مدیریت دانش
امروزه دانش به عنوان مهم ترین سرمایه و دارایی یک سازمان و محرکی برای ایجاد مزیت رقابتی، تحول سازمانی و نوآوری در سازمان به شمار می رود. این دارایی در مقایسه با انواع دیگر دارایی ها، منحصر به فرد است؛ زیرا هر چه بیشتراستفاده شود به ارزش آن افزوده می شود. در سال های اخیر از دانش به عنوان ابزاری برای کاهش فاصله بین کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته یاد شده است. مدیریت این دارایی نامشهود در طول دهه های گذشته توجه زیادی را به خود جلب نموده به طوری که اجرای یک استراتژی مؤثر مدیریت دانش و تبدیل شدن به یک سازمان دانش محور، شرط الزامی موفقیت سازمان در دوره ای است که به دوره اقتصاد دانش محور معروف است. مدیریت دانش به فرایند سیستماتیک و منسجم هماهنگ سازی فعالیت های گسترده شامل کسب، خلق، ذخیره سازی، تسهیم و کاربرد دانش به وسیله افراد و گروه ها برای تحقق اهداف سازمانی اشاره دارد. این سازه به تلاش هایی اشاره دارد که به طور نظام مند برای یافتن، خلق، قابل دسترس کردن، کاربرد و سرمایه های نامشهود سازمان و تقویت فرهنگ یادگیری مستمر در سازمان انجام می شوند. پیاده سازی این فرایند پیچیده یک شبه انجام نمی شود. اجرا و کاربرد مؤثر مدیریت دانش به درکی دقیق و شفاف از عواملی نیاز دارد که بر فرایند مدیریت دانش تأثیر می گذارد. همه سازمان ها به خودی خود و به یک اندازه برای اجرای موفقیت آمیز مدیریت دانش آمادگی ندارند، بنابراین کلید درک موفقیت و شکست مدیریت دانش در سازمان، شناخت و ایجاد شرایط و بستر مناسب برای اجرای مؤثر فرایندهای مدیریت دانش است.
در دهه های گذشته در کشورهای مختلف از جمله کشورهای در حال توسعه، مؤسسات آموزش عالی در یک محیط نسبتاً ثابت و به دور از فشار رقابتی مشغول به کار بوده اند، اما امروزه محیط جهانی تغییر یافته و فرایندهای تصمیم گیری و عملیاتی در مؤسسات آموزشی پویاتر و سریع تر از گذشته شده است. این مؤسسات با چالش های فراوانی از جمله تغییرات سریع فناوری، گسترش نظام ها، تقاضای متنوع جامعه، افزایش هزینه های آموزشی و نیاز به تطبیق با عصر دانش و اطلاعات مواجه اند. در نتیجه به کارگیری روشی برای ایجاد مدیریت دانش و پیاده سازی آن در این مؤسسات به منظور تحقق اهداف آموزشی و دستیابی به حداکثر منافع ضروری است. مدیریت دانش در آموزش عالی مجموعه ای از فرایندهای سازمانی است که از ایجاد و انتقال دانش در این مؤسسات حمایت می کند و دستیابی به اهداف سازمانی و دانشگاه و دانشگاهی را ممکن می سازد. برای مؤسسات آموزشی مدیریت دانش این گونه تعریف شده است: فرایند سیستماتیک و سازمان یافته خلق و انتشار اطلاعات، انتخاب، خالص سازی و گسترش دانش صریح(آشکار) و ضمنی، برای ایجاد ارزشی منحصر به فرد که می تواند برای مستحکم کردن محیط یادگیری و تدریس مورد استفاده قرار گیرد. بر اساس این تعریف نقش اصلی این مؤسسات مدیریت کردن دانش(ضمنی و صریح) است تا بتوانند عملکرد دانش را برای توسعه و پیشرفت جامعه افزایش دهند. یکی از مهمترین دلایل اعمال مدیریت دانش در آموزش عالی کمک به این مؤسسات برای یکپارچه سازی و انسجام دانش جدید با دانش قبلی است که می تواند به افزایش ارتباط بین کار و آموزش بیانجامد.
استین (2004) مدیریت دانش را راهی برای مقابله با چالش و تطبیق با محیط به منظور ایجاد روشی برای پاسخگویی هوشمند و دستیابی به اهداف مؤسسات آموزشی دانسته است. وی همچنین خاطر نشان می کند مؤسسات آموزش عالی از مدیریت دانش به عنوان ابزاری جهت بهبود اثربخشی و کارایی مؤسسات خود استفاده می کنند. نوناکا و تاکوچي (1995) الگويي جهت توضيح چهار فرآيند لازم براي ايجاد و استفاده از دانش در سازمان ارائه داده اند.اين چهار فرآيند شامل جامعه پذيري، برونی سازي، ترکيب و دروني سازي ميباشند. محتواي دانش سازماني به دو صورت آشکار و پنهان بر اين چهار فرآيند اثرگذار است. در فرآيند جامعه پذيري، افراد بايد با يکديگر ارتباطات رو در رو برقرار کنند. در فرآيند بروني سازي، افراد دانش پنهان و ضمني خود را از طريق تبادل و ارائه اطلاعات توسط الگوهاي ذهني و کلمات آشکار میسازند. جو اعتماد و اطمينان از شروط انجام موفق اين فرآيند است. در فرآيند ترکيب، دانش آشکار شده گروهها در اختيار تمام افراد سازمان قرار ميگيرد و سرانجام در فرآيند درونی سازي، دانش آشکار به دانش ضمني تبديل ميشود و دانش جديدي در درون افراد نهادينه ميشود. خلق دانش به صورت فرآيندي حلزوني شكل، از تعاملات ميان دانش آشكار و دانش ضمني حاصل میشود. تركيب اين دو نوع از دانش چهار صورت از تبديلهاي دانش را نمايان ميسازد نوناكا و تاکوچی ادعا ميكنند كه مدیریت دانش به عنوان توانايي سازمان در ايجاد، ذخيره و توزيع دانش، براي برتري رقابتي در حوزههاي كيفيت، سرعت، نوآوري و قيمت، مطلقاً حياتي است . آنها دانش را تنها مزیت رقابتی سازمان ها می دانند و به زعم آنها در حالی که بازارها مرتباً دستخوش تغییرات هستند، فناوری ها روز به روز جایگزین انواع جدیدتر می گردند، رقبا در تنوع و تعدد روز به روز فزونی می یابند، محصولات دچار تحولات بنیادین می گردند، سازمان هایی موفق هستند که به طور مستمر به تولید دانش جدید می پردازند; از این رو مدیریت دانش به یکی از مهمترین وظایف سازمان هایی تبدیل شده که به دنبال بهره برداری از این سرمایه ارزشمند خود هستند. با وجود آن كه دانش به آساني قابل اندازهگيري نيست، سازمانها بايستي دانش را به منظور دستيابي به مزايايي كه از مهارتها، تجارب و دانش ضمني كارمندان در سيستم و ساختارشان، قابل اكتساب است، به طور مؤثر مديريت كنند. با اين وجود، يكي از مهمترين چالشهاي شناسايي شده، توانايي فهم مديريت دانش و اهداف آن است که هنوز توافق عمومي درباره مفهوم مديريت دانش وجود ندارد. تحليل تعاريف ارائه شده نشان ميدهد كه بسياري از آنها در يك مورد شباهت دارند و آن اینکه مديريت دانش منجر به بهبود عملكرد سازماني ميگردد. عوامل حیاتی مدیریت دانش موفق، متعدد هستند که برخی تحت کنترل و برخی خارج از کنترل هستند.
حسنعلي (2002) عوامل موفقيت مديريت دانش را به پنج طبقه ـ رهبری؛ فرهنگ؛ ساختارها، نقشها و مسئوليتها؛ زيرساخت فنآوري اطلاعات؛ و اندازهگيري ـ تقسيم كرده است. این در حالی است که دیگر محققان، عوامل حیاتی برای موفقیت مدیریت دانش را، فرهنگ سازمانی باز و مورد اعتماد .؛ مسئوليت رهبري مديريت ارشد، درگيري كاركنان؛ آموزش كاركنان ؛ كار تيمي قابل اعتماد ؛ قدرت كاركنان ؛ زيرساخت سيستمهاي اطلاعاتي ؛ اندازهگيري عملكرد ؛ محك زني و ساختار دانش می دانند. درباره مديريت دانش تعاريف متعدد و متنوعي ارائه شده است كه با توجه به زاويه ديد صاحبنظران و میزان توجه هر یک به عاملي خاص، نوع تعريف آنها از يكديگر متمايز ميشود .
الگوي SECI : فرآيند خلق و تبديل دانش
پيش از بيان الگوي SECI لازم است تا مفهوم پايه اي (بي اي) تحليل شود. بي اي(BA)؛ مفهومي ژاپني و به معني مكان است. اين مفهوم که نخستين بار توسط كيتارو نيشيدا، ارائه شده، به معني مكاني مشترك براي برقراري روابط ميباشد. اين مكان ميتواند فيزيكي ( اداره و دايره كاري )، مجازی (نامه الكترونيك و كنفرانس تصويري ) يا تركيبي از اين دو باشد. آنچه مفهوم (بي اي) را از تعاملات عادي افراد متمايز ميكند، این است که چنین فضایی، مفهوم خلق دانش ميباشد. (بياي) بستر ارتقای دانش فردي و جمعي را فراهم ميكند. دانشي كه حاصل تجارب و انديشههاي ديگران ميباشد، قابل حصول توسط افراد دیگر است. در واقع بي اي محتوايي را فراهم ميكند كه فرآيند خلق دانش و انتقال آن شكل بگيرد. اين فضا ميتواند در گروههاي كاري، گروههاي غير رسمي، تيمهاي پروژه اي، جلسات موقتي يا در تماس با مشتريان شكل بگيرد.
الگوي بوکويتز و ويليامز (2002) فرآيندهاي مديريت دانش را به دو بخش استراتژيکی و تاکتيکي تقسيم بندي ميکند. بخش تاکتيکي شامل فرآيند به دست آوردن دانش مورد نياز براي فعاليتها، به کارگیری دانش در ايجاد ارزش، يادگيري، مبادله و تسهيم دانش موجود بين افراد است. فرآيند استراتژيک، به دست آوردن ارزش از فرآيند تاکتيکي در جايي است که استراتژي سازمان با اهداف سازماني مورد استفاده قرار گيرد.عواملي که ميتوانند به آن فرآيندها کمک کنند (يا مانع آن شوند)، تحت عنوان توانمند سازها (محرکها) شناخته ميشوند. اين توانمندسازها عبارتند از: استراتژي و رهبري، فرهنگ، اندازه گيري (معيار) و فناوري.
منبع:
قنبری، سیروس، اردلان، محمدرضا، نصیری، فخرالسادات، بهشتی راد، رقیه(1393)، ارزيابي اثر فرایندی و زیرساختی مديريت دانش بر چابک سازی سازمان، نشریه مدیریت عمومی، 7(23): 27-52.
دیدگاهی بنویسید