مفاهیم ومبانی توانمند سازی

تعریف توانمند سازی

توانمندسازی در فرهنگ آكسفورد قدرتمند شدن، مجوز دادن، ارائه قدرت و تواناشدن معني شده و در معناي خاص قدرت بخشيدن و دادن آزادي عمل به افرادي براي اداره خود است.  توانمندسازي در لغت به معنای سپردن اختيار قانوني به فرد و تفويض قدرت قانوني است. اين توانمندسازي يعني اين فرد مشتاق پذيرش مسئوليت است و واژه اي بود كه براي اولین بار بطور رسمي به معني پاسخگويي تفسير شد. توانمندسازي افراد به ‌معنی تشویق افراد برای مشارکت بیشتر در تصمیم‌گیری‌هایی است که بر فعالیت آنها مؤثر است؛ یعنی فضایی برای افراد فراهم شود تا بتوانند ایده‌های خوبی را بیافرینند و آنها را به‌عمل تبدیل کنند. توانمند سازی به مفهوم احساس مسئولیت و پاسخ گویی بیشتر کارکنان برای بهبود عملکرد سازمان است .

توانمند سازی به عنوان یک واقعیت است که فرصت تصمیم گیری به وسیله گسترده شدن حیطه اختیارات را فراهم می کند. توانمند سازی باعث شکسته شدن سلسله مراتب سیستمی ساختار های سازمان می شود، زیرا کارکنان صفی به مسائل و مشکلات نزدیکترند و باید به آنها اختیار لازم جهت حل مسائل واگذار شود. توانمند سازی یعنی دادن قدرت، آزادی، دانش و مهارت به کارکنان برای تصمیم گیری در انجام امور به طور مؤثر. بنابرین توانمند سازی کارکنان به فرآيندی اطلاق می شود که طی آن مدير به کارکنان کمک می کند تا توانايی لازم برای تصميم گيری مستقل را بدست آورند ، اين فرآيند نه تنها در عملکرد افراد ، بلکه در شخصيت آنان نيز مؤثر است .

توانمند سازی به معنای قدرت بخشیدن است و این یعنی به افراد کمک کنیم تا احساس اعتماد به نفس خود را بهبود بخشند تا بر ناتوانی یا درماندگی خود چیره شوند و در افراد شور و شوق و اشتیاق فعالیت ایجاد و انگیزه های درونی آنان را برای انجام دادن وظیفه بسیج کنیم. از دید اجتماعی، مفهوم توانمند سازی با پیشرفت دموکراسی در سازمان ها و اجتماع ، هم جهت شده و به کارکنان این اجازه را می دهد که تا حدی خود انتخابی داشته باشند.

اسپریتز یکی از روانشناسان اجتماعی است که نظریه توانمند سازی روانشناختی را مطرح کرد در این نظریه اسپریتزر نقش ویژگی های رفتاری و شخصیتی پرسنل در ایجاد رضایت شغلی و توانمند سازی را تشریح کرده است. وی معتقد است که رفتار های کارکنان به درک پاسخ های آن ها به محیط کارشان کمک می کند و در ارتباط با این پاسخ دو گونه نیاز به نام های نیاز به تسلط و غلبه و نیاز به توفیق گرایی وجود دارد. در افرادی که نیاز به توفیق گرایی وجود دارد، خود را درگیر کار نموده و به دنبال کسب مهارت های جدید تخصصی و آموزش های جدید حرفه ای هستند، همچنین میل به انجام کارهای سخت و احترام به خود در این افراد زیاد است. اما افرادی که نیاز به تسلط دارند ترجیح می دهند که وظایف کاری را به نحو احسن انجام دهند. بنابر این اگر شغل به گونه ای طراحی شده باشد که این گونه نیازها را به طور کامل برآورده سازد این گونه افراد احتمالاً در کارشان چه از لحاظ حرفه ای و چه از نظر اهداف فردی و سازمانی به نتایج مثبتی خواهند رسید.

توانمند سازی با تغییر در باورها، افکار و طرز تلقی های کارکنان شروع می شود، بدین معنی که آنان باید به این باور برسند که توانایی و شایستگی لازم برای انجام وظایف را به طور موفقیت آمیز داشته و احساس کنند که توانایی تأثیر گذاری و کنترل نتایج شغلی را دارند؛ احساس کنند که اهداف شغلی معنا دار و ارزشمندی را دنبال می کنند و باور داشته باشند که با آنان صادقانه و منصفانه رفتار می شود. وتمن و کمرون توانمندسازی را به معنی قدرت بخشیدن به کارکنان می دانند، بدین معنی که به آنان کمک کنیم تا احساس اعتماد به نفس خود را تقویت کرده، بر احساس ناتوانی یا درماندگی خود غلبه کنند و برای انجام فعالیت ها به آن ها انرژی و انگیزه درونی بدهیم. آنان همچنین متذکر شده اند که توانمند سازی فقط تفویض قدرت به کارکنان نیست. گرچه قدرت همانند توانمندسازی دلالت بر توانایی انجام کارها را دارد اما قدرت و توانمند سازی یکی نیست. تفاوت قدرت و توانمند سازی در جدول زیر می توان خلاصه کرد :

قدرتتوانمندی
منبع آن در خارج از فرد است.منبع آن در درون فرد است.
تعداد کمی از کارکنان آن را به صورت کامل دارند.هر فردی می تواند آن را به صورت کامل داشته باشد.
داشتن توان وادار كردن ديگران به انجام آنچه كه شما مي خواهيد.داشتن توان وادار كردن ديگران به انجام آنچه كه خود مي خواهند
كسب بيشتر آن مستلزم گرفتن از فرد ديگري است.بدست آوردن بيشتر آن بر آنچه ديگران دارند تاثير نمي گذارد
به رقابت مي انجامد.به همكاري مي انجامد.

توانمندسازي، عنصر حیاتی کسب و کار در دنیای نوین است. اهدافی مانند نزدیک‌تر شدن بیشتر به مشتری، بهبود خدمات پس از فروش، ارائه مداوم نوآوری، افزایش بهره‌وری و در دست گرفتن میدان رقابت برای سازمان‌هایی به‌دست خواهد آمد که راه‌های جدیدی برای توانمند ساختن افرادشان یافته‌اند. بر این اساس توانمد سازی عبارت است از فراهم نمودن آزادی بیشتر استقلال کاری مسئولیت پذیری برای تصمیم گیری و خود کنترلی در انجام کارها برای کارکنان سازمان.

ازدیدگاه کانگر و کاناگو توانمند سازی فرآیندی است که باعث ارتقاء احساسات خود کامیابی در میان کارکنان سازمان می شود. در این فرآیند شرایطی که توانمندی افراد را پرورش می دهد و اطلاعات ثمر بخشی را با استفاده از عملیات سازمانی و فنون غیر رسمی اختیار آنها قرار می دهد مورد شناسایی قرار می گیرد. تغییر در نگرش افراد و قضاوت آنها در رابطه با مسائل مختلف فردی و سازمانی باعث به وجود آمدن این باور می شود که آزادی و اختیار می تواند منابع مطمئنی برای توانا شدن باشد.  تقویت عقاید کارکنان و ایجاد اعتماد به نفس در آنان در مورد خودشان و تلاش در جهت کارایی و اثربخشی (بهره وری) فعالیت های سازمان است.

 تقویت دانش و ایجاد مهارت کارکنان و تلاش برای کاربست آن در جهت کارایی و اثر بخشی (بهره وری) فعالیتهای سازمان می باشد. بنابر آنچه که بیان شد توانمند سازی را می توان این گونه تعریف نمود ؛ طراحی ساختار سازمان به گونه ای که در آن افراد بتوانند ضمن کنترل خود، آمادگی پذیرش مسئولیت های بیشتر را جهت تحقق اهداف سازمان کسب کنند. به بیان دیگر توانمندسازی کارکنان به تمامی فعاليت های آموزشی و توسعه ای اطلاق می شود كه از يك سو عوامل ارتباطی مانند قدرت نفوذ در ديگران، توان پذيرش تفويض اختيار و خود راهبری را در كارمندان و مديران ارتقاء می بخشد و از سوی ديگر عوامل انگيزشی مانند انگيزه و توان انجام وظايف و نقشهای محوله را در آنان افزايش می دهد. بنابرین هدف غایی فرایند توانمندسازی کارکنان، افزایش  بهره وری و ایجاد قدرت و مزیت رقابتی در سازمان ها می باشد.

تاریخچه توانمند سازی

توانمندسازی به صورت عام از ابتدای خلقت بشر و جود داشته است. زندگی گذشته انسان و روند تکاملی آن طی تاریخ، گویای این موضوع است. شیوه سکونت، ساخت سر پناه و رشد ابزار های مورد استفاده برای گردآوری خوراک، شکار، کشاورزی و ایجاد تغییرات  و تکامل آن برای حفظ نفس، بقا و بهبود زندگی نشانی از تکامل توانمند سازی بشر است. از این دیدگاه، تمامی تلاش های صورت گرفته برای سازگاری با اقلیم، صیانت نفس و استفاده بیشتر از توان موجود در انسان را می توان توانمند سازی نامید. تاریخچه اولین تعریف اصطلاح توانمند سازی به سال 1788 بر می گردد که در آن توانمند سازی را تفویض اختیار در نقش سازمانی فرد می دانستند. این اختیار باید به فرد اعطا گردد یا در نقش سازمانی او دیده شود.

در جامعه­شناسی، اندیشه­های توانمندسازی بیشتر به جنبش­ های حق طلبی (برای مثال حقوق زنان و حقوق مدنی) بر می­گردد که در آنها مردم برای آزادی و کنترل اوضاع شخصي خویش مبارزه می‌کردند. سابقه استفاده از اصطلاح توانمندسازي به دموکراسی صنعتی و دخیل نمودن کارکنان در تصمیم‌گیری‌های سازمان تحت عناوین تیم‌سازی، مشارکت و مدیریت کیفیت جامع برمی‌گردد. این اصطلاح در سال 1980 به‌ سرعت موضوع روز شد و توسط نظریه‌پردازانی چون کانگر و کانگو ، اسپیریتزر ، کنت بلانچارد و جان پی کارلوس مورد بسط و گسترش قرار گرفت ، به علاوه، بسیاری از نوشته­هایی که به مشکلات اجتماعی از طریق تغییر اجتماعی پرداخته­اند، اساساً روی توانمندسازی گروه­ها تمرکز کرده­اند، یعنی افراد به این منظور برای تغییر اجتماعی تلاش می­کنند که دسترسي خود را به یک وضعیت توانمندشده افزایش دهند.

از واژه توانمند سازی در همه رشته ها با توجه به کاربرد آن استفاده شده است. در مدیریت، سابقه استفاده از اصطلاح توانمند سازی به دموکراسی صنعتی و مشارکت کارکنان در تصمیم گیری ها ی سازمان تحت عناوین مختلفی همچون تیم سازی، مشارکت فعال و مدیریت کیفیت فراگیر بر می گردد. به طور کلی این اصطلاح به طور خاص در سال 1980در رشته مدیریت مطرح شد، که می توان آن را پاسخی دانست به ترویج رویکرد تیلوریسم برای طراحی کار که ساده سازی شغل را توصیه می کرد. در ساده سازی شغل، کارهای پیچیده به یک سری از کارهای ساده تر که از سوی کارکنان مختلف انجام می گیرد، شکسته می شود؛ به عبارت دیگر، ساده سازی شغل، شکلی از ناتوانمند سازی است. تحقیقات اخیر تاکید می کنند چنین مشاغل ساده ای که به خستگی و کار های تکراری منجر می شود، نارضایتی ایجاد کرده، برای پرورش کارکنان ضعیف مناسب هستند و روابط صنعتی ضعیف را پرورش می دهند.

در هر صورت اگر چه مفهوم توانمندسازی در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 در ادبیات مدیریت و روان شناختی سازمانی، وارد شده  است، اما بررسی­های تاریخی نشان می­دهد که توانمندسازی ریشه در دوران گذشته دارد. وتن و کمرون اظهار می­کنند که این مفهوم به هیچ عنوان تازه نیست،  بلکه در رشته­های روانشناسی و جامعه­شناسی و علوم دینی ریشه­هایی دارد که به دهه­های گذشته، حتی قرن­های گذشته بر می­گردد. در زمینه روانشناسی، توانمندشدن به معنی تمایل افراد به تجربه خود کنترلی، به خود اهمیت دادن و خودآزادی می­باشد. توانمند سازی روانشناختی در محیط کار از سال 1980 یعنی زمانی که شغل ها پیچیده تر شدند و طراحی کار بیشتر شامل استقلال شد پدیدار شد. در نتیجه سازمان ها به طور فزاینده ای نیازمند کارکنانی شدند که بتوانند به طور سریع و منعطف با تغییرات سریع محیط کسب و کار منطبق شوند.

اهمیت توانمند سازی در سازمان ها

امروزه یکی از شاخص های موفقیت و بالندگی سازمان ها نسبت به هم توانمند سازی نیروی انسانی و متعاقب آن تعهد و وفاداری آنان نسبت به سازمان است که باعث می شود افراد وظایف محوله را با کیفیت بالاتر انجام داده و از حداکثر توان خود در تحقق اهداف سازمان بهره گیرند. به باوراسمیت  توانمند سازي يك حركت دائمي است و اهميت آن همواره رو به افزايش است، چراكه اساس توسعه در كسب و كار امروز، همگام بودن با تغييرات اجتماعي، دستاوردهاي تكنولوژي و تقاضاي محيط رقابتي است و سازمان ها نيازمند افرادي هستند كه بتوانند بهترين استفاده از تكنولوژي پيشرفته را ارائه دهند، نوآوری‌ها را بيابند و بتوانند محصولات و خدمات خود را بهبود بخشند. علاوه بر این افراد توانمند، خود کنترل و خود تنظیم هستند. آن ها به آسانی قبول مسئولیت  می کنند و دیدگاه مثبتی درباره خود، دیگران و محیط دارند و به زندگی شغلی خوش بین هستند و اساساً دیگران را به عنوان همکار و شریک می بینند نه رقیب. هنگامی که تضاد یا مشکلی در موقعیت شغلی اتفاق می افتد، به جای بی تفاوت بودن و مشکل را به گردن دیگران انداختن، در جستجوی راه حل برای آن هستند. آن ها انتقاد پذیرند و دائماً در حال یادگیری هستند.

برخی مشاغل به سبب ماهیتی که دارند دارای بار روانی زیادی هستند و فشار روانی زیادی بر شاغل تحمیل می کنند.  توانمند سازی روانشناختی راه حل مناسبی برای توانا کردن افراد برای مقبله با فشار های روانی و استرس های محیط کار است . یکی از این مشاغل، حرفه پرستاری است.پینیز و همکارانش در تحقیقی روی دانشجویان پرستاری ، به این نتیجه رسیدند که ارتباط مستقیم بین توانمند سازی روانشناختی ، کنترل استرس و مقابله با تضاد وجود دارد و برخورداری کارکنان از توانمند سازی روانشناختی را یکی از روش های مقابله با استرس های محیط کار برشمردند. توانمندسازی کارکنان به عنوان یک مفهوم نظری تاثیر زیادی بر اثر بخشی سازمان و مدیریت و ابتکار سازمانی دارد.

توماس و ولتهوس اعتقاد دارند که کارکنان توانمند در کنترل و انجام وظایف انعطاف پذیری بیشتری دارند. آنها در پاسخ به مسایل و فرصت‌ها، وظایف جدید را شروع می­کنند و موانع را برطرف می­سازند، در نتیجه در برخورد با مسائل و مشکلات، انگیزش آنها تقویت می­شود، بنابراین لزوم پرورش كاركناني كه داراي توانايي خود مديريتي باشند باعث شده كه توانمندسازي نيروي انساني به عنوان يك پارادايم جديد توجه بسياري از صاحبنظران مديريت را به سوي خود جلب كند . اين صاحب نظران معتقدند كه از مزاياي توانمندسازي هم كاركنان و هم مديران منتفع خواهند شد. با توجه به مطالب فوق و به طور کلی توانمند سازی می تواند نتایج زیر را در بر داشته باشد :

  • تأمين رضايت مشتری و افزايش آن
  • همسويي با نيازهای بازار
  • افزايش رضايت شغلی در كاركنان و کاهش بار روانی بر روی کارکنان
  • افزايش احساس تعلق، مشاركت و مسئوليت در كاركنان
  • تغيير طرز تلقی از اجبار به اختيار
  • تعهد بيشتر كاركنان و بهبود كيفيت در كارها
  • ارتباط بهتر كاركنان با مديران و سرپرستان
  • كاهش هزينه هاي عملياتی و افزايش سودآوری سازمان
  • افزايش كارآيی فرايند تصميم گيری
  • بهبود مستمر در سازمان و افزايش بهره‌وری
  • خلق ابتكارات جديد و استفاده بيشتر از منابع فكری.

منبع

شمشادی، صادق(1394)، رابطه توانمندسازی روانشناختی با اعتماد و یادگیری سازمانی، پايان‌نامه کارشناسي‌ارشد، مدیریت آموزشی، دانشگاه بوعلی سینا

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0