مفاهیم ومبانی مديريت مشارکتي
مديريت مشارکتي
يکي از تصميماتي که هر مدير مي بايست اتخاذ کند اين است که تا چه حد به کارکنان اجازه مشارکت در مديريت داده شود. تقاضا براي افزايش مشارکت، باعث شده سازمانهاي بسياري روش مديريت خود را تغيير دهند تا به کارمندان فرصت داده شود، در مديريت و تصميم گيري مشارکت داشته باشند. مديريت مشارکتي اين گونه تعريف شده است: مديريت مشارکتي نوعي مديريت است که وجه مشخصه آن تفويض اختيار و قدرت به سطوح پايين تر کارکنان است. مديريت مشارکتي، کارکنان را در تصميم گيري، اشتراک، حل مشکلات، برنامه ريزي فرايندها و ارزيابي نتايج، شرکت مي دهد. همچنين از اين مزيت برخوردار است که، تصميم گيري را به سمت سطوح پايين مي کشاند که بيشترين ميزان اطلاعات مربوط با موضوع تصميم گيري، در آن سطوح قرار دارد و همچنين نتيجه تصميم، بيشترين تاثير خود را در آن سطوح خواهد گذشت. البته بدين معنا نيست که مديريت از مسئوليت خود در برابر تصميم نهايي که بايد اتخاذ شود، شانه خالي مي کند.
اين رويکرد دربردارنده اجماع افراد با يکديگر و سازنده پل ارتباطي ميان افکار انسان و دستيابي تعاملي به اهداف با استفاده از تقسيم بينشها و ارزشهاي اشخاص است. اين رويکرد مديريتي مستبدانه، سلسله مراتبي و سنتي نيست. سطوح مقامها، جايگاههاي اجتماعي و سازماني و ساير موارد چندان با اهميت نمي باشد، بلکه هدف عمده دستيابي به اهداف سازمان از طريق يکپارچگي افراد، انسجام، پايداري در دستيابي به اهداف، مشارکت و مبادله نقطه نظرها و تقسيم خرد براي تصميم گيري به صورت جمعي است. افراد تنها براي ايفاي وظايف محول شده به آنها يا دريافت پول و منافع مادي کار نمي کنند، بلکه آنها با قلب و روح خود کار مي کنند. رويکرد مشارکتي و يکپارچه، الگوي جديد مديريتي است که افراد و سازمانها از توانايي رشد با يکديگر به طور همزمان برخوردار مي باشند .
اهداف مديريت مشارکتي
- هر فرد در يک سازمان، جزيي از يک ماشين بزرگ به حساب نمي آيد، بلکه انساني است داراي قدرت تفکر و هوش و استعداد که با تجربههاي گرانقدر آميخته شده و در صورتي که زمينه و شرايط مساعد فراهم شود، خواهد توانست همه چيز را به نفع جامعه، سازمان و خود تغيير دهد؛
- روش جاري انجام هر کاري، لزوما بهترين و مفيدترين روش ممکن نيست و به طور قطع مي توان همان کار را به شيوههاي بهتر انجام داد و اين بهبود مستمر به کمک افراد همان مجموعه و کساني که با آن ارتباط دارند، انجام مي گيرد؛
- مشارکت کارکنان کمک مي کند تا مديريت از بسياري کارهاي جزيي آسوده شود و به کارهاي اساسي بپردازد. البته بايد براي اجراي نظام مديريت مشارکتي از زيرنظامهاي مربوطه، که گردش کار از پيش تعيين شدهاي دارند، استفاده کرد .
مديريت مشارکتي در کتابخانه
در گذشته اکثر کتابخانهها و مراکز اطلاع رساني، بوسيله ساختار سلسله مراتبي سنتي، سازماندهي مي شدند، و روش مديريت متعارف، آمرانه بود. سازمانهاي آمرانه از بالا به پايين کنترل مي شوند، و تمامي تصميمات اساسي توسط مديران سطوح بالا اتخاذ مي شود. در اين نوع سازمانها، دستورات با استفاده از زنجيره فرامين، از بالا به پايين انتقال مي يابند و از کارمندان انتظار مي رود وظايف خواسته شده از آنها را انجام دهند. امروزه رهبران پي برده اند که روشهاي رهبري آمرانه، کارايي پاييني دارند، به طوري که اکنون کتابداران، خواهان مشارکت بيشتري در تصميم گيريها هستند .رهبري عامل اساسي در مديريت هر سازمان به شمار مي آيد. رهبري مسئوليت تصميم گيري، طراحي، سازماندهي، اجرا، ارزيابي و دستيابي به نتيجه نهايي است.
به دلايل روشني رهبري دربردارنده اختيار و قدرت است. اين حقيقتي است که اختيار و قدرت در سطح وسيع آن واگذار شده به مقامات ارشد، ساختار سلسله مراتبي کتابخانه است. دستورات، نظم و هدايت موضوعهاي مربوط به ردههاي بالاي سلسله مراتب اداري است و اين موارد توسط کارکنان سطوح پايين تر قابل اجرا و مورد احترام است. مفهوم جديد مديريت تاکيد کننده نظام مشارکتي بر پايه توزيع قدرت و کنترل متقابل بر روي کليه رخدادهاي کتابخانه است. افراد سطوح مياني يا ارشدتر داراي قدرت و اختيار واگذار شده اي براي تلاش در راستاي هدايت و ترغيب و جستجوي پيشنهادها و مشارکت قابل احترام زيردستان مي باشند. سازماندهي و اجراي کليه فعاليتهاي کتابخانه با مشارکت فعالانه و پشتيباني کليه نيروهاي کاري در سطوح مختلف صورت مي پذيرد.
کساني که خواهان مشارکت بيشتر هستند، معتقدند که کارمندان عادي کتابخانه از داشتن فرصت مشارکت در اداره امور سود مي برند؛ بهترين تصميم، تصميمي است که با همکاري کارمندان اتخاذ شود؛ و چنين شيوه مديريتي منجر به افزايش رضايت شغلي مي شود که نتيجه آن ارائه بهتر خدمات کتابخانهاي است. در عين حال، کانر نگاشته است: کتابداران بايد بپذيرند که مديريت مشارکتي جاي رهبري و مسئوليت فردي را نمي گيرد. احتمالا هميشه مديران کتابخانه وجود خواهند داشت و احتمالا به طور قابل توجه، حقوقي بيش از کارمنداني که در پستهاي غيرمديريتي هستند دريافت مي کنند، چرا که آنها در برابر عمليات کل کتابخانه مسئول هستند . همچنين مديريت مشارکتي نه به اين معناست که تمامي کارمندان به يک ميزان در تصميم گيري مشارکت خواهند داشت. ميزان مشارکت کارکنان معمولا به ميزان آشنايي آنها با تصميمي که بايد اتخاذ شود، بستگي دارد. از طرف ديگر براي برخي مديران نيز آسان نيست که کنترل را به کنار گذاشته و اجازه دهند سايرين در تصميم گيري و حل مشکل مشارکت داشته باشند. تغيير جهت دادن به سمت يک نظام مديريت مشارکتي، مستلزم ايجاد تحولاتي هم در مديران و هم در کارکنان است .
رويکرد رهبري يکپارچه و مشارکتي به معني پيوستگي، بر قراري ارتباطات دو سويه، کنار گذاشتن حد و مرزهاي سازماني و انساني، تقسيم اطلاعات و مسئوليتها، مبادله عقيده، حفظ ارزشها، تماميت خواهي در اهداف، سازگاري و انطباق با شرايط و همکاري با سايرين مي باشد. اين رويکرد به معني هدايت از بالا به پايين يا پايين به بالا نيست. هر فردي جايگاه مربوط به خود را داراست و با انگيزه مختص به خود در راستاي رسيدن به اهداف سازمان تلاش مي کند. در حالي که رايانهها در کتابخانه مورد استفاده قرار مي گيرد و نيروهاي کاري با محيط الکترونيک انطباق مييابند، شرايط کاري نيز تغيير مي کند و استفاده از رويکردهاي سنتي و مرسوم نمي تواند نتايج مطلوب را در بر داشته باشد. سرپرستي، نظارت و نظم سلسله مراتبي مديريت نمي تواند در چنين شرايطي به خوبي پاسخگو باشد زيرا شرايط کار کاملا فناورانه و حرفه اي شده و افراد با يکديگر در ارتباط بوده و مسئوليتها تقسيم گرديده است. حذف شدن يک حوزه خاص مي تواند به کل نظام صدمه برساند. رهبري با رويکرد مشارکتي و يکپارچه مي تواند اهداف کتابخانه را برآورده سازد .
زمان آن است که ببينيم هر فرد چگونه مي تواند در سازمان مشارکت کند. به کارکنان نشان دهيد چگونه ماموريت سازمان به انجام کارهاي فردي آنها وابسته است. در مورد تفاوتهاي فردي افراد با آنها صحبت کنيد. براي دانشجويان يا کارمندان که کتابها را در قفسه مي چينند توضيح دهيد چگونه با صرف وقت و درست انجام دادن اين کار يافتن کتابها را براي ساير همکاران و يا استفاده کنندگان آسان مي کنند. نشان دهيد که کارکنان فهرست نويس چگونه با کارشان اين امکان را براي استفاده کنندگان فراهم مي کنند تا بسيار راحت تر مواد مورد نيازشان را شناسايي کنند. هر شغلي در سازمان مهم است و مدير بايد نشان دهد که هر موقعيت شغلي چگونه به سازمان در دستيابي به اهدافش کمک مي کند. فردي که مي خواهد تاثيرگذار بوده و جلب توجه کند احتمالا با حس تسلط و قدرتمند بودن برانگيخته مي شود. اين افراد زماني که به دنبال مرکزيت خود و به دست گرفتن تسلط در گفتگوها هستند مي توانند دردسر آفرين باشند. به اين افراد بايد کمک کرد تا يک متخصص داخلي شوند و آنها را قادر ساخت تا به صورت مثبتي در سازمان مشارکت کنند. انرژي آنها را متوجه پروژههاي مختلف کرده به نحوي که بتوانند عقايد خود را اظهار کرده و به عنوان عضوي مهم در گروه جلوه کنند .
منبع
قنبری مطلوب،مریم(1392)، بررسی سلامت سازمانی در کتابخانههای شهرداری اصفهان،پایان نامه کارشناسی ارشد،کتابداری واطلاع رسانی،دانشکده علوم تربیتی وروانشناسی اصفهان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید