مدل هاي فعال ساز دروني

يكي از مفاهيم اساسي در نظريه دلبستگي بالبي مدل هاي فعال ساز دروني است. در طي اولين سال زندگي، جز بسياري از تجربيات تعاملي و تبادلي بين مادر و نوزاد كه شامل جدايي يا بازسازي مجاورت نيز مي شود، نوزاد مدل هاي تعاملي با مادر و اطرافيان را در خود گسترش مي دهد كه بالبي اين مدل ها را مدل هاي فعال ساز دروني ناميد.

دلبستگي منجر به ساخت يك چارچوب و سازمان مي شود و همه اطلاعات مربوط به دلبستگي در اين چارچوب قرار مي گيرند و از صافي عبور مي كنند. مدل هاي فعال ساز دروني به مثابه قوانين مذهبي و متشكل از تجربياتي است كه چهارچوب تعامل و درك خود را فراهم مي سازند.

اين مدل ها مي توانند رفتار يك زوج را تعبير و تفسير و پيش بيني كنند و به همان اندازه طرحي براي راهنمايي شخص و براي رفتار خودش در روابط بدهد. هيجاناتي كه از تجربه هاي دلبستگي گذشته برانگيخته مي شوند از طريق الگوهاي مدل فعال ساز دروني رفتار، تاثير بسيار زيادي بر تجربيات دلبستگي كنوني مي گذارند.

تشابه مدل فعال ساز دروني بالبي و مفاهيم درون سازي و برون سازي مطرح شده توسط پياژه بسيار جالب است. طي رشد اوليه، مدل هاي فعال ساز سعي مي كنند خودشان را با اطلاعات جديد در مورد اشخاص مورد علاقه ، محيط و خود تطابق دهند (بروني سازي) وقتي چارچوب تشكيل شد، آنها به اطلاعات مرتبط با دلبستگي رهنمون مي شوند و سعي مي كنند با ساختار موجود درون سازي كنند.

نظام كاوشي

بنظر مي رسد دلبستگي شرط لازم كنجكاوي و كاوش در محيط است كه بالبي آن را نظام رفتاري مهمي در نظر گرفت. اگرچه نظام دلبستگي و كاوشي ريشه در انديشه هاي متضادي دارند، اما از نوعي همبستگي دروني برخوردارند. بنظر بالبي يك نوزاد مي تواند به طور كافي در محيط خود كاوش كند و بدون نگراني با اجازه مادرش از او جدا شود و در محيط به جستجو بپردازد. اگر مادر قابل دسترسي و پاسخ دهنده باشد ، كودك، مضطرب و نگران نمي شود. دلبستگي ايمن موجب کاوش در محیط توسط کودک می‌شود و در چنین وضعیتی می‌تواند خود را به عنوان فردی موثر بیابد .

اهمیت رفتار حساس

طبق نظریه دلبستگی ، حساسیت مراقب در کیفیت دلبستگی یک سال اول زندگی نوزاد بسیار اهمیت دارد. اینسورث و همکارانش  رفتار مراقب حساس را به صورت زیر مشخص نمودند:

  • مادر باید بتواند با علامت‌های نوزادش هماهنگ شود. تاخیر در هماهنگی وی ممکن است ناشی از درگیری های فکری درونی یا بیرونی او با نیازهای خودش باشد.
  • او باید بطور مناسبی علامت های نوزاد را تعبیر کند. برای مثال او باید معنای گریه های نوزاد را تشخیص دهد (گرسنگی، خیس کردن، درد). ممکن است علائم نوزاد بطور غلط تعبیر شوند و بنابراین نیازهای کودک نادیده گرفته شوند.
  • مادر باید بطور مناسبی به این علامت ها پاسخ دهد. برای مثال باید بطور صحیح به بچه غذا بدهد و به وی یک نوع بازی پیشنهاد کند که بدون آزار و موجب تعامل کودک با محیطش شود. این بازی‌ها نباید خیلی تحریک کننده یا خیلی کم تحریک باشند.
  • واکنش مادر باید راهنمایی کننده باشد، این راهنمایی‌ها باید طوری باشدکه موجب ناکامی زیاد کودک نشود. مدت زمانی که نوزاد می تواند منتظر رسیدن مراقب خود باشد در هفته های اول زندگی بسیار کوتاه است اما به مرور طولانی تر می شود .

عوامل موثر بر دلبستگي ايمن

  • فرصت برقرار كردن رابطه نزديك ؛ برقرار كردن رابطه عاطفي نزديك بين واالد – كودك
  • كيفيت پرستاري ؛ پاسخدهي بي درنگ ، منظم و مناسب مادران به علايم نوباوگان و نگهداري محبت آميز آنها
  • ويژگي هاي كودك ؛ چون دلبستگي رابطه اي دو نفره است، ويژگي هاي نوباوه مي تواند بر سهولت برقراري ارتباط تاثير گذارد. پرستاري از نوباوگاني كه نيازهاي خاصي دارند و يا دچار بيماري خاص و شديدي باشند نياز به وقت و تحمل بيشتري دارد.
  • شرايط خانوادگي ؛ الگوهاي واقعي دروني ، خاطرات بازسازي شده اي هستند كه عوامل متعددي از جمله تجربيات رابطه در روند زندگي،شخصيت و رضايت فعلي از زندگي برآن تاثيرمي گذارد.

ادراكات مشترك غلط درباره نظريه دلبستگي

برخي از مردم كمي درباره نظريه دلبستگي شنيده اند اما زياد راجع به آن نخوانده اند. بنابراين، برخي ادراكات غلط درباره نظريه دلبستگي وجود دارد كه بايد تصحيح شوند:

اول اينكه كودكان تنها به مراقبت كننده اوليه يا مادر وابسته مي شوند. در حقيقت شواهد نشان مي دهد كه بعد از يك ماهگي ، علاوه بر مراقبت كننده اوليه حداقل به يك نفر ديگر از اعضاي خانواده نيز وابسته مي شوند.

دومين اشتباه اين است كه تجربه سال اول كودكي ، آينده رواني افراد را به طور كامل تعيين مي كند. نظريه هاي دلبستگي بيان مي كنند كه تجربيات سال اول زندگي ، كودكان را روي يك مسير رشدي قرار مي دهند، اما زندگي تجربيات و فرصت هاي بسياري ايجاد مي كند كه مي تواند اين روند را تعديل كند يا حتي آن را به صورت بنيادي تغيير دهد .

خلق و خوي طفل و دلبستگي

خصوصيات طفل نيز در ايجاد يك رابطه ماندني بين او و مراقبش و ماهيت تعاملات آنها بي تاثير نيست. براي مثال، يك طفل توانمند و پاسخده بيشتر احتمال دارد مادرش را وادار كند پاسخهاي مناسبي بدهد. اطفالي كه معاشرتي نيستند با مادرشان كمتر تعامل برقرار مي كنند و همين امر زمينه ساز بروز دلبستگي مضطربانه در آنها مي شود.

مهمترين خصوصيات موثر طفل در دلبستگي خلق و خوي اوست. تفاوت هاي فردي كودكانه در واكنش هايشان نيز بر نحوه پاسخدهي والدين تاثير مي گذارد.وقتي مادر با طفل سروكار دارد كه تحريك پذير و تندخو نيست رفتار بسيار مثبت تري خواهد داشت تا وقتي كه فرزندش هميشه تندخو و تحريك پذير است.مادران كودكان بدعنق يعني كودكاني كه تند خو، ناراحت، نق نقو و عصبي هستند غالبا پاسخدهي كمتري دارند و در نتيجه زمينه ساز دلبستگي مضطربانه مي شوند. اطفالي كه دلبستگي مضطربانه اي دارند بيشتر گريه مي كنند ، توجه طلب ترند و هيجانات منفي تري بروز مي دهند.

احتمال ايجاد دلبستگي توام با ايمني در كودكان خوش خلق بيشتر است.يكي از طرفداران برجسته نقش مهم خلق و خو به نام جروم کیگان، براي توصيف گرايش برخي از اطفال و خردسالان به گوشه گيري ابراز هيجانات منفي در برابر آدم ها محل ها اشيا و رويدادهاي جديد و اصلاح بازداري رفتاري  استفاده كرده است . اين گونه اطفال براي تطبيق با وضعيت جديد به وقت زيادي احتياج دارند و در وضعيت هاي جديد بايد به مادرشان نزديك باشند سطح هورمون كورتيزول آن ها كه نشانگر فشار رواني است نيز در وضعيت هاي جديد افزايش مي يابد . تندخويي و تحريك پذيري اوليه طفل دلبستگي مضطربانه او و بازداري رفتاري با هم رابطه دارند دلبستگي توام با مقاومت نشانگر ميزان بالايي است و اجتناب نشانگر پايين بودن بازداري .

دلبستگي هاي متعدد

نوباوگان به افراد آشناي متعددي دلبسته مي شوند، نه فقط به مادران ، بلكه به پدران، خواهر – برادرها و پرستاران.نوزاد طي سال اول زندگي دلبستگي را بر اساس سلسله مراتب از اشخاصي كه در دسترس هستند و سطح اضطراب جدايي كه تجربه مي كند شكل مي دهد. براي مثال اگر مادر به عنوان شخص اصلي مورد دلبستگي در دسترس نباشد، در زمان خطر يا تهديد، كودك مي تواند براي امنيت هيجاني به سمت شخص مورد دلبستگي ثانويه برود .اگرچه بالبي امكان دلبستگي هاي متعدد را در نظريه خود مطرح كرد، اما باور داشت كه نوباوگان تمايل دارند رفتارهاي دلبستگي خود را بسمت يك نفر هدايت كنند، بويژه زماني كه رنجور هستند.

وابستگی در طول چرخه عمر

طبق فرضيات بالبي رفتار دلبستگي در طول چرخه عمر – ز گهواره تا گور – دوام مي يابد. انسان به وابستگي خود به پدر و مادرها ادامه مي دهد، خواه دلبستگي اوليه او مطلوب بوده يا نبوده باشد. وابستگي به اشخاص ديگر مثل معلمين ، بستگان نزديك، مربيان يا خواهر و برادرهاي بزرگتر نيز پيدا مي شود. بخصوص اگر وابستگي به والدين ضعيف بوده باشد و اين افراد مورد وابستگي در نقش والدين ظاهر شوند. اين افراد منبعي امن شمرده مي شوند كه شخص اعتماد به نفس خود را از اعتماد به آن كسب كرده و براي مدارا با دنياي خارج خود را توانا احساس مي كند . به اين ترتيب يك موضوع وابستگي جديد موجب پيدايش يك تجربه هيجاني اصلاحي مي گردد. به علاوه، يافته جورج وايلانت، مبني بر اينكه روابط نزديك خواهر و برادري در اوان عمر بر سلامت رواني بعدي موثر است، اشاره اي بر اهميت ايجاد و حفظ وابستگي است .

گراس من،  مين، لاندرويل و واتسر، با مطالعات طولي نشان داده اند كه سبك هاي دلبستگي در تمام دوران كودكي ثابت باقي مي مانند. كار باليني با بزرگسالان نيز نشان داده كه سبك هاي دلبستگي دوران كودكي تا زندگي بزرگسالي ادامه مي يابند.در آغاز، مدل هاي فعال ساز دروني انعطاف پذيرند اما بعد از مدتي به طور قابل توجهي تثبيت مي شوند. هرگونه تغييري در نظام دلبستگي توسط مدل فعال ساز دروني صورت مي گيرد. در دوران كودكي اين مدل نسبت به تغيير محيط انعطاف پذير تر است، اما تعاملات مكرر با مراقب يا مراقبين اوليه مي تواند مدل فعال ساز را تقويت كند و آن را نسبت به تغيير مقاوم سازد.

دلبستگی در بزرگسالی

بالبی ، در نظریه دلبستگی خود به فرضیه فروید اشاره می کند که رابطه نوزاد – والد نمونه ای نخستین برای روابط عاشقانه بعدی در بزرگسالی است. بالبی، معتقد است دلبستگی در رابطه والد و کودک به رابطه عاشقانه بزرگسالی فرد انتقال می یابد و می تواند بر رفتار، شناخت و هیجانات، در هر زمانی از زندگی، از نوزادی تا بزرگسالی تاثیر بگذارد. دلبستگی در روابط بطور ارادی و داوطلبانه و یا بطور کامل قطع نمی شود و هرگونه خللی در یک رابطه دلبستگی دردناک است و موجب سوگواری در فرد می گردد. بر اساس این فرضیات، امنیت را می توان به عنوان هسته نظام دلبستگی در روابط دلبستگی بزرگسالی توصیف نمود، که عبارتست از یک رابطه امن با فردی که به او احساس دلبستگی می کنیم و به ما پاسخ می دهد و موجب اعتماد به نفس در ما می شود.

بالبی و اينسورث، معتقدند که كيفيت و الگوي دلبستگي در روابط عاشقانه بزرگسالي ممكن است شبيه الگوي دلبستگي فرد در رابطه با والدش باشد. از اين روي دلبستگي هاي دوران كودكي شخصي بر روابط عاشقانه بزرگسالی اش تاثیر می گذارد. بنابراین،  تداوم الگوهای اولیه در دوره های بعدی می تواند به دو روش تبیین گردد. اول اینکه انتظار می رود یک رابطه با ثبات بین کودک و مراقب بوجود بیاید که تا بزرگسالی ثابت باقی می ماند. دوم اینکه، رشد مدل های ذهنی یا ابزار دلبستگی که خارج از آگاهی فرد اتفاق می افتد می تواند رفتارها، افکار و احساسات او را در موقعیت های عاشقانه بعدی راهنمایی و هدایت نماید. در واقع یک رابطه دلبسته ایمن   می تواند عملکرد و شایستگی را در روابط بین فردی تسهیل کند. همه ما در جستجوی کسب امنیت و راحتی در رابطه با همسرانمان هستیم. اگر فرد چنین امنیت و راحتی را به دست آورد می تواند در مسیر امنی که توسط همسر فراهم گردیده گام بردارد و مطمئن شود که می تواند در سایر فعالیت ها نیز موفق شود. مهمترین ویژگی روابط دلبسته ، احساس امنیت و تعلق است، بطوری که فرد ، دیگر احساس تنهایی و ناراحتی نکند .

سبک های دلبستگی در بزرگسالان

بزرگسالان چهار سبک دلبستگی دارند:

  •  ایمن
  •  مضطرب- نگران
  •  تحقیرکننده
  •  اجتنابی همراه ترس

سبک دلبستگی ایمن و مضطرب- نگران در بزرگسالان مشابه سبک دلبستگی مضطرب / دوسوگرا در کودکان است، اما سبک دلبستگی اجتنابی/ تحقیرکننده و سبک دلبستگی اجتنابی همراه با ترس که مختص بزرگسالان است، مشابه سبک دلبستگی اجتنابی در کودکان است .

منبع

ترابی،زهرا(1399)، سبک های دلبستگی و سبک های هویت با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی،دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0