مدیریت مشارکتی
مشارکت
مشارکت یک نیاز سرشتی انسان است؛ انسان برپایه آفرینش خود نیاز به تعلق و پیوند با دیگران داشته و خوی اجتماعی بودن در وی نهفته است. مشارکت، پیوند دوسویه سازنده و سودمند بین دو تن یا بیشتر از دو تن میباشد. مشارکت پیوندی است گشوده و باز میان دو انسان که این دو در پرتو آن پرورش مییابند و از یکدیگر بهره میگیرند. دو سویه بودن پیوند موجب میگردد تا اطلاعات، دانش، شناخت، اندیشه و نظر هریک از دوسوی پیوند به دیگری منتقل گردد و در اثر آن هر دو طرف بهرهای بهدست آورند . در تعریف دیگر از مفهوم مشارکت، مشارکت را نوعی سهیم و دخیل شدن در تصمیمگیری، برنامهریزی و اجرا دانستهاند. این تصمیمگیری معطوف به هدفی است که مشارکت کنندگان تمایل نشان میدهند و برای تحقق هدف مشترک با دیگران به کنش متقابل یاریگرانه میپردازند .
در واقع منظور از مشارکت، قدرت تأثیرگذاردن بر تصمیمگیریها و سهیم شدن در قدرت میباشد مشارکت تعهدی فعالانه، آگاهانه، آزادانه و مسئولانه است و یکی از سازوکارهای اعمال قدرت بهشمار میرود که تنها میتواند از درون برخیزد .مشارکت عمومی، بهطور گستردهای بهعنوان درگیر شدن در تصمیمسازی، با هدف کارامدتر کردن انتخابهای انجام گرفته تفسیر میشود؛ الگوی مشارکت در آنجائی وجود دارد که درجه مطمئنی از بازپخش قدرت رخ میدهد. مشارکت موضوعی بسیار مهم و گسترده بوده و گستردگی آن تا آنجاست که بهسوی استقلال کارکردی ؛ وظیفهای گام مینهد .مشارکت در قلمرو صنعت و بازرگانی بدین منظور پرورش یافته تا مردم را از دیدگاه روانی و عاطفی نه تنها در کارگردانی صنعت بلکه در مالکیت آن شریک سازد و از این راه با ستیز با حالت روانی، سرخوردگی و از خود بیگانگی ناشی از پیچیدگیهای کار پایههای پایداری و پایانی صنعت و بازرگانی را نیرومند سازند.
مشارکت در کارگردانی صنعت سبب شد تا کارکنان صنعت برای دستیابی به هدفهای بلند برانگیخته شوند و با کوشش فزاینده دستیابی به هدفهای گروهی و سازمانی را در شمار هدفهای شخصی خود قرار دهند و بر میزان بازدهی و کارآیی خود بیفزایند. مشارکت کارکنان در کارگردانی واحدهای صنعتی و بازرگانی با کامیابیهای بسیار همراه گردید .مشارکت را میتوان فرآیند درگیری کارکنان در تصمیمهای استراتژیکی و تاکتیکی سازمان بهحساب آورد که بهصورت رسمی و غیر رسمی در سطح و حدود مشخصی اتفاق میافتد . ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﻣﻮﺟﺐ ﻫﻤﺴﻮﻳﻲ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﻓﺮﺩﻱ ﻭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻲ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻭ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻭ ﺑﻪﻛﺎﺭﮔﻴﺮﻱ ﺧﻼﻗﻴﺖﻫﺎ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﻱﻫﺎﻱ ﻛﺎﺭﻛﻨﺎﻥ ﻭ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ.
مدیریت مشارکتی
همزمان با پیدایش گروههای انسانی و سازمانها، موضوع مشارکت مورد توجه قرار گرفت. در نیمه دوم قرن بیستم که میتوان آنرا همزمان با انقلاب فراصنعتی نامید، سبک جدیدی از مدیریت بهوجود آمد که مدیران در این مکتب نهتنها دستان، بلکه قلب کارکنان را نیز بهکار میگرفتند. در این سبک مدیر میبایست مشارکت کامل کارکنان در امور را بهدست میآورد و شرایطی را فراهم میساخت که در آن تمامی کارکنان به اندازه توانائی خود مشارکت کنند. از ﻣﻴﺎن اﻧﺒﻮه روشﻫﺎي ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ، ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻣﺸﺎرﻛﺘﻲ ﻳﻜﻲ از روﻳﻜﺮدﻫﺎي ﻧﺴﺒﺘﺎً ﺟﺪﻳﺪ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﻪ رﺳﻤﻴﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ اﻫﻤﻴﺖ ﻧﻴﺮوي اﻧﺴﺎﻧﻲ، ﺗﻼش ﻣﻲﻛﻨﺪ راهکارﻫﺎﻳﻲ ﺑـﺮاي ﺣـﻀﻮر ﻓﻌﺎﻻﻧـﻪ ﻛﻠﻴـﻪ اﻓﺮاد در ﺳﺎزﻣﺎنﻫﺎ ﺑﻴﺎﺑﺪ. اﻫﻤﻴﺖ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻣﺸﺎرﻛﺘﻲ ﺑﻪ ﺣﺪي اﺳﺖ ﻛـﻪ ﻋـﺪهاي از ﺻـﺎﺣﺒﻨﻈﺮان ﻣﻌﺘﻘﺪﻧـﺪ ﻧﻈﺎم ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ آرﻣﺎﻧﻲ در ﺟﻬﺎن آﻳﻨﺪه ﻣﺒﺘﻨﻲ ﺑﺮ ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﻛﻠﻴﻪ آﺣﺎد ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻧﻪ ﻧﺨﺒﮕﺎن و ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﮔﺎن آﻧﺎن ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ.
در ﺷﻴﻮه ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻣﺸﺎرﻛﺘﻲ، ﻧﻈﺎم ﭘﻴﺸﻨﻬﺎدﻫﺎ ﻳﻜﻲ از ﻣﻔﻴﺪﺗﺮﻳﻦ راﻫﻜﺎرﻫﺎیی اﺴﺖ ﻛﻪ در آن ﻛﻠﻴﻪ ﻛﺎرﻛﻨﺎن اﻳﻦ اﻣﻜﺎن را ﻣﻲﻳﺎﺑﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ اراﺋﻪ ﻧﻈﺮات و ﭘﻴـﺸﻨﻬﺎدﻫﺎي ﺧـﻮد ﮔـﺎﻣﻲ در ﺟﻬـﺖ ارﺗﻘـﺎء ﻋﻤﻠﻜـﺮد ﺳﺎزﻣﺎن خویش ﺑﺮدارﻧﺪ .ﺿﺮﻭﺭﺕ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﻛﺎﺭﻛﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥﻫﺎﻱ ﺍﻣﺮﻭﺯﻱ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﻚ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻧﻈﺎﻡ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﺮ ﺑﺎﺯ ﺭﻳﺸﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺎ ﻧﻴﺰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺩﻭﻳﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺩﺭ ﺭﻭﻧﺪ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﻈﺎﻡﻫﺎﻱ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻏﺮﺑﻲ مجدداً احیا شد. ﻧﻈﺎﻡ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻣﺸﺎﺭﻛﺘﻲ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻧﻈﺎﻡﻫﺎﻱ ﻣﺪﻳﺮﻳﺘﻲ ﭘﻮﻳﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻘﺶ ﻣﻬﻤﻲ ﺩﺭ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﺁﻳﻨﺪ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻣﻠﻲ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻳﻦ ﻧﻈﺎﻡ ﻣﺪﻳﺮﻳﺘﻲ ﺑﻪﻋﻨﻮﺍﻥ ﻳﻚ ﻧﻈﺎﻡ ﻣﻄﻠﻮﺏ ﻭ ﻛﺎﺭﺁﻣﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻧﻈﺮﻱ ﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻋﻤﻠﻲ ﺁﺯﻣﻮﻥﻫﺎﻱ ﻣﻮﻓﻖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺬراﻧﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻢ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭ ﻫﺎﻱ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﻧﻴﺰ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻛﺎﻣﻼً ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻣﻨﺎﺳﺒﻲ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺍﺳت.
ﺑﺮﺭﺳﻲﻫﺎﻱ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ نیز ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲﺩﻫﺪ که ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺼﻤﻴﻤﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺛﺮ ﻣﻲﮔﺬﺍﺭﺩ ﺷﺮﻳﻚ ﺷﻮﻧﺪ، ﻧﻮ ﺁﻓﺮﻳﻨﻲ ﻭ ﺁﻓﺮﻳﻨﻨﺪﮔﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﻣﻲﭘﺬﻳﺮﻧﺪ. متداول ترين راه براي بر طرف ساختن مشكل ناتوانی سازمانها در استفاده بهينه از توان بالقوه كاركنان بهكارگيري روش مديريت مشاركتي است. به گواه بسياري از گزارشها، موفقيت اكثر شركتهاي بزرگ مرهون به كارگيري مناسب اين سبك مديريت بوده است . افزایش درگیری کارمندان در تصمیمات متنوع کاری که بهطور سنتی با حوزههای مختلف مدیریت ارتباط دارد را مدیریت مشارکتی میگویند که فلسفه اساسی چنین شیوهای پایهای است برای کنترل کیفیت و مفهوم گستردهای برای نوآوری در محیط کار .
مدیریت مشارکتی یعنی درگیر شدن کارکنان در فرآیند تصمیمگیری، دعوت از همه افراد به قبول مسئولیت فردی برای افزایش کیفیت خدمات و تولیدات آنان و پاداش رفتار کارکنان که از دید آنها لحظه به لحظه ارباب رجوع را ارضاء و عملکرد سازمان را بهبود میبخشد. مدیریت مشارکتی به مفهوم توانمندسازی کارکنان و شاغلان سازمانها، بهمنظور مداخله در فرآیند تصمیمگیری است و عبارتست از نظامی که طی آن، بازتاب ارزشهایی در فرآیند برنامهریزی، اجرا و ارزیابی عینیت مییابد که این ارزشها عبارتند از امکان بیان دیدگاههای کارکنان درباره اقدامات مدیریت، پیمان همکاری بین کارکنان و تصمیمگیران، در نظر گرفتن منافع و نیازهای مشارکت کنندگان، ایجاد تسهیلات در امر مشارکت، درگیر نمودن کارکنان در تصمیمگیریها، فراهم نمودن اطلاعات مورد نیاز مشارکت جویان برای مشارکت و تعیین چگونگی اثرگذاری درون دادهای مشارکت جویان در تصمیمها .
مدیران مشارکت جو با کارکنان خود شور میکنند، آنان را از دشواریها آگاه میسازند و در گرفتن تصمیمها شریک میکنند تا همگی بهصورت یک گروه به کار بپردازند. مدیران، افرادی خودکامه نیستند، و در همان حال نیز افرادی نیستند که لگام کار را رها کنند و مسؤولیتهای مدیریت را از یاد ببرند. مدیران مشارکت جو مسوولیت نهائی را برای واحدی که به سرپرستی آن گمارده شدهاند بر دوش دارند، ولی آموختهاند که در کارگردانی عملیات با کسانی که براستی کار را به انجام میرسانند، مشارکت کنند. پیامد این رویه آن است که کارکنان به احساس درگیر بودن در هدفهای گروهی دست مییابند. پیامد روانشناختی کارکنان؛ در مدیریت پشتیبان، احساس ؛ مشارکت است که برای کارکنان فراهم میآید. بر این پایه میتوان گفت که مشارکت یک درگیری ذهنی و عاطفی اشخاص در موقعیتهای گروهی است که آنان را بر میانگیزد تا برای دستیابی به هدفهای گروهی یاری دهند و در مسئولیت کار شریک شوند . در باب فلسفه مدیریت مشارکتی اندیشمندان چهار رویکرد زیر را معرفی نمودهاند :
- ابزار مدیریتی: رویکرد مدیریت مشارکتی در واقع ابزاری است تا از آن طریق مدیران مشارکت کارکنان را در انجام امور همراه داشته باشند.
- نظریه دموکراسی: دیدگاه دموکراسی، مشارکت کارکنان در تصمیمگیری را بهعنوان ابزار توزیع قدرت در درون سازمانها مینگرد و معتقد است که سهیم شدن کارکنان در قدرت زیربنای تئوریهای رهبری میباشد.
- روانشناسی انسان: این دیدگاه بر این اعتقاد است که چنانچه کارکنان در تصمیمگیریهای سازمان دخالت نمایند، در اجرای برنامهها و تصمیمات کمک خواهند کرد و در نتیجه بهرهوری افزایش خواهد یافت.
- دیدگاه ایدئولوژیکی: مکاتب مختلف از دیدگاههای گوناگون از اعمال مدیریت مشارکتی در سازمانها حمایت کردهاند از جمله مکتب اسلام که مشارکت افراد در تصمیمگیریها را موجب فراهم ش دن رشد و پرورش افراد، ایجاد مسئولیت و تعهد درونی متقابل بین مدیران و کارکنان و ایجاد یکپارچگی میداند.
طرح مشارکت کارکنان در مالکیت هم اکنون پذیرش همگانی یافته و آثار سودمند آن در عمل پدیدار شده است. استقرار نظام مدیریت مشارکتی در سازمانها مستلزم بهکارگیری راهکارهایی از جمله فراهم آوردن زمینه فرهنگی، جلب نظر مدیریت عالی بهمنظور اجرای نظام مشارکت، جلب توجه کارکنان و آشنا ساختن آنان با شیوه مدیریت مشارکتی، تعیین چارچوب معین برای مشارکت و آمادگی قبلی مدیران و کارکنان میباشد . لیچ و همکاران ، در تحقیقات خود شرایطی را برای مشارکت مؤثر کارکنان شناسائی نمودند: زیردستان باید توانائی آن را داشته باشند که از نظر روانی در فعالیتهای مشارکتی درگیر شوند؛ زیردستان باید فعالیتهای مشارکتی را مطلوب و سودمند بدانند؛ هزینه های مشارکت نباید آنقدر بالا باشد که ارزشهای مثبت آنرا خدشه دار کند؛ افراد نباید احساس کنند که مشارکت، امنیت شغلی آنان را در سازمان مورد تهدید قرار میدهد؛ برای مشارکت مؤثر باید کانالهای ارتباطی بهطور پیوسته در دسترس افراد باشد و اینکه برای مؤثر بودن مشارکت باید زیردستان در سرتاسر سازمان تحت پوشش آموزش ببینند.
با توجه به اینکه امروزه تمایل به مشارکت کارکنان در سازمان در همه سطوح در حال افزایش یافتن است، مقصود مدیریت مشارکتی هم اطمینان یافتن از این امر است که کارکنان صالح به گرفتن تصمیمهای موثری بپردازند. سپردن اختیار، وسیلهای برای دستیابی به مدیریت مشارکتی بوده و سازوکاریست که از راه آن مسئولیت به گروهها یا افراد مسئول داده میشود .مدیریت مشارکتی، منابع انسانی سازمان را یکی از غنیترین منابع میداند که با نیروی تفکر، خلاقیت، نوآوری، تعهد و مسئولیت پذیری خود میتواند باعث رشد، توسعه و تعالی سازمان شوند. از طرفی، هنگامیکه فرد در مقابل اطلاعات، وضعیت و وقایع گوناگون قرار میگیرد، عکسالعملهای متفاوتی نسبت به دیگران از خود نشان میدهد .
بهطور کلی میتوان گفت که استقرار یک نظام تصمیمگیری مشارکتی، تمهیداتی را میطلبد که مدیران دستگاههای اجرائی باید آنها را مورد توجه قرار دهند: تقویت اهداف، ارزشها و اولویتها با روش انتقال اطلاعات با تبیین مسئولیتها، محدودیتها و انتظارات، تعریف فرآیند تصمیمگیری، برنامهریزی آموزش مشارکت، تعدیل شرایط محیطی سازمانی، ایجاد فرهنگ مشارکتی و مشخص ساختن ساختار مشارکت از جمله پیشنیازهایی است که در موفقیت سیستم تصمیمگیری مشارکتی نقش بهسزایی دارد.
منبع
هادیگل،مرتضی(1394)، تاثیر ارتباطات درون سازمانی بر واکنش کارکنان به تغییرسازمانی، پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت دولتی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید