مدل سه گانه استرس (فشار روانی)
الف: استرس به عنوان محرک
این مدل فرض میکند استرس چیزی است که در محیط رخ داده و خواسته ای را برای فرد مطرح میکند، مانند استرس کار، زندگی پر از موقعیت هایی است که خواسته هایی را برای ما مطرح میکنند، دور شدن از خانه، درگیری با فشارهای اقتصادی،مشکلات مربوط به امتحانات و کار و برخی از خواست های بیرونی که فرد با آن مواجه می شوند و عوامل استرس زا اشاره دارد، در این چشم انداز تحقیقات به دنبال یافتن منابع استرس در محیط بیرون می باشند .
ب: استرس به عنوان پاسخ
الگوی پاسخ به تجربیات فرد اشاره دارد، به عنوان مثال می گوییم فردی از استرس در رنج است،زمانی که این رویکرد را مورد استفاده قرار می دهیم،از طریق مشاهده نشانه های مثل تحریک پذیری،کاهش انرژی، بی خوابی،مشکلات هاضمه و مانند آن به تجربه ای به نام استرس اشاره می کنیم. این استنباط ممکن است در مورد دیگران یا خودمان باشد.این رویکرد اطلاعات زیادی درباره پیامدهای استرس در قالب های شناختی و فیزیکی ارائه نموده است، در واقع یافتن بیماری فیزیکی یا روان شناختی که مرتبط با فرآیند استرس نباشد. دشوار است و این امر با توجه به رویکرد ؛زیستی – روانی – اجتماعی ,تعجب برانگیز نمی باشد.
نظریه پرداز اصلی این دیدگاه هانس سلیه ، است، او در اواخر 1390 مقاله ای منتشر ساخت که باعث تحول درک دانشمندان از استرس گردید، دکتر سلیه ، ابتدا آگاهانه از بکار بردن واژه استرس برای بیان حالتی که تحقیق او کشف نموده بود امتناع می کرد، اما متعاقباً نظرش را تغییر داد.
مهمترین جنبه حائز اهمیت دیدگاه سلیه، این بود که وی کاربرد سنتی را ملغی ساخت او به تصویر استرس بر خلاف نمایاندن آن به عنوان عامل یا نیرو و بعنوان نتیجه ای که در اثر حضور عامل یا نیروی دیگری درون یک موجود زنده ایجاد می شود توجه داشت.
درک سلیه ،از استرس در ارتباط با علم فیزیولوژی است که ریشه در مراحل تکاملی وابسته به علم زیست شناسی موجودات زنده دارد.
الگوی زیست شناسی سلیه، مبنای رویکردهای دیگری به مسئله استرس قرار گرفته است.
از نظر استرس پاسخ غیر اختصاصی بدن نسبت به نیازهایی است که در آن به وجود آمده است. برای درک این تعریف نخست باید مفهوم غیر اختصاصی روشن شود.
هر نیازی در بدن حالت بیگانه و خاص خود را دارد که مختص آن نیاز است. مثلاً هنگامی که معرض سرما قرار می گیرد. بدنمان می سوزد که گرمای بیشتری تولید شود، رگهای خونی منقبض می شوند که گرمای کمتری از دست برود. هنگامی که در معرض گرما قرار می گیرد از دست دادن آب به صورت دقیق تعریق در سطح پوست تاثیر خنک کننده ای دارد.
عمر دارو یا هورمونی اثرات خاص خود را دارد . داروهای تولید ادرار، آن را افزایش می دهند. هورمون آدرنالین نبض را تند و فشار خون را افزایش میدهد و همزمان قند خون را بالا می برد. در حالی که انسولین قندخون را کاهش می دهد با این وجود بدون در نظر گرفتن تغییرات ایجاد شده تمام این عوامل یک چیز مشترک دارند.
آنها نیاز و سازگاری همجوار مجدد را افزایش می دهند. این نیاز غیر اختصاصی است و صرف نظر از این که مشکل چیست انطباق با آن ضروری است. به عبارت دیگر عواملی که بر ما تحمیل می شوند علاوه بر اعمال اختصاصی شان، ایجاد یک نیاز غیر اختصاصی برای انجام کنش های سازگاری و ایجاد دیواره وضعیت بهنجار را در بر دارند که این مسئله مستقل از فعالیت های اختصاصی آنهاست نیاز اختصاصی برای فعالیت، ماهیت و اساس استرس است.
تصور این که مسائل متفاوتی مانند سرما، گرما ، داروها، هورمون ها ، غم و شادی می تواند واکنش یکسان دربدن ایجاد نماید مشکلست ومدتها طول میکشید تاوجودچنین واکنشهای کلیشه ای درپزشکی پذیرفته شود.
آنچه در بالا اشاره شد نظریه سلیه در مورد استرس بود به ویژه پژوهشگرانی که در زمینه فیزیولوژی هستند.
مثلاً هالسون و سلیه ، استرس را به عنوان یک پاسخ یا یک واکنش و یا یک سازگاری که معمولاً بدنی است نسبت به محرک های محیطی و یا تغییری می دانند در حالی که در گفتگوهای معمولی و کلاً در زمینه های روان پزشکی، روانشناسی و جامعه شناسی ، استرس نه تنها به عنوان یک واکنش بلکه به عنوان یک محرک در نظر گرفته می شود. از دیدگاه او فقط زمانی که استرس، شخص را مغلوب ساخته و موجب ناراحتی وی می گردد ، آسیب رساننده است.
در اواخر دهه 1930 و اوایل 1940 سلیه یک پاسخ پیچیده در آزمایشات حیوانی را به یک سری وقایع آسیب رسان گزارش داد این وقایع شامل تزریق مواد آلوده، عفونت ، ضربه ، گرما، سرما و محرک های عصبی بود و تغییرات همزمان با آنها یعنی بزرگ و فعال شدن غدد خونی کلیوی و تحلیل غده تیموس و برآمدگی لنفها و ایجاد زخم معده و روده ای را مشخص ساخت .
ج:استرس به عنوان تبادل
مدل تبادلی، استرس را به عنوان تبادل بین فرد و محیط در نظر میگیرد و هر دو رویکرد محرک و پاسخ را خشی از فرایند در نظر میگیرد . استرس شامل درخواست ها،هیجانات،پاسخ های شناختی،رفتاری، هیجانی و فیزیولوژیک نسبت به آن خواست ها و پیامدهایی در قالب سازگاری فیزیکی و روان شناختی است. این رویکرد به تعیین متغیرهای فردی و محیطی و فرایند استرس نمی پردازد،بلکه شامل بررسی تعامل بین فرد و محیط می باشدکه در آن فرد فعال است.
ایمن شناسی عصبی – روانی
رویکرد بیولوزیک در کار سلیه از اهمیت بسیاری برخوردار است. او نشان داد که خواست های بیرونی باعث ایجاد پاسخ های فیزیولوژیک می شود که می تواند منجر به آسیب فیزیکی یا حتی مرگ شود. تمایل به نگهداری ثبات محیط درونی عامل کنترل پاسخ های فیزیولوژیک در برابر عوامل فشار زا است. سلیه پس از مطالعه بیولوژیک استرس بر تحلیل مبسوط فرایندهای فیزیولوژیک تکیه کرده است و حیطه ایمن شناسی عصبی – روانی را به وجود آورده است .
ایمن شناسی عصبی – روانی به مطالعه روابط درونی بین دستگاه عصبی مرکزی و دستگاه ایمنی می پردازد.
دستگاه ایمنی در برابر تمام موجودات ذره بینی مثل باکتری ها،ویروس ها،قارچ ها و انگل ها از بدن دفاع می کند. وقتی دستگاه ایمنی بدن ضعیف شود،در برابر انواع بیماریها آسیب پذیر میشویم. ایمن شناسی عصبی – روانی بر این باور است که استرس بر سیستم ایمنی اثر گذاشته و عملکرد آنها را ضعیف می کند در این شرایط بدن نسبت به بیماری هایی مثل سرما خوردگی ساده نیز حساس می شود .
کوهن و هبرت ، در تحقیق بر روی حیوانات نشان داده اند که مسیرهای فیزیکی برای ارتباط دستگاه عصبی مرکزی و سیستم ایمنی وجود دارد، کاهش مواد شیمیایی در دستگاه عصبی مرکزی منجر به تغییراتی در سیستم ایمنی بدن می شود و برخی از مواد شیمیایی که توسط دستگاه ایمنی ساخته می شوند، می توانند در مایع مغزی – خونی عبور کرده و کارکرد دستگاه عصبی مرکزی را تغییر می دهند. مطالعات آزمایشگاهی با انسان نشان داد رفتارهایی که از طریق شرطی کلاسیک تغییر یابند می توانند منجر به تغییر کارکرد ایمنی شده افرادی که تکالیف متعددی انجام می دهد تحت تاثیر کاهش عملکرد سیستم ایمنی قرار میگیرد .
محققان دانشگاه اوهایو دریافتند بیمارانی که سطوح بالاتری از استرس فرد را گزارش کردند در میزان کارکرد ایمنی پایین تر از افراد دارای استرس کم قرار می گیرند و استرس بالا باعث کاهش عملکرد گلبول های سفید می شود.
نظریه سلیه چهارچوبی برای درک پاسخ های فیزیولوژیک در برابر وقایع استرس زا را فراهم نموده و حداقل یک تبیین برای ارتباط بین استرس و بیماری فراهم می کند ولی اهمیت فرایندهای شناختی را نادیده می گیرد. به عنوان مثال چرا به هنگام رویارویی با موقعیت استرس زای مشابه برخی استرس تجربه می کنند، در حالیکه دیگران آن را تجربه نمی کنند.
مدل پردازش اطلاعات
این دیدگاه استرس فیزیولوژیکی، روانشناختی و زیست شیمیایی را از یکدیگر متمایز میکند و معتقد است که نمی توان استرس را بدون تغییر و تفسیر محرک به عنوان عامل فشار زا ، شناخت و در واقع این مدل هم استرسور (عامل فشار زا) و هم پاسخ استرس را مورد توجه قرار داده است و تاکید خاصی بر ارزیابی شناختی و توجه قرار دارد و در واقع تعبیر و تفسیر فرد از استرس مستلزم توجه انتخابی است. یعنی این که به کدام محرک در حافظه کوتاه مدت توجه می شود و کدام محرک نادیده گرفته می شود و علاوه بر این پردازش مستلزم ساخت های حافظه دراز مدت نیز هست. یعنی زمینه شناختی است که سبب می شود فرد بعضی را ناخوشایند تفسیر کند به طور کلی، توجه حافظه کوتاه مدت و دراز مدت و فرآیند تصمیم گیری در ارزیابی شناختی محرک ها و پاسخ ها به عنوان فشار زا ضروری هستند.. این مدل فرض می کند که عوامل فشار زایی که توسط افراد بیشتر ارزیابی می شوند فشار بیشتری بر سیستم وارد میکند.
با توجه به نظریاتی که در زمینه استرس مطرح گردیده صرف نظر از اینکه استرس را به عنوان محرک و پاسخ و یا به عنوان تبادل این دو در ارتباط با محیط در نظر بگیریم یک فرآیند پیچیده است که دارای ابعاد فیزیولوژیک، محیطی، اجتماعی، شناختی و روان شناختی است و از طرف دیگر قرار گرفتن در شرایط استرس زا انسان را از جهات مختلف تحت تاثیر قرار می دهد و نهایتاً منجر به آشفتگی و اختلالات جسمی، روانی و اجتماعی می شود و به طور کلی اثرات مخرب بسیاری بر انسان باقی می گذارد.
نظریه فولکمن و لازاروس ؛ الگوی تبادلی
لازاروس و فولکمن، اعتقاد دارند که تفسیر وقایع استرس زا بیشتر از خود وقایع اهمیت دارند. ادراک، خطر بالقوه، تهدید ها،چالشها، به همراه میزان اطمینان از برخورد با آنهاست که توانایی ما برای مقابله با استرس را تعیین می کند. به عنوان مثال از دست دادن شغل برای کسی که فاقد مهارت دیگر بوده و یا فرصتی برای جایگزینی ندارد می تواند بسیار استرس زا باشد تا فردی که دنبال رشد در جهات مختلف است. استرس به عنوان یک رابطه خاص میان فرد و محیطی است که توسط فرد به صورت طاقت فرسا یا فراتر از منابع خود ارزیابی می شود و فرد آن را برای سلامتی مخاطره آمیز می داند. این تعریف نشانگر رویکرد تبادلی است که بر تعامل بین فرد و محیط در تعیین استرس تاکید دارد. این رویکرد همچنین بر اهمیت ارزیابی در تعیین ماهیت این تبادل تاکید داشته و معتقد است که استرس تنها در موقعیت هایی ایجاد می شود که تهدید کننده چالش انگیز یا به طور بالقوه خطرناک ارزیابی شود.
ارزیابی بر دو نوع است ارزیابی اولیه و ارزیابی ثانویه ، به هنگام مواجهه با یک واقعه تاثیر آن بر سلامت خود را مورد ارزیابی قرار می دهیم، یک واقعه ممکن است نا مربوط، مطلوب و مثبت یا استرس زا ارزیابی شود. ارزیابی نا مربوط بودن موقعیت معمولاً هیچ تاثیری بر هیجان ما ندارد. ارزیابی مثبت و مطلوب بدین معناست که به نظر می رسد آن مفهوم خوبی دارد و ارزیابی استرس زا بودن موقعیت می تواند بدین معنا باشد که آن واقعه خطرناک، تهدید کننده یا چالش انگیز است.
به علاوه هر یک از این ارزیابی ها احتمالاً هیجانات متفاوتی ایجاد میکند. ارزیابی خطر یعنی احتمال آسیب روانی که در حال وقوع است. مثل بیماری یا آسیب ارزیابی تهدید یعنی پیش بینی ارزیابی شده،زیان و چالش می تواند به معنای اطمینان فرد درغلبه بر خواست های دشوار باشد. ارزیابی خطر می تواند باعث ایجاد خشم، نفرت، نا امیدی یا ناراحتی شود. ارزیابی تهدید می تواند منجر به ایجاد نگرانی اضطراب یا ترس و ارزیابی چالش می تواند به ایجاد انتظار، امید یا بر انگیختگی منجر شود این هیجانات مستقیماً منجربه استرس نمی شود، بلکه به واسطه ارزیابی از وقایع منجر به استرس می شوند، این فرایند ارزیابی اولیه نامیده می شود. پس از ارزیابی اولیه، یک ارزیابی ثانویه از موقعیتی که در آن قرار داریم انجام می دهیم. بدین صورت که بهترین روش مقابله با آن موقعیت را جستجو می کنیم. یعنی منابع موجود برای مقابله را در نظر گرفته و بهترین مورد را انتخاب می کنیم. اگر مکانیسم های موجود برای مقابله با موقعیت کافی نباشد استرس ایجاد می شود، در غیر این صورت استرس را تجربه نمی کنیم. استرس، خصوصیت شخص یا محیط به هنگام تاثیر بر یکدیگر است. به اعتقاد لازاروس افراد، قربانی صرف نیستند، به عبارت دیگر، نحوه ارزیابی آنها از تاثیر شخصی و منابع مقابله و رویارویی با این رویدادها (ارزیابی ثانویه) ماهیت استرس را تعیین می کند.
طبق تعریف NIOSH استرس شغلی زمانی رخ میدهد که بین نیازهای شغلی با توانایی ها و قابلیت ها و خواسته های فرد هماهنگی نباشد در این تعریف علاوه بر عدم هماهنگی با توانایی ها و قابلیت های فرد به خواسته های فردی نیز توجه شده است .
استرس به صورت یک پروسه بیولوژیکی، روان شناختی و ادراکی، بدن انسان را وادار به تلاش می نماید و بدن نیز طبیعتاً سعی می کند با آن تطابق پیدا کند و این کار با صرف انرژی و جنگیدن با بیماری و پاسخ حیاتی همراه است.
در مطالعه ای که در سال 1999 توسط نوریتو و همکارانش، انجام شد استرس شغلی به عنوان قوی ترین عامل ایجاد کننده ضایعات روانی بخصوص افسردگی معرفی شد .
نشانه های استرس شغلی به سه گروه عمده تقسیم میشوند:
- نشانه های روانی مانند مشکلات عاطفی و شناختی،افسردگی،اضطراب، احساس ناکامی،انزوا و بیماریهای روانی گروهی.
- نشانه های جسمی مانند افزایش ضربان قلب،افزایش فشار خون،بیماریهای قلبی و ناراحتی های گوارشی (زخم دئودنوم)، اختلالات خواب، سردرد،بیماریهای اسکلتی و عضلانی و اختلال در سیستم ایمنی ،همچنین اطلاعات ضد و نقیضی در مورد افزایش بروز انواع سرطان ها (به ویزه کانسرهاس کولورکتال) وجود دارد.
- نشانه های رفتاری : غیبت ازکار، سوء مصرف دارو،الکل،مواد مخدر و همچنین مصرف دخانیات.
منبع
آدینه،ماندانا(1394)، ویژگی های روان سنجی پرسشنامه استرس و رابطه آن با پرسشنامه سلامت عمومی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی سنجش واندازه گیری،دانشگاه آزاداسلامی تهران
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید