مفاهیم و مبانی برند
تعریف برند
برندها از جمله داراییهای ارزشمند سازمان هستند که بر روی آنها سرمایهگذاری شده و طول زمان توسعه مییابند. برند، نمادی پیچیده است که دامنه متنوعی از ایدهها و ویژگیها را در بر میگیرد، چرا که با استفاده از آهنگ، معنی و مفهوم لغوی خود و مهمتر از آن با استفاده از هر عاملی که در طول زمان به نحوی با آن درآمیخته، در جامعه به صورت هویتی اجتماعی و شناخته شده نمود مییابد و با مشتری سخن میگوید. با وجودی که فرآیند تولید میتواند اغلب تکراری باشد، عقاید و نگرشهای ذهنی مشتریان این گونه نیستند.
به گفته اندرسن و بنت برند عبارت است از یک نام، اصطلاح، طرح، نماد یا هر شکل و نشان دیگری که معرف کالا یا خدمات فروشنده آن به مثابه نشانی متمایز از دیگر فروشندگان آن کالا در بازار باشد. نیاز به تمایز و تفاوت، به ویژه زمانی اهمیت مییابد که رقابت در بازار جذب مشتری افزایش یابد.برندها یک دارایی هستند. در ایجاد، توسعه و مدیریت آنها باید دقت زیادی به خرج داده شود. به کارگیری فرآیند جامع به منظور ایجاد استراتژی موفق برند برای دستیابی به عملکرد مثبت بلندمدت ضروری است.آن
به عبارت علمیتر و مطابق با انجمن بازاریابی آمریکا برند ” یک نام، واژه، سمبل، طرح یا ترکیبی از آنهاست که هدف آن شناساندن محصولات و یا خدمات یک فروشنده یا گروهی از فروشندگان به مشتریان و همچنین، تمایز محصولات آنها از سایر رقباست.” یک برند، به یک محصول یا خدمت ابعادی را میافزاید تا آن محصول یا خدمت از سایرین متمایز گردد. این تمایزها میتواند کارکردی منطقی، ملموس و یا حتی غیرملموس داشته باشد. فیلیپ کاتلر نیز تعریفی مشابه با تعریف انجمن بازاریابی آمریکا مطرح کرده است : یک نام، عبارت یا اصطلاح، نشانه، علامت، نماد، طرح یا ترکیبی از آنها که هدف آن معرفی کالا یا خدمتی است که یک فروشنده، یا گروهی از فروشندگان عرضه میکنند و بدین وسیله، آنها را از محصولات شرکتهای رقیب متمایز میسازند. برند برای یک سازمان منافع فراوانی به دنبال دارد، شامل وابستگیها و ارتباطات متقابل مشتری با ارزشهای برند و ابزاری برای ایجاد تمایز سازمان در میان رقیبان و مهمتر از همه، به وفاداری گروههای ذینفع منجر خواهد شد.
از ترکیب تعاریف متعدد ارائه شده برای برند نهایتاً میتوان نتیجه گرفت که برند نشانه و نماد سازمان است که در ارتباط بیرونی با مشتریان آن قرار گرفته و نشانگر اهداف، برنامهها و خطمشیهای سازمان است. در واقع برند، تنها یک نام و یا الگوی گرافیکی نبوده و تمامی فعالیتهای سازمان را در تمامی سطوح دربرمیگیرد و نهایتاً در قالب یک مارک تجاری عرضه میگردد. به بیان سادهتر، همهی آنچه که در ذهن مدیران سازمان، کارکنان، شرکا و در نهایت مشتریان شکل میگیرد، در تعامل با یکدیگر تشکیلدهنده برند سازمان بوده و در ذهن و ضمیر مشتریان جای میگیرد.
فلسفه شکلگیری برند
فلسفه غرب در دوران یونان باستان، پایهگذاری شد و همزمان با آن، فلسفه شکلگیری برند پا به عرصه وجود نهاد. به عبارت دیگر، بسیاری از مفاهیمی که امروزه در قالب مدیریت برند به کار میبریم؛ توسط اندیشمندان بزرگ دنیای کهن، پایهگذاری گردیده است. فیلسوفان پیش از سقراط، پایههای اولیه فلسفه برند را بنا نهادند. یکی از برجستهترین این فیلسوفان، هراکلیتوس (سالهای 540 تا 475 قبل از میلاد مسیح) بود. با این حال، سقراط، در دنیای فلسفه نام خود را به عنوان آغازگر و پایهگذار فلسفه برندها به جهانیان شناساند و پس از وی، افلاطون و ارسطو، مسیری را که او آغاز کرده بود، ادامه دادند و تفکرات فلسفی خود را برای تمام متفکران 2000 سال بعد از خود، پایهگذاری نمودند و به این ترتیب برای اولین بار در تاریخ «فلسفه خلق برند» شکل گرفت و رفته رفته تکامل یافت. شاید بتوان گفت که بزرگترین تفکری که هراکلیتوس پایهگذاری نمود این بود که جهان به طور مستمر در حال تغییر و تحول است و همه چیز در مسیر جریان تحولات است. هیچ چیزی ثابت نیست و همه چیز دائماً در حال تغییر و تحول است. در دنیای برند نیز هیچ چیز ثابت نیست. همه چیز در هر لحظه در حال تغییر است. ادراک مصرفکننده از برند و موقعیت شما در صحنه رقابت، هر روز متفاوت از روز دیگر است. بر این اساس در عرصه تحولات مستمر، نیاز به مدیریت برند، اجتنابناپذیر است.
اهمیت و جایگاه برند
مشکلاتی که امروزه مدیران بازاریابی را به خود مشغول کرده، عبارت است از آن که تلاش آنها برای خلق و نگهداری برند فاقد برنامهریزیهای لازم بوده، به دلیل عدم شناخت ویژگیهای برند و عدم شناخت روشهای صحیح مدیریت آن نمیتوانند به صورت اثربخش کالا و خدمات را با برند پیوند بزنند. اغلب مدیران بازاریابی و یا مدیران برند، مفاهیم بازاریابی را از قبیل شناخت نیازهای مشتری، موضعیابی، فعالیتهای ترفیعی و تبلیغی به خوبی میدانند و تجربه فراوانی در اجرای آنها دارند، اما در مجموع آنچه آنها را در بازاریابی محصولات و خدمات دچار مشکل میکند، آن است که نمیتوانند مفاهیم بازاریابی را در راه ارتقای ارزش برند به کار گیرند. این مسائل از آنجا ناشی میشود که آنها شناخت درستی از برند به عنوان یکی از مهمترین داراییهای نامشهود شرکت ندارند و برداشت آنها از دارایی، صرفاً شامل چیزهایی است که در نظر میآید و قابل لمس است.
همانگونه که علم مدیریت سازمان میتواند مدیران مؤسسات تولیدی را با استفاده از ابزارهای مدیریتی نظیر هدفگذاری، برنامهریزی، هماهنگی، بسیج منابع و امکانات یاری دهد تا به اهداف سازمان دست یابند، علم مدیریت برند نیز مدیران را قادر میسازد تا برنامهریزی صحیحی در راستای دستیابی به اهداف برند انجام دهند، به گونهای که بدون به هدر دادن منابع، میزان دستیابی به اهداف بیشینه شود.برند علاوه بر یک نام، همیشه جلوهای تصویری از خود ارائه میدهد. برند علاوه بر تسلط بر سهم بازار گزینههایی را برای رشد کسب و کار خلق کرده و ضمن جذب و حفظ کارکنان ماهر و مستعد ارزش خود را نزد سهامداران بهبود میبخشد.
برند و ضرورت ایجاد آن
- ایجاد برند موجب افزایش میزان وفاداری مشتریان به شرکت میگردد.
- برند قوی به شکل مؤثری به موفقیت فرآیندهای بازاریابی شرکت یاری میرساند.
- برند موجب افزایش مضاعف اعتبار سازمان میگردد.
- تولید ثروت و درآمد بیشتر، نتیجه مستقیم ایجاد برند قوی و مدیریت صحیح آن میباشد.
- امروزه آگاهانه و یا ناآگاهانه مهمترین دلیل انتخاب شرکت در ذهن مشتریان، برند آن و درک(تصویر ذهنی) مشتری از برند سازمان میباشد.
- برند قوی و معتبر موجب جلب اعتماد مشتریان گردیده و شرکت را به انتخاب اول ایشان بدل میکند.
- برند مستحکم با جلب احساسات و عواطف مشتریان شرکت، آنها را در تنگناهای اقتصادی و فنی در کنار شرکت نگاه میدارد.
- برند قدرتمند به توسعه فعالیتهای شرکت هدف بخشیده و الهامبخش کارکنان سازمان خواهد بود. به عبارت دیگر، سرمایهگذاری در ایجاد و توسعه برند سازمان به طور غیر مستقیم از طریق افزایش نوآوریها در شرکت موجب افزایش درآمدهای آن، خصوصاٌ در شرایطی مانند شرایط اشباع بازار که نوآوری تنها راه بقا در آن است، میگردد.
تعریف برند و فعالیتهای برندسازی
شاید بتوان به جرأت گفت که بارزترین مهارت حرفهای بازاریابان، قابلیت و توانایی آنها در ایجاد، حفظ، مراقبت و ارتقای برند است. برند سبب شناسایی فروشنده و یا سازنده میشود. برند میتواند یک نام، یک علامت تجاری، نشان و یا سمبل باشد. فروشنده براساس قانون علامت تجاری حق استفاده همیشگی از برند را در اختیار دارد. بدین ترتیب برندها جدای از داراییهایی نظیر مجور بهرهبرداری، حق طبع و غیره هستند که از مدت زمان اعتبار خاصی برخوردار میباشند.
ادبیات ساخت برند طی دهه گذشته، یک تغییر دراماتیک را تجربه کرد. برندینگ و نقش برندها همانطور که به طوی سنتی مورد توجه قرار گرفته، دائماً مورد تجدیدنظر و باز تعریف بودند. یک تعریف مرسوم و سنتی از برند این بود : یک اسم که با یک بخش یا بخشهای بیشتری از خط تولید مرتبط است که به منظور مشخص کردن منشاء ویژگی یک بخش مورد استفاده قرار میگیرد.
به هر یک از اجزای تشکیلدهنده برند به طور جداگانه ویژگی و خصوصیات برند و به کلیت آنها برند گفته میشود. میتوان گفت که پیش از آن نیز حتی در قرون وسطی و روم باستان نیز بازاریابان گاهی به شیوههای مختلف محصولات خود را علامتگذاری میکردند و این کار به مصرفکنندگان کمک میکرد تا محصولاتی را که دوستانشان پیشنهاد میکردند، شناسایی کنند و یا محصولی را که قبلاً امتحان کرده و از آن رضایت داشتند، مجدداً خریداری کنند.
فعالیتهای برندسازی برای قرنها به عنوان ابزاری برای تولیدکنندهها به منظور متمایز ساختن کالاهایشان در مقابل رقبا جهت خلق تصویری به یادماندنی و قابل تشخیص استفاده میشد. فرکوهر بیان میدارد : «برند یک نام، نشانه یا مارکی است که به ارزش یک محصول ورای اهداف کارکردیاش میافزاید.»
محصول چیزی است که در کارخانه ساخته میشود، در حالی که برند چیزی است که توسط مصرفکننده خریداری میشود. محصول ممکن است توسط رقیب کپی شود ولی برند یکه و بینظیر است. محصول میتواند به سرعت قدیمی شود، حال آن که یک برند موفق در زمان نمیگنجد.
برند دارایی نامشهود (نهفته) یک محصول یا یک خدمت است که شامل پارامترهای بسیاری از جمله : نام، عبارت یا اصطلاح، علایم، نماد، آرم، طرح، سابقه ذهنی مشتریان و مصرفکنندگان، ماندگاری در بازار، اصالت(کپی صرف نبودن) و داشتن اعتماد و اعتبار پایا و ماندگار نزد مشتریان است.
بر طبق نظر هاولی، اگر یک محصول چیزی است که برای وجود در عالم واقع تولید شده است، برند معنایی فراتر از آن داشته و در اذهان مردم وجود دارد. محققین معتقدند که یک برند مجزا، برای شرکت مشخصه منحصر به فردی را فراهم میسازد. اول، این که نشانهای به منظور شناخت محصول برای مشتری ایجاد مینماید. دوم، این که شرکت را از رقبایی که درصدد ارائه محصول مشابه میباشند مصون میدارد. سوم، پتانسیل یک مزیت رقابتی را فراهم میآورد و در نهایت برای شرکت و مشتری ایجاد ارزش مینماید.
به علاوه تحقیقات نشان میدهد که بهترین روش برای رسیدن به یک مزیت رقابتی و برآورد صحیح از ارزش یک برند در قالب تئوری و مفهوم ارزش ویژه برند محقق میگردد. بنابراین اگر یک برند خاص نتایج قابل قبول و مثبتی را فراهم نماید و دیگر تلاشهای بازاریابی کارآمد و مثمر ثمر واقع شود، احتمالاً مشتری با تکرار یک رفتار در آینده(خرید مجدد) وفاداری به برند را نشان میدهد که این کار منتهی به افزایش ارزش ویژه برند و وفاداری به برند میشود.
شش معنای مختلف برند
یک برند میتواند تا شش معنای مختلف زیر را در بر داشته باشد :
ویژگیها : اولین چیزی که برند در ذهن تداعی میکند ویژگیهای خاص است. بنابراین، با شنیدن مثلاً نام مرسدس این ویژگیها به ذهن متبادر میشود: قیمت بالا، ساخت خوب، مهندسی عالی، دوامپذیری، حیثیت و اعتبار، قیمت دست دوم بالا، سرعت و غیره. در حالی که ممکن است شرکت مرسدس فقط چند مورد از این ویژگیها را در تبلیغات خود به کار برده باشد.
مزایا : یک برند چیزی بیش از مجموعهای از ویژگیهاست. مشتریان خریدار ویژگی نیستند، بلکه به دنبال مزیتها هستند. ویژگیها باید به مزیتهای عملیاتی یا عاطفی تبدیل شوند. ویژگی دوامپذیری به مزیت عملیاتی «من مجبور نخواهم بود هر چند سال یک بار اتومبیلی نو بخرم» تبدیل میشود. ویژگی ارزشمندی هم مزیت عاطفی «اتومبیل کمک میکند من احساس کنم مهم و پسندیده هستم» را به دنبال دارد. ویژگی ساخت خوب هم ممکن است به مزیت عملیاتی و عاطفی «در صورت بروز حادثه به من آسیبی وارد نمیشود» تبدیل شود.
فواید : برند همچنین درباره فوایدی که تولیدکننده ارائه میکند هم مطالبی گفتنی دارد. بدین ترتیب، مرسدس سنبل عملکرد خوب، ایمنی، حیثیت و اعتبار و نظایر آن است. بازایاب برند، بایستی گروههای خاصی از خریداران اتومبیل که به دنبال این فواید هستند را شناسایی و بررسی کند.
فرهنگ : برند ممکن است، نشانگر فرهنگی خاص باشد. اتومبیل مرسدس بیانگر فرهنگ آلمان است یعنی نظم، کارآمدی و کیفیت برتر.
شخصیت : برند میتواند همچنین شخصیت خاصی را در ذهن مجسم کند.
استفادهکننده : برند نوع مصرفکننده یا استفادهکننده کالا را مشخص میسازد. چنانچه یک منشی بیست ساله را ببینیم که اتومبیل مرسدس سوار شده است، شگفتزده خواهیم شد چرا که انتظار داریم مدیر سطح بالایی با پنجاه و پنج سال پشت فرمان این اتومبیل مشاهده کنیم. استفاده کنندگان از کالا کسانی خواهند بود که برای ارزش، فرهنگ و شخصیت کالا احترام قائل میشوند.
ویژگیهای یک برند مطلوب
خواص و ویژگیهای مطلوب و ایدهآل برای انتخاب یک برند زیاد است، از آن جملهاند :
- برند، باید درباره مزایای کالا چیزی را برساند.
- برند باید خواص کالا مثل طرز عمل یا رنگ آن را برساند.
- تلفظ، شناخت و به خاطر سپردن برند باید آسان باشد.
- برند باید شاخص باشد.
- معنی برند انتخابی در سایر کشورها و به زبانهای بیگانه باید بامعنا و مربوط باشد.
اهداف نام برند
برای نامگذاری برندی مؤثر و کارآمد، نخستین گام، تنظیم اهداف برندگذاری است زیرا شفافسازی اهداف، مدیریت را مجاب به تعریف دقیق دستاوردهای آینده و تعیین مسیر آتی شرکت در انجام معاملات میکند. برای مثال شیپلی، هولی و ولس اهدافی نظیر : ایجاد تصویری خاص، وفاداری مصرفکننده به برند، تثبیت استقرار در بازار(جایگاهسازی برند)، پذیرش و مقبولیت، تمایز محصولات و شهرت برند را شناسایی و تعیین کردند. کلر طرح مذکور را سادهتر کرد و چنین بیان داشت : «هدف از نام برند باید در راستای افزایش و گسترش استفاده از برند و نیز شناخت آن باشد.» برای زبانزد شدن برند نام آن باید ساده، آسان در ادا، آشنا و پرمعنا باشد و در بعد افزایش شناخت و تمایز نام آن باید متفاوت، متمایز، شاخص و غیر معمول باشد. کوهلی و لاباهن نیز اهدافی را برای نام برند تعیین و تدوین کردند. برآیند کار این دو محقق، شامل مواردی نظیر : کسب جایگاهی از پیش تعریف و تعیین شده، فراهم کردن محصولی متمایز، فراهم کردن بخش و تصویری متمایز و خاص، تثبیت کردن شخصیت و هویت و سهولت و ثبت نشان تجاری است.
اقتصاد برند
برندها چگونه به ارزش خود میافزایند؟ در اصطلاح اقتصادی پاسخ ساده است : آنها به طور همزمان بر روی منحنی عرضه و تقاضا تأثیر میگذارند. در سمت تقاضا برندها محصول را قادر میسازند تا به قیمت بالاتری در حجم مشخصی از فروش دست یابند. برندهای قوی و قدرتمند میتوانند حجم فروش را افزایش و حجم داد و ستد را کاهش دهند. در برخی موارد آثار قیمت و حجم به طور همزمان به دست میآیند. همچنین برندها به ایجاد تقاضای پایدارتری هنگام ارتباط با مصرفکنندگان خود میپردازند و این امر به آنها کمک میکند تا موانعی را برای ورود ایجاد نمایند. ارتباط با مصرفکنندگان میتواند به دلیل ویژگیهای کارکردی یا احساسی باشد. در بخش کارکردی، برندها شناخت را تضمین و به وسیله گارانتی کیفیت به تصمیمگیری جهت خرید کمک بیشتری میکند.
از دیدگاه احساس، برندها میتوانند بر خودبیانگری و ارضای نیازهای آرمانی کمک نمایند. این امر در بخشهای کالاهای لوکس و مد بیشتر به چشم میخورد. مزیت دیگر برندگذاری که در سالهای اخیر اهمیت بیشتری یافته است قدرت انتقال ارزش ویژه برند یا ارزشهای همراه برند به محصولات جدید است. به منظور مؤثر شدن برند، لازم است ارزشهای هستهای و اصلی برند براساس تصویر باشد نه مبتنی بر محصول. در حالی که مثالهای زیادی از برندهای موفق که توانستهاند به قیمتهای بالا و یا حجم زیاد دست یابند، وجود دارند، تأثیر برندگذاری بر روی منحنی عرضه معمولاً نادیده گرفته میشود. برندها معمولاً منحنی عرضه را به سمت پایین سوق میدهند که دلایل آن به شرح زیر است :
- هر چه تجارب، شناخت و وفاداری مشتری گستردهتر میشود، هزینه تبدیل فروش کمتر و شرایط برای عرضهکننده مطلوبتر میشود.
- هزینههای کمتر برای جذب و حفظ نیرو.
- هزینه کمتر سرمایه.
- اقتصادهای بعدی در پی حجمهای بیشتر حاصل میشوند.
تحقیقات بیشتر و گستردهتری در حال انجام است که نشان میدهد برندهای موفق، بر ارزش شرکت میافزایند. چالش مهم در اینجاست که بدانید چگونه برند(مشتری برند شما) بر روی مدل تجاری تأثیر میگذارد و آیا راهبردهای به کار گرفته شده پیرامون افزودن به ارزش برند موفق عمل کردهاند یا خیر.
منبع
رضایی بهارانچی، اعظم (1393)، تأثیر فعالیتهای ترویجی بر ارزش ویژه برند، پايان نامه كارشناسي ارشد، مدیریت اجرایی(استراتژیک)، دانشگاه پیام نور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید