مفاهيم عمده شناخت درماني بك را بیان کنید.
افكار خودكار ( اتوماتيك ) : افكار اتوماتيك مفهوم كليدي در رواندرماني شناختي بك مي باشد . چنين افكاري به صورت خودبه خودي ، بدون تلاش يا انتخاب رخ مي دهند . افكار اتوماتيك در اختلالات روان شناختي ، اغلب تحريف شده ، افراطي و نادرند . در واقع افكار خودكار شناخت هايي حد واسط وقايع خارجي و واكنش هاي هيجاني فرد به آن وقايع هستند . درمانگر بايد همانند معلم به بيمار كمك كند كه اعتبار افكار خودكار خود را بسنجد . هدف تشويق بيمار ، دست كشيدن از افكار خودكار غلط يا مبالغه آميز ، پس از بررسي دقيق آنهاست . بيماران اغلب خود را به خاطر بروز اشكال در چيزهايي سرزنش مي كنند كه به هيچ وجه تحت نظارت آنها نبوده است . در اين موارد درمانگر بايد كل موقعيت را با بيمار مرور كند و به او كمك كند كه علت ديگري براي وقايع ناخوشايند پيدا كند و عامل ديگري را سرزنش كند . دادن توضيحات جايگزين در مورد وقايع ، روش ديگري براي تضعيف افكار خودكار غلط است .مايكل فري در توصيف افكار خودآيند بيان مي دارد : اين افكار پديده هاي گذرا هستند كه جمله ها ، عبارات و يا انواع مختلف تصورات را شامل مي شوند. اين افكار تنها تا زماني ادامه دارند كه تفكر در هشياري وجود دارد .
طرحواره هاي شناختي : چگونگي تفكر افراد درباره دنياي خود و عقايد مهم خود و فرضياتي كه درباره مردم ، وقايع و محيط دارند .طرحواره هاي شناختي آنها را شكل مي دهد . دو نوع اصلي طرحواره هاي شناختي عبارتند از : طرحواره هاي مثبت ( انطباقي ) و طرحواره هاي منفي ( غير انطباقي ) .بك و ويشار در توصيف طرحواره ها ، به طرحواره هايي كه در اوايل زندگي از طريق تجربيات شخصي و كنش متقابل با ديگران رشد مي كنند ، توجه كردند . بعضي از اين طرحواره ها با ضعف شناختي يا گرايش به يك ناراحتي روان شناختي وابسته هستند . براي مثال ، افرادي كه افسرده هستند ممكن است طرحواره هاي منفي مانند « من نمي توانم هيچ چيزي را به درستي انجام دهم » ، « من نمي توانم به هيچي دست پيدا كنم » ، داشته باشند . به اين طريق ، ضعف شناختي مي تواند در طرحواره هاي منفي يا تحريف شده ديده شود . وقتي بيمار يك طرحواره منفي را نشان مي دهد ، درمانگر ممكن است متوجه يك تغيير شناختي شود . براي هر اختلال روان شناختي به ويژه اختلالات شناختي احتمالاً ظاهر مي شوند . بوسيله تشخيص اختلال ، درمانگر قادر است بفهمد كه چگونه مراجع اطلاعات را جمع آوري مي كند و طبق اين اطلاعات عمل مي كند . بنابراين ، يك مراجع مضطرب ممكن است احساس خطر كند وقتي كه به طرف خانه رانندگي مي كند و يك مسير مشخص را انتخاب كند ممكن است به خاطر ترافيك يا تصادفي كه قبلاً ديده است ، احساس خطر كند . با مشاهده مراجع در حال توصيف اين موقعيت ، درمانگر ممكن است احساس كند يك تغيير مؤثر مراجع را وادار مي كند كه تغيير شناختي نشان دهد . پيام هاي چنين تغييري ممكن است توصيف هاي بدني يا چهره اي هيجاني يا استرس باشند.فريمان در توضيح بيشتر طرحواره ها ، پنج عامل را ، كه از نظر شدت متفاوتند و يك طرحواره را بوجود مي آورند ذكر كرد . اول اينكه هر طرحواره داراي يك بخش محكم و مؤثر است كه به سيستم اعتقادي مربوط است. دوم اينكه ، طرحواره ها از اينكه چقدر طول مي كشد كه فرد گروه مشخصي از عقايد را انتخاب كند متفاوت است . سوم ، طرحواره ها معمولاً از ديگر افراد آموخته مي شوند ، و هر چه فرد مهم تر باشد ، معمولاً طرحواره ها مهم تر هستند . چهارم ، بخش شناختي دلايلي براي اينكه چگونه طرحواره شرح داده مي شود و در افكار فرد نفوذ مي كند ، دارد . پنجم ، طرحواره ها داراي يك بخش رفتاري هستند كه مشخص مي كنند چگونه فرد طبق سيستم اعتقادي عمل مي كند . بنابراين ، طرحواره هاي شناختي داراي اجزاء عاطفي و رفتاري هستند . در توصيف طرحواره ها ، بعضي شناخت درمانگران طرحواره ها را به صورت طبقه بندي شده سازماندهي مي كنند . براي مثال بريكر،يونگ و فلانگان يك چارچوب متشكل از طرحواره ، كه در اختلالات تشخيصي مشهورند ، در پنج دسته شرح داده اند . يك رويكرد متفاوت با طرحواره هايي كه به ويژه مناسب مراجعاني است كه داراي اختلالات شخصيتي هستند كه توسط فريمان اتخاذ شده اند ، كه همانند بريكر و ديگران ، بر جنبه هاي رشدي طرحواره هاي شناختي ، تأكيد كرده اند . همانند مدل رشد شناختي اريكسون ، فريمان بر شرايط اجتماعي فرد كه شامل روابط با خانواده ، دوستان ، مدرسه ، و كار مي باشد تأكيد مي كند . با استفاده از 8 مرحله رشدي اريكسون ، فريمان ، قادر به ادراك طرحواره هايي است كه از بحران در مراحل متفاوت سراسر زندگي مي گذرد . براي مثال ، مرحله اول اريكسون اعتماد در مقابل عدم اعتماد است . يك طرحواره اعتماد ممكن است از افكاري مانند « من مي توانم به ديگران اعتماد كنم » و « مردم در اينجا براي كمك به من هستند » ناشي شود ، در حاليكه يك طرحواره عدم اعتماد ممكن است شامل افكار اتوماتيك مانند « من نمي توانم كسي را به حساب بياورم » باشد . فريمان ، افكار اتوماتيك ديگر را كه در طرحواره هايي كه مي توانند از ديگر مراحل هفتگانه مدل رشد روان شناختي اريكسون ناشي شوند ، توصيف كرد.
منبع
وفاییان ،معصومه (1393) ،مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری و آرام سازی عضلانی در کاهش اضطراب ،پایان نامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه علو تحقیقات کرمانشاه
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید