مذهب و بهداشت روانی

تعریف دین

دین کلمه ای عربی به معنی اطاعت، آیین و شریعت که در لاتین به صورت religion آمده است. این اصطلاح معنی واحدی که مورد قبول دانشمندان رشته های علوم انسانی باشد ندارد و هر یک از دانشمندان و روان شناسان از دیدگاه خود تعریف متفاوتی از دین ارائه کرده اند. رادکلیف براون ، مردم شناس تنها به کارکردهای دین توجه کرده است و آن را باعث نگه داشت نظم اجتماعی می داند . هورتون ، دین را به عنوان بسط میدان روابط اجتماعی آدم ها به فراسوی محدودیت های جامعه صرفاً بشری در نظر می گیرد . بعضی از دین پژوهان مغرب زمین نیز دین را ابداع روشنگری می دانند. مارکس ،  دین را محصول جامعه طبقاتی دانسته و معتقد است از طریق دین وعده آنچه در جهان دیگر خواهد آمد توجه از نابرابری ها و بی عدالتی ها در این جهان منحرف می شود .

آلپورت ،  اولین کسی بود که برای دین دو جنبه بیرونی و درونی در نظر گرفت . جهت گیری مذهبی بیرونی را حرکات و حالات و تفکرات مذهبی دانست که به منظور رفع نیاز های مختلف از آن استفاده می شود ولی جهت گیری مذهبی درونی را حالتی دانست که در آن حیات و زیست و زندگی فرد در دین و مذهب است و هر رفتار و تفکری که دارد در ارتباط با عقیده مذهبی اوست .  فروم ،دین را تأمین کننده بخشی از نیازهای انسان دانسته و معتقد است دین به انسان ها دید و کانون سر سپردگی می دهد . ویلیام جیمز،  دین را نتیجه تأثیرات و احساسات و رویدادهایی می داند که برای هر انسانی در عالم تنهایی روی می دهد و انسان در می یابد که بین او و چیزی که آن را امر خدایی می نامد رابطه ای برقرار است .

تاریخچه روان شناسی دین

هر چند تاریخچه رسمی پیدایش روان شناسی دین به اواخر قرن نوزدهم ؛  تقریباً مقارن ایجاد روان شناسی علمی  می رسد اما تأملات روان شناختی درباره دینداری انسان، سابقه ای دیرینه دارد. این تأملات گاهی جنبه توصیفی دارند، همانند کتاب های مقدس ادیان بزرگ و میز کتاب های دینی ای که برای تربیت معنوی تدوین شده اند، نظیر کتاب اعترافات ؛  آگوستین قدیس ، مثنوی مولوی و احیاء علوم الدین غزالی و نوشته های برخی فیلسوفان و متألهان ، مانند جاناتان ادواردز ، فردریک شلایر ماخر  و سورن کیرکگور؛  گاهی نیز این تأملات به تبیین پیدایش دین مربوط می شود، رد پای این جنبه دوم را دست کم در سه قرن پیش از میلاد می توان یافت. در دوره جدید، روان شناسی دین به طور عمده در سه سنت قابل پیگیری است.

  • سنت انگلیسی,  آمریکایی: رویکرد توصیفی و حتی آزمایشگاهی و تجربی به دین مهم ترین ویژگی این سنت است. گالتون  ، استانلی هال ، لوبا ، استاربوک، جرج کو ، ویلیام جیمز  و جیمز برت ،  مهم ترین روان شناسان در این عرصه اند که تحقیق و تألیف  در این زمینه داشته اند.
  • سنت آلمانی : رویکرد تبیین و انتقادی به دین و نگاه فلسفی در این سنت غلبه دارد. ویلهلم ، فروید  ، یونگ  ، آدلر  و ویکتور فرانکل  از مهم ترین روان شناسان در این عرصه اند.
  • سنت فرانسوی : عمده آثار در این سنت به روان شناسی مرض پرداخته اند. شارکو ، فلورنو ، ژرژ برژه  و ژان پیاژه  در این سنت قرار دارند.

روان شناسی دین از دهه 1930 تا 1960 به افول گرایید  ،ولی این دوران بی مهری دوامی نیافت و از دهه 1970 مجدداً توسعه یافت. در حال حاضر  ،از نظر جغرافیایی و زبان آثار در این زمینه بسیار گسترده و متنوع شده اند  .

مذهب و بهداشت روانی

در گذشته روان شناسان به طور سنتی نسبت به اهمیت مذهب در بهداشت روانی و روان درمانی اعتماد اندکی داشته اند ، لیکن این موضوع امروزه تغییر کرده است. امروزه اعتقاد بر این است که جهت گیری مذهبی نوعی راهبرد است که به وسیله آن مردم می توانند مسایل زندگی خود را هدایت کنند . از جمله جیمز  و سایر روان شناسان متقدم به این موضوع علاقه مند گردیدند. روان شناسان خواهان تخصص در زمینه مذهب هستند. پژوهش نشان می دهد که صداقت مذهبی ؛چه در یهودیت، اسلام ، مسیحیت، بودایی یا ادیان دیگر  می تواند واقعاً موجب افزایش میزان بهداشت روانی در برخی از موارد گردد.

 به اعتقاد روان شناسان ، مذهبی بودن یکی از عوامل مراقبت کننده در پیش گیری از ابتلای به اختلالات روانی است، به طوری که مذهب به عنوان یک مؤلفه درمانی در مراکز بهداشت روانی وارد شده است و بیماران را وادار می کند تا به نوعی مذهب یعنی اعتقاد به خداوند گرایش یابند . این موضوع در برنامه های مذهبی مربوط به سلامتی سالمندان و در مطالعات انجام شده بر روی افراد مبتلا به اختلال روانی که به طور سرپایی تحت درمان قرار می گیرند ، مورد تأیید واقع شده است. افزون بر این، نقش مذهب در حفظ سلامتی جسمانی و افزایش طول عمر نیز مورد تأیید واقع شده است .

 مذهب در مقابل مسایلی مانند رفتارهای جنایی و بالقوه خطرناک به سلامت افراد کمک می کند. برخی از روان شناسان معتقدند که مذهب می تواند در درمان ، تأثیر تعیین کننده داشته باشد. بنابراین لازم است که ارزش های مذهبی در فرآیند درمان مورد بررسی قرار گیرند و بر نقش درمانی آنها در فرایند روان درمانی تأکید شود .الیس،  معتقد بود که مذهب با غیر منطقی بودن در ارتباط است. به اعتقاد او افراد مذهبی نوعی تفکرات و رفتارهای جزمی دارند که موجب نا به سامانی وضع روانی آنها می شود. او معتقد است افراد مذهبی بهداشت روانی ضعیف تری دارند. این اعتقاد الیس ، برخی از اندیشمندان را بر آن داشت تا به کنکاش در مورد درستی یا نادرستی این فرضیه بپردازند.

برگین و همکاران با فراتحلیل 24 مقاله پژوهشی ، به بررسی رابطه بین دین و مذهب با بهداشت روانی پرداختند. آنها در سال 1991 نتایج این پژوهش را ارائه کردند .پژوهش های انجام شده در این مورد به طور کلی نشان داده اند که مذهب تأثیر منفی بر بهداشت روانی ندارد. در مجموع رابطه بین مذهب و بهداشت روانی مثبت می باشد، با این وجود ، افرادی که دارای مذهب درونی هستند یعنی معتقدند که مذهب در ذات آنها ریشه دارد، در مقایسه با افرادی که مذهب بیرونی دارند یعنی مذهب را وسیله ای برای دستیابی به چیزی دیگر می دانند، بهداشت روانی مثبت تری دارند. افراد دارای مذهب درونی ، سلامت روان بالاتری دارند و افراد دارای مذهب بیرونی احتمالاً پی آمدهای منفی تری را تجربه می کنند .

برگین؛ به این نتیجه رسیده است که مذهب گرایی درون زاد با ویژگی های فوق در ارتباط است. به همین دلیل نیز تجربه افراد دارای مذهب درونی و بیرونی از رویدادهای زندگی متفاوت است. طبیعی است که افراد دارای مذهب درونی سعی دارند رویدادها را به شکل مثبت تر و به شکل آزمایشهای الهی در نظر بگیرند و در نتیجه آنها را فرصتی برای رشد و پیشرفت به شمار آورند. این افراد به دلیل قابلیت هایی که دارند سعی می کنند تا از الگوهای شخصیتی مشابه سخت کوشی روان شناختی برای مبارزه با بحران های زندگی استفاده کنند. می دانیم که سخت کوشی روان شناختی دارای سه مؤلفه مشارکت، کنترل و مبارزه است.

به همین دلیل نیز با توجه به ویژگی های سخت کوشی روان شناختی و صفات مطرح شده فوق در خصوص افراد دارای مذهب درونی ، این افراد تونایی بهتری برای مقابله با فشار روانی و رویدادهای زندگی دارند. افزون بر این، پژوهش نشان داده است که افراد دارای مذهب درون زاد موقعیت آزمایشی را به صورت مذهبی توصیف می کنند. در حالی که افراد غیر مذهبی چنین موقعیتی را به شکل غیر مذهبی توصیف می نمایند . همچنین افراد دارای گرایش بالای مذهبی، خشنودی بیشتری از زندگی دارند، شادمانی بیشتری دارند و در مواجهه با رویدادهای رنج زای زندگی پی آمدهای روانی,اجتماعی منفی کمتری را نشان می دهند . در مجموع احتمالاً تأثیر مثبت مذهب بر بهداشت روانی به دلایل زیر است:

  • مذهب می تواند موجب ایجاد معنا شود بنابراین، مذهب به زیستن و مردن انسان معنا می بخشد .
  • مذهب موجب امیدواری می شود و خوش بینی افراد را افزایش می دهد .
  • مذهب به افراد مذهبی نوعی احساس کنترل و کارآمدی می بخشد که ریشه خدایی دارد و می تواند کاهش یافتگی کنترل شخصی را جبران کند .
  • مذهب نوعی احساس فرا طبیعی به شخص می دهد که بدون تردید تأثیر روان شناختی دارد

منبع

احمدی،صبیحه(1394)، رابطه جهت گیری مذهبی و ابعاد شخصیت با سلامت روان در بین معلمان زن،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0