مدیریت استعداد؛تعاریف و نظریه ها
هر روز سازمانهای بیشماری در سراسر جهان به منظور افزایش درآمد یا کاهش هزینههای خود دربارهی سرمایهگذاری مالی و غیر مالی سازمان خود تصمیم گیری میکنند. این گونه تصمیمات پیچیدگی خاص خود را دارند و هرگز به آسانی اتخاذ نمیشوند به ویژه زمانی که مربوط به استخدام، ترفیع یا توسعهی کارکنان باشد. مدیرت استعداد یا مدیریت استعدادیابی را سرمایهگذاری در توسعه کارکنان، شناسایی جانشینها و افراد با استعداد در سازمان و بالنده کردن آنان برای ایفای نقشهای گوناگون رهبری تعریف میکنند. بیشتر سازمانها در شرایط کنونی به طور مرتب و بر اساس ضوابط تعیین شده به مطالعهی استعدادها و شناسایی جانشینها برای پستهای فعلی و آتی میپردازند. امروزه سازمانهای موفق زمان مناسب و کافی را به پیشبینی نیازهای کنونی و آتی استعداد اختصاص میدهند. زیرا میدانند که کارکنان به طور واقعی متمایز کنندگان و ارزشآفرینان حیاتی در سازمانها و بازارهای رقابتی کنونی هستند و باز، آگاهند که کارکنان را نمیتوان فقط با عباراتی زیبا و کلیشهای سرگرم نموده و سبب افزایش روحیهی آنها شد. علاوه بر آن، جهانی شدن و تغییر عوامل جمعیت شناختی نیروی کار، نیاز کسب و کار را برای فرایندهای کارآمد مدیریت استعداد افزایش داده است .
تاریخچهی مدیریت استعداد
در دهه های 1960 تا 1970 مدیرت استعداد به عنوان یک مسئولیت جنبی به دپارتمان پرسنلی محول شده بود، در حالی که امروزه مدیریت استعداد یک وظیفهی سازمانی است که مسئولیت آن بر عهدهی کلیهی دپارتمانهاست و بسیار جدیتر از گذشته مورد توجه قرار گرفته است . با آگاه شدن رهبران سازمانها از این حقیقت که استعدادها و تواناییهای کارکنان آنان است که کسب و کار آنها را به سمت موفقیت هدایت میکند، سازمانها بر آن شدهاند تا در زمینهی مدیریت استعداد وارد عمل شوند و برای حفظ کارکنان با پتانسیل بالای خود تلاش کنند .
مدیریت استعداد فرایندی است که به طور جدی در دههی 1990 پدیدار شد و کماکان مسیر تحول را میپیماید. در دههی 1997 واژهی جنگ استعدادها برای اولین بار توسط شرکت مشاورهای مکنزی ارائه شد. در بررسیهای شرکت مکنزی مشاهده شد که سازمانهایی که در جذب، توسعه و نگهداری مدیران با استعداد موفقتر هستند میزان سوددهی بیشتری دارند. همین امر سبب شد نگرش به افراد با استعداد برای سازمانها عوض شده و به آنها به دید یک منبع ایجاد مزیت رقابتی نگریسته شود. پیش از آن در سال 1996 تولگان در کتاب خود با نام مدیریت نسل X عنوان میکند که استعدادهای نسل X (متولدین پس از جنگ جهانی دوم) و تمایلشان برای به چالش کشیدن فعالیت استخدامی منجر به انقلابی در این زمینهها شده است. انقلابی که استعدادگر است. در چنین شرایطی مفهوم استخدام دائمی به سرعت در حال کمرنگ شدن است.
تعاریف مدیریت استعداد
از مدیریت استعداد به عنوان آخرین موج در حوزهی مدیریت منابع انسانی یاد میشود. علیرغم شهرت و استقبال از مدیریت استعداد، همانند برخی از روندها در حوزهی مدیریت منابع انسانی، یک تعریف دقیق از مدیریت استعداد هنوز در پردهای از ابهام است. در پژوهشی که توسط موسسهی معتبر CIPD انجام گرفت تنها 20% از پاسخ دهندگان یک تعریف رسمی از مدیریت استعداد ارائه دادند، در حالی که 50% سازمانهای مورد سوال در حال انجام بخشی از فعالیتهای مدیریت استعداد بودند. با این حال موسسهی CIPD استعداد را ترکیبی از مهارتها، دانش، تواناییهای ادراکی و پتانسیل بالا میداند و مدیریت استعداد را شناخت و تمرکز بر بخشی از نیروی انسانی سازمان با پتانسیل بالا تعریف میکند .
لوئیس و هکمن نیز پس از بررسی دقیق و جامع ادبیات مدیریت استعداد در کتابها و مجلات حرفهای و دانشگاهی متوجهی پیچیدگی و ابهام در ارتباط با تعریف آن شدند. آنها بر اساس تعاریف موجود از نویسندگان و محققان حوزهی مدیریت منابع انسانی و مدیریت، سه مفهوم پایهای برای این واژه پیدا نمودند. در اولین مفهوم، مدیریت استعداد را مجموعهای از وظایف منابع انسانی مانند استخدام، انتخاب، آموزش و توسعه تعریف کردند. از این منظر، آنها استدلال میکنند که مدیریت استعداد ممکن است کمی فراتر از یک واژه مد روز یا حسن تعبیری از مدیریت منابع انسانی باشد. آنها در متون مورد بررسی به این امر اشاره داشتند که مدیریت استعداد یک روش سیستمی جهت انجام وظایف مدیریت منابع انسانی است اما نه به نحو سنتی آن بلکه با نگاهی گستردهتر و با عملکردی دقیقتر با استفاده از وسایل فناوری جدید مثل اینترنت و نرمافزارهای مربوطه و با هدف اجرا در کلیهی سطوح و قسمتهای سازمان.
مفهوم دوم لوئیس و هکمن از مدیریت استعداد به طور خاص تمرکز بر پیشبینی یا مدلسازی فرایند منابع انسانی در حیطهی سازمان بر اساس عواملی مانند مهارتهای نیروی کار، عرضه و تقاضا و رشد و فرسایش نیروی کار دارد. از این دیدگاه، مدیریت استعداد کم و بیش مترادف با منابع انسانی یا برنامهریزی نیروی کار است.مفهوم سوم لوئیس و هکمن متمرکز بر افراد با استعداد از لحاظ عملکرد و پتانسیل است. افراد با پتانسیل بالا در جریان استفاده از نیروی کار در سازمانها بیشتر مورد توجه قرار میگیرند و سازمان در جذب آنها کوشش بیشتری مینماید .
کارت رایت مدیریت استعداد را به عنوان سیستمی جهت شناسایی، استخدام، پرورش، ارتقا و نگهداری افراد مستعد با هدف بهینه کردن توان سازمان به منظور تحقق نتایج کسب و کار تعریف کرده است. وی همچنین بیان میکند که به ویژه مدیریت استعداد یک فرایند کسب و کار است که به صورت نظاممند شکاف بین استعدادهای فعلی سازمان و استعدادهای مورد نیاز جهت پاسخگویی به چالشهای کسب و کار جاری و آتی سازمان را پوشش میدهد .
متسو معتقد است، مدیریت استعداد با برنامهریزی موفقیت یا مدیریت موفقیت اشتباه گرفته میشود. به نظر میرسد که مفهوم مدیریت استعداد از همپوشانی دو مفهوم برنامهریزی موفقیت و مدیریت موفقیت ایجاد میشود. معمولا اصطلاح مدیریت استعداد برای تاکید بر استراتژیهای استخدام، بکارگیری و توسعهی استعدادهایی کاربرد دارد که از لحاظ استراتژیک برای آینده سازمان اهمیت دارند.
بنت مدیریت استعداد را این گونه شرح میدهد: استخدام، گزینش، شناسایی، حفظ، مدیریت و توسعه افرادی که به نظر میرسد دارای پتانسیلهای زیادی برای عملکرد مطلوب هستند. مدیریت استعداد مدلی برای مدیریت پرسنل است. مدیریت استعداد توجه خود را روی استعدادها و تواناییهای شخصی هر فرد و پتانسیلهای وی برای پذیرفتن نقشهای مدیریتی مهم در سازمان متمرکز میکند. همچنین به این نکته هم توجه میکند که یک فرد خاص تا چه حد میتواند در موفقیت سازمان نقش داشته باشد و کمک کند .
بلس در سال 2007 بیان نمود، مدیریت استعداد میتواند به عنوان فرایند و فرصتی اضافی تعریف شود که در اختیار افرادی از سازمان که مستعد هستند قرار میگیرد. صنعتهایی مثل مشاوره و سایر خدمات حرفهای به وسیله افرادی که استخدام و حفظ میکنند، پابرجا میمانند یا افت میکنند و نیازشان به استعداد همواره پابرجاست، زیرا از این طریق افرادی با تواناییهای بالقوه بالا را در سازمانشان گرد هم میآوردند .
مدیریت استعداد عبارت است از تشخیص، توسعه و جابهجایی شغلی کارکنان و رهبران داخل سازمان، به منظور نگهداری بهتر استعدادهای کلیدی و آماده کردن رهبران از طریق افزایش دانش و مهارتهای میان وظیفهای آنان .
همچنین بارون نیز معنای مدیریت استعداد را از دیدگاه افراد مختلف متفاوت دانسته و آن را از سه جنبه مورد بررسی قرار میدهد. اول فرایند توسعه دادن و پرورش کارکنان جدید به وسیله مصاحبه، استخدام و آشناسازی با سازمان، به طوری که افراد جدید با سازمان همراه شوند. دوم در مورد توسعه و نگهداری از کارکنان موجود در سازمان و سوم جذب افراد با مهارتهای بالا برای کار کردن در سازمان.
استعداد، از گردش افرد در سازمان حاصل میشود: چگونه آنها وارد سازمان میشوند، مهارتهای خود را توسعه میدهند و به سمت بالا یا بیرون سازمان حرکت میکنند. مدیریت استعدادها فقط شامل جذب و حفظ بهترین افراد نیست، بلکه شناسایی و حذف افراد غیر ضرروی و نامناسب را نیز در بر میگیرد .
دلایل توجه به مدیریت استعداد
- ارتباط مستقیم بین استعدادها و عملکرد برتر سازمان : مطالعات نشان داده است هنگامی که سازمان بر روی استعدادهایش سرمایهگذاری میکند، افزایش درآمد چشمگیری خواهند داشت. در نتیجه، استعدادها میتوانند بر روی عملکرد کسب و کار تاثیر داشته باشند.
- ارزش آفرینی استعدادها : ارزش مالی سازمانها به کیفیت استعدادهای آنان بستگی دارد و استعدادها به سرعت ارزش سازمان را افزایش میدهند.
- کسب و کار در محیط پیچیدهتر و پویاتر : رقابت شدید، حفظ طولانی مدت مزیت رقابتی را بسیار دشوار ساخته است. محصولات جدید و مدلهای جدید کسب و کار، چرخهی حیات کوتاهتری دارند و خواهان نوآوری مستمرند. چه کسانی باید برای رویارویی سازمان با این مشکلها پیشرو باشند؟ چه افرادی میتوانند رهبری سازمان را در این محیط پیچیده و پویای کسب و کار به عهده داشته باشند؟
- تغییر انتظارات کارکنان : انتظارات کارکنان در حال تغییر است؛ از طرف دیگر سازمانها تاکید بیشتر بر روی استراتژیها و شیوههای مدیریت استعداد دارند. کارکنان امروزی به طور فزاینده ای علاقمند به انجام کار معنیدار و چالشبرانگیزند، نسبت به حرفهی خود بیش از سازمانشان وفادارند، نسبت به ساختار و منبع قدرت سنتی کمتر تطبیق دارند، بیشتر علاقمند به ایجاد تعادل بین کار و زندگی هستند، خواهان تعیین مسیر توسعهی شغلی خود هستند. پاسخگویی یه این چالشهای بیشمار، تسخیر قلبها و مغزهای کارکنان امروزی را بسیار دشوار کرده است. علاوه بر این فرهنگ سازمانی در جذب و نگهداشت استعدادهای کلیدی بسیار تعیین کننده است. به وسیلهی فرایند مدیریت استعداد، کارکنان به سازمان علاقمند میشوند. همچنین مورتون معتقد است که مدیریت استعداد برای درگیر ساختن کارکنان در سازمان ضروری است .
اهداف مدیریت استعداد
گای در کتاب خود تحت عنوان توسعهی استعدادهای آتی، اهداف مدیریت استعداد را به شرح زیر دسته بندی کردهاست:
- نگهداری متخصصین کلیدی
- شناسایی خطر مشاغل خالی مدیریتی
- تبیین برنامهی راهبردی سازمان از نظر قابلیتها، مهارتها و یافتن کمبودها و نیازها
- اندازهگیری و پیگیری مستمر قابلیتهای موجود موجود و فاصلهی آن با قابلیتها و مهارتهای مطلوب از طریق استراتژیها و برنامههای آموزشی و پرورشی
- تشخیص، توسعه و نگهداری افراد با پتانسیل بالا
- تقویت برداشت و تلقی سهامداران و مشتریان
- کاهش هزینههای نیرویابی بیرونی
- تشخیص پستهای توسعه و شکافهای شایستگی مدیریتی
- برخورد چالشگرایانه با مسیر توسعهی مدیریتی
رابطه مدیریت استعداد و مدیریت منابع انسانی
در ادبیات مربوط به مدیریت استعداد، منابع انسانی به جزئی جدایی ناپذیر از این مفهوم تبدیل شده است. شاید بتوان یکی از دلایل آن را ظهور مدیریت استعداد، به عنوان یکی از ابزارهای استراتژیک در قرن بیست و یکم، و در اختیار قرار دادن آن برای مدیران برشمرد.بسیاری از سازمانها در درک این نکته که وظیفهی مدیریت سرمایهی انسانی در سازمان، حفظ استعدادهای موجود در سطح مطلوب، تمرکز بر ارتقای دانش و تجربیات مرتبط با شایستگیهای کلیدی سازمان و متمایز نمودن سازمان از رقبا، و همچنین مدیریت ایجاد و به جریان انداختن اطلاعات مفید میباشد، ناکام ماندهاند.
همهی سیستمهای مدیریت استعداد میبایست از یکپارچگی در حوزه و جنبههای مختلف مدیریت منابع انسانی برخوردار باشند. وابستگیهای درونی آشکاری بین مدیریت استعداد و استخدام، توسعه، تنوع، حفظ و برنامههای موفقیت وجود دارد .
دو شباهت آشکار بین مدیریت منابع انسانی و مدیریت استعداد وجود دارد. اول آنکه هر دو قرار دادن افراد مناسب در نقشهای مناسب را ابزار مهمی برای یکپارچه کردن فعالیتهای کارکنان و اهداف سازمان (مانند توسعه فردی) میدانند. دوم، هر دو مناطق وظیفهای اصلی مدیریت افراد را پوشش میدهند (مانند جذب، انتخاب، توسعه و نگهداری کارکنان) که برای رسیدن اهداف فردی و سازمانی استفاده میشود. به عبارتی میتوان گفت مدیریت استعداد وظایف سنتی مدیریت منابع انسانی را هم پوشش میدهد و در بسیاری از موارد با آن مشترک است. همانطور که لوئیس و هکمن ، بسیاری از اصول و عملکردهای زیربنایی مدیریت استعداد را هم معنای اجزای مختلف مدیریت منابع انسانی مانند استخدام، انتخاب، جبران خدمات، مدیریت عملکرد، توسعه و برنامه ریزی جانشینی، میدانند. به نظر بیشتر نظریهپردازان مدیریت استعداد بخشی از مدیریت منابع انسانی است که بر روی استعدادهای سازمان تمرکز میکند، یعنی به صورت جزییتر و مستقیمتر بر روی مدیریت یک گروه خاص از افراد تاکید دارد .
از طرفی مدیریت منابع انسانی گستردهتر از مدیریت استعداد است. بسیاری از مصاحبه شوندگان معتقدند که مدیریت استعداد فقط جزیی از مدیریت منابع انسانی است. مدیریت استعداد مستقیما روی گروه مشخصی از افراد سازمان تمرکز مینماید. اما در مقابل مدیریت منابع انسانی بر روی همهی افراد سازمان تمرکز دارد. مدیریت منابع انسانی نوعی از مدیریت کلان به منابع انسانی است در حالیکه مدیریت استعداد گروهی از افراد را که ارزشمندتر و مهمتر از همه برای توسعه آینده سازمان هستند را بزرگ جلوه میدهد. مدیریت استعداد بیشتر روی اجرا کننده عالی توجه دارد در حالیکه مدیریت منابع انسانی حیطهی گستردهتری را از قبیل برنامهریزی نیروی کار و هر نوع ترکیبی از افراد را در بر میگیرد. باید گفت که مدیریت استعداد در مدیریت منابع انسانی در بر گرفته میشود. مدیریت استعداد بر تفکیک و تمایز تاکید دارد در حالیکه مدیریت منابع انسانی بر مکتب یکسان بودن و تساوی اشاره دارد. نکتهی دیگری که از تحقیقات مختلف بر گرفته شده است آن است که مدیریت استعداد شدیدا از مدیریت منابع انسانی مجزاست چرا که در مدیریت منابع انسانی با هر فرد به صورت مشابهی رفتار میشود و از تبعیض و تمایز در منابع سازمان اجتناب میگردد، در حالیکه در مدیریت استعداد به طور مشخص افراد از هم مجزا میشوند و به تقاضای مختلف گروهی مختلف از افراد پاسخ داده میشود. مدیریت منابع انسانی روی فعالیت یا کار تاکید دارد در حالیکه مدیریت استعداد روی افراد تاکید دارد. بسیاری معتقدند که مدیریت منابع انسانی روی انجام کارآمد فعالیتهای مختلف از قبیل: استخدام، آموزش، توسعه و ارزیابی تاکید دارد، در حالیکه مدیریت استعداد روی افرادی که استعداد نامیده میشوند متمرکز میگردد. در مدیریت استعداد فعالیتها مجزا از هم دیده نمیشوند بلکه به صورت مرتبط و بهم وابسته دور استعداد حلقه میزنند. مدیریت استعداد بر حفظ و نگهداشت استعدادها تاکید دارد. به عبارتی جذب و حفظ استعدادها یک مسئله کلیدی است. با توجه به اینکه رقابت بین سازمانها بر سر جذب استعدادها بسیار افزایش یافته است از این رو سازمانها شدیدا به دنبال جذب افراد مستعد خارج از سازمان و حفظ افراد مستعد داخل سازمان میباشند. از این رو یکی از مهمترین مسائل مورد بحث در مدیریت استعداد حفظ افراد مستعد میباشد .
مدل پنج عاملی فیلیپس و راپر
یکی از متداولترین مدلهای ارائه شده، در زمینهی مدیریت استعداد مدل پنج عاملی فیلیپس و راپر است که مدل نظری پژهش حاضر نیز بر اساس این مدل تدوین شده است. این مدل در بر گیرندهی عوامل زیر میباشد:
1- جذب: از مهمترین فرایندها در مدیریت استعداد جذب افراد با استعداد است. همواره یکی از معضلات در سیستمهای سازمانی انتخاب و جذب افراد مطلوب بر مبنای شاخصهای مناسب است. برای مثال شرکت گوگل برای انتخاب هر فرد 187 ساعت زمان صرف میکند تا شخص مناسب و درست را انتخاب کند. در راستای جذب استعدادها ایجاد برند سازمانی و معرفی ویژگیهای منحصر به فرد سازمان به مخاطب بسیار اهمیت دارد. معرفی قابلیتهای پیشرفت درون سازمان به افراد با استعداد و نشان دادن این مطلب به کارکنان جدید که مدیران سازمان بر اساس شایستگی و رتبه درون سازمان قرار گرفتهاند، از مهمترین عوامل جذب استعدادها به شمار میرود. بدین منظور سازمانها باید روشهای سنتی جذب را کنار گذاشته و استراتژیهای خلاق جذب را به کار گیرند. استراتژیهایی نظیر سایتها و شبکههای فعال در این حوزه، برنامههای معرفی همکاران و دستمزدهای فراتر از سطح بازار از این گونهاند .
2- انتخاب: امروزه استفاده از روشهای عینی سنجش عملکرد مانند ارزیابیهای روانشناختی، مصاحبههای رفتاری، ارزیابیهای شخصیتی و آزمونهای دانش شغلی جهت انتخاب و انطباق درست فرد با شغل، متداولتر شده است گونهاند .
3- بکارگیری: در گیر کردن و بکارگیری افراد به صورتهای مختلف میتواند وجود داشته باشد نظیر توجه به خلاقیت و نوآوری، پذیرش مسئولیت شخصی برای اتفاقاتی که روی میدهد و تمایلات اخلاقی برای موفقیت سازمان گونهاند .
4- توسعه و بهسازی: به دلیل ویژگیهای منحصر به فرد افراد با استعداد ، استراتژی های توسعه و بهسازی نیز میباید بسیار خاص و ویژه باشد. در بحث بهسازی استعدادها مهمترین نقش بر عهدهی مدیران عملیاتی (مدیران مستقیم افراد) است. این مدیران هستند که باید درک کنند چه چیز موجب قویتر شدن هر کارمند میشود. یکی دیگر از راهحلها، تشویق کارکنان به پذیرش مسئولیت در امر توسعه و بهبود فردی خویش است. به عنوان مثال میتوان از کارکنان سوال کرد که نیازمندیهای توسعه و بهسازی خود را بیان کنند. این عامل (سوال از خود فرد در امر توسعه) موجب کشف استعدادهای پنهان نیز میگردد گونهاند .
5- حفظ و نگهداشت از کارکنان: نگه داشتن کارکنان پیوند بسیار تنگاتنگ و نزدیکی با سیستم مدیریت عملکرد سازمان دارد. توجه به انتظارات و چالشهای نسل جوان برای نگهداشت آنها بسیار مهم است. استعدادها به سازمان فشار میآورند تا به طور دائم و مستمر توانمندیها و قابلیتهای آنان را بهبود ببخشند. در این راستا تدوین نوعی رویکرد شایستهسالاری یکی از راهکارهای اصلی است . بیشترین ترک خدمت افراد مستعد از سازمان، به دلیل عدم توجه مدیران به آنان است. نتایج یک مطالعهی صورت گرفته نشان میدهد که عامل فرصتهای یادگیری و رشد در سازمان توسط پاسخ دهندگان مهمتر و بالاتر از عوامل دیگر بوده است .
یکی دیگر از مدلهای مدیریت استعداد، مدل کالینگز و ملاهی است. بر اساس این مدل ابتدا باید پستهای کلیدی سازمان مشخص شود. معیار در شناسایی پستهای کلیدی ماموریت، چشمانداز و استراتژی سازمان است. سپس باید دانش، شایستگیها و مهارتهای متناسب با این جایگاهها تعریف شود و آن گاه دست به ایجاد منبع استعداد زد. منبع استعداد میتواند هم از داخل سازمان و هم از بازار نیروی کار خارج از سازمان تامین شود. این مدل بیان میدارد که فرایند مدیریت استعداد باید تحت ساختار متمایز منابع انسانی انجام شود. هدف اصلی از بکارگیری سیستم مدیریت استعداد، رسیدن به بازدههای سازمانی و فردی مطلوب است. یک سیستم مدیریت استعداد مناسب رابطهی غیر مستقیمی با عملکرد سازمانی دارد؛ به عبارت دیگر سیستم مدیریت استعداد با اثر گذاری بر انگیزش کاری، تعهد سازمانی و رفتارهای فرانقشی کارکنان، موجب ارتقای عملکرد سازمانی میشود.
مدل توسعه- بکارگیری- رابطه دلویت
مدل توسعه- بکارگیری و رابطه در مقالهی” آیا میدانید استعدادهایتان کجاست؟” ارائه شده است. در این مدل سه بعد توسعه، رابطه و بکارگماری به عنوان ابعاد مدیریت استعداد اشاره شده است و در عین حال برای هر بعد دو متغیر و در مرکز مدل نیز عملکرد سازمان لحاظ شده است، عملکرد در این مدل شامل سه متغیر قابلیت، تعهد و همبستگی فرد با سازمان است که در هر مرحله از پیوستن فرد به سازمان تا توسعه وی باید مورد توجه قرار گیرد. ارائه دهندگان مدل توسعه، بکارگیری و ارتباط معتقدند که این مدل به سازمانها کمک میکند تا عملکرد بالایی را بدست آورند.
مدل جامع سیستمی مدیریت استعداد
این مدل در مقالهای تحت عنوان مدل جامع و سیستمی مدیریت استعداد جهت بهبود عملکرد فردی کارکنان صنعت نفت در سال 1388 ارائه شده است. عوامل زمینهای ارئه شده در این مدل بیانگر عوامل پایهگذار مدیریت استعداد در سازمان میباشد. فرایند این سیستم از زیر سیستم بسیار مهمی یعنی مدیریت استعدادها تشکیل میشود. به عبارتی سازمانهای امروزی باید از طریق مدیریت استعداد که به عنوان یک پردازشگر عمل میکند به جذب و نگهداری افراد مستعد در سازمانهای خود بپردازند. بخش سوم این فرایند، خروجی سیستم است که شامل بهبود عملکرد فردی (مانند رشد فردی برای پذیرش نقشهای بالاتر، توسعه افراد، رضایتمندی افراد با استعداد و افزایش ارزش افزوده فرد) میباشد که منجر به بهبود عملکرد سازمانی (مانند جذب افراد مستعد، کسب مزیت رقابتی برای سازمانها، رضایتمندی ذینفعان و همگام شدن با تغییرات جهانی و افزایش بهرهوری سازمان) میشود. بعد چهارم این مدل به عوامل تاثیر گذار بر این فرایند پرداخته و به دو بخش عوامل بیرونی و درونی تقسیم شده است. قسمت اصلی مدل ارائه شده مدیریت استعداد صنعت نفت شامل (جذب کردن، انتخاب کردن، بکارگیری، توسعه و نگهداری استعدادها) میباشد .
سه روند پژوهشی در مدیریت استعداد
لوئیس و هکمن در سال 2006 در مروری بر مفهوم مدیریت استعداد سه روند پژوهشی را بیان میکنند: 1- مدیریت استعداد به عنوان مجموعهای از تجارب موردی مدیریت منابع انسانی 2- مدیریت استعداد به مثابه طبقهبندی کلی از کارکنان به گروههای استعدادی متفاوت 3- مدیریت استعداد به عنوان مفهومی برای گروههای استعداد داخل سازمان.
نخستین چشمانداز به مدیریت استعداد، بر مجموعهای از تجارب یا فعالیتهای مدیریت منابع انسانی تمرکز دارد. پژوهشگران این جریان، نگرش عمیقی به مدیریت استعداد دارند. مدیریت استعداد میتواند از طریق استراتژیک و آینده محورتر بودن، نسبت به مفهوم سنتی مدیریت منابع انسانی متمایز شود؛ همانگونه که میتواند در رسیدن به اهداف استراتژیک، نقش مهمتری ایفا کند. در کل این چشمانداز به مدیریت استعداد، نسبتا نزدیک به اندیشههای موجود در ادبیات مدیریت استراتژیک منابع انسانی است.
چشمانداز دوم به مدیریت استعداد به کارکنان با استعداد، به عنوان کالایی ارزشمند مینگرد، که باید به دنبالش بود بدون اینکه فقط به دنبال نیازهای سازمان بود. پژوهشگران این جریان نوعا کارکنان را به سه گروه عالی، متوسط و سطح پایین تقسیم میکنند (همچنین به آنها لقب a و b و c میدهند) و اعتقاد دارند که فعالیتهای توسعهای باید فقط روی گروه عالی تمرکز داشته باشد. بحثی که در این رویکرد مطرح میشود بر سر این مسئله است که “هر سازمانی همان قدر قوی است که کارکنان مستعد و سطح بالای آن قدرت دارند”. این رویکرد همچنین اهمیت ویژهای برای کار عملی قائل است. کاربرد این رویکرد باید مورد بازنگری قرار گیرد، زیرا امکان پر شدن همهی پستهای سازمانی با افراد رده بالا وجود ندارد.
رویکرد سوم به مدیریت استعداد که به جریان شغلها بین کارکنان یک سازمان میپردازد و تحت عنوان برنامهریزی موفقیت یا برنامهریزی منابع انسانی نیز شناخته میشود. این رویکرد بیشتر بر داخل سازمان تاکید دارد تا بازار نیروی کار بیرون آن، و از تشخیص و بسیج استعدادهای موجود در داخل سازمان شروع میکند . در جدول زیر رویکردهای مدیریت استعداد آورده شده است.
رویکرد اول | رویکرد پژوهشی | نویسندگان | تعریف |
مدیریت استعداد به منزلهی مجموعهای از تجارب خاص مدیریت منابع انسانی | بوهتگر در سال 2007 | جنبههای مختلف مدیریت استعداد عبارتند از استخدام، گزینش، مشاورهی به موقع، مدیریت عملکرد، ارتقای مدیریت، برنامهریزی جابهجایی مشاغل و پاداش | |
سیکالی و وکفیلددر در سال 2006 | فرایند مدیریت استعداد را شامل برنامهریزی کارکنان، تحلیل موشکافانه استعداد، استخدام، کارگزینی، آموزش و توسعه، حفظ، مرور استعدادها، برنامهریزی موفقیت و ارزیابی بیان نمود. | ||
شوآیر در سال 2004 | مدیریت استعداد شامل جستجو، آزمایش، انتخاب، حفظ، توسعه، بازنگری کارکنان با تحلیل و برنامهریزی است. | ||
رویکرد دوم | مدیریت استعداد به منزلهی دستهبندی استعدادها | میشل ات آل در سال 2001 | متمایز کردن یعنی توجه به عملکرد و تواناییهای بالقوه کارکنان و ارتقا دادن آنها و ایجاد فرصتهای مناسب. یعنی سرمایهگذاری روی افراد a، تثبیت افراد b و برخورد قاطع با افراد c. |
رویکرد سوم | مدیریت استعداد به مثابهی استعدادهای خارجی و برنامهریزی موفقیت | برایان ات آل در سال 2006 | تخصیص کارایی منابع، یعنی استفادهی بهینه از ارزش استعداد از طریق بسیج استعدادها در موقعیتهای مناسب. |
گندز در سال 2006 | توسعهی استعدادها نیازمند چیزی بیش از رویههای سنتی برنامهریزی موفقیت است. سازمانهایی که از لحاظ استعداد غنیاند، فرصتهای بیشتری فراروی خود دارند؛ آنها از بین انبوه استعدادها میتوانند برترینها را برای رهبری انتخاب نمایند. | ||
بادریو و رامستد در سال 2005 | مدیران تجاری و منابع انسانی باید دامنهی تمرکز خود را گسترش دهند، و افراد با استعداد را شناسایی کنند زیرا سرمایهی انسانی بیشترین تاثیر را در موفقیت استراتژیک به عهده دارد. |
منبع
چگنی، سارا (1392)، رابطه بین مدیریت استعداد با یادگیری سازمانی، پایان نامه کارشناسی ارشد ، مدیریت آموزشی ،دانشگاه بوعلی سینا
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید