مديريت دانش

 ثابت شده كه دنياي تكنولوژي، دنياي دانش است. سازمان‏هايي كه راهي كارامد براي استخراج، استفاده و مديريت دانش يافته‏اند و به دانش به عنوان يك دارايي مطرح مي‏نگرند، به افزايش بازدهي كارمندان و حفظ رضايت مشتري رسيده و رمز موفقيت امروز و فرداي خود را به دست آورده‏اند. رسيدن به چنين اهدافي و ارائه محصولات و خدمات با كيفيت مناسب و اقتصادي، بدون مديريت و استفاده از منبع ارزشمند دانش موجود در سازمان، امري سخت و بعضاً غير ممكن است. بنابراين، در سالهاي اخير،« مديريت دانش» به يك موضوع مهم و حياتي مورد بحث در متون كسب و كار تبديل شده است. «جوامع علمي» و «کسب و کار» هر دو بر اين باورند كه سازمان‏هاي دانش محور مي‏توانند برتري‏هاي بلندمدت خود را در عرصه‏هاي رقابتي حفظ كنند: به طوري كه تسهيم دانش به عنوان يك فعاليت پيچيده اما ارزش آفرين، پايه و اساس بسياري از راهبردهاي مديريت دانش در سازمان‏هاست.

دانش بشري هر 33 سال، دو برابر مي‏شود؛ در حالي كه ظرفيت فكري انسان‏ها هر 1.5 تا 3 ميليون سال دو برابر مي‏شود. سازمان‏ها نيز از انباشتگي دانش بي‏بهره نبوده‏اند؛ به طوري كه افزايش حجم اطلاعات در سازمان‏ها و لزوم استفاده از آن در تصميم‏هاي سازماني، طي دو دهة اخير باعث ظهور پديده‏اي به نام انتقال دانش شده است. اگر چه مبحث انتقال دانش در سال‏هاي اخير به طرز گسترده‏اي مورد توجه دانشگاهيان و مديران اجرايي قرار گرفته، اما در مورد به كارگيري مديريت دانش در سازمان‏ها، تقريباً اطلاعات ناچيزي به دست آمده است.

دارايي‏هاي دانشي سازمان، پيش برنده‏ی اهداف اقتصادي يك سازمان هستند. اين دارايي‌ها به صورت خبرگي در ذهن افراد توليد مي‌شود. در برابر اين دارايي مي‏توان 2 خط مشي كلي را در پيش گرفت؛ نخست رها كردن سرمايۀ دانشي و ادامۀ توليد آن با آشفتگي بالاست. به گونه‏اي كه تنها بدانيم در سازمان ما و در اذهان همكاران‏مان حجم دانايي ارزشمند و بالايي توليد مي‌شود و طبيعتاً به مرور زمان از ياد مي‌رود. دوم اين كه مديريت سرمايۀ دانش و طراحي ساز و كار براي هدايت آن در مسيري مشخص با هدف افزايش كارايي سازمان در پرتو دانش مديريت شدۀ خودمان.

 فعاليت‌هاي دانشمندان عرصه‌ی مديريت و مهندسي صنايع در2دهه‌ی اخير از جمله سيوبي، پورساك، ويگ، نوناكا، داونپورت و … باعث شد توجه صنايع بزرگ به اين دارايي‌هاي نهفته و ناملموس بيشتر شود تا جايي كه هم اكنون بيش از70 درصد شركت‏های عضو ليست فورچون سازوكارهايي با عنوان مديريت دانش(KM) دارند. صنعت كشورمان نيز با توجه به طي كردن مسير توسعه، از قاعده‌ی توليد سرمايه‌هاي دانشي ناملموس مستثنا نيست. مجموعه‌ی بزرگي از خبرگان و خبرگي‌ها، هر روزه در صنعت كشورمان توليد مي‌شود كه متأسفانه به دليل نبود ساختارهاي مديريت دانش، بازده عمري كوتاه داشته و به سرعت و بدون كارايي لازم از دست مي‌روند.

دراكر انديشمند معروف مديريت مي‏گويد: ما در حال وارد شدن به يك جامعه دانشي هستيم كه در آن منابع اقتصادي اصلي، دانش خواهد بود. اين نگرش مبتني بر اين باور است كه جهاني سازي درقرن بيست و يكم منجر به ايجاد عصر دانش خواهد شد. به همين دليل نيروهاي دانشي به عنوان مهم‏ترين دارايي، در موفقيت سازمان‏ها نقشي كليدي ايفا خواهند كرد. امروزه همان طوري كه سازمان‏ها بر به كارگيري سرمايه انساني در مواجهه با تنگناهاي بازار كار تمركز دارند، كاركنان نيز به دنبال انتشار دانش خود در سراسر سازمان هستند. بنابراين، ابزارهاي رقابتي پيشين و سنتي چندان كارساز نيستند. درحال حاضرابزارهاي سنتي براي ارتقاء در سازمان همچون انحصار اطلاعات و ممانعت از موفقيت همكاران غير قابل قبول است.

به زعم مارتيني، در هر سازمان نوعاً افرادي هستند كه مي‏خواهند دانش را تسهيم و اشاعه دهند و افرادي هم هستند كه ترجيح مي‏دهند دانش خود را به عنوان يك دارايي خصوصي نگهداري نمايند. تسهيم دانش به عنوان يك نيروي مثبت در ايجاد سازمان‏هاي نوآور شناخته شده است. چه سازمان‌های خصوصی با هدف کسب مزیت رقابتی و چه سازمان‌های دولتی با هدف اثربخشی بیشتر، تمامی سازمان‌ها امروزه به این تشخیص رسیده‌اند که مهمترین منبعی که آن‌‌ها از آن برخوردار هستند، دانش است، به خصوص دانشی که افراد (نیروی کار) از آن برخوردار است. بنابراین کاربرد دانش چیزی است که امروزه از مدیریت دانش در تمامی سازمان‌ها انتظار می‏رود؛ چرا که دانشی که به کار نرود، بی‏فایده است. چگونگی  جلب مشارکت و انگیزه‏مند نمودن افراد برای اشتراک گذاری دانش حائز اهمیت است همچنین چگونگی استفاده از آن در جهت حل مشکلات سازمان از مهم‌ترین موارد است. در نتیجه، دانش به خودی خود و تنها به‌ دلیل دانش بودن مهم نیست بلکه این کاربرد دانش و استفاده از آن در جهت حل مشکلات است که آن را ارزشمند می‌سازد.

تاریخچه مدیریت دانش

دورنماي تاریخی از مدیریت دانش، به این مطلب اشاره دارد که مدیریت دانایی، یک خواسته تاریخی بوده است. دانایی شامل دانستن و دلایل دانستن بوسیله فلاسفه غربی به صورت مدون، شاید هزار سال قبل ایجاد شده است. همچنین فلاسفه شرقی یک مشارکت هم اندازه در تدوین دانایی داشته‏اند، اگر چه بیشتر تأکید آنان بر دریافت هدایت‏هاي روحانی و زندگی مذهبی بوده است. در حال حاضر تمام علائم و نشانه هاي آغاز دوران نوین با عنوان عصر دانایی به خوبی احساس می‏شود. در این عصر معیار ارزشیابی کشورها و سهم بندي‏شان در تولید علم به میزان دانش و اطلاعات جدیدي است که بر روي شبکه‏هاي جهانی قرار می‏دهند و بصورت بهینه به‏کار می‏برند. در این عصر، اقتصاد دانش بنیان ظهور یافت که مشخصه جامعه‏اي جدید تحت عنوان جامعه فراصنعتی است. مدیریت دانش در برخی از حوزه‏هاي پیشرفته تجاري چون مدیریت کیفیت فراگیر باز مهندسی فرآیند تجاري، نظامهاي اطلاعاتی و مدیریت منابع انسانی ریشه دارد. مديريت دانش در اوايل دهه 1990 به طور جدي وارد مباحث سازماني گرديد، گرچه بحث و مذاكره در رابطه با دانش خيلي پيش‏تر آغاز شده بود.

در سال 1965 مارشال ادعا مي‏كند كه بخش اعظم سرمايه، شامل دانش است. وي هم چنين معتقد است كه دانش قدرتمندترين موتور توليد است، بدين ترتيب سازمان‏ها بايد به طور فزاينده‏اي بر مديريت آن تاكيد كنند. کوهن تاكيد مي‏كند كه دانش في‏نفسه سرمايه مشترك يك گروه است. از نظر تاريخي، ما مي‏توانيم سه نسل از مديريت دانش را از يكديگر متمايز كنيم. دوره 1995-1990 به عنوان نخستين نسل مديريت دانش شناخته شده است. در طي اين نسل، بسياري از اقدامات بر تعريف مديريت دانش، بررسي فوايد بالقوه مديريت دانش براي تجارت و طراحي پروژه‏هاي تخصصي مديريت دانش مبتني بود. علاوه بر آن، پیشرفت در حوزه هوش مصنوعی بر تحقیقات مدیریت دانش به خصوص در هدایت، بازنمودن و ذخیره دانش تاثیر گذاشت.

نسل دوم مديريت دانش در حوالي 1996 پديدار شد. به اين شكل كه بسياري از سازمان‏ها پست‏هاي جديد سازماني براي مديريت دانش درنظر گرفتند از جمله مدير ارشد دانش. منابع متفاوت مدیریت دانش با یکدیگر ترکیب شده و به سرعت در مباحث روزانه سازمانی به کارگرفته شدند. در طی این نسل، در تحقیقات مدیریت دانش تعاریف متفاوت از دانش همچون فلسفه‏هاي تجاري، نظام‏ها، الگوها، شیوه‏ها، فعالیت‏ها و فن‏آوري‏هاي پیشرفته وجود داشتند.

نسل دوم مدیریت دانش بر این نکته تاکید می‏کند که مدیریت دانش درباره تغییر نظام‏مند سازمانی است، جایی که شیوه‏هاي مدیریتی، نظامهاي سنجش، ابزارها و مدیریت محتوا نیاز به گسترش مشترك دارد. در نتیجه دیدگاه‏ها و شیوه‏هاي نوین، اکنون نسل سوم مدیریت دانش در حال پدیدار شدن با روش‏ها و، یک  نتایج جدید است. بنابر عقیده ویگ تفاوت با دیگر نسل‏هاي مدیریت دانش این است که نسل سوم مدیریت دانش با فلسفه سازمان، استراتژي، اهداف، شیوه‏ها، نظام‏ها و رویه‏هاي سازمانی یکپارچه شده و تبدیل به کار روزانه کارکنان و محرك براي آنها شده است. به نظر می رسد که نسل سوم بر پیوند میان دانستن و عمل تاکید می‏کند. پیتر دراکر معتقد است: مهمترین منبع ثروت در جامعه فرا سرمایه داري، دانش و اطلاعات است. او سه تغییر اساسی دانش « انقلاب »را در خلال قرن بیستم، ملاحظه نموده است:

جدول: سه انقلاب و تغییر اساسی دانش

 انقلاب اولانقلاب دومانقلاب سوم
انقلابصنعتیبهره‏وریمدیریت
کاربری دانشابزار‏ها،فرآیند و محصولاتنیروی کاردانش

انقلاب اول، انقلاب صنعتی است که در آن، از دانش براي تولید ابزارها و فرآیندها و محصولات استفاده شد. انقلاب دوم، بهره‏وري میباشد که افرادي مانند تیلور و فورد اقدام به استفاده از دانش براي نیروي کار کردند. انقلاب سوم، انقلاب مدیریت است که در آن از دانش به خاطر خود دانش استفاده می‏شود.این سخنان به این معنی نیست که عوامل سنتی تولید، حذف شده‏اند بلکه فقط جایگاه‏شان تغییر کرده است. دراکر می‏گوید تا وقتی که دانش موجود است، سایر عوامل تولید به راحتی قابل دسترسی می‏باشند. موج چهارم حیات تاریخی انسان با ورود به عصر مجازي و مفاهیم تازه‏هاي چون جامعه معرفتی، اقتصاد دانایی محور، مدیریت دانش و… در حال شکل‏گیري است. برخورداري از ابزارهاي اطلاعاتی و امکانات ارتباطی متناسب و مناسب با شرایط جدید شرط بقاء دراین دوره است.

منبع

 سليمي، مستانه(1394)، رابطه بين مديريت دانش با چابكي سازماني كاركنان، پايان نامه كارشناسي ارشد،  تكنولوژي آموزشي، دانشگاه آزاد اسلامي

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0