مفاهیم ومبانی خانواده

خانواده در لغت به معني خاندان، دودمان و اهل خانه است و طبق تعريف قانون مدني ايران، خانواده كوچكترين واحد اجتماعي است و عبارت است از زن و شوهر و فرزندان تحت سرپرستي آنها،كه باهم زندگي ميكنند و تحت رياست شوهر و پدر هستند. خانواده در مفهوم اختصاصي آن يك گروه اجتماعي است كه در آن به روابط جنسي زن و مرد مشروعيت داده ميشود، توليد مثل به شيوه  مشروع امكان پذير مي گردد. در مقابل جامعه از نظر مراقبت و رشد فرزندان مسئول است.

گونه هاي خاص  مستحكمي از احساسات و عواطف ايجاد و تقويت می گردد و بالاخره اينكه يك واحد اقتصادي و حداقل مصرفي است.در فرهنگ هاي مختلف نظرات درباره اينكه يك خانواده چيست و ساختار آن بايد چگونه باشد متفاوت بوده و همواره در تغيير است. ايالات متحده خانواده را به صورت:گروهي متشكل از دو يا چند نفر كه از طريق تولد، ازدواج يا فرزند خواندگي با يكديگر مرتبط شده و در يك منزل باهم زندگي مي كنند, تعريف كرده است.گلدنبرگ ، بحث راجع به خانواده ها را فراتر از اين دانسته و نوشته است كه خانواده ها از حيث سازماني، سيستم هاي عاطفي پيچيده اي هستند كه سه يا حتي امروزه چهار نسل را در بر مي گيرند و وجه مميزه آن با ساير نظامهاي اجتماعي در عاطفه، وفاداري و استمرار عضويت آن است.

سالوادور مينوچين، كه پيشگام خانواده درماني ساختي  است خانواده را مكمل جامعه مي داند و ابراز مي دارد كه خانواده سيستمي است كه عملكرد آن از طريق الگوهاي مراوده اي صورت ميگيرد، او عقيده دارد كه ارگانيسم خانواده بيش از پويائي هاي زيستي _ رواني يكايك اعضايش است. در ديدگاه سيستمي، خانواده موجودي است كه اعضا و اجزاء آن باهم تغييير مي كنند و به هنگام انحراف، براي حفظ تعادل خود فعال مي شوند. طبق اين تعريف اولا رفتار اعضا خانواده تابعي از رفتار ساير اعضا خانواده است و در ثاني خانواده هم مانند هر سيستمي متمايل به حفظ تعادل است، در اين تعريف بر تعامل متقابل اعضا تاكيد شده است.

گونه هاي خانواده

از مدتها قبل جامعه شناسان و طي نيم قرن اخير روانشناسان به تقسيم بندي و توصيف خانواده ها علاقمند بوده اند. خانواده را مي توان از ابعاد گوناگون مورد مطالعه قرار داد. از نظر کاربردى که در دانش‌هاى مختلف دارد، خانواده را به دو صورت زيستي ؛گروه متشکل از پدر و مادر و فرزندان و آماري، افرادى که با هم در زير يک سقف زندگى مى‌کنند و دور يک سفره غذا مى‌خورند و اقتصاد مشترک دارند, تقسيم مى‌کنند.

خانواده از ديدگاه کارکردى که برعهده دارد به دو شکل جهت‌يابي؛ خانواده‌اى که کودک در آن به دنيا مى‌آيد و بزرگ مى‌شود و گرايش‌ها و سوءگیرى‌هاى خود را از آن کسب مى‌کند و فرزندزائي؛ خانواده‌اى که زن و شوهر و فرزندان آنان تشکيل مى‌شود و کارکرد اصلى آن توليدمثل است, تقسيم مى‌گردد. از نظر شيوه معيشت و نحوه زندگي، خانواده به سه شکل شهري، روستائي و عشايري تقسيم مى‌شود که در عين وجود تشابهات فراوان بين اشکال متفاوت خانواده در اين سه قلمرو، از ديدگاه‌هاى مختلف تمايزهائى نيز ميان آنها وجود دارد.

 از نظر ساخت خانواده و روابط افراد در درون آن، انواع چهارگانه ي زير قابل تشخيص است:

خانواده هسته‌اى: خانواده هسته‌اي يا خانواده زن و شوهرى، خانواده‌اى است مرکب از يک زن و يک مرد با تعدادى فرزندان ازدواج نکرده. در خانواده هسته‌اى حداکثر دو نسل وجود دارد و از نظر قدرت تصميم‌گيرى ممکن است مستقل، نيمه مستقل و وابسته به شبکه خويشاوندى و خانواده گسترده باشد.

خانواده‌گسترده: خانواده گسترده يا خانواده توسعه يافته، خانواده‌اى است که از يک زن و مرد اصلي، فرزندان ازدواج کرده و نکرده آنان، همسر و کودکان فرزندان ازدواج کرده و خويشاوندان و وابستگان ديگر تشکيل مى‌شود. خانواده گسترده معمولاً شامل دو يا چند هسته زناشوئى است و در آن بيش از دو نسل زندگى مى‌کنند. خانواده گسترده انواع زيادى دارد که نمونه رايج آن در ايران خانواده پدرى توسعه يافته است.

خانواده با محلقات: گونه‌اى از خانواده هسته‌اى است که يک يا چند نفر از خويشاوندان زن يا شوهر با اعضاى آن زندگى مى‌کنند. از نظر اقتدار داخل خانواده و اداره امور آن، اعضاى خانواده تابع خانواده اصلى (هسته‌اي) و رئيس آن هستند و همين نکته است که تمايز آن را با خانواده گسترده نشان مى‌دهد.

خانواده ناقص: خانواده‌اى است که بنا به‌دلايلي، يکى از عناصر اصلى و ارکان خانواده ,مرد، زن و کودک را نداشته باشد. از خانواده‌هاى ناقص مى‌توان به خانواده‌نخستين؛ زن و شوهرى جوان نوپيوند و بدون فرزند، خانواده‌سومين؛ خانواده زن و شوهر سالخورده که فرزند آنها پس از ازدواج خانواده را ترک کرده‌اند. خانواده بى‌فرزند؛ خانواده‌اى که به‌علت عقيم بودن مرد و نازائى زن فرزندى ندارد . خانواده گسسته يا از هم گسيخته ؛ خانواده‌اى که به‌علت مرگ يکى از زوجين يا طلاق يا ترک و يا طرد خانواده و مهاجرت و غيره، زن يا شوهر را نداشته باشد، اشاره کرد .

كاركردهاي خانواده

خانواده كاركردهاي عمومي در سطح جهاني دارد و بقاي خود را از طريق كاركردهاي خود حفظ مي كند. روابط جنسي، توليد مثل، پرورش فرزند، اجتماعي شدن، توليد، توزيع كالاها و خدمات، تعيين هويت فرد، دوستي، عشق و محبت از عمده ترين كاركردها و نقشهاي خانواده است. در هر يك از جوامع، افزون بر قبول كليت كاركردها به يك يا چند نقش اهميت بيشتري داده شده است. مثلا در جوامع كشاورزي توليد نسل و مشاركت اقتصادي مورد توجه اساسي بوده است. در حاليكه در جامعه جديد خانواده كمتر نقش هاي پيشين خود را حفظ نموده است  .در چند دهه پيش هفت كاركرد براي خانواده در نظر گرفته شده:

  • توليد كالاي اقتصادي و خدماتي
  • تعيين پايگاه اجتماعي براي فرزندان
  • آموزش فرزندان
  • آموزش مذهب به فرزند
  • توليد نسل
  • حمايت
  • عطوفت،محبت و روابط اجتماعي خانواده.

خانواده‏ای که از عهده وظایفی‏ که دارد به خوبی برمی‏آید، نتایج مثبت و مؤثری از خود بر جای می‏گذارد. این نقش خانواده موجب ارتقای سطح افراد و جامعه در زمینه‏ های گوناگونی چون بهداشت، تعلیم و تربیت، اقتصاد، فرهنگ و امثال آن می‏شود. در کنار وظایف‏ مستمر، وقوع شرایط خاص و گاه بحرانی، برای خانواده‏ها این امکان را فراهم می‏کند که با ایفای نقش حساس خود، اعضایش را ازآسیب دیدگی بیشتر محافظت کند. این نقش‏ در بهداشت روانی با عنوان پیشگیری‏های ثانوی و ثالث‏ نامیده می‏شود.انجام وظایف مستمر خانواده‏ها موجب‏ پیشگیری نوع اول می‏شود؛یعنی سلامت جسمی، روانی، تربیتی وسایر موارد را تأمین می‏کند. مهمترین‏ حیطه هاي كاركردي عبارتند از:کارکرد زیستی،کارکرد روانی،کارکرد تربیتی،کارکرد فرهنگی،کارکرد اجتماعی و کارکرد اقتصادی.

ارنست برجس،  مهمترين كاركرد خانواده امروزي را پرورش و حفظ شخصيت اعضاي آن مي داند. به عقيده او خانواده به منزله يك واحد شخصيتهاي متعادل است كه مهمترين وظيفه آن تشديد محبت بين زن و شوهر و پرورش شخصيت فرزندان است. در صورت فقدان فرزند، ايجاد محبت بين زن و شوهر و تقويت مباني آن از مهمترين وظايف است. هرگاه محبت بين زن و شوهر رو به ضعف نهاد، انتظارات از نقشهاي متقابل از بين مي رود و خانواده ديگر داراي نظام نخواهد بود. به اعتقاد گلدنبرگ، براي درك جامع رشد و تكوين خانواده  و كارايي فعلي مي بايد شبكه هاي خويشاوندي،تجارب روند اجتماعي سازي، سبك ارتباط، الگوهاي تعاملي شاخص مردانه- زنانه، نقش خانواده اصلي و آرايشهاي رفتاري و نگرشي را به لحاظ تشابه فرهنگي به هم مرتبط اند را در نظر گرفت. در ديد سيستمي، ارگانيسم خانواده،كارايي خانوادگي را در درون منظومه خانواده از طريق منظومه هاي خود تحقق مي بخشد. اين زيزمنظومه ها كه با تشكيل خانواده از طريق ازدواج طي تكامل خانواده شكل مي گيرند عبارتند از:

  • زير منظومه ي زن و شوهري
  • زيرمنظومه والديني
  • زيرمنظومه فرزندان

خانواده عملكردي و بدعملكردي:

عملكرد عبارتست از اینکه تا چه اندازه الگوهای خانواده در کسب هدف‏های آن موثر و سودمند واقع شده‏اند. بدعملكردي به الگوهای خانوادگی غیر سودمند و تعاملات همراه با استرس و رفتارهای مرضی اشاره دارد. قضاوت در مورد الگوهای کارآمد(یا ناکارآمد)بستگی به درک بهنجاری، سلامت و همینطور ملاحظات اجتماعی-فرهنگی دارد. خانواده به عنوان یک سیستم زنده به مبادله اطلاعات و انرژی با محیط خارج می‏پردازد. نوسان‏ها، خواه بیرونی یا درونی، طبعا واکنش‏هایی به دنبال دارند که سیستم را به حالت پایدار قبلی خود باز می‏گردانند. اما وقتی این نوسان‏ها شدت یابند، ممکن است موجب بروز بحران در خانواده شوند که این تغییر و تحول منجر به پیدایش سطوح متفاوتی از کارکرد می‏گردد و بدین‏ترتیب امکان مقابله را فراهم می‏آورد.

در تعریف عملكرد خانواده، چندین مشکل وجود دارد؛ پیچیدگی ناشی از نحوه تأثیر و تعامل این عوامل درونی و بیرونی در شکل‏گیری ماهیت و مفهوم خانواده در هر فرهنگ تعریف , عملكرد مناسب يا  عملكرد نامناسب را مشکل می‏سازد. مسئله دیگر تعریف مفاهیم بهنجاری یا نابهنجاری است. همواره در تعریف سلامت یا بهنجاری، این خطر وجود دارد که با انتخاب یک سیستم ارزشی به عنوان معیار سلامت، آن معیار برای جمعیتی با سیستم ارزشی دیگر بکار برده شود و از طرف دیگر آنچه کار را باز هم مشکل‏تر می‏سازد. ماهیت چند بعدی بشر است، چرا که انتخاب معیاری که بتواند تمام جوانب روانی یا فیزیکی فرد را دربر بگیرد، بسیار دشوار است و در نهایت وجود الگوهای‏مختلف نظری که هر یک به ارزیابی کیفیت‏های مختلفی از عملکرد خانواده می‏پردازد، سبب شده که کارآمدی و ناکارآمدی از دیدگاه هر یک مفهوم خاصی داشته باشد.

اگرچه نهایتا ممکن است همه آنها به یک نتیجه برسند، اما سازه‏های متعددی که از دید هر یک مورد توجه قرار گرفته، کار تعریف و ارزیابی کارکرد خانواده‏ها را دچار پیچیدگی و در عین‏حال تنوع نموده است. لذا برای درک مفهوم کارکرد خانواده نیاز به ارائه تعاریفی از خانواده‏های کارآمد و ناکارآمد می‏باشد. در الگوی ساختاری ، خانواده دارای کارکرد سالم را اینگونه تعریف کرده‏اند: خانواده‏ای که در آن بین اعضا مکملیت وجود دارد، از ویژگی‏های دیگر این خانواده، برون‏سازی متقابل اعضا با نیازهای یکدیگر، مرزهای روشن و منعطف، قدرت حل تعارض و ایجاد تغییر مناسب با چرخه حیات خانوده است.

براساس تعریف مینوچین ، خانواده ناکارآمد خانواده‏ای است که در مواجهه با موقعیت‏های استرس‏زا به جای منعطف ساختن الگوهای انتقالی و کاهش مرزها، انعطاف ناپذیری و مرزها را افزایش می‏دهد و مانع کشف راه‏حل‏های جدید برای برخورد با شرایط استرس‏زای جدید می‏شود و در مقابل، خانواده بهنجار در مقابله با استرس‏های گریزناپذیرزندگی، ضمن حفظ انسجام خانواده، قادرست بمنظور تجدید ساختار خود، انعطاف‏پذیری لازم را نشان دهد.درتحقیقاتی که مینوچین، با خانواده‏ها انجام داد پنج نوع ساختار ناکارآمد تشخیص داده شد:

  • خانواده‏های درهم تنیده
  • خانواده‏های از هم گسیخته
  • خانواده‏هایی با مردان حاشیه‏ای
  • خانواده‏هایی با والدین غیر درگیر
  • خانواده‏هایی با والدین کم سن.

در این خانواده‏ها، ساختار اجتماعی به عنوان یک استرس آشکارساز عمل می‏کرد و پاسخهای نامناسب به استرس و دیگر اجزای معادله ناکارآمدی، نقش اساسی در بروز بیماریهای روان-تنی داشت. انعطاف‏ناپذیری یکی از مشکلات مشترک این خانواده‏ها بود. در چنین خانواده‏ای، پاسخ به یک استرس بصورت قالبی و نامناسب صورت می‏گیرد و خانواده در به‏کارگیری الگوهای قبلی برای مواجهه با موفقیت‏ها و شرایط جدید پافشاری می‏کند. در رویکرد استراتژیک فرض می‏شود که خانواده‏های بهنجار منعطف‏تر از خانواده‏های بالینی هستند، یعنی راهبردهایی که برای حل مسائل درنظر می‏گیرند، تنوع بیشتری دارد.

هيلي، خانواده بدعملكردي را چنین توصیف می‏کند: خانواده‏ای که قادر به تأمین نیازهای تکاملی اعضا و مقابله با فشارهایی مثل تغییرات ناشی از مراحل تکاملی خانواده، که مستلزم قبول یا از دست دادن عضو باشد، نیست. مرزهای بین اعضا نامشخص است و لذا حمایت و همکاری رخ نمی‏دهد. غالبا عامل تعادل خانواده، شخصی است که نشانه مرضی را بروز می‏دهد. در این الگو خانواده‏های کارآمد سلسله مراتب سازمانی صریح‏تری تحت مسؤولیت والدین دارند.عده دیگری از صاحبنظران، اهمیت ویژه‏ای برای مهارت‏های حل مسأله و ارتباطی در خانواده، قائل شده‏اند.

به ویژه زمانی که ارتباطات بین والدین و نوجوانان، تعارض‏آمیز باشد. الگوی مک‏مستر از کارکرد خانواده ، یک الگوی سیستمی با جهت‏گیری بالینی است که خصوصیات ساختاری و سازمانی گروه خانواده و الگوهای تبادلی همه موجود میان اعضای خانواده را معین می‏کند. بر طبق این الگو شش بعد مهم در کارکرد خانواده وجود دارد که هر بعد بر روی پیوستاری از کارآیی تا ناکارآیی اندازه‏گیری می‏شود. هدف درمان در این الگو آن است که خانواده از یک دامنه ناکارا به سوی کارآمدی حرکت نماید. این شش بعد عبارتند از:حل مسأله، ارتباط، نقش‏ها، آمیختگی عاطفي ، پاسخ‏دهی عاطفی، آمیختگی در پاسخدهی، کنترل رفتار.

منبع

شاه حاتمی،فتانه(1393)، مقایسه ای  عملکرد و سازگاری خانواده های دارای نوجوان کم توان هوشی آموزش پذیر،پایان نامه کارشناسی ارشد،مددکاری اجتماعی،دانشگاه علوم بهزیستی وتوانبخشی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0