مشارکت فعال وحمایت محلی
منظور از مشارکت فعال داشتن سرگرمی، عضویت در تیم و شرکت در فعالیتهای فوق برنامه است. بررسیها نشان میدهند که داشتن سرگرمی یا سرگرمیهایی که از سوی جامعه ارزشمند تلقی میشود، میتواند به عنوان یک عامل حفاظتی برای افراد در معرض خطر نقش ایفا کند. نوجوانان با سرگرمیهای بیشتر ممکن است از طریق درگیر شدن در فعالیتها، مهارتهای جامعهپسند بیشتری به دست آورند، دوستیهایی ایجاد کنند، شایستگییشان را رشد دهند و مشغول به فعالیتهای مثبتی شوند که فرصت آنها برای درگیر شدن در مشکلات رفتاری را کاهش دهد .
ماسون و همکاران ، به بررسی نقش فعالیتهای فوق برنامه در افسردگی 332 نوجوان پرداختند و دریافتند که رابطه منفی بین مشارکت در فعالیتهای فوق برنامه و افسردگی نوجوانان وجود دارد. هانلون، سیمون، اُگرادی، کارسول و کالامن ، اثر مشارکت در فعالیتهای فوق برنامه بر مشکلات هیجانی و رفتاری نوجوانان را بررسی کردند. نتایج این بررسی نشان داد که مشکلات هیجانی (افسردگی، اضطراب) نوجوانان به صورت معناداری کاهش یافته بود. گابالدا، تامپسون و کاسلو ، در بررسی کودکان 8 تا 12 ساله دریافتند که مشارکت در برنامههای پس از مدرسه با کاهش مشکلات دروننمود همراه است. مکهال و همکاران ،نشان دادند که داشتن سرگرمی و فعالیتهای ورزشی با افسردگی در کودکان 10 ساله و نوجوانان 12 ساله رابطه منفی دارد. همچنین، فلچر، نیکرسون و رایت ، دریافتند که مشارکت در فعالیتهای ورزشی تحت نظارت، با مشکلات هیجانی رابطه منفی دارد.
گریزنکو و پاولیوک ، دریافتند که داشتن دو یا بیشتر از دو سرگرمی میتواند به صورت معناداری باعث تشخیص بین کودکان با و بدون اختلالات رفتاری : نارسایی توجه-بیشفعالی، اختلال سلوک و اختلال نافرمانی مقابلهای شود. هانلون، سیمون، اُگرادی، کارسول و کالامن ، نشان دادند که مشارکت در فعالیتهای فوق برنامه باعث کاهش اختلالهای رفتاری نوجوانان :نافرمانی، بیشفعالی، نارسایی توجه بیشفعالی میشود. مکهال و همکاران ، نشان دادند که مشارکت فعال تحت نظارت بزرگسال، با مشکلات سلوک نوجوانان 12 ساله رابطه منفی دارد. گابالدا و همکاران ، دریافتند که مشارکت در برنامههای پس از مدرسه با کاهش مشکلات بروننمود همراه است.
حمایت/امنیت محله
بررسیها نیز نشان میدهند که زندگی در محله فقیر یا غنی میتواند بر رفتار کودکان و نوجوانان اثر بگذارد .با این حال، بیشتر بررسیها، نقش منفی محله را مورد توجه قرار دادند. غفلت آشکاری در بررسی نقش حمایت/امنیت محله در اختلالهای هیجانی-رفتاری نوجوانان صورت گرفته است.
بوتلر، کوالکووسکی، جونز و رافائل ، در بررسی افراد 6 تا 17 سال دریافتند که حمایت و امنیت کم محله رابطه مثبتی با اضطراب و افسردگی دارد. لو و همکاران ، با بررسی نوجوانان 13 تا 17 سال ؛ با میانگین سنی 15 سال دریافتند که دلبستگی به محله و انسجام محله رابطه منفی با افسردگی دارد در حالی که کیفیت پایین محله، جرم در محله و محله بیمار رابطه مثبت با افسردگی نوجوانان داشت. یانگبلد و همکاران ، در بررسی نوجوانان 11 تا 17 ساله دریافتند که امنیت محله با مشکلات هیجانی نوجوانان رابطه منفی دارد ولی آن قادر نیست به صورت معناداری مشکلات دروننمود نوجوانان را پیشبینی کند. گرچه نقش حمایت/امنیت محله در اختلالهای هیجانی کمتر مورد توجه قرار گرفته است ولی عکس آن یعنی نقش ناایمنی محله در اختلالهای هیجانی توجه بیشتری را به خود جلب کرده است. در مطالعهای که بر روی نوجوانان 12 تا 17 سال صورت گرفته است آشکار شده است که ادراک نوجوانان از خطرات محیط محله رابطه مثبتی با اضطراب و افسردگی در آنها دارد . مشابه همین نتایج با افراد بالای 18 سال نیز به دست آمده است. گری، استارک و لاویست ، در بررسی افراد بالای 18 سال دریافتند که با افزایش شدت مشکلات محله، اضطراب و استرس در افراد افزایش مییافت.
جاین و کوهن ، در بررسی نمونه بزرگی از نوجوانان 11 تا 16 ساله دریافتند که حمایتهای ارائه شده در محله با سازگاری رفتاری نوجوانان مواجهه شده با خشونتهای اجتماعی رابطه مثبت دارد. همچنین یانگبلد و همکاران ، دریافتند که امنیت و حمایت محله پیشبینی کننده منفی مشکلات بروننمود نوجوانان است. بوتلر و همکاران ، نیز دریافتند که حمایت و امنیت کم محله رابطه مثبت با اختلالهای رفتاری دارد. رینگل، جنینگز، لین-لندسمن، ولتر و مادونادو-مولینا ، در بررسی افراد مذکر 13 تا 32 ساله دریافتند که زندگی در محله امن با خشونت کمتر رابطه دارد. فاگان، رایت و پنچوسکی ، دریافتند که حمایت محله با مصرف مواد و رفتار خشن در نوجوانان رابطه منفی دارد. استوارت و همکاران ، در بررسی کودکان 10 تا 12 ساله دریافتند که محله غنی رابطه منفی با میزان خشونت در کودکان دارد. بررسیهایی وجود دارند که نشان میدهند محله ناامن در ایجاد مشکلات رفتاری نوجوانان نقش دارد. همفیلی و همکاران ، در بررسی دانشآموزان دریافتند که دلبستگی ضعیف به محله با مشکلات رفتاری از قبیل استفاده از الکل، تنباکو و شاهدانه رابطه دارد. همچنین در همین پژوهش آشکار شد که توجه به رفتارهای جامعهپسند و ایجاد فرصتهایی برای انجام رفتارهای جامعهپسند با مصرف کمتر تنباکو و شاهدانه همراه است. چندین مطالعه نشان دادند که نوجوانان آفریقایی-امریکایی که شاهد نرخ بالایی از خشونت در محله خود بودند بیش از نوجوانانی که خشونت کمتری را مشاهده کردند یا خشونتی را در محله ندیدند، رفتارهای ضد اجتماعی از خود نشان دادند . دورانت، کادنهد، پندرگراست، اسلاونز و لیندر ، دریافتند که خشونت در نوجوانان با میزان مواجهه آنها با خشونت در محله رابطه مستقیم دارد. ریچترز و مارتینز ، دریافتند که کودکانی که در محلههای خشن زندگی میکنند بیشتر احتمال دارد در مدرسه اختلالهای رفتاری نشان دهند.
مطالعاتی که نقش میانجی عاملهای حفاظتی در کودکان و نوجوانان آزاردیده را بررسی کردند، بیشتر متمرکز بر آزاردیدههای جسمی و جنسی بودند و آزاردیدههای هیجانی و به صورت خاص، نوجوانان آزاردیده هیجانی، مورد غفلت واقع شدند. در این بخش به مرور پژوهشهایی که عاملهای حفاظتی در کودکان و نوجوانان آزاردیده را بررسی کردند، پرداخته شده است. تلاش شده است که پژوهشهای انجام شده با جزئیات بیشتر به خصوص به لحاظ روشهای آماری به کار گرفته شده، مورد بررسی قرار گیرند.لامیس، ویلسون، شاهان، کاسلو ، به بررسی نقش میانجی عزت نفس در رابطه بین آزاردیدگی هیجانی در دوره کودکی و ناامیدی در 121 زن بزرگسال (18 تا 53 سال) پرداختند. آنها برای بررسی نقش میانجی عزت نفس از تحلیل مسیر استفاده کردند. نتایج نشان داد که عزت نفس در رابطه بین آزاردیدگی هیجانی و ناامیدی نقش میانجی دارد. کیم و سیکتی ، به بررسی نقش تنظیم هیجانی در رابطه بین آزاردیدگی و اختلالهای دروننمود و بروننمود پرداختند. نمونه آنها از 215 کودک آزاردیده و 206 کودک آزارندیده 6 تا 12 سال تشکیل شده بود. آنها برای تحلیل دادههای خود از روش آماری مدلیابی معادلات ساختاری استفاده کردند. نتایج این پژوهش نشان داد که تنظیم هیجانی بالا در رابطه بین آزاردیدگی و اختلالهای دروننمود و بروننمود نقش میانجی دارد.
بولگر و پترسون ، به بررسی نقش میانجی منبع کنترل درونی در رابطه بین آزاردیدگی و اختلالهای دروننمود پرداختند. نمونه این پژوهش از 758 کودک (9 تا 13 سال) تشکیل شده بود که 59 نفر آنها آزاردیده جسمی و جنسی بودند. آنها برای تحلیل دادههای خود از روشهای آماری ضریب همبستگی پیرسون ، برای مشخص شدن رابطه بین متغیرها و تحلیل مسیر , برای مشخص کردن اثر میانجی خودکنترلی در رابطه بین آزاردیدگی و اختلالهای دروننمود استفاده کردند. نتایج نشان داد آزاردیدگی و منبع کنترل درونی با اختلالهای دروننمود رابطه دارند؛ همچنین، منبع کنترل درونی در رابطه بین آزاردیدگی و اختلالهای دروننمود نقش میانجی دارد.
ایسپوسیتو و کلوم ، به بررسی نقش میانجی حل مسئله در رابطه بین آزاردیدگی و افکار خودکشی در نوجوانان پرداختند. نمونه این پژوهش از 200 نوجوان (141 پسر و 59 دختر) 12 تا 17 سال آزاردیده جسمی و جنسی تشکیل شده بود. آنها برای تحلیل دادههای خود از روشهای آماری ضریب همبستگی پیرسون برای مشخص شدن رابطه بین متغیرها و رگرسیون سلسله مراتبی ؛ برای مشخص کردن اثر میانجی حل مسئله در رابطه بین آزاردیدگی و افکار خودکشی استفاده کردند. نتایج نشان داد آزاردیدگی و حل مسئله با افکار خودکشی رابطه دارند؛ همچنین، حل مسئله در رابطه بین آزاردیدگی و افکار خودکشی نقش میانجی دارد.روبینسون و همکاران ، نقش تنظیم هیجانی و فرزندپروری را در رابطه بین آزاردیدگی و اختلالهای هیجانی-رفتاری کودکان مورد بررسی قرار دادند. نمونه مورد بررسی آنها 123 (66 آزاردیده و 57 غیرآزاردیده) کودک بود. آنها با استفاده از روش آماری رگرسیون دریافتند که هم در کودکان آزاردیده و هم در کودکان غیرآزاردیده تنظیم هیجانی و فرزندپروری قادر به پیشبینی اختلالهای هیجانی-رفتاری هستند.
ایسپوسیتو و کلوم ، به بررسی نقش میانجی حمایت اجتماعی در رابطه بین آزاردیدگی و افکار خودکشی در نوجوانان پرداختند. نمونه این پژوهش از 200 نوجوان (141 پسر و 59 دختر) 12 تا 17 سال آزاردیده جسمی و جنسی تشکیل شده بود. آنها برای تحلیل دادههای خود از روشهای آماری ضریب همبستگی پیرسون ؛ برای مشخص شدن رابطه بین متغیرها و رگرسیون سلسله مراتبی ؛ برای مشخص کردن اثر میانجی حمایت اجتماعی در رابطه بین آزاردیدگی و افکار خودکشی استفاده کردند. نتایج نشان داد آزاردیدگی و حمایت اجتماعی با افکار خودکشی رابطه دارند، همچنین، حمایت اجتماعی در رابطه بین آزاردیدگی و افکار خودکشی نقش میانجی دارد.
گودار و رودریگوئز ، به بررسی نقش میانجی حمایت ادراک شده همسالان در رابطه بین آزاردیدگی و اختلالات دروننمود و بروننمود 43 کودک آزاردیده جسمی با میانگین سنی 5/8 سال پرداختند. آنها برای تحلیل دادههای خود از روشهای آماری ضریب همبستگی پیرسون ؛ برای مشخص شدن رابطه بین متغیرها و رگرسیون ، سلسله مراتبی ؛ برای مشخص کردن اثر میانجی حمایت ادراک شده همسالان در رابطه بین آزاردیدگی جسمی و اختلالهای دروننمود و بروننمود استفاده کردند. نتایج این پژوهش نشان داد که هم آزاردیدگی جسمی و هم حمایت همسالان با اختلالات دروننمود و بروننمود رابطه دارند ولی حمایت ادراک شده همسالان در رابطه بین آزاردیدگی جسمی و اختلالات دروننمود و بروننمود نقش میانجی ندارد. پاورز، رسلر و بردلی ، نقش میانجی حمایت دوستان در رابطه بین آزاردیدگی هیجانی و افسردگی را در 380 بزرگسال مورد بررسی قرار دادند. آنها برای تحلیل دادههای خود از روشهای آماری ضریب همبستگی پیرسون (برای مشخص شدن رابطه بین متغیرها) و رگرسیون سلسله مراتبی (برای مشخص کردن اثر میانجی حمایت دوستان در رابطه بین آزاردیدگی هیجانی و افسردگی) استفاده کردند. نتایج این پژوهش نشان داد که هم آزاردیدگی هیجانی و هم حمایت دوستان با افسردگی رابطه دارند؛ همچنین، حمایت دوستان در رابطه بین آزاردیدگی هیجانی و افسردگی نقش میانجی دارد.
کیم ،به بررسی نقش حفاظتی مذهب در رابطه بین آزاردیدگی ؛ بدون تفکیک نوع آزاردیدگی و مشکلات دروننمود و بروننمود پرداخت. نمونه مورد بررسی این پژوهش را 188 کودک (111 پسر و 77 دختر) آزاردیده و 196 کودک (88 پسر و 108 دختر) غیرآزاردیده که در دامنه سنی 6 تا 12 سال قرار داشتند، تشکیل میداد. وی برای تحلیل دادههای خود از روشهای آماری تحلیل کوواریانس ؛ برای مقایسه کودکان آزاردیده و غیرآزاردیده در مشکلات دروننمود و بروننمود با کنترل اثر سن و رگرسیون، سلسله مراتبی ؛برای مشخص کردن اثر میانجی مذهب در رابطه بین آزاردیدگی و مشکلات دروننمود و بروننمود استفاده کرد. نتایج نشان داد کودکان آزاردیده بیش از کودکان غیر آزاردیده مشکلات بروننمود دارند. در بررسی نقش میانجی مذهب آشکار شد که در دختران آزاردیده، پایبندی مذهبی رابطه منفی با مشکلات دروننمود دارد. کیم دختران را به لحاظ پایبندی مذهبی به دو دسته با پایبندی بالا و پایین تقسیم کرد و دریافت فقط در دختران آزاردیده، دختران با پایبندی مذهبی بالا در مقایسه با دختران با پایبندی مذهبی پایین سطوح کمتری از مشکلات دروننمود را نشان میدهند. لامیس، ویلسون، شاهان، کاسلو ، نقش میانجی بهزیستی معنوی که شامل دو سطح بهزیستی مذهبی و بهزیستی وجودی بود را در رابطه بین آزاردیدگی هیجانی در دوره کودکی و ناامیدی در 121 زن بزرگسال (18 تا 53 سال) بررسی کردند. آنها برای بررسی نقش میانجی بهزیستی معنوی از تحلیل مسیر استفاده کردند. نتایج نشان داد که بهزیستی وجودی در رابطه بین آزاردیدگی هیجانی و ناامیدی نقش میانجی دارد.
منبع
عبدالهزاده رافی، مهدی(1393) ، نقش میانجی گری عامل های حفاظتی فردی،خانوادگی واجتماعی دررابطه بین طیف آزاردیدگی ،پایان نامه دکترا، روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی، دانشکده روانشناسی وعلوم تربیتی علامه طباطبایی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید