معرفت‌شناسی دراسلام  

در اسلام سه ابزار برای معرفت وجود دارد که عبارت‌اند از حواس، عقل و وحی .معرفت‌شناسی اسلام، با معرفی این ابزار شناسایی در واقع مسیر خود را از مکاتب و رویکردهایی که هر یک از این سه روش معرفت را به صورت محض انتخاب کرده‌اند و بر روی آن تأکید افراط‌گرایانه ای داشته‌اند جدا می‌کند.تعیین قلمرو حکمرانی عقل در ادراک و فهم انسان در اسلام نشأت‌گرفته از رویکردی است که در انسان‌شناسی این مکتب وجود دارد. در اسلام محوریت همۀ امور در عالم خداوند است و هموست که با قرار دادن گوهر عقل در وجود انسان، او را با سایر موجودات متمایز نموده است. برای روشن شدن اینکه چرا عقل در اسلام مورد توجه بسیار زیادی است به بررسی مفهوم و تعریف آن در متون دینی و همچنین کلام بزرگان و اولیای دین می‌پردازیم تا به فهم درستی از عقل از منظر اسلام برسیم. عقل همواره در منابع مختلف دینی و در سخنان بزرگان و اولیای دین، به عنوان پایه و اساس انسانیت، حجّت باطنی خداوند، وسیلۀ فهم و دریافت معارف بنیادین دینی و یکی از منابع استنباط احکام فقهی اسلام معرفی گردیده است . در قرآن، مادۀ عقل به کار نرفته است اما مشتقات آن ۴۸ بار و مرادفات آن از قبیل تدبیر، تفکر، تفقّه و مانند آن بارها آمده است که نشان‌دهندۀ جایگاه رفیع عقلانیت در این کتاب الهی است . در رابطه با مفهوم عقل نیز در لسان العرب ، آمده است، عقل واژه‌ای عربی است که از حیث مفهوم، با عقال تناسب داردو عقال به معنای زانوبند شتر، بندی است که به وسیلۀ آن زانوی شتر سرکش بسته و طغیان گری‌اش مهار می‌شود. علاوه بر این جوادی آملی ، نیز در رابطه با مفهوم عقل اعتقاد دارد، عقل را به این جهت عقل نامیده‌اند که جلوی غرایز و امیال سرکش را می‌گیرد و زانوی غضب و شهوت سرکش را می‌بندد و عقال می‌کند.قرآن کریم در کنار سفارش انسان‌ها به عقل ورزی و تفکر، انسان‌هایی را که به این نعمت بزرگ الهی بی‌اعتنایی می‌کنند، از پست‌ترین جنبندگان یاد کرده است. قرآن کریم با توجه دادن انسان به استفاده از عقل، آدمیان را از تعبد محض و پذیرش بی‌دلیل عقاید دینی بر حذر داشته است و خود برای اثبات بسیاری از مسائل برای انسان به اقامۀ دلیل عقلی پرداخته است و از این راه، مخاطبان خود را به عقل ورزی سفارش نموده است:»قُل سیرُوا فی الاَرضِ فَانظُروا کَیفَ بَدَأَ الخَلقِ»: (سورۀ ملک، آیۀ 20). در قرآن کریم ریشه‌ای ترین گناه آدمی سرپیچی از رهنمودهای عقل دانسته شده است و به همین دلیل است که دوزخیان می‌گویند اگر گوش شنوا می‌داشتیم و یا می‌اندیشیدیم از دوزخیان نبودیم:«وَ قالُوا لَو کُنّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ ما کُنّا فی أَصحب السَّعیر»:  (ملک، آیۀ 10)

اما با وجود تأکیدات بسیار زیادی که در رابطه با عقل شده است، اسلام هیچ‌گاه آن را به عنوان تنها راه شناخت انسان معرفی نکرده است و همواره در کنار عقل بر وحی نیز تأکید نموده است. چرا که در اسلام اعتقاد بر این است که عقل انسان دارای لغزشگاه‌ها، کاستی‌ها و محدودیت‌هایی است که همواره در قرآن به انسان گوشزد شده است و حتی فراتر از این، راه‌های برطرف کردن و زدودن این کاستی‌ها از عقل نیز گفته شده است. در واقع دین با شناختی که از انسان و توانایی‌های عقل او دارد بر این نکته که عقل در شناخت قلمروهایی دچار محدودیت است اذعان داشته و برای برطرف کردن این محدودیت وحی را همواره در کنار عقل قرار داده است . یکی از مواردی که عقل از پس فهم آن برنمی‌آید مسئلۀ مرگ است. علی «علیه السلام» در این رابطه می‌فرمایند: به تحقیق، مرگ را سختیهایی است که دشوارتر از آن است که وصف شود یا عقول مردم دنیا، آن را درک کند. از مسائل دیگری که بشر نمی‌تواند با ابزار عقل درک کند، هدف نهایی خلقت است. بشر در مورد اینکه از کجا آمده؟ به کجا می رود؟ چه باید بکند؟ با مشکلات بسیاری رو به رو است و تاریخ بشر نیز نشان‌دهندۀ این است که انسان با توسل به عقل در پاسخ به این سؤال‌ها دچار خطا شده است؛خطای عقل و همچنین محدودیت عقل، ایجاب می‌کند که روش دقیق، مورد اطمینان و نابی برای شناخت وجود داشته باشد که آن هم راهی نیست جز وحی. وحی با در اختیار گذاشتن دستورات الهی به انسان چگونگی زندگی کردن را می‌آموزد بهگونه‌ای که انسان از سعادت دنیوی و اخروی برخوردار شود.

قرآن معرفت‌شناسی حس گرایانۀ محض که تنها راه درست معرفت را برخورد تجربی و حس گرایانه با امور محسوس می‌داند، رد می‌کند و به انسان پیشنهاد می‌کند از حس فراتر رفته و به کنه و جان طبیعت برسد:«اَوَلَمیَنظُروا فی مَلکوتُ السَمواتِ و الاَرض»: (سورۀ اعراف، آیۀ 185). همچنین قرآن خط مشی خود را از گروهی که در شناسایی تنها بر عقل و استدلال نظری تکیه می‌کنند نیز جدا نموده است و حتی به آن‌ها هشدار می‌دهد که مشی صحیح عقلی آنان در پرتو تقوا و سلامت نفس میسر است:«وَ اتّقونِ یا اولی الباب»: (سورۀ بقره، آیۀ 197). علاوه بر این قرآن به مسلکی که تنها مسیر شناسایی را تذکر می‌دانند و اعتقاددارند همۀ علوم و معارف در فطرت انسان به ودیعه نهاده شده است و دیگر نیازی به حس و عقل نیست نیز پیشنهاد می‌دهد که به برخورد حسی با طبیعت بپردازند:«أَفَرَأَیتم ما تَحرثوُن»:(سورۀ واقعه، آیۀ 63)و سپس در آن تفکر کنند:«أَأنتم تَزرَعونهَ أَم نَحنُ الزارعون»:  بر این اساس قرآن از این طریق به انسان می‌فهماند که از سه طریق حس، عقل و وحی می‌توان به شناخت دست یافت، به عبارت دیگر در مواجهۀ با جهان هم باید از حس و هم استدلال نظری، همراه با کنترل هواهای نفسانی استفاده نمود و مطلق‌گرایی در یکی از این سه طریق آفت عقل است .

جوادی آملی ،در کتاب منزلت عقل در هندسۀ معرفت دینی، به معرفی دو گروه افراط گر و تفریط گر در برخورد با رابطۀ دین و عقل می‌پردازد که هر یک آفاتی را بر عقل و دین متحمل می‌کنند. وی در مورد گروه یک اعتقاد دارد، این افراد نگاهی افراط‌گرایانه به شأن عقل داشته و معتقدند عقل در دین به منزلۀ میزان است و همۀ ساحت‌های دین را باید با عقل محک زد، اگر با عقل مطابقت داشت و عقل توانست از پس استدلال آن بربیاید صحیح بوده و جزء دین محسوب می‌شود و اگر این‌گونه نبود نادرست است و جزء دین محسوب نمی‌شود. از نتایج تلخ این رویکرد، نگاهی است که به مسئلۀ خاتمیت پیامبراکرم «صلی الله علیه و آله» وجود دارد؛ در این نگاه افراد فلسفۀ خاتمیت را تکامل عقل بشری می‌دانند و این مسئله را دلیلی بر عدم نیاز به وحی می‌دانند. در مقابل این گروهی، عده‌ای هستند که به تعبیر جوادی آملی، عقل را  مفتاح  شریعت و کلید ورود بشر به عرصۀ دین می شمرند و به محض اینکه در را گشوده شد، کلید دیگر کارایی ندارد؛ به عبارت دیگر عقل وجود خدا و ضرورت وحی و ارسال پیامبر او را ثابت می‌کند و حجیت کتاب و سنت را نیز استدلال می‌کند و پس از این دیگر کارایی خود در هماهنگ نمودن محتوای احکام دینی با زیرساخت‌های اصلی از دست می‌دهد. در واقع در این رویکرد، کتاب و سنت وزنۀ سنگین‌تری نسبت به عقل می‌یابند. از آثار سوء این رویکرد نگاه متحجرانه به دین است که جلوی پایایی و پویایی دین را می‌گیرد.از دیگر آفات عقل نیز که در احادیث معصومین «علیهم السلام» بسیار مورد توجه بوده است اسارت عقل در بند هوا و هوس‌ها است. بهشتی ، در کتاب آیین خردپروری بر اساس بیانات علی «علیه السلام»می‌گوید:

بیانات علی (علیه‌السلام) مبیّن تقابل و تضاد تکوینی و نفس الا مری میان عقل و هوای نفس است، نه تقابل و تضاد وضعی و قراردادی. در واقع تضاد میان این دو، تضادی است که میان نیروهای معنوی و روحی انسان جریان دارد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در همین رابطه می‌فرمایند: هوا دشمن عقل است و در جای دیگر نیز فرموده‌اند: هوا موجب فساد عقل است. در واقع نفس امّاره، دربردارندۀ کلیۀ عواملی است که نیروی متضاد و مزاحم با نیروی عقلانی‌اند و در دو قلمرو جذبی و دفعی یا شهودی و غضبی، از سیر و سلوک طبیعی و عادی عقل نظری جلوگیری کرده، فضای پاک و شفاف فعالیت‌های تشخیصی و ادراکی آن راکد و مبهم و توان تمییز دهی و سنجش گری آن را مختل می‌سازند، در جای دیگری چیره شدن عقل بر هوای نفس را موجب رشد و کمال عقل می‌داند و می‌گوید:

سخنان امام علی (علیه‌السلام)، تقوا و مخالفت با هواها و شهوات نفسانی، بر عقل انسان تأثیر دارد؛ چنان که بی طبق تقوایی و مغلوب شدن در برابر هواها و شهوات، آفت عقل و موجب تضعیف آن است. وقتی بر اساس بیانات حضرت: هوا، دشمن عقل است، آفت عقل است و امارت آن، مساوی اسارت عقل است، در آن صورت: به سبب مخالفت با هوا، عقل حفظ می‌شود، مخالفت با هوا [موجب] شفای عقل است و کسی که مالک هوای خود باشد، مالک عقل خویش است. همچنین وقتی که: عقل و شهوت، ضد دیگرند و کسی که مالک شهوت خود نیست، مالک عقل خود نیست، پس: کسی که بر شهوت خود غلبه کند، عقلش ظاهر می‌شود. نیز هنگامی که: دنیادوستی، سبب فساد عقل است و یقین را که نبی اکرم (صلی‌الله علیه و آله) با چند واسطه، از عقل منشعب شده و طبق فرمایش امام صادق (علیه السلام) از جنود عقل است، سلب و فاسد می‌کند، در آن صورت: کسی که مواهب دنیا را ترک کند، عقل خود را کامل کرده است .

با روی گردانیدن از دنیا، عقل حفظ می‌شود و با زهد [و بی‌رغبتی] در دنیا، خداوند، عیوب دنیا را به انسان می‌شناساند و به این ترتیب، یقین، پایه‌گذاری می‌شود. سایر حالات و صفات نفسانی از قبیل حرص، طمع، عجب، آمال و آرزوهای طولانی، لجاج، کبر، غضب و مانند آن نیز مشمول همین قاعده و موجب فساد و تضعیف عقل هستند و مخالفت با آن‌ها بر قدرت تشخیص و بازدارندگی عقل می‌افزاید .

رابطۀ متقابل و جدایی‌ناپذیر علم و عقل در اسلام متفاوت از رابطۀ علم و عقل در سایر مکاتب است. چرا که در اسلام عقل همواره در کنار وحی است و دائماً به وسیلۀ آن مورد ارزیابی واقع می‌شود و نتیجه‌ای که حاصل می‌شود عقل سلیم است که در کنار علم، علم سالمی را نیز تولید خواهد کرد.

برنامۀ درسی پنهان

تعلیم و تربیت همواره در طول تاریخ یکی از مجراهای بسیار پر نفوذ شکل‌گیری و رشد فرهنگ بوده است و مدرسه‌ها به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای تعلیم و تربیت، انتقال‌دهندۀ میراث فرهنگی بوده‌اند. جوامع، ساز و کارهای انتقال فرهنگ را در مدرسه از طریق برنامه‌ریزی‌های کلان آموزشی ایجاد می‌کنند و اصول و ارزش‌های خود را باتعیین اهداف، محتوا و روش‌ها آموزش می‌دهند؛اما باید توجه داشت فرهنگ در مدرسه همیشه به صورت آشکار به نسل‌های جدید منتقل نمی‌شود، بلکه جریانات و مجراهایی نیز وجود دارد که به صورت پنهانی و ضمنی اصول و ارزش‌هایی را که چه بسا در تقابل بافرهنگ یک جامعه می‌باشند، رشد می‌دهد و این در صورتی می‌تواند رخ دهد که حتی معلم و شاگرد نیز از نفوذ آن اطلاعی نداشته باشند. لیبرالیسم از جمله نظام‌های فکری در دنیاست که بر دو بخش برنامه‌ریزی‌های تعلیم و تربیت می‌تواند اثرگذار باشد. ارزش‌ها و اصول این مکتب، هم بر اهداف، محتوا و روش‌ها می‌توانداثرگذار باشد و هم تا حدود زیادی بر ساختار تعلیم و تربیت یعنی فضای فیزیکی مدرسه، روابط انسانی بین معلم، دانش‌آموز و کارکنان و غیره تأثیر داشته باشد؛به عبارت دیگر لیبرالیسم هم می‌تواند بر برنامۀ درسی آشکار و هم بر برنامۀ درسی پنهان مؤثر باشد که در این پژوهش به تأثیر آن از مجرای برنامۀ درسی پنهان پرداخته شده است. در این پژوهش برای درک بیشتر چگونگی این نفوذ و تأثیر، مروری بر تعریف و چگونگی این نوع برنامه خواهد شد.

منبع

جامه بزرگی،مریم(1392)، بررسی وجوه تقابل سبک زندگی لیبرالیستی بااسلام،پایان نامه کارشناسی ارشد،گرایش تعلیم وتربیت اسلامی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی علامه طباطبایی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0