مدل های علت شناسی کدامند ؟
مدل های زیادی برای تبیین شروع و تداوم خودجرحی ارائه شده است. سویموتوبراساس مرور نظری ادبیات پژوهشی شش مدل علت شناسی برای خودجرحی شناسایی کرده است:
مدل محیطی: براساس این مدل علت انجام رفتارهای خودجرحی برقراری تداعی بین تجربه درد و تحت مراقبت و محبت قرار گرفتن است و محیط تقویت کننده استفاده از خودجرحی است.
مدل سایق: علت خودجرحی براساس این مدل کسب کنترل بر روی تکانه مرگ و کشتن خود است.
مدل جنسی: علت خودجرحی در این مدل تحقق امیال جنسی و هم زمان تنبیه کردن خود به دلیل داشتن امیال جنسی است
مدل تنظیم عاطفه: براساس این مدل هدف خودجرحی کنترل کردن هیجان های ناخوشایند است .
مدل تجزیه ای: علت خودجرحی براساس این مدل پایان بخشیدن به احساسات تجزیه ای است.
مدل تنظیم مرزها: خودجرحی در این مدل با هدف تنظیم مرز و فاصله بین خود و دیگران و حفظ حس از خود در هنگام دوری از دیگران انجام می شود. در این بخش به برخی از این مدل ها و مدل های دیگری که برای تبیین علت خودجرحی ارائه شده اند پرداخته شده است.
مدل تحولی خودجرحی
تجارب دوران کودکی نقش قابلتوجهی در تحول شخصیت و سلامت روانی انسان دارند. تجارب منفی دوران کودکی مانند ضربههای روانی، آزار جسمی،آزار جنسی، بیتوجهی و بی اعتبارسازی هیجانی یکی از عوامل خطر خودآسیب رسانی است.
ارتباط بین بدرفتاری در دوره کودکی و رفتارهای خود آسیب رسانی در قالب سه مسیر تحولی قابل تبیین است:
مسیر اول (مسیربازنمایی): افراد به دلیل درونی کردن تجارب آزار رسان دوره کودکی به بازنمایی ناکارآمد از خود، بدذات بودن دیگران و خطر آفرین بودن رابطه با دیگران معتقد میشوند. به عبارتی تجارب دوره کودکی زمینه آسیب پذیری برای رفتارهای خودآسیب رسانی را در نوجوانان به وجود می آورد.
مسیر دوم(مسیر تنظیمی): به دلیل آسیب پذیری های محیطی، قابلیتهای نوجوان برای تنظیم و پردازش نمادین،یکپارچه و عمیق هیجان ها و عواطف مختل میشود که این وضعیت زمینه را برای به کارگیری رفتارهای بیرونی مانند خودآسیب رسانی برای تنظیم هیجان ها به وجود می آورد.
مسیر سوم(مسیر واکنشی): تجارب آزار و اذیت دردوره کودکی روی سیستم عصبی و سیستم تنظیم هورمونی تاثیراتی را میگذارد که در آینده در دوره نوجوانی زمینه را برای انجام رفتارهای خودآسیب رسانی به وجود می آورد.برای مثال در ارتباط با مسیر سوم برخی یافتهها بالاتر بودن آستانه درد در نوجوانانی را که خودآسیب رسانی می کنند ناشی از تاثیر آزارهای دوران کودکی بر مسیرهای عصبی ادراک درد می دانند.
مدل های آسیب شناسی تحولی نگاهی جامع تر به فرایند تحول دارند و به دنبال شناسایی مسیرهایی تحولی هستند که زمینه ساز شکلگیری یک نوع آسیب روانی میباشند.یتس برای تبیین رفتارهای خودجرحی یک مدل تحولی را ارائه کرده است. براساس این مدل، تجربه آزار و رویدادهای ضربه زننده در دوران کودکی یک عامل پیشایند در ایجاد خود جرحی است. بدرفتاریهای جسمی و جنسی دوران کودکی کفایتنوجوان برای تنظیم هیجانها، برقراری ارتباط با محیط، استفاده از زبان برای تنظیم هیجان، تمایز گذاشتن بین خود و دیگران را دچار آسیب می کند و خودجرحی به صورت راهبرد جبرانی برای مقابله با ناتوانی در این سطوح تحولی عمل می کند.پیامد منفی تحول نیافتن بهنجار کفایتمندی نوجوان در این حوزه ها منجر به گوشه گیری و انزوا، خودانتقادگری، حالت های تجزیه ای، جسمانی کردن، تکانشوری و استفاده از بدن برای تنظیم عواطف و مجزا کردن مرزهای خود از دیگران خواهد شد که همه این فرایندها دارای یک پایان مشترک هستند و آن انجام رفتارهای خودجرحی است.
مدل تنظیم هیجانی
تعریفهای مختلفی از تنظیم هیجانی وجود دارد. فروید با نگاهی پویشی مکانیسم های دفاعی را روش هایی برای تنظیم هیجانی در نظر گرفت و همین طور سایر نظریه پردازان تحلیلی شخصیت، ویژگیهای شخصیتی را محصول روشهایی می دانستند که فرد در جریان تحول برای تنظیم هیجانها آموخته است. تنظیم هیجانی براساس تعریف گراس عبارت است از مجموعه متنوعی از فرایندهایی درونی و بیرونی که برای داشتن هیجانی خاص، تعیین مدت زمان تجربه یک هیجان و شیوه تجربه و ابراز یک هیجان به کار گرفته میشوند. این فرایندها شامل گزینش موقعیت، تغییر موقعیت، تخصیص توجه، تغییر شناختی و تعدیل پاسخ به موقعیت است و علت تفاوت افراد در به کارگیری راهبردهای تنظیم هیجانی تفاوت باورهای ضمنی درباره هیجانها است. افرادی که تصورات ثابت و صفت گونه از هیجان ها دارند از روش های معیوبی برای تنظیم هیجانی استفاده میکنند، در حالیکه افرادی که هیجان ها را دارای ماهیت پویا و انعطاف پذیر در نظر میگیرند از روشهای سازگارانهتری استفاده می کنند.
گراتزمهارتهای تنظیمهیجانی را به مجموعه مهارتهای شناسایی،پذیرش،ارزیابی،تعدیل و تغییر حالت های هیجانی منفی برای سازگاری با موقعیت های تنش برانگیز درون فردی یا بین فردی تعریف کرده است. همچنین گراتز و رومر مهارت های سازنده تنظیم هیجانی را شامل این موارد تعریف کرده اند:
- آگاهی،فهم و پذیرش هیجانها
- توانایی انجام رفتارهای هدفمند و بازداری رفتارهای تکانشی در زمان تجربه هیجانهای منفی
- کاربرد انعطافپذیرانه راهبردهایی برای تعدیل شدت و یا دیرش پاسخ های هیجانی به جای حذف کامل هیجانها
- تمایل به تجربه کردن هیجان های منفی به عنوان بخشی از تلاش های معنادار در زندگی.
بر اساس مدل تنظیم هیجانی، نوجوان هایی که واکنش پذیری هیجانی شدیدتری دارند ودرپذیرش،ارزیابی و کنترل پاسخ های هیجانی مشکل دارند مستعد انواع مختلف رفتارهای خودآسیب رسانی هستند. بر این اساس هیجان پذیری بالا و نقص در استفاده از راهبردهای تنظیم هیجانی دو عامل خطر خود جرحی براساس مدل تنظیم هیجانی به حساب می آیند.خشم،اضطراب،افسردگی و احساس شخصیت زدایی حالت های هیجانی متداولی هستند که پیش درآمد خودآسیب رسانی مستقیم مشخص شده اند و حالت آرامش و به دنبال آن احساس گناه یاشرم نیز به عنوان حالت های هیجانی پیامد این رفتار است. این توالی هیجانی و تغییر از هیجان های منفی و تنش برانگیز به آرمیدگی و رهایی همخوان با مدل تنظیم هیجانی خودجرحی است. فرضیه مدل تنظیم هیجانی این است که رفتار آسیب به خود راهی برای بیان،جان بخشی و یا اداره حالتهای هیجانی منفی است و علت تداوم این رفتار، تاثیر آن در کاهش هیجان های منفی یا ایجاد حالت های مثبت و یا رهایی از حالت های بی حسی و کرختی هیجانی است.خود آسیبرسانی چه به شکل مستقیم مثل خود جرحی و چه غیر مستقیم مانند رفتارهای خطرجویی با هیجانها، شیوه کنار آمدن با هیجانها و پیامدهای هیجانی مرتبط است؛ برای مثال در اغلب موارد انگیزه خودجرحی غلبه بر هیجان های منفی مانند خشم وعصبانیت است و نقص در مهارت های تنظیم هیجانی یکی از عوامل خطر اصلی در خودجرحی بدون خودکشی است.
گراتزرابطه خودجرحی و تنظیم هیجانی را بر اساس سه عامل تبیین کرده است :
- خودجرحی موجب اجتناب از هیجانهای ناخواسته میشود( یعنی، موجب دوری از احساسات غیر قابل تحمّل میگردد)
- خود جرحی موجب ملموس شدن درد هیجانی میشود و
- خودجرحی موجب تغییر حالتهای هیجانی منفی میشود و این تاثیر را از طریق آزادسازی اندورفینها انجام میدهد که موجب بی حسی و ایجاد حس راحتی میشود.
مک کنزی و گراس براساس مدل تنظیم هیجانی گراس خودجرحی را با شیوه هایی که افراد برای تنظیم هیجانی در قالب گزینش موقعیت، تغییر موقعیت، تخصیص توجه، تغییر شناختی و تعدیل پاسخ به کار میگیرند، تبیین کردهاند. برای مثال برخی از نوجوانان دختر برای گریز و اجتناب از موقعیتهایی که در آنها مورد قلدری قرار میگیرند از خودجرحی بدون خودکشی استفاده می کنند. دراین مورد،خودجرحی می تواند به دیگران این پیام را برساند که فردی که آن عمل را انجام میدهد قدرتمند و پرزور است و همین پیام موقعیت فرد را در گروه همسالان افزایش می دهد و جلوی روابط قلدرانه بر روی نوجوان را می گیرد. در این مثال خودجرحی از طریق تغییر موقعیت موجب تنظیم هیجانی می شود. یا خودجرحی راهی برای رسیدن به موقعیت هایی است که با سود ثانویه شامل مراقبت شدن و توجه همراه است. در اینجا خودجرحی از طریق گزینش موقعیت موجب تنظیم هیجانی می شود. درارتباط با نقش خودجرحی به عنوان راهبرد تخصیص توجه در تنظیم هیجانی پژوهشها تایید میکنند که با این عمل توجه از محرکهای هیجانی آزاردهنده منحرف میشود و ایجاد بی خیالی، حواس پرتی و سرکوب و اجتناب از حالت های هیجانی ناخوشایند یکی از انگیزه های خودجرحی است. در ارتباط با نقش خودجرحیبه عنوان شیوه ای برای تنظیم هیجان ها از طریق تغییرشناخی پژوهشها تایید میکنند این عمل در برخی افراد با یکی از راهبردهای کنترل فکر یعنی تنبیه خود رابطه دارد؛ با انجام این عمل فرد دیدگاه و باوری را که درباره خود دارد دوباره ارزیابی میکند و به این شیوه از بارهیجان های مرتبط با خود (یعنی احساس گناه و شرم) خلاص می شود.
همچنین خودجرحی با جابه جا کردن دیدگاه فرد از یک خویشتن عالی مرتبه و والا به خویشتنی دون و پست موجب تغییر شناختی می شود. وقتی از طریق خودجرحی درد جسمی ایجاد می شود، فرد می تواند در سطحی پایین تر از خودش به عنوان یک بدن محض که صرفاً حواس و حرکت ها را تجربه می کند آگاه شود و در آن لحظه خودش را که در سطحی عالیتر فردی دارای روابط، اهداف، آرزوها و برنامههای والاتری است، نبیند. این تغییر نحوه نگریستن به خود به ویژه در افرادی که از مسئولیت ها و خواسته های خویشتن والا کلافه شده اند، احساس رهایی ایجاد می کند. بنابراین براساس مدل تنظیم هیجانی عوامل خطر محیطی مانند فرزندپروری سختگیرانه و بی اعتبارساز و قربانی شدن در گروه همسالان، اثرشان را روی خودجرحی از طریق نقایص تنظیم هیجانی میگذارند.
مهمترین مکانیسمهای فیزیولوژیکی که در حمایت از مدل تنظیم هیجانی خودجرحی وجود دارد، اولاً مربوط به پژوهشهایی است که نشان داده اند خودآسیب رسانی موجب آزاد سازی اندورفین ها میشود.ثانیاًیافته دیگری که از از این مدل حمایت می کند این است که مراکز تنظیم هیجان ها و تنظیم و تخفیف درد در مغز نزدیک به هم قرار دارند و در ارتباط با یکدیگر هستند؛ بنابراین چون خودآسیب رسانی باعث ایجاد درد جسمی می شود، به همین دلیل مداوای درد جسمانی موجب تنظیم هیجانهای منفی و رهایی از فشار هیجانهای منفی میشود.یافتههای تجربی درباره نقش علت شناسی نقایص تنظیم هیجانی در پدیدایی خودآسیب رسانی مستقیم بسیار محدود است و پژوهشگران بیشتر به تنظیم هیجانی به عنوان مهمترین انگیزه خودآسیب رسانی می نگرند. نتایج یک پژوهش تجربی با استفاده از تجزیه و تحلیل معادلات ساختاری نشان داده است در نوجوانان دختر بستری با تشخیص های مختلف روانپزشکی، مهارت های تنظیم هیجانی نقش یک عامل میانجی گر در برقراری همبستگی بین قربانی شدن در گروه همسالان و روابط خانوادگی دشوار با فراوانی و شدت خود جرحی است(آدریان،زمان،اردلی،لیزا،سیم، 2011). بنابراین براساس مدل تنظیم هیجانی، خودآسیب رسانی به ویژه از نوع مستقیم روشی برای مقابله با حالت های هیجانی ناخوشایندو نظم بخشی به هیجان ها است.
مدل اجتناب از تجربه
اجتناب تجربه ای شامل هر نوع رفتاری است که با هدف دوری کردن یا گریز از تجارب درونی ناخواسته مانند افکار،تصاویر ذهنی،خاطرات یا احساسات بدنی ناخوشایند یا عوامل برانگیزاننده بیرونی آن حالتها انجام میشود.رفتارهای مختلفی مانند سوء مصرف مواد، اجتناب از محرکهای ترس برانگیز، سرکوب افکار، اندیشناکی و نگرانی در قالب طبقه کلی اجتناب تجربی قرار میگیرند؛ زیرا کارکردشان اجتناب از تصاویر ذهنی، احساسات و افکار ناخواسته است.خودجرحی نیز یک نوع رفتار از طبقه اجتناب تجربی به حساب می آید؛ زیرا در حکم روشی عمل میکند که تجارب درونی ناخواسته اعم از هیجان ها، خاطرات ، حس های بدنی و شناختواره های منفی را از فرد دور میکند.
مدل اجتناب تجربه ای بیان میکند مهم ترین عامل در پدیدایی و تداوم خودآسیب رسانی ناتوانی نوجوانان در تحمل و پذیرش هیجان های منفی،ارزیابی منفی از هیجان های اولیه و اجتناب از روبرو شدن با هیجان های منفی است. مدل اجتناب تجربی یک مدل رفتاری است که معتقد است مکانیسم تقویت منفی (کاهش هیجان منفی از طریق انجام رفتارهای آسیب به خود) مکانیسم اصلی تداوم بخش رفتارهای خود آسیب رسانی است. عواملی که باعث می شوند گرایش به اجتناب تجربی در افرادی که خودجرحی انجام می دهند به وجود بیاید عبارتند از واکنش پذیری هیجانی بالا به دلیل تکانشوری و تجربه جویی بالا، تجربه هیجان های متمرکز برخود مثل شرم و گناه، تحمل آشفتگی پایین و نقص در تنظیم حالت های برانگیختگی هیجانی. براساس این مدل میتوان پیش بینی کرد احتمال به کارگیری سایر راهبردهای اجتناب از تجارب درونی مثل سوء مصرف مواد، پرخوری، رفتارهای پرخطر جنسی در این گروه بیشتر خواهد بود. در نوجوانان جمعیت عادی بین شدت خودجرحی تکرار شونده و اجتناب تجربه ای رابطه وجود دارد و خودجرحی با سایر رفتارهایی که همان کارکرد اجتناب تجربه ای را دارند مانند نشانههای اختلال های خوردن، سوء مصرف مواد و افکار و رفتارهای خودکشی رابطه دارد و هر چقدر شدت خودجرحی بیشتر باشد احتمال گرایش به رفتارهای مذکور بیشتر است.
مدل محیطی تلفیقی از نظریه های رفتاری و سیستمی را برای تبیین خودآسیب رسانی به کار می گیرد. از یک سو براساس مدل های یادگیری مشاهده ای علت شروع خودجرحی مشاهده و الگو گرفتن از خودآسیب رسانی در اعضای خانوده و متداعی شدن دوره های مراقبت و محبت با درد کشیدن از طریق خودآسیب رسانی است. همچنین براساس نظریه های یادگیری عامل، تقویت مثبت و منفی در تداوم خودجرحی نقش دارند. از سوی دیگر براساس جنبه سیستمی، خودآسیب رسانی در نقش عامل ایجاد کننده تعادل در یک سیستم ناکارآمد و نشان دهنده تعارض های تهدید کننده سیستم عمل می کند و مشکلات ساختاری و کارکردی سیستم به ویژه خانواده در تداوم خودآسیب رسانی نقش دارد.
تجربیات ارتباطی اولیه محیطی و درونی سازی ابژه ها در تحول شخصیت نقش اساسی دارد و رفتار زمان حال در بسیاری از موارد تکرار الگوهای ارتباطی اولیه برای بازآفرینی مدلهای درونی است که افراد از خود، دیگران و روابط دارند. هاینز کوهات درباره نقش خویشتن هسته ای و نقش ابژه های خود در تحول خویشتن و نقش قطب های بزرگمنشی و ایده آلها در تحول خویشتن نظریه داده است و ناتوانی در محافظت از خود را به دلیل نداشتن ابژههای خویشتن می داند که در حالت بهنجار وظیفه ایجاد احساس اطمینان به خود و تنظیم هیجان ها را دارند.ملانی کلاین رفتارهای آسیب به خود را نتیجه دو نیمه سازی و همانندسازی فرافکنانه میداند. این افراد در دنیای درونی ابژه های خوب و بد را از هم مجزا می کنند به شکلی که ابژه های بد را در بدن قرار می دهند و تلاش می کنند با آسیب به خود این ابژه ها را از بین ببرند.
یکی از انگیزههای خود آسیب رسانی ایجاد تمایز و مرز بین خود و دیگران است. این انگیزه را نظریهپردازان روابط ابژه مطرح کرده اند. براساس این مدل، علت خودجرحی ناتوانی در تمایز گذاشتن بین مرزهای خود با دیگران و وقفه در تحول مراحل جدایی/تفرد است. زمانیکه فردی با این نقایص با تهدید به جدایی و ترک شدن مواجه می شود دچار احساس از دست دادن مرزهای خود می شود و برای جلوگیری از قطع ادراک خود رو به خود زنی می آورد. دیدن رنگ قرمز خون ناشی از خودجرحی، اثر زخم روی پوست علائمی هستند که براساس این نظریه هم در نقش خنثی کننده حالت های تجزیه ای عمل می کنند و هم در نقش ابژه های گذاری هستند که فرد برای تحمل جدا بودن از ابژه های عشق و بازیابی احساس هویت شخصی به آنها نیاز دارد.براساس این نظریه علت خودجرحی ناتوانی در تمایز قائل شدن بین خود و دیگران است. براساس این مدل، فرایندهایی که منجربه خودجرحی می شوند به شرح زیر است:
زمانی که فرد تهدید به ترک شدن می شود احساس های انزوا و غیر واقعی بودن می کند. خشمی که باید نسبت به فرد مقابل ابراز شود تبدیل به شرم نسبت به خود به خاطر داشتن این نیاز غیر عادی می شود. این نیاز، نیاز به متحد شدن با دیگری است. زمانی که فرد متوجه می شود نمی تواند به این نیاز برسد، خشم به سوی درون هدایت می شود و بین خودی و دیگری و درون و بیرون هم جوشی ایجاد می شود…خودجرحی یک تجربه واسطه ای است، تلاشی است که نوجوان در آن قصد دارد به صورت هم زمان دنیای درون و بیرون را از هم جدا و به هم وصل کند.
مدل تلفیقی شروع و تداوم خودجرحی
ناک در یکی از مدل های جامع خود جرحی بدون خودکشی عوامل خطر عمومی و اختصاصی و ارتباط آنها با هم در ایجاد و تداوم خود جرحی بدون خودکشی را توصیف کرده است. در این مدل،سه دسته از عوامل خطر شامل عوامل خطر دور، آسیب پذیری درون فردی،آسیب پذیری بین فردی و عوامل خطر اختصاصی در شروع و تداوم خودجرحی بدون خودکشی مشخص شدهاند. عوامل خطر دور عبارتند از بالابودن سطح برانگیختگی فیزیولوژیکی، سابقه آزار و اذیت در دوران کودکی و پرورش یافتن در خانواده های متخاصم و انتقادگر. این عوامل خطر دور باعث ایجاد آسیب پذیری های درون فردی و ارتباطی میشوند به گونه ای که آنها هیجان ها و شناخت واره های منفی و شدیدتری را تجربه می کنند و توانایی حل مساله در موقعیت های اجتماعی و برقراری ارتباط با دیگران در آنها مختل می شوند. این نقایص باعث می شود در موقعیت های پراسترس نتوانند واکنشهای سازگارانهای به موقعیت نشان دهند. اما آنچه باعث می شود برخی از نوجوانان برای غلبه بر این نوع آسیب پذیری ها از خودجرحی استفاده کنند وجود یک سری عوامل خطر و فرایندهای اختصاصی است. این فرایندها عبارتند از مواجهه با خودجرحی در همسالان و رسانه، میل به تنبیه خویش، تاثیر خودجرحی در آزاد کردن اپیوییدها(مواد ضد درد طبیعی بدن)، میل به متاثر کردن دیگران و تشکیل تداعیها و همانندسازی ناهشیار بین خودجرحی و تصور از خویشتن در ذهن.
شواهد تجربی از پیشبینی های این مدل حمایت کرده است. برای مثال درمطالعهای آزمایشگاهی از دو گروه با و بدون خود جرحی خواسته شد یک تکلیف دستهبندی کارتهای ویسکانسین را اجرا کنند، اما شرایط آزمون به گونه ای دستکاری شد که استرس زا باشد (آزمایشگر بازخورد گمراه کننده ای به شیوه دسته بندی شرکت کنندگان می داد)، اندازه گیری شاخص هدایت پوستی به عنوان شاخص برانگیختگی فیزیوبوژیک نشان داد سطح برانگیختگی فیزیولوژیک افراد با خود جرحی بیشتر است و به ویژه افرادی که با انگیزه رهایی از هیجان های منفی خود جرحی انجام می دادند، این برانگیختگی را شدیدتر تجربه میکنند. در تایید و حمایت از نقش آسیبپذیریهای فردی و ارتباطی در ایجاد و تداوم خود جرحی، ناک و مندنر گزارش کرده اند افراد با خودجرحی در یک موقعیت استرس برانگیز زودتر موقعیت را ترک می کنند و توانایی شان در استفاده از راه حلهای سازگارانه برای حل مسائل اجتماعی ضعیفتر از نوجوانان عادی است و همچنین میزان اطمینانشان به راهحلهایی که برای یک موقعیت فرضی آزمایشی میدهند کمتر از نوجوانان عادی است.درارتباط با نقش عوامل خطر اختصاصی خود جرحی شواهد تایید میکنند که اکثر نوجوانان با خود جرحی اولین بار تحت تاثیر گروه همسالان و در اثر الگوگیری از همسالان این رفتار را انجام می دهند و داشتن یک دوست صمیمی با خود جرحی بدون خودکشی مهم ترین پیش بینی کننده خود جرحی در تحقیقات با طرح طولی شناسایی شده است.همین طور درباره نقش میل به تنبیه خویشتن در خودجرحی شواهد نشان میدهد خود انتقادی در رابطه سابقه بدرفتاری دوران کودکی و خودجرحی بدون خودکشی نقش واسطهای دارد . همچنین از آن جاییکه خود جرحی بدون خود کشی رفتاری پرهزینه و شدید است، بنابراین به احتمال بیشتر از جانب اطرافیان جدی گرفته میشود و به آن توجه میشود و به دلیل تاثیر اجتماعی که در محیط بین فردی میگذارد ممکن است به ویژه در محیطهایی که راه دیگری برای شنیده شدن حرفها یا خواسته ها نیست برای تاثیرگذارشدن روی دیگران استفاده شود.
همچنین شواهد زیادی درباره نقش اپیوییدهای درونزا در علت شناسی خودجرحی وجود دارد. سطح اپیوییدهای درون زا در افرادی که خودجرحی انجام میدهند بالاتر است و به همین علت آستانه درد بالاتری دارند.پژوهشهای داروشناختی نیز تاثیر آنتاگونیستهای اپیوییدی مانند نالتروکسان را در کاهش نشانههای خودجرحی در چند مطالعه موردی گزارش کردهاند. هر دو دسته شواهد از نقش بالا بودن اپیوییدهای درون زا به عنوان یک عامل خطر اختصاصی خودجرحی بدون خودکشی حمایت میکند. در تایید و حمایت از نقش همانندسازی پنهان یافتههای آزمایشگاهی نشان داده است نوجوانان با خود جرحی در هنگام انجام تکلیف تداعی ضمنی خود جرحی زمانی که محرک های مرتبط با خود جرحی(برای مثال تصویر دستی که روی آن خود جرحی های متعدد انجام شده است) و محرک های مرتبط با خودشان(کلمه من،مرا) کنار هم میآیند، زمان واکنششان سریعتر است تا زمانیکه شرایط آزمون به گونه ای تعریف شده که شرکت کننده باید تصویر محرک خود جرحی را با کلمات مرتبط با غیر من(دیگران،غیر من) تداعی کند و تداعی مثبتی بین تصویر خود جرحی و محرک های مرتبط با من وجود دارد.این مدل جامعترین مدلی است که درباره عوامل خطر عمومی و اختصاصی خود جرحی بدون خودکشی ارائه شده است. با این حال از برخی جهات نقایصی دارد. برای مثال براساس این مدل نمیتوان پیش بینی کرد چه گروهی از نوجوانان خودجرحی کننده بعد از مدتی اقدام خودکشی می کنند و رابطه سایر رفتارهای خودآسیب رسانی غیرمستقیم را با خودجرحی بدون خودکشی مشخص نکرده است.
مدل تجزیهای
براساس این مدل علت خودجرحی تجربه حالتهای تجزیهای است و خودجرحی روشی برای رهایی از این حالت و غلبه بر احساس غیرواقعی بودن،کرختی هیجانی و احیای حس از خویشتن در نظر گرفته میشود.حالت تجزبه ای وضعیتی است که یکپارچگی کنش های هشیاری،حافظه، هویت یا ادراک از محیط مختل می شود و بین هیجان و شناخت نوعی وقفه و گسستگی به وجود می آید. براساس مدل تجزیه ای هدف انجام خودجرحی بازگشت به واقعیت و رهایی از حالت های بی حسی روانی است و بین تجربه نشانه های تجزیه و احساس خلا درونی با انجام خود جرحی با هدف رسیدن به تقویت مثبت درونی رابطه وجود دارد.برخی براساس پیش بینی های مدل تجزیه ای بر این عقیده اند که زخم ناشی از خودجرحی روی بدن نشانه ای است که فرد را به یاد هویت در حال فروپاشی اش می اندازد. شواهد تجربی نیز از این مدل حمایت می کنند. در مطالعه ای روی گروهی از زنان بستری با تشخیص روانپزشکی مشخص شده است حالت های تجزیه ای بین تجربه آزار و اذیت دوران کودکی و خود آسیب رسانی آگاهانه نقش عامل میانجی گر را دارد. در مطالعه ای بر روی 94 نوجوان مشخص شد تجربه حالت های تجزیه ای بین داشتن سابقه آزار هیجانی و جنسی در دوره کودکی و خود جرحی، نشانه های تجزیه ای نقش واسطه ای دارند.
مدل خود تنبیهی خودجرحی
اگر چه مدلهای تنظیم هیجانی و اجتناب تجربهای، تبیینهای قابل قبولی درباره علل خودجرحی دارند؛ اما تقریباً هر دو دیدگاه دارای گرایش رفتاری هستند و کمتر به علت انتخاب این روش برای تنظیم هیجان ها پرداخته اند. هیجان های مرتبط با خویشتن و فرایندهای ارتباط با خویشتن یکی از عواملی است که احتمالاً بتواند علت ارتباط بدتنظیمی هیجانی با خودجرحی را تبیین کند. در این راستا مدل خود تنبیهی خودجرحی بیان می کند که آسیب به خود از طریقی فرایندی به نام تایید خویشتن موجب کاهش برانگیختگی هیجانی می شود. براساس این مدل، خودتنبیهی شامل طبقه گسترده ای از رفتارها مانند خودانتقادی، خودجرحی، عدم مراقبت از خود، رفتارهای استغفار طلبانه و درد کشیدن است. براساس نظریه خود تاییدگری، افراد به گونهای عمل و رفتار میکنند که با باورهای بنیادیشان درباره خود یا خودپنداره شان هماهنگ باشد. زمانیکه این باورهای بنیادی تایید نمیشوند، احساس تنش و اضطراب به وجود می آید، در نتیجه فرد مجبور میشود دست به رفتارهای مختلفی بزند تا باورهایش درباره خودش را تایید کند. زمانی که فردی دست به خودآسیبی میزند احتمالاً این باور را دارد که فردی نادرست است و مرتکب خطای جدی شده است و خودآسیبی به او کمک می کند تا با تایید خودپنداره منفی اش، برانگیختگی هیجانی را که در اثر ناهمخوانی شناختی بین تصور از خود و عمل خطاکارانه به وجود آمده است کاهش دهد. بندورا نیز معتقد است رفتارهای خودتخریبی از طریق تایید و تنبیه خود تداوم می یابد. از نظر بندورا، این نوع رفتارها هم باعث کاهش افکار منفی درباره خود و کاهش آشفتگی می شوند و هم از میزان تنبیه محیط بیرون میکاهد و از بار عذاب آوری محیط کم میکند.
در زبان لاتین معنای دو واژه تنبیه و درد (poena) یکسان است. براساس مدل خودتنبیهی افرادی که به خودآسیب می زنند گرایش و میل بیشتری به تحمل درد دارند. جرمین و هولی در دو مقاله یافتههایی در تایید این مدل به دست آورده اند و پی برده اند افراد خودآسیب رسان از نوع خودجرحی کننده ها خودانتقادی بیشتری نسبت به افراد عادی دارند و اگر تصور از خود این افراد را از طریق دستکاری و مداخله شناختی تغییر دهیم میل و تحمل آنها نسبت به تجربة درد کمتر خواهد شد و به احتمال زیاد کمتر خودآسیب رسانی انجام خواهند داد. بنابر مدل خودتنبیهی از آن جایی که فرد بازنمایی از خود دارد که مستحق آسیب دیدن است ارتباط پرخاشگرانه ای با خود دارد و از طریق خودآسیب رسانی بین تصوری که از خود دارد و تجربهاش همخوانی ایجاد میکند. یکی از پیش بینی های این مدل آن است که افرادی که خود انتقادی بیشتری دارند بیشتر مستعد خودآسیب رسانی هستند که یافته های تجربی نیز از این پیش بینی حمایت کرده اند . هر چند با این مدل می توان رفتار تعدادی از افراد خودآسیب رسان را تبیین کرد اما این نظریه از این جهت که به نقش خودآسیب رسانی در ارتباط با محیط اجتماعی توجه نکرده است و انگیزه های دیگری را که این رفتار دارد در نظر نگرفته است، قابل انتقاد است.
مدل کارکردی خودجرحی بدون خودکشی
یکی از مدلهای رفتاری خودجرحی، مدل کارکردی خودجرحی است که با تمرکز بر پیش آیندها و پیامدهای رفتاری خودجرحی و مکانیسمهای تقویت مثبت و تقویت منفی درون فردی و بین فردی، چهار علت برای خودجرحی برشمرده است. این چهار علت عبارتند از رهایی از هیجان های منفی درونی، ایجاد هیجان های مثبت درونی، رهایی از روابط بین فردی ناخوشایند و خودجرحی با هدف جلب توجه مثبت وکمک طلبی . خودجرحی نوعی رفتار آموخته شده است که در اثر تقویت مثبت درونی، تقویت مثبت بین فردی، تقویت منفی درونی و تقویت منفی بین فردی تداوم می یابد. برای مثال فردی که با هدف رهایی از هیجانهای ناخوشایند و حالتهای آشفتگی خودجرحی میکند، ممکن است پس از مدتی این عمل را راهی برای حذف محرکهای ناخوشایند به کار بگیرد؛ در اینجا عامل تداوم بخش رفتار خودجرحی از طریق تقویت منفی درونی است، درحالیکه ممکن است فردی با انجام خودجرحی ترحم جویی و توجه دیگران را به سمت خود جلب کند که در اینجا خودجرحی از طریق مکانیسم تقویت مثبت بین فردی تداوم خواهد یافت . شواهد تجربی نیز از این مدل تا حدودی حمایت میکند. برای مثال در مطالعات تحلیل عاملی که انگیزههای خودجرحی را بررسی کرده اند، وجود این عوامل به عنوان انگیزه های خودجرحی تایید شده است.همچنین بین نوع کارکردهای خودجرحی و نشانه های روانپزشکی افراد خودجرحی کننده رابطه وجود دارد.افرادی که با انگیزه دستیابی به تقویت منفی درونی، خودجرحی انجام میدهند بیشتر احتمال دارد نشانه های افکار خودکشی و ناامیدی داشته باشند؛ درحالیکه نوجوانانی که با انگیزههای رسیدن به تقویت مثبت درون فردی خودجرحی انجام میدهند بیشتر از افسردگی و احساس کرختی رنج میبرند و نوجوانانی که دارای سابقه قربانی شدن در گروه همسالان هستند بیشتر با انگیزههای اجتماعی اقدام به خود جرحی میکنند.
براساس مدل اجتماعی علت استفاده از خودجرحی آن است که پیام های کلامی نمی توانند تاثیر اجتماعی قابل قبولی بر جای بگذارند و فرد مجبور می شود از رفتارهای آشکار و عینی تری مانند خود جرحی برای انتقال پیام هایش استفاده کند .شواهد مختلف از این مدل حمایت کرده است. برای مثال در موقعیت های حل مساله اجتماعی، راهحل هایی که نوجوانان خودجرحی کننده پیشنهاد میکنند معمولاً مخرب ترند و کارایی کمتری دارندتواناییهای فصاحت و روانی کلامی نوجوانان خودجرحی کننده کمتر از نوجوانان عادی است و در نتیجه نمی توانند از شیوه مناسب کلامی برای انتقال پیامهای اجتماعیشان استفاده کنند؛ علاوه براین بیشتر بودن فراوانی خودجرحی در اختلالهای روانپزشکی که رفتارهایی مانند فریادکشیدن در آنها بیشتر مشاهده میشود مانند اختلال سلوک و اختلال نافرمانی مقابلهای و اختلالهایی که در آنها رفتارهایی مانند گریه کردن و واکنش عاطفی شدید به عنوان نشانه بیشتر مشاهده میشود مانند اختلال شخصیت مرزی و اختلال افسردگی اساسی نیز تایید میکند که خودجرحی نوعی نقص در انتقال پیام در محیط اجتماعی است. براساس این مدل، شرایط محیطی نابسامان و بی اعتبار ساز عامل اصلی در استفاده از خودجرحی برای انتقال پیام های اجتماعی است.
براساس مدل اجتماعی ، خودجرحی دو نوع پیام شامل پیامهای حاکی از آشفتگی روانی و پیام های حاکی از داشتن توانایی و قدرت را میتواند به دیگران منتقل کند. هر چند راههای دیگری برای انتقال این پیامها در محیط اجتماعی وجود دارد، اما در طول زمان به دلیل نقص در مهارتهای اجتماعی ،محیط بی اعتبارساز و دریافت تقویت مثبت و منفی استفاده از این روش برای انتقال پیام های اجتماعی تثبیت میشود.بنابراین خودجرحی را باید نوعی پیام اجتماعی بسیار قوی در نظر گرفت که به دلیل بی اثر بودن روشهای معمول انتقال پیامهای اجتماعی مانند سخن گفتن، فریاد کشیدن و گریستن استفاده میشود. خودجرحی در این شرایط در نقش روشی برای ابراز آشفتگی یا کمک خواهی است که باعث میشود اطرافیان و مراقبین نوجوان به او توجه کنند و یا به فرد این قدرت را می دهد که از یک موقعیت ستم، تعارض و آزار رهایی یابد. براساس مدل اجتماعی، خودجرحی را میتوان به عنوان روشی برای ابراز قدرت و توانایی در نظر گرفت که نوجوان به وسیله آن ممکن است هم از خود در برابر همسالان زورگو محافظت کند و هم باعث شود دیگران، او را به عنوان فردی قوی بنگرند.
هاگن، واتسون، همرستاین در یک مفهوم سازی اجتماعی خود جرحی را شبیه نوعی رفتار چانه زنیو خودیاری منطقی در نظر گرفته است که به فرد این امکان را می دهد تا به دیگران بفهماند که چیزی را که می خواهد و یا هدفی را که دنبال می کند هدفی جدی است. مطالعات قوم شناسان درباره خودآسیب رسانی و خودجرحی نشان میدهد که در زمان ایجاد تعارض های بین فردی خودآسیب رسانی در نقش یک نوع رفتار چانه زنی عمل می کند. مشاهدات هاگن، واتسون، همرستاین از قبیله ای در غرب اقیانوس آرام به نمونه هایی از رفتارهای خودآسیب رسانی که در نقش چانه زنی عمل می کنند، اشاره کرده است. در این قبیله برای این نوع رفتارهای خاص اصطلاح خاصی با عنوان amwunumwun نیز دارند.پسری که در واکنش به آزار دیدن از جانب والدینش از خوردن غذا امتناع می کند، دختری که در واکنش به رفتار بد والدینش به ساحل می آید و آشکارا شروع به رفتارهای اغواگری جنسی می کند و پسری که در واکنش به خواسته نامشروع پدرش برای برقراری رابطه جنسی با همسرش بر بازویش تیغ می کشد ؛… این ها نمونه هایی از خودآسیب رسانی (Amwunumwun) در این قبیله هستند. این رفتار روشی است برای کناره گیری کردن یا تحقیرخود که برای این استفاده می شود تا به فردی که باید هم او را دوست داشت و هم از او اطاعت کرد نشان داده شود که آن فرد توسط رفتارآنها اذیت شده است.
آنتونی گیدنزنیز در مروری که بر تحقیقات قوم شناسان روی خودکشی داشته است این عقیده را دارد که خودکشی و خود آسیب رسانی جزو مکانیسم های اجتماعی کاملاً آشکار است و آن را شیوه ای قابل قبول برای اعمال فشار روی دیگران تعریف می کند
جدول : مدل بسط یافته اجتماعی خودجرحی بدون خودکشی
رسیدن به تقویت مثبت اجتماعی | رسیدن به تقویت منفی اجتماعی | |
پیامهای حاکی از آشفتگی | غیرخودجرحی کننده:اطمینان جویی
خودجرحی کننده:خودجرحی برای توجه طلبی
| غیرخودجرحی کننده:رفتاربرونریزی، گریستن
خودجرحی کننده:خودجرحی برای رهایی از فشار تکالیف زندگی یا فکر نکردن به مشکلات خانوادگی
|
پیام های حاکی از قدرت و توانایی | غیرخودجرحی کننده:بدن سازی، ورزش
خودجرحی کننده:مشت زدن به دیوار،خرد کردن شیشه نوشیدنی روی سر،
| غیرخودجرحی کننده:خالکوبیکردن، استفاده از مدل های پوشش گوتیک و شیطان پرستی، سوراخ کردن بدن برای دفاع از خود در برابر مزاحمان خودجرحی کننده:خط انداختن روی بدن برای نشان دادن قدرت پرخاشگری |
مازوخیسم کسب لذت از طریق درد، ناخشنودی ، رنج و انکارخویشتن تعریف شده است و فروید در 1920 آن را با غریزه مرگ مرتبط می داند. مازوخیسم هم از طریق ایجاد حس کنترل در مقابل دردهای روانی و هم ایجاد لذت از طریق دردکشیدن ممکن است نوعی فرایند خود تنظیمی به حساب بیاید.بین غریزه زندگی و مرگ تعامل پویایی وجود دارد و غریزه زندگی باعث می شود تکانه های تخریبگر غریزه مرگ به جای انهدام خود معطوف محیط بیرون از خود شود، اما زمانی که تعادل بین غریزه زندگی و مرگ برهم می خورد به احتمال زیاد تکانههای خود تخریبگرانه فعال میشود، از این روی مازوخیسم برخاسته از غریزه مرگ یا غریزه انهدام تعریف میشود که به سمت خویشتن متمرکز شده است. در مازوخیسم ، احساس لذت با درد بدنی یا رهایی هیجانی ترکیب میشود، یعنی با بیرونی کردن احساس های ناخوشایند مانند حس بی کفایتی خویشتن یا شرم نسبت به بدن، فرد دوباره با تخلیه هیجانی امیدوار میشود .همچنین از آنجاییکه، هدف همه فعالیتهای روانی کسب لذت و حذف عناصر ناخوشایند است؛ بنابراین احتمالاً فرد با خودجرحی به دنبال کنترل شرایط ناخوشایندی است که هیچ کنترل بیرونی بر آن ندارد ؛ با خود آسیب رسانی فرد میتواند با کنارگذاشتن درد اصلی، یک نوع درد را با نوع دیگری جایگزین کند. از این روی خودجرحی میتواند در نقش روشی برای کاهش دردهای شدیدتر و عدم یکپارچگی در خویشتن عمل کند. مدل مازوخیستی خود آسیب رسانی شباهت های زیادی به مدل خودتنبیهی دارد با این تفاوت که مدل خود تنبیهی یک مدل شناختی اجتماعی است ولی مدل مازوخیستی یک مدل روان پویشی است.
برخی از پژوهشگران بر این عقیده اند که هدف خودجرحی دورکردن، اجتناب و به تاخیرانداختن تکانه های خودکشی است و خودجرحی علی رغم شباهت ظاهری با اقدام خودکشی عملی متضاد اقدام خودکشی است و به نحوی مصالحه بین زندگی و مرگ است .همچنین پژوهشگران دیگری مانند مک لافین خود آسیب رسانی را گزینش زندگی و اقدام خودکشی را گزینش مرگ تعریف میکنند. علاوه بر این از آنجاییکه یکی از انگیزه های رفتارهای خودآسیبی عمدی کمک خواهی (نالیدن برای گرفتن کمک گرفتن) است میتوان بیان کرد خودجرحی راهی برای نَمردن و زنده ماندن است. در مطالعه ای بر روی دانش آموزان انگلیسی عللی مانند “با این کار می خواهم نشان دهم چقدر حالم بد است، برای ترساندن دیگران، این کار را انجام می دهم، با این کار حقم را از دیگران می گیرم، با این کار می فهمم آیا کسی واقعاً مرا دوست دارد یا خیر” ذکر شده بود. این دلایل از حیث مولف مقاله به عنوان ضد خودکشی دسته بندی شده بودند.
منبع
خانی پور،حمید(1393)، رفتارهای خود آسیب رسانی در نوجوانان:ماهیت،احتمال خودکشی و نقش عوامل روانشناختی و همسالان ،پایان نامه دکتری روانشناسی ،دانشگاه علامه طباطبایی
دیدگاهی بنویسید