها، دانش، هوش، قابلیت، غریزه، توانایی یادگیری است.
مدیریت استعداد
واژه مديريت استعداد اولين بار در اواخر دهه 90 و زماني ارائه شد كه محققان گروه مك كينزي دريافتند، بهترين اقدامات كه شركتها را به عملكرد بالايي رسانيده است، مديريت استعدادها است. مديريت استعداد، مديريت استراتژيك جريان استعداد در يك سازمان است. هدف و مقصود آن تضمين عرضه مطلوبي از استعدادها به منظور انطباق افراد مناسب با مشاغل مناسب در زمان مناسب بر مبناي اهداف استراتژيك سازمان است. در تعريفي ديگر مديريت استعداد دربرگيرنده تمامي فرايندهاي منابع انساني، مديريت امور و فناوريهاست. مديريت استعداد عموماً به معني كاوش، كشف، انتخاب، حفظ و نگهداري، توسعه و بهسازي، به كارگيري، و بازسازي نيروي كار است.
گروهي ديگر از محققين مدعياند كه بهتر است مديريت استعداد به منزله مجموعهاي از موضوعات در نظر گرفته نشود بلكه به منزله نوعي ديدگاه يا نگرش ذهني به آن نگريسته شود.از اين منظر، يك ديدگاه مديريت استعداد بر اين باور است كه افراد با استعداد، نقش محوري را در موفقيت سازمان ايفا ميكنند. يكي ازجامعترين تعاريف توسط گاي و سيمز ارائه شده است .
اين دو صاحب نظر مديريت استعداد را بدين صورت تعريف ميكنند:تسهيل پيشرفت مسير شغلي و ايجاد افرادي بسيار با استعداد و ماهر در سازمان با استفاده از فرايندها، منابع، سياستها، روشها، و رويههاي رسمي و مدون.
تعاریف مختلفی برای مدیریت استعداد وجود دارد.گستردهترین تعریف این است که،”مدیریت استعداد ” مدیریت استراتزیک گردش استعداد در سرتاسر سازمان است. و میتواند به سازمان کمک کند که افراد درست را با مشاغل درست براساس اولویت های کاری هماهنگ کند. این تعریف میتوانند به عنوان یک دیدگاه کل نگر و استراتژیک برای منابع انسانی و برنامهریزی سازمان یا به عنوان یک روش جدید برای افزایش اثربخش سازمان محسوب میشود . هدف مدیریت استعداد، بهبود پتانسیل کارکنانی است که قادرند تفاوت ارزشمندی چه در حال، چه آینده ، برای سازمان خلق کنند. بنابراین مدیریت استعداد باید عملکرد سازمان را بهبود بخشد.
تیلور بیان کرد اکثر تعاریف صرفا به این میپردازد که مدیریت استعداد باید در برگیرنده چه چیزی (ماهیت استعداد)باشد به جای اینکه بگوید واقعا مدیریت استعداد چیست. بنابراین اولین تعریف را می آورد:”مدیریت استعداد ایجاد قابلیتها در تناسب با تعهدات است”. او بیان می دارد که تعریفش از مدیریت استعداد روی هدف اصلی مدیریت استعداد تمرکز دارد و این بحث را عنوان می کند نباید مدیریت استعداد به عنوان یک هدف فردی در نظر گرفته شود بلکه باید به عنوان هدف سازمان به صورت یک کل در نظر گرفته شود، مدیریت استعداد باید به سازمان کمک کند تا اطمینان یابد قادر به تحقق همهی وظایف و اهداف زمان حال و آینده است در واقع، مدیریت استعداد همان بهرهگیری از مجموعهای یکپارچه از فعالیتهاست برای حصول اطمینان از اینکه سازمان میتواند منابع انسانی با استعداد مورد نیاز خویش را در حال و آینده جذب کند و پرورش دهد.
هدف مدیریت استعداد، تضمین گردش استعداد در سازمان است و به خاطر سپردن این اصل که استعداد منبع اصلی و عمده هر شرکت است. در برخی موارد تصور میشود که مدیریت استعداد صرفا با کارکنان اصلی سازمان یا همان کارکنان بلند پرواز سرو کار دارد. اسمیلانسکی بیان می کند که هدف مدیریت استعداد بهبود ظرفیت، دردسترسپذیری و بهرهگیری منعطف از کارکنانی است که به طور استثنایی توانا (دارای پتانسیل بالا)میباشند و تاثیر زیادی بر عملکرد کسب و کاردارند. اما بیتردید هر کسی درهر سازمانی استعداد دارد، حتی اگر برخی بیش از دیگران استعداد داشته باشند، فرآیند مدیریت استعداد نباید محدود به تنی چند از کارکنان شایسته گردد. مدیریت استعداد بیان میکند که طراحی سازمان فرد محور است و مجموعهای از فعالیتهای مشترک و در تناسب با مدیریت نیروی کار را پوشش میدهد. این امر منجر به ارتباط با منابع انسانی و کارکردهای آن میشود . مدیریت استعداد بر این تاکید میکند که چگونه سازمان ها “استعدادهایشان را جذب میکنند ،به کار میگیرند ،انگیزه و توسعه میبخشند ،مدیریت میکنند و پاداش میدهند. در واقع، مدیریت استعداد “چگونگی جذب سیستماتیک ، شناسایی ، به کارگیری ،اشتغال و نگهداری و توسعه افرادی با پتانسیل بالا که دارای ارزش خاصی برای سازمان می باشند را بیان می کند. تعریف عملیاتی مدیریت استعداد این چنین است :” جذب، انتخاب، شناسایی، نگهداری، مدیریت و توسعه کارکنان دارای پتانسیل بالا جهت ارتقای عملکرد آنان”.
مفهوم مدیریت استعداد
مدیریت استعداد، تسهیل و توسعه پیشرفت مسیر شغلی افراد بسیار با استعداد و ماهر در سازمان، با استفاده از دستورالعمل های تدوین شده، منابع، سیاستها و فرآیندها میباشد .مدیریت استعداد یا مدیریت استعدادیابی را سرمایه گذاری در توسعه کارکنان، شناسایی جانشینها و افراد با استعداد در سازمان و بالنده کردن آنان برای ایفای نقشهای گوناگون رهبری تعریف می کنند.لوئیس و هاکمن براساس تعاریف موجود از نویسندگان و محققان حوزه مدیریت منابع انسانی و مدیریت، سه مفهوم پایه ای برای واژه مدیریت استعداد پیدا نمودند.
در اولین مفهوم، مدیریت استعداد را مجموعهای از وظایف منابع انسانی مانند استخدام، انتخاب، آموزش و توسعه تعریف کردند. از این منظر، آنها استدلال میکنند که مدیریت استعداد ممکن است کمی فراتر از یک واژه مد روز یا حسن تعبیری از مدیریت منابع انسانی باشد. آنها در متون مورد بررسی به این امر اشاره داشتند، که مدیریت استعداد یک روش سیستمی جهت اجرای وظایف مدیریت منابع انسانی است، اما نه به نحو سنتی آن بلکه با نگاهی گستردهتر و با عملکردی دقیقتر با استفاده از وسایل فناوری جدید مثل اینترنت و نرم افزارهای مربوطه و با هدف اجرا در کلیه سطوح و قسمت های سازمان.
مفهوم دوم لوئیس و هاکمن از مدیریت استعداد به طور خاص تمرکز بر پیش بینی یا مدل سازی فرآیند منابع انسانی در حیطه سازمان براساس عواملی، مانند مهارت های نیروی کار، عرضه و تقاضا و رشد و فرسایش نیروی کار دارد. از این دیدگاه، مدیریت استعداد کم و بیش مترادف با منابع انسانی یا برنامه ریزی نیروی کار است.
مفهوم سوم لوئیس و هاکمن متمرکز بر افراد با استعداد از لحاظ عملکرد و پتانسیل است. افراد با پتانسیل بالا در جریان استفاده از نیروی کار در سازمانها بیشتر مورد توجه قرار میگیرند و سازمان در جذب آنها کوشش بیشتری مینماید.همچنین میتوان مدیریت استعداد را چنین تعریف نمود: کلیه فعالیتها و فرایندهای مرتبط با پستهای اصلی و کلیدی که منجر به مزیت رقابتی با دوام برای سازمان شده و نیز توسعه نیروی کار با پتانسیل بالا را سبب میشود.
فرد مستعد را به صورتهای مختلفی چون: مهمترین و ارزشافزاترین افراد که بیش از سایرین در خلق مزیت رقابتی نقش دارند. افراد دارای مهارت بالا و پرورش یافته افراد دارای پتانسیل بالا برای موفقیت در سازمان و نیروی کارماهر عجین شده با کار و متعهد تعریف کردهاند. در مجموع میتوان گفت منظور از مستعد، فردی است که به واسطه دارا بودن ظرفیتها و قابلیتهای ویژه (دانش ، تجربه، مهارت)و تعهد بالا نسبت به کار ،سهم چشمگیری در ایجاد ارزش و موفقیت سازمان دارد.
مدیریت استعداد عبارت است از، شناسایی استعداد و سپس همنوا کردن آن با نقشهای شغل بمنظور بیشینه کردن در گیری(عجین شدن) فرد با نقشی که با قوتهای ذاتی او منطبق است.در واقع مدیریت استعداد عبارت است از انجام یک سری فعالیتهای یکپارچه بمنظور تضمین جذب، نگهداری، انگیزش و توسعه کارکنان مستعد مورد نیاز، در حال حاضر و در آینده توسط سازمان. هدف مدیریت استعداد توسعه و نگهداری یک استخر استعداد متشکل از نیروی کار ماهر، عجین شده با کار و متعهد به منظور تضمین جریان استعداد است. مدیریت استعداد تضمین میکند که افراد مناسب با مهارتهای مناسب در محل مناسب قرار گرفتهاند و بر فعالیتهای مناسب، متمرکز و نسبت به آن عجین شدهاند.
اگر چه غالب صاحبنظران، مدیریت استعداد را درباره کارکنان مستعد می دانند اما برخی آن را در ارتباط با مجموع استعدادهای موجود در سازمان میبینند و معتقدند فرایندهای مدیریت استعداد نباید محدود به عده خاصی از کارکنان شود.
تاریخچه مدیریت استعداد
واژه جنگ استعداد برای اولین بار توسط شرکت مشاورهای مکنزی در سال 1997ارائه شد. در بررسی شرکت مکنزی مشاهده شد که سازمانهایی که در جذب، توسعه و نگهداری مدیران با استعداد موفقتر هستند میزان سوددهی بیشتری دارند. همین امر سبب شد نگرش به افراد با استعداد برای سازمانها عوض شده و به آنها به دید یک منبع ایجاد مزیت رقابتی نگریسته شود. پیش از آن در سال 1996 تولگان در کتاب خود با نام مدیریت نسل X عنوان می کند که استعدادهای نسل X (متولدین پس از جنگ جهانی دوم( و تمایلشان برای به چالش کشیدن فعالیت استخدامی منجر به انقلابی در این فعالیتها شده است، انقلابی که استعدادگر است. در چنین شرایطی مفهوم استخدام دائمی در یک سازمان به سرعت در حال کمرنگ شدن است. در دهه های 1960 تا 1970 مدیریت استعداد به عنوان یک مسئولیت جنبی به دپارتمان پرسنلی محول شده بود، در حالی که امروزه مدیریت استعداد به عنوان یک وظیفه سازمانی که مسئولیت آن به عهده تمام دپارتمان هاست، بسیار جدیتر از گذشته مورد نظر قرار گرفته است. با آگاه شدن رهبران سازمانها از این حقیقت که استعدادها و تواناییهای کارکنان آنان است که کسب و کار آنها را به سمت موفقیت هدایت میکند، شرکتها بر آن شدهاند تا در زمینه مدیریت استعداد وارد عمل شوند و برای حفظ کارکنان با پتانسیل بالای خود تلاش کنند. به طور کلی از مدیریت استعداد به عنوان آخرین موج در حوزه مدیریت منابع انسانی یاد میشود .
واژه مدیریت استعداد اولین بار در اواخر دهه 1990 هنگامی پدیدار شد، که نتایج تحقیقات نشان داد در شرکتهای با عملکرد بالا، مدیریت استعداد بهترین فعالیت برای تمایز سازمان است. مزیت رقابتی سازمانها ناشی از استعداد کارکنان و نیز مدیریت صحیح و مناسب استعداد در سازمان است. در واقع مدیریت کردن استعدادها در سازمان، وظیفه و مسئولیت تمام مدیران است. میشل ، جونز و اکسل رود پیبردند که شرکتهایی که در جذب، حفظ و توسعه کارکنان مستعد بهتر عمل میکنند، بازگشت سرمایهشان 22 درصد بیشتر است. اما آیا مدیریت استعداد فقط یک واژه جدید برای مفهومی قدیمی است؟
مدیریت استعداد متشکل از طراحی استعداد وپرورش آن نسبتا مفهوم جدیدی است که صرفا در دهه2000 ظهور یافت. مدیریت استعداد از تعبیر “جنگ برای بدست آوردن استعداد” نشات گرفت، تعبیری که ریشه در اواخر دهه 1990 دارد. به مثابه ابزاری برای روشنگری مشکلاتی که زمانی سازمان در حین جذب و حفظ کارکنان با استعداد با آن مواجه بودند. با وجود این، اوریلی و پفر خاطر نشان میسازند که ” شرکتهایی که نوعی ذهنیت “جنگ استعداد” را میپذیرند ممکن است بسیار زیاد برای استعدادهای افراد برون سازمانی ارزش قائل شوند و استعدادهایی را که از پیش در سازمان حضور دارند، خفیف بشمارند”. رویکرد باید رویکردی باشد که بر توانایی همگان برای موفقیت تاکید ورزد و به این طریق “با کارکنان عادی به نتایج غیر عادی دست یابند “. پفر هشدار میدهد که جنگ برای تصاحب استعدادها استعارهای غلط است چرا که این استعاره توان تیمهای متشکل از کارکنان را اغلب بیش از صرف تجمعی از افراد به طور اثربخش عمل خواهند کرد، پست می شمرند.
البته که حرف تازهای درباره رویکردهای متنوع مندرج در مدیریت استعداد برای گفتن وجود ندارد. مدیریت استعداد عبارت است از: جذب، حفظ، انگیزش، پرورش کارکنان و طراحی جانشینی منابع انسانی. اما این رویکردها با تجمع در کنار یکدیگر نوعی کلیت به هم پیوستهتر به وجود میآورند که میتوان از آن به عنوان نیروی محرکهای برای تدوین و اجرای رویکردهای هماهنگ و با حمایت متقابل یکدیگر استفاده نمود و به سازمان برای تصاحب و حفظ منابع انسانی مستعد مورد نیاز خویش یاری کند. مدیریت استعداد با ایده “بهترین مکان برای کار” ارتباط دارد که در دهه 2000 ایجاد شد.
هیچ چیز جدیدی درباره شرکتهایی که خواستار حفظ بهترین استعدادها هستند وجود ندارد. برای مثال شرکت است ایندیا، تاسیس 1600، برای استخدام افراد متخصص از بررسیهای رقابتی استفاده کرد. جنرال الکتریک نیز برای توسعه افرادش همین کار را انجام داد. اما آنچه که جدید است این است که برای بسیاری از شرکتها ، مدیریت کردن استعدادها بسیار مهم شده است. در پاسخ به بسیاری از تغییرات در محیط کار، از انقلاب صنعتی تا جهانی شدن و برون سپاری، مدیریت استعداد توسعه یافته و منطبق شده است.
با گذشت سالها، مدیریت استعداد شکلهای متفاوتی گرفته است و فقط به دنبال یافتن بهترین استعداد نیست بلکه به توسعه افراد نیز توجه میکند. شاین به بررسی توسعه افراد در چرخه مسیر شغلی پرداخت و مفهوم لنگرهای مسیر شغلی را ایجاد کرد. لنگرهای مسیر شغلی به مرور زمان در تجربیات شغلی و فردی ایجاد شده و از سه مقوله عمده تشکیل شده است:
- استعدادها و تواناییهای ادراک خود
- ارزش اساسی و مهم
- احساس تکامل یافته نسبت به انگیزهها و نیازهایی که مربوط به مسیر شغلی میشود .
این مفهوم بر تعامل میان تواناییها، انگیزهها و ارزشها در خودپنداری شخص تاکید می کند. شاین پنج لنگر مسیر شغلی شناسایی کرد:
- شایستگی فنی/کارکردی
- شایستگی عمومی مدیریتی
- استقلال /خودمختاری
- امنیت/ثبات
- خلاقیت کارآفرینی
در دهه 1980، شاین سه لنگر دیگر به لنگرهای مسیر شغلی اضافه کرد:
- خدمت/از خود گذشتگی
- چالشهای محض
- سبک زندگی
در دهه 1970شواهدی مبنی بر ایستادن افراد در لنگرهای مسیر شغلی دیده شد. اگرچه در دهه 1980، شاین پی برد علاوه بر آن که افراد باید با محیط متلاطم و سه لنگر اضافه شده که در سازمانشان وجود دارد، سازگار شوند، باید با تغییرات سریع اقتصادی و تکنولوژیکی ،اعتماد به نفس داشته باشند.
به منظور جذب استعداد، سازمانها باید عوامل فوق را را در نظر بگیرید بعلاوه این عوامل نقش مهمی در توسعه افراد ایجاد میکنند، افراد برای تعیین چگونگی افزایش بهرهوری و درگیر شدن در کار به ارزیابی لنگرهای مسیر شغلی نیاز دارند. شاین این سوال را مطرح کرد که آیا مسیر شغلی که افراد اشغال میکنند باید برنامهریزی و بودجهبندی شود؟ متاسفانه این سوال در ده سال گذشته بدون پاسخ مانده است. اغلب سازمانها تلاش میکنند تا تعیین کنند که مدیریت استعداد چیست و چگونه میتوان آن را بهینه کرد هیچ برنامه توسعه استانداردی وجود ندارد. مقالات زیادی درباره مدیریت استعداد منتشر شده است اما درباره تعریف، مقیاس و اهداف کلی مدیریت استعداد، هیچ چیز روشنی وجود ندارد. جدول(2-1)خلاصه ای از جریان فکری مدیریت استعداد را نشان می دهد.
جدول: جریان های فکری مدیریت استعداد در دهه های گذشته
مدیریت استعداد/ منابع انسانی | · جابه جایی واژه منابع انسانی با مدیریت استعداد · مدیریت استعداد، مجموعه فعالیتهای بخش منابع انسانی است(استخدام، انتخاب، توسعه، مدیریت موفقیت/مسیر شغلی) |
مفهوم منبع استعداد | · مدیریت استعداد، مجموعه فرآیندهای طراحی شده برای اطمینان از جریان کافی کارکنان در مشاغل سازمان است · با برنامهریزی منابع ارتباط دارد · بر روی برنامهریزی”نیروی کار/نیروی انسانی” از درون/برنامه ریزی موفقیت تمرکز میکند · افراد درست در زمان درست، در شغل درست قرار میگیرد |
مدیریت استعداد عمومی | · مدیریت استعداد تنها متمرکز بر موقعیتهای خاص نیست 1. مدیریت استعداد برطبق عملکرد 2. مدیریت استعداد همچون یک کالای تفکیک شده از دو ادراک دموگرافیک و انسانی پدیدار شده است · مدیریت کردن افراد با عملکرد بالا مهم است زیرا روندهای کسب و کار و دموگرافیک انسانی پدیدار شده است. · همکاری و ارتباط مدیران در همه سطوح · تنظیم نیازهای توسعه و استعداد سازمانها و رهبرانشان |
مفهوم مدیریت استعداد کل نگر | · مدیریت استعداد، مفهوم و استراتژی است که: 1. سیستم و منابع انسانی را منسجم میکند الف)بین بخشها و سطوح مختلف ارتباط مورب ایجاد میکند ب)همکاری همه کارکنان و مدیران، از هیات مدیره تا پایین ترین سطح کارمند، ایجاد میکند. 2. تسهیل در ماهیت(همچون توسعه سازمان) 3. تنظیم استعدادها با استراتژی کسب و کار 4. فعالیت بر حسب ثبات و رشد آینده 5. توسعه فرآیندهای بهبود یافته برای توسعه و مدیریت کردن استعدادها 6. ارتباط فرهنگی میان همه کارکنان/مدیران |
در حوزه اول ، مدیریت استعداد مجموعه فعایتها و کارکردهای بخش منابع انسانی است به عبارت دیگر استخدام ، انتخاب ، توسعه و مسیر شغلی را در بردارد. در این حوزه واژه مدیریت استعداد جایگزین منابع انسانی شده است. جریان دوم ،مدیریت را بر حسب منبع استعداد تعریف می کند. این جریان، همچنان که متمرکز بر استعداد درون سازمان به جای بیرون سازمان است. مرتبط با برنامهریزی موفقیت یا برنامهریزی منابع انسانی است. مدیریت استعداد ،مجموعه فرآیند های طراحی شده برای اطمینان از جریان کارکنان در سازمان است. بسیاری از سازمانها ، به مدیریت استعداد به عنوان فرآیند استخدام توجه می کند.باکینگهام و وسبورگ مدیریت استعداد را بر طبق عملکرد تعریف کردند. مدیریت استعداد “عمومی ” فقط روی موقعیت های خاص تمرکز نمیکند. عنصر کلیدی، مدیریت کردن افراد با عملکرد بالاست که نیازمند همکاری و ارتباط با مدیران در همه سطوح است .
راسول و پورچ مدیریت استعداد را شامل برنامهریزی موفقیت دانستهاند . این دیدگاه رویکردی سیستماتیک و بلند مدت برای کسب نیازهای استعداد جاری و آتی سازمان به منظور دستیابی به اهداف کسب و کار است. این فقط به معنی قرار دادن افراد درست در مکان درست و در زمان درست نیست، بلکه هر گونه تلاش طراحی شده برای اطمینان از عملکرد اثر بخش مداوم واحد یا سازمان، با تمرکز بر توسعه، جانشینی و بکارگیری استراتژیک افراد کلیدی است. راسول و ولینز همچنین مدل شایستگی را برای کمک به برنامهریزی نیازهای آتی استعداد، که تبدیل به شایستگی کلیدی شود، اجرای استراتژی و برتری عملیات را بهبود میدهد. این یک رویکرد کل نگر به منابع انسانی یا توسعه سازمان و برنامه ریزی کسب و کار است. مدیریت استعداد، عملکرد و پتانسیل افرادی که میتوانند روی سازمان اثر بگذارند را بهبود میدهد. آشتون و مورتون در مطالعه خود به نتیجه رسیدند که، از آنجا که هیچ تعریف دقیقی از مدیریت استعداد وجود ندارد، مدیریت استعداد باید همکاری و ارتباطات مدیران در همه سطوح را شامل شود.
ارکان مدیریت استعداد
استعداد را به عنوان مجموعه ای از تواناییهای یک شخص نیز میتوان در نظر گرفت، بر این اساس استعداد شامل مفاهیمی مانند ذوق ذاتی، مهارتها، دانش، قابلیت و توانایی یادگیری میباشد.استعداد از سه رکن مهارتها، قابلیتها، و فرصت تشکیل شده است.
مهارت : توانایی انجام کار به نحو احسن است که حاصل یادگیری یا تمرین است. مهارت ممکن است ذاتی باشد.
قابلیت: قابلیت توانایی ذاتی برای استفاده از مهارتهای مخصوص و یا انجام امور در موقعیتهای ویژه است. در حقیقت قابلیت توانایی استفاده از مهارتها برای به حداکثر رساندن اثر بخشی است. مهارتها میتوانند آموخته شوند، اما قابلیت از درون آن برمیخیزد. هنگامی که مهارت و قابلیت در یک موقعیت فرصت طلبانه قرار میگیرند، نتایج بالاتر از حد متوسط انتظار میرود. استعداد ممکن است نهفته باشد یعنی زمانی که شخص مهارتها، قابلیتهایی دارد اما فرصت برای بروز استعدادش را ندارد و یا ممکن است سه عنصر تشکیل دهنده استعداد یعنی فرصت، قابلیت، و مهارت در یک موقعیت وجود داشته باشند.
فرصت : استعداد برای بروز و ظهور نیاز به فرصت دارد. استعداد تنها منحصر به یک جنس و یا یک نژاد نیست اما متاسفانه در گذشته تنها به گروههای اجتماعی و نژادی خاص و یا تنها یک جنس )مذکر( فرصت داده میشد. فرصتها به دو طریق ایجاد میشوند، اول: افراد به طور انفرادی به دنبال فرصتی برای نشان دادن استعدادهایشان می گردند و دوم: اشخاصی هستند که نقش و کارشان باید به گونهای باشد که فرصتهایی را برای استعداد فراهم آورند این افراد عبارتند از : والدین، معلمین، و بعدها در زندگی اجتماعی، همکاران، سرپرستان و ما فوقها، در نتیجه میتوان بیان نمود که استعداد برای تحقق به مهارتها، قابلیت و فرصت نیاز دارد. تامین مهارتها و فرصتها بخش مهمی از وظیفه هر مدیری ميباشد، استعداد یک ویژگی است، برای اینکه به طور موثر استفاده شود، نیاز به هدایت و راهنمایی دارد.
رویکردها و رهیافتهای مدیریت استعداد
براساس بررسیهای هارتمن، فیزل و شوبرسه جریان تحقیق برای مدیریت استعداد وجود دارد، که در طی دهه اخیر حاصل شده است.
جدول شماره: سه جریان تحقیق مدیریت استعداد
ردیف | جریان تحقیق | نویسنده | تعریف |
1 | مدیریت استعداد به عنوان مجموعهای از کارکردهای ویژه مدیریت منابع انسانی | اسکویر | مدیریت استعداد شامل منابعیابی، غربال کردن،انتخاب، نگهداری، توسعه و بازنگری نیروی کار با استفاده از تجزیه و تحلیل و برنامهریزی |
مکالی و ویکفیلد | فرآیندهای مدیریت استعداد دربرگیرندهی برنامهریزی نیروی انسانی، تجزیه و تحلیل شکاف استعداد، کارمندیابی و استخدام، آموزش و توسعه، حفظ و نگهداری، بازنگری استعداد ، برنامهریزی جانشینپروری و ارزیابی است. | ||
بتنگر | جنبه های متفاوت مدیریت استعداد شامل استخدام و بکارگیری، نظارت، مدیریت عملکرد، توسعه مسیر شغلی، توسعه رهبری، برنامهریزی جانشینی، برنامهریزی مسیر شغلی، شناسایی و پاداش. | ||
2 | مدیریت استعداد به عنوان طبقه بندی استعداد | میشلز و همکاران | تمایز یعنی ارزیابی عملکرد پتانسیل افراد و سپس دادن ارتقا ،جبران خدمات و فرصتهای توسعه به آنها. این امر به معنای سرمایه گذاری در کارکنان سطح آ(عالی)، تصدیق کارکنان سطح ب(خوب) و انجام اقدامات قطعی روی کارکنان سطح سوم(متوسط) |
3 | مدیریت استعداد به عنوان ذخیره درونی استعداد و برنامه ریزی جانشین پروری | بودریو و رمستاد | رهبران سازمان و منابع انسانی باید تمرکزسنتی خود را توسعه بخشند و ذخایر اساسی استعداد را شناسایی کنند یعنی جایی که سرمایه انسانی بزرگترین تمایز را خلق می کند و موفقیتهای استراتژیک را به بار میآورد.
|
برایا و همکاران | تخصیص منابع به طور اثربخش به معنای آزاد گذاشتن ارزش استعداد به وسیله تجهیز افراد با استعداد برای بهترین فرصت. |
همچنین براساس تعاریف مدیریت استعداد سه جریان فکری در زمینه تعاریف مدیریت استعداد وجود دارد. طرفداران جریان اول صرفا مدیریت استعداد را عنوان جدیدی برای مدیریت منابع انسانی میدانند و تمرکز خود را اغلب به شیوههای خاص منابع انسانی مانند استخدام، توسعه رهبری، جانشین پروری و … محدود نمودهاند. جریان دوم بر توسعه ذخیره استعدادها با تمرکز بر طرحریزی نیازهای کارکنان و مدیریت پیشرفت شغلی کارکنان، تاکید دارد و به طور معمول بر اولین پژوهشها در حوزه برنامهریزی منابع انسانی و یا جانشینپروری بنا شده است. جریان سوم بر مدیریت کارکنان نخبه یا مستعد تمرکز دارد. این دیدگاه بر شناسایی افراد کلیدی که پتانسیل بالایی داشته و برکسب مزیت رقابتی شرکت تاثیر دارند، تاکید دارد. این سه رویکرد ذیلا به طور کامل تشریح شده است:
رویکرد اول: مدیریت استعداد اساسا متفاوت از مدیریت منابع انسانی نیست، هر دو شامل قراردادن افراد مناسب در مشاغل مناسب و مدیریت عرضه و تقاضا و گردش کارکنان در سازمان است. در واقع مدیریت استعداد شامل مجموعهای از فعالیتهای معمول منابع انسانی نظیر جذب، انتخاب،آموزش و ارزیابی عملکرد است. مدیریت استعداد ممکن است تنها تغییر واژهها باشد. در واقع تنها واژه “استعدادها” جایگزین واژه “کارکنان”شده است و دلیل آن افزایش اعتبار یا موقعیت منابع انسانی و یا زودتر نشان دادن این رویکرد جدید برای مدیریت استعدادها ارائه نموده است. به عبارت دیگر از دیدگاه بسیاری از مدیران، مدیریت استعداد فقط نام جدیدی برای مدیریت منابع انسانی یا توسعه منابع انسانی می باشد.
رویکرد دوم: مدیریت استعداد مدیریت منابع انسانی یکپارچه است و بر روی برخی فرآیندهای خاص تمرکز بیشتری دارد، ممکن است مدیریت استعداد از همان ابزارهای مدیریت منابع انسانی استفاده کند اما بر روی بخش نسبتا کوچکی از افراد که به موجب عملکرد فعلی و یا عملکرد بالقوه خود با عنوان “افراد مستعد یا نخبه “شناخته شدهاند، تمرکز دارد. مدیریت استعداد شامل طیف وسیعی از فعالیتها نظیر کارمندیابی، انتخاب، توسعه، ارتقا و نگهداشت برای افراد مستعد است. با فرآیندهای پشتیبان کلیدی و تمرکز بر انتخاب افراد باارزش است. در نتیجه، چالش کلیدی، جذب ،انتخاب و بکارگیری، توسعه و حفظ این کارکنان مستعد است. در اینجا تمرکز بر روی “ذخیره استعداد”هاست که شامل استعداهای داخل یا خارج سازمان است. بخش عمدهای از نظریهها در این دیدگاه، از مفاهیم و تئوریهای بازاریابی نظیر نام تجاری کارفرما و بخش بندی نیروی کار اتخاذ شده است که بر جذب و نگهداشت افراد کلیدی سازمان تاکید دارد.
رویکرد سوم : مدیریت استعداد به صورت سازمانی بر توسعه شایستگیها از طریق مدیریت جریان استعداد در سازمان تمرکز دارد، در اینجا بر خط لوله و یا صفی از افراد مستعد تاکید می کند تا بر ذخایر استعدادها. در این دیدگاه مدیریت استعداد بیشتر به سمت جانشین پروری و برنامه ریزی منابع انسانی گرایش دارد و بر تداوم استعداد تمرکز می کند. در نتیجه مدیریت استعداد، مدیریت جریان کارکنان مستعد در سازمان از طریق ایفای نقشها و مشاغل مختلف است. برنامههای مدیریت استعداد با ایجاد ذخیره استعدادها طراحی شده است، به گونهای که تامینکننده تصدی مشاغل خاصی باشند و بر توسعه مهارتهای فردی، شایستگیها و رفتارهایی که منجر به موفقیت آینده میشود، تمرکز دارد. در این رویکرد، مدیریت استعداد بیش از مدیریت منابع انسانی در نظر گرفته شده و شامل برنامههای توسعه رهبری و یا جانشینپروری است. در این رویکرد نگاهی یکپارچه به فرآیند استخدام، نگهداشت و توسعه استعداد در سازمان برای دستیابی به مزایای آینده دارد.
اهداف مدیریت استعداد
به طور کلی اهداف اصلی مدیریت استعداد عبارت است از؛
- تشخیص پستهای توسعه و شکافهای شایستگی مدیریتی
- نگهداری متخصصین کلیدی
- شناسایی خطر مشاغل خالی مدیریتی
- تبیین و برنامههای راهبردی سازمان با فهرستی از نیازهای آن در حوزه قابلیتها و مهارتهای انسانی
- تبیین و تعیین وضع موجود سازمان از نظر قابلیتها و مهارتها و یافتن کمبودها و نیازها
- اندازه گیری و پیگیری مستمر قابلیتهای موجود و فاصله آن با قابلیتها ومهارتهای مطلوب از طریق استراتژیها و برنامههای آموزشی و پرورشی
- تشخیص ، توسعه و نگهداری افراد با پتانسیل بالا
- تقویت برداشت تلقی سهامداران و مشتریان
- کاهش هزینههای نیرویابی بیرونی
- برخورد چالش گرایانه با مسیر توسعه مدیریتی
فرآیند مدیریت استعداد
اجزای تشکیل دهنده فرآیند مدیریت استعداد شامل موارد زیر است:
- بیان روشن نیاز سازمانها به استعدادها جهت اجرای استراتژی کسب و کار
- شناسایی پتانسیل استعدادهای موجود سازمان
- ارزیابی میزان آمادگی استعدادهای موجود سازمان
- سرعت بخشیدن به توسعه استعدادها
شرایط اجرای مدیریت استعداد
اجرای برنامه مدیریت استعدادها مستلزم آن است که سازمان دارای یک نظام ارزیابی عملکرد موثر و مناسب باشد. در واقع از طریق همین نظام است که باید کارکنان مستعد و دارای قابلیت و شایستگیهای آشکار یا نهفته شناسایی و معرفی شوند. همچنین، سازمان باید دارای یک نظام ارتباط منطقی و کارآمد نیز باشد، که از طریق آن همه کارکنان هر یک براساس شایستگی و عملکرد خود بتوانند نردبان ترقی شغلی را طی کنند و بالاخره مهمترین اصل در مدیریت استعداد این است، که مدیران سازمان دارای سبک مربیگری باشند و اگر مدیران سازمان دارای این سبک باشند، استعدادهای سازمان می توانند:
- راه حل های خود را بیابند
- مهارتهای خود را توسعه دهند
- رفتارهایشان را اصلاح کرده و تغییر دهند
- نگرشهایشان را متحول سازند
- به گنجینه خرد و درایت خود دستیابی پیدا کنند
نکاتی در مورد تحقق فرآیند مدیریت استعداد
برای تحقق فرآیند مدیریت استعداد چند عنصر باید در نظر گرفته شود:
- برنامه سازمان : این عنصر تعیینکننده انواع نیروی انسانی سازمان مورد نیاز برای مواجه یا پشت سر گذاشتن برنامههای کسب و کار در آینده هم چنین مهارتهای تخصصی و سطوح تجربه مورد نیاز برای هر موقعیتی است.
- سیاستهای استخدامی : بر پایه برنامه سازمان، این سیاستهای رسمی استخدامی هستند که تعیین می کنند چه زمانی فرآیند استخدام برای انواع مختلف مشاغل و چه منابع کارمندیابی برای جذب بهترین داوطلبان مورد نیاز است.
- برنامه توسعه : این عنصر اطمینان میدهد، که در هر نوع شغلی اهداف استاندارد عملکردی و مسیرهای توسعه شغلی به طور کامل تعیین گردیدهاند.
- برنامه نگهداری : این عنصر پاداشها را با سیستمهایی که به وسیله عملکردهای منحصر به فرد و برنامههای توسعه انجام شدهاند، مطابقت میدهد، و همچنین تشخیص میدهد که پاداشها به چه کسانی باید داده شود.
- برنامه ارزیابی : این عنصر اطمینان میدهد که هر کارمند به شکل رسمی و غیر رسمی به صورت دورهای در تمام طول سال مورد ارزیابی قرار میگیرد.
- برنامه کنار گذاری : این عنصر زمانی تعیینکننده است که یک شغل دیگر بیش از این مورد نیاز نباشد و باید حذف شود یا به اندازه کافی در آن تغییراتی صورت گیرد و افراد در این مشاغل نیاز به ارزیابی مجدد داشته باشند.
منبع
چراغی، نازنین (1393)، بررسی اثر مدیریت استعداد بر جانشین پروری نیروی انسانی مستعد، پایان نامه کارشناسی ارشد ، مدیریت دولتی ،دانشگاه طباطبایی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید