مدل‌هاي تاب‌آوري

مدل‌هاي متعدّدي براي تاب‌آوري ارائه شده است كه در تمامي آن‌ها چگونگي تأثيرگذاري عوامل فردي و محيطي بر كاهش يا خنثي كردن اثرات آسيب‌رسان عوامل خطرزا مورد تأكيد بوده است. براي مثال گارمزي‌، ماستن و تلگن ، مدل‌هاي نظري ارائه كرده‌اند كه موجب فهم آسان و تسهيل پژوهش‌ها بر روي مطالعات تاب‌آوري مي‌گردد و تمام تعاملات بين فرد ومحيط و عوامل خطر و محافظتي را درنظر مي‌گيرد كه  عبارتند از:

  • مدل جبراني
  • مدل چالشي
  • مدل محافظتي يا مدل مصون‌سازي در مقابل آسيب‌پذيري .

 ماستن و ريد؛ مدل‌هاي مفهومي تاب‌آوري را كه شامل مدل‌هاي متمركز بر متغيّر و مدل‌هاي متمركز بر شخص مي‌باشند مطرح كرده‌اند. ريچاردسون‌، نيگر، جنسن و كامپفر،نيز مدل فرآيند تاب‌آوري را ارائه كرده‌اند.  كامپفر، با الهام از مدل برونفن برنر و كروتر‌ كه تركيب سه عامل شخص ـ فرآيند ـ بافت  مي‌باشد‌، مدل تاب‌آوري خود را ارائه نمود. اين مدل تركيبي از عوامل محافظتي و خطرزاي بافت ‌، فرآيندهاي محافظتي ويژگي‌هاي فردي است. در ادامه توصيفي از مدل‌ها داده شده است:

مدل‌هاي گارمزي و همکاران

 همان‌گونه كه اشاره شد‌، گارمزي و همكاران ‌ سه مدل تاب‌آوري چالشي ‌، جبراني و محافظتي را ارائه كردند.

  • مدل چالشي

اين مدل عوامل خطرساز را در يک پيوستار درنظر مي‌گيرد و يک ديدگاه منحني‌شکل به تاب‌آوري دارد ، به اين معني که در معرض قرارگرفتن کم ‌؛ کوتاه مدّت  در برابر عوامل خطرساز‌، منجر به پيامدهاي منفي کوتاه‌مدّت مي‌شود که اين شرايط باعث رشددادن راهبردهاي کنارآمدن در فرد مي‌شود. براي مثال: اگر يک نوجوان گاهي اوقات و به طور تصادفي با يک گروه زورگير از هم‌سالانش مواجه شود اين شرايط مي‌تواند به او در به‌وجود‌آوردن يک راهبرد مناسب کمک کند و اين نوجوان با وجود اينکه اعتماد به نفس پايين و ترس را تجربه مي‌کند مي‌تواند با اين شرايط مقابله کند. بنا به عقيده‌ي فرگيوس و زيمرمن،اين رويکرد معتقد است که تجربه‌کردن مداوم شرايط منفي در سطوح کم تا متوسّط مي‌تواند باعث تقويّت فرد شود. بر اساس اين مدل اگر اين نوجوان هر روز اذيّت شدن به وسيله‌ي همسالان را تجربه کند ممکن است راهبردهايي براي مقابله با خشونت پيدا کند‌، مثلاً با مسئولين مدرسه تماس بگيرد يا مسير خود را عوض کند‌، با دوستانش به صورت گروهي به مدرسه برود و… طبق اين مدل افراد مهارت‌ها و ابزارهاي حمايتي را رشد مي‌دهند تا خطرهاي مشخّصي را که در آينده با آن‌ها مواجه خواهند شد را مديريّت کنند.

  • مدل جبراني

 اين مدل تأثير عوامل خطرساز را مي‌پذيرد امّا مي‌گويد عوامل حفاظتي مي‌توانند پيامدهاي منفي را کمتر کنند به اين معني که عوامل حفاظتي اين توانايي را دارند که عوامل خطرساز را خنثي يا با آن‌ها مقابله کنند . البتّه عوامل خطرساز در اين مدل از زندگي فرد خارج نمي‌شوند به اين دليل که عوامل حفاظتي وجود دارند اما حضور عوامل حفاظتي پيامدها را تغيير مي‌دهد . به عبارت ديگر اگر در برابر عوامل خطرساز سطوح بالايي از حمايت وجود داشته باشد درمقابله با عوامل خطرساز پيامدهاي مثبت به‌وجود مي‌آيد ولي اگر ميزان خطر زياد باشد و عوامل حمايتي کم باشد در اين صورت پيامدهاي منفي به‌وجود مي‌آيد. جانسون و ويچلت ،در اين مدل تعريف تاب‌آوري را تعديل‌کننده‌ي پيامدهاي منفي از طريق حضور عوامل حفاظتي مي‌دانند. اين مدل تلاش مي‌کند عوامل خطرساز را که با معيارهاي شرايط خاص مثل سلامت روان‌شناختي يا فارغ‌التّحصيلي مرتبط هستند مشخّص کند‌، وقتي عوامل خطرساز مشخّص شدند مرحله‌ي بعدي مشخّص کردن عوامل حفاظتي است که تأثير منفي را جبران کند. اين مدل حدّاقل دو محدوديّت دارد:

  1. توانايي‌هاي لازم را که مي‌تواند عوامل خطرساز را خنثي کند‌، توضيح نمي‌دهد.
  2. چگونگي تعامل عوامل حفاظتي و خطرساز را بيان نمي‌کند به طوري‌که دو فرآيند در انزوا هستند و فقط پيامد را تفسير مي‌کند.
  • مدل حفاظتي

 اين مدل توانايي آن‌ را دارد تا يک فرد را از يک پيامد منفي حفظ کند و در بيشتر موقعيّت‌ها هم مي‌تواند عوامل خطرساز را حذف کند ،عامل خطر قبل از بروز پيامد مقابله مي‌کند. بنا به نظرکوون و ورک،‌و ورنر و اسميت،مدل مي‌گويد: عوامل حفاظتي مي‌توانند با عوامل خطر تعامل کنند تا افرادا از پيامدهاي منفي دورشوند .اين مدل به دو دليل پذيرفته شده است:

  • در اين مدل ارتباط بين عوامل خطرساز و حفاظتي آسان‌تر تشخيص داده مي‌شود و اين امکان فراهم مي‌شود که نحوه‌ي ارتباط بين پيامدها با ويژگي‌هاي ذاتي بهتر تعيين شود و هم‌چنين مي‌توان تعيين کرد که در چه مرحله‌اي عوامل از شکل حفاظتي به خطرساز تغيير مي‌يابد .
  • اين مدل براي ايجاد برنامه‌هاي رشدي و تدابير عمومي ‌مفيد است‌، اگر بين يک عامل حفاظتي مشخّص و کاهش‌دادن خطر ارتباطي به‌دست آيد پس مي‌توان تدابيري را درنظر گرفت تا به افراد کمک کند به سوي عوامل حفاظتي حرکت کنند .

مدل‌هاي مفهومي‌تاب‌آور

 ماستن و ريد ، درخصوص تاب‌آوري به توصيف مدل‌هاي مفهومي ‌پرداخته‌اند که شامل مدل‌هاي متمرکز بر متغيّر و مدل‌هاي متمرکز بر شخص مي‌باشد. مدل‌هاي متمرکز بر متغيّر شامل مدل‌هاي جمع‌پذيري ‌، تعاملي  و غيرمستقيم  مي‌باشند. در مدل جمع‌پذير که ساده‌ترين مدل نيز هست‌، تأثيرات تراکمي ‌عوامل خطرزا‌، دارايي‌ها و عوامل دو قطبي خطرزا ـ دارايي‌ها در رابطه با‌ يک پيامد مثبت مورد آزمون قرار مي‌گيرند. طبق اين مدل نسبت به اينکه‌ يک فرد در زندگي چقدر درست عمل مي‌کند ‌يا معيار مورد‌نظر را دارا مي‌گردد‌، دارايي‌ها و خطرزاها نقش‌هاي مستقلّي را بر عهده مي‌گيرند. اين مدل دو نوع اثرات تعاملي را توضيح مي‌دهد. ‌يکي اينکه در فرد‌ يا محيط ‌يک ويژگي پايدار وجود دارد که آمادگي فرد را براي رويارويي با موقعيّت تهديدکننده‌، افزايش‌ يا کاهش مي‌دهد. براي نمونه‌، نوع خلق‌وخوي افراد آن‌ها را آماده مي‌کند تا به ‌يک موقعيّت تهديدکننده با استرس و هيجان منفي کمتر ‌يا بيشتري واکنش نشان دهند. تعديل‌کننده‌ي نوع دوّم‌، سيستم محافظتي است که به وسيله‌ي تهديد فعّال شده است.

مانند کيسه‌ي هوايي که در اتومبيل به کار گرفته مي‌شود. محافظت والدين از کودکان در زمان تجربه‌ي شرايط ناگوار را مي‌توان به عوامل محافظت فعّال‌شده به وسيله‌ي خطر در نظر گرفت . مدل غيرمستقيم تاب‌آوري‌، پديده‌ي اثرات ميانجي را نشان مي‌دهد که طيّ آن تأثير نيرومند بر پيامد به وسيله‌ي خطرات‌ يا منافع متأثّر مي‌شود. نوع ديگر مدل غيرمستقيم شامل اثر نامشهود پيش‌گيري کامل است. وقتي که‌ يک عامل پيش‌گيرانه‌ي نيرومند از رخداد شرايط خطرزا پيش‌گيري مي‌کند‌، براي نمونه اگر تولّد زودرس به وسيله‌ي مراقبت والديني خوب پيش‌گيري شود‌، پس خطرات همراه با آن به کلّي برطرف خواهد شد. مدل‌هاي متمرکز بر شخص که تأکيد اصلي‌شان بر شخصيّت تاب‌آور است شامل مطالعات موردي‌، گروه‌هاي تاب‌آور و مدل تمام تشخيصي  مي‌باشند. رويکرد موردي همان‌گونه که از نامش پيداست تاب‌آوري را ويژه‌ي افرادي خاص مي‌داند که به مقدار زيادي در ادبيّات تاب‌آوري ديده مي‌شود .

مدل فرآيند تاب‌آوري

گروهي از پژوهشگران به جاي تأکيد بر شناسايي عوامل محافظتي در محيط‌ يا فرد‌، بر فرآيندهاي تاب‌آوري تمرکز کرده‌اند. در اين‌باره به عنوان گام نخست در شناخت مفهوم فرآيند تاب‌آوري‌، ريچاردسون‌، نايگر‌، جنسون و کامپفر، مدل فرآيند تاب‌آوري را مطرح ساختند. به موجب اين مدل با توجّه به فرآيندهاي انسجام مجدّد محيطي‌، سطوح گوناگون انسجام مجدّد مي‌تواند رخ دهد که عبارتند از:

  • انسجام مجدّد تاب‌آورانه، که تجربه‌ي بينش و رشد از طريق از هم ‌گسيختگي است. اين فرآيند به شناسايي و تقويّت حالات تاب‌آوري مي‌انجامد.
  • انسجام مجدّد تعادلي، ‌يا وضعيّتي مشابه پيش از استرسور؛ به سخن ديگر تلاش براي برگشت به تعادل زيستي ـ رواني ـ اجتماعي را منعکس مي‌سازد.
  • انسجام مجدّد ناسازگارانه ‌، وقتي پديد مي‌آيد که فرد به مواد‌، رفتارهاي تخريبي ‌يا ديگر ابزارها براي چيرگي بر فوريّت‌هاي زندگي پناه مي‌برد.
  •  انسجام مجدّد ناکارآمد ‌، که ‌يک کاهش عمده در انسجام مجدّد است و بدين معناست که افراد به دليل فشار فوريّت‌هاي زندگي‌، انگيزه و اميد خود را از دست مي‌دهند.

چارچوب تاب‌آوري کامپفر

 چارچوب تاب‌آوري کامپفر، يک مدل تبادلي تاب‌آوري است‌، و شامل هم سازه‌ي فرآيند و هم سازه‌ي پيامد است. اين مدل شبيه مدل ريچاردسون و همکاران،  است‌، کمتر بر چرخه‌ي تخريب نسبت به انسجام مجدّد تأکيد دارد. تا ‌اندازه‌اي بر ماهيّت تعاملي محتواي محيطي و تاب‌آوري دروني ‌؛ فرآيندهاي تبديلي محيطي ـ شخصي ‌، و عوامل تاب‌آوري دروني و پيامدهاي انسجام مجدّد‌ ؛ فرآيندهاي تاب‌آوري گرايش يافته است. فرآيندهاي تاب‌آوري شامل فرآيندهاي منحصربه‌فرد کنار‌آمدن است که از طريق مواجهه‌هاي قبلي خود با چالش و استرسورها آموخته شده‌اند‌. مطابق چارچوب تاب‌آوري کامپفر ، والدين يا سرپرست‌ها بايد از فرآيندهاي اجتماعي‌شدن براي ارتقاء ويژگي‌هاي تاب‌آورانه‌ي فرزندانشان در پنج حوزه‌ي تاب‌آوري استفاده کنند:

  • انگيزشي,  معنوي؛ حمايت از رشد استعدادها‌، منحصربه‌فرد بودن‌، هدف‌گرايي‌، ثبات قدم و پشتکار‌، منبع کنترل دروني و داشتن معني و هدف در زندگي.
  • شناختي؛ مهيّا‌نمودن فرصت‌هاي آموختن دانش و مهارت‌هاي تحصيلي‌، حمايت از رشد عزّت‌نفس.
  • رفتاري؛ سرمشق دهي؛ مربّي‌گري و تقويّت صلاحيّت‌هاي رفتاري.
  • هيجاني؛ انعکاس احساسات‌، سرمشق‌دهي‌، تقويّت مديريّت هيجان‌ها.
  • فيزيکي؛ آموزش و تقويّت بهداشت جسمي ‌خوب و گزينه‌هاي سالم .

سليگمن ؛در تطبيق اين عوامل با توانمندي‌ها و فضايل منش که در روان‌شناسي مثبت‌نگر بر آن‌ها تأکيد دارند‌، اين‌گونه نتيجه‌گيري مي‌کند:

 مجموعه‌ي متغيّرهاي عامل اوّل تاب‌آوري با متغيّرهاي معنويّت‌، تماميّت‌، اميد و پايه‌اي مرتبط است. مجموعه‌ي متغيّرهاي عامل دوّم تاب‌آوري با متغيّرهاي اميد‌، بي‌طرفي‌، چشم‌انداز‌، پذيرا ـ ‌انديشمندانه‌، و خلّاقيّت در ارتباط است. مجموعه‌ي متغيّرهاي عامل سوّم و چهارم تاب‌آوري با متغيّرهاي خلّاقيّت‌، هوش هيجاني‌، خودگرداني‌، احتياط‌، سرزندگي و شوخ‌طبعي در ارتباط است. مجموعه‌ي متغيّرهاي عامل پنجم تاب‌آوري با متغيّرهاي سرزندگي و پايداري مرتبط هستند.

مفاهيم مشابه تاب‌آوري

سخت‌رويي‌، كليدي براي تاب‌آوري    

سخت‌رويي يكي از ويژگي‌هاي شخصيّتي است كه به عنوان عاملي براي ارتقاي سلامتي تلقّي مي‌شود. كوباسا ، سخت‌رويي را تركيبي از باورها در مورد خود و جهان مي‌داند كه فرد را در برابر فشارهاي بيروني و دروني مصون نگه مي‌دارد. در واقع اين ويژگي‌، توانايي پردازش مناسب محرّك‌هاي دروني و بيروني است. مفهوم سخت‌رويي را نبايد صرفاّ در نيروهاي خاص براي تحمّل فشارهاي رواني خلاصه كرد بلكه وجود اين سازه فرد را در شرايط دشوار به پيش مي‌راند و او را ياري مي‌كند كه وقايع تهديدآميز را با موفّقيّت بيشتري پشت سر گذارد. سخت‌رويي توانايي درك درست شرايط پيرامون و قابليّت تصميم‌گيري مطلوب در مورد خويشتن است.

مؤلّفه‌هاي سخت‌رويي

كوباسا ، سخت‌رويي را تركيبي از باورها در مورد خويشتن و جهان تعريف مي‌كند كه از سه مؤلّفه‌ي کنترل ‌، تعهّدو مبارزه‌جويي تشكيل شده است:

  • كنترل

 افرادي كه در بازخورد كنترل قوي هستند‌، معتقد‌ند كه قادر به كنترل و يا تأثيرگذاري بر روي حوادث‌اند. شخصيّتي كه ميزان كنترل بالايي دارد، به كنترل و توانايي تعيين جهت سرنوشت و آينده‌ي خود اعتقاد دارد. اين افراد قادر به نفوذ و تأثيرگذاري بر روي حوادث مختلف زندگي هستند. آن‌ها با استفاده از دانش‌، مهارت و قدرت انتخاب مي‌توانند رويدادهاي زندگي را پيش‌بيني و كنترل كنند و بر اين اساس در مواجهه با  مشكلات بيشتر، به مسئوليّت خود تكيّه و تأكيد مي‌كنند تا بر مسئوليّت ديگران ‌.

  • تعهّد

  افرادي كه در بازخورد تعهّد قوي هستند‌، نسبت به آن‌چه انجام مي‌دهند احساس تعهّد مي‌كنند و خود را وقف فعّاليّت‌هايشان مي‌كنند. اين افراد اهمّيّت و ارزش فعّاليّت‌هاي خود را باور دارند و مي‌توانند براي آن‌چه كه انجام مي‌دهند معنايي بيابند. آن‌ها به توانايي خود براي تغيير تجارب زندگي در جهتي جالب و معني‌دار اطمينان دارند‌، در نتيجه به جاي گريز از مشكلات زندگي با بسياري از جنبه‌هاي آن مانند شغل‌، خانواده و روابط بين فردي كاملاً درآميخته مي‌شوند. افراد متعهّد در زمان نياز براي انطباق به دليل و توانايي درخواست از ديگران آگاهي دارند. توانايي تفكيك ارزش‌ها‌، اهداف و همين طور درك ارزش تصميم‌گيري صحيح در موقعيّت‌هاي پر استرس موجب ايجاد تعادل در زندگي افراد متعهّد مي‌گردد ..

  • مبارزه‌جويي

مؤلّفه‌ي مبارزه‌جويي به اين باور اشاره دارد كه تغيير در زندگي امري طبيعي است. افرادي كه زندگي را به عنوان عرصه‌ي مبارزه در نظر مي‌گيرند‌، تغييرات گوناگون زندگي و نياز به سازگاري مجدّد را فرصتي براي يادگيري و رشد بيشتر مي‌دانند تا تهديدي براي امنيّت و آسايش خود. افراد چالش‌طلب رضايت‌خاطر را در سايه‌ي رشد مداوم مي‌جويند و نه در راحتي‌، آسايش‌، امنيّت و زندگي روزمرّه. چنين باوري انعطاف‌پذيري شناختي و قدرت تحمّل رويدادها و موقعيّت هاي استرس‌زاي زندگي را به همراه دارد زيرا آنان وقايع عادّي و به دور از انتظار را به صورت تجربه‌هاي جالب و با ارزش ادراك مي كنند.

تعريف مفهوم و نظريّه‌هاي مربوط به شادماني 

 شادماني، ذهن متفکّرين را براي هزاران سال به خود مشغول داشته است، هرچند که فقط در سال‌هاي اخير است که به شيوه‌ي نظام‌دار مورد مطالعه و اندازه‌گيري قرار گرفته است. اغلب مردم آن‌چه را که در رابطه با زندگي‌شان اتّفاق مي‌افتد خوب يا بد ارزيابي مي‌کنند وطبيعتاّ آن‌ها قادر به قضاوت در مورد زندگي خود هستند. آن‌ها تقريباّ هميشه هيجانات و خلقيّاتي را تجربه مي‌کنند که يا مؤلّفه‌اي خوشايند دارد که منجر به يک واکنش مثبت مي‌شود و يا مؤلّفه‌اي ناخوشايند دارد و واکنشي منفي را مي‌طلبد. بنابراين همواره سطحي از شادماني ذهني بر زندگي مردم حاکم است، حتّي اگر به طور هشيارانه به آن نپردازند. از سال 1973 که مجلّه‌ي چکيده‌هاي روان‌شناختي بين‌المللي شروع به فهرست کردن واژه‌ي HAPPINESS به عنوان يک نمايه نمود؛ اين واژه عملاً وارد فرهنگ ‌روان‌شناسي شد. در سال 1974 اين واژه وارد ساير نمايه‌هاي ‌روان‌شناسي مثل مجلّه‌ي پژوهش نمايه‌گرهاي اجتماعي شد. از آن زمان تا به امروز تعداد زيادي از تحقيقات به موضوعات ‌روان‌شناسي مثبت از جمله شادي و شادماني ذهني اختصاص يافته است .

مطالعه‌هاي تحليل عاملي در مورد ميزان شادماني و سلامت ذهني، که اغلب به اين صورت ناميده مي‌شود، نشان مي‌دهند که شادماني حدّاقل دو جنبه دارد. تمامي ‌اين مطالعات دو عامل عاطفي و شناختي را نشان داده‌اند که از يک طرف معرّف تجربه‌ي هيجاني شادي، شعف، خشنودي و هيجان‌هاي مثبت؛ و از طرف ديگر ارزش‌گذاري شناختي رضامندي از حيطه‌هاي گوناگون زندگي است داده‌هاي بين فرهنگي نشان مي‌دهد که ضريب همبستگي اين دو جنبه‌ي شادماني در فرهنگ‌هاي فردگرا مانند ايالات متّحده و انگلستان 5/0r= و در فرهنگ‌هاي است .به اين ترتيب شادي و رضامندي، مؤلّفه‌هاي عاطفي و شناختي شادماني، تا حدودي مستقل از يک‌ديگرند. به‌علاوه شادماني کلّي به ارزش‌گذاري‌هاي شناختي رضامندي در حيطه‌هاي گوناگون زندگي مانند موقعيّت خانواده يا کار و تجربه‌هاي عاطفي در اين موقعيّت‌ها بستگي دارد.

تعاريف شادماني

شوارتز و استراک، معتقدند که افراد شادکام کساني هستند كه در پردازش اطّلاعات در جهت خوش‌بيني و خوشحالي سوگيري دارند؛ يعني اطّلاعات را طوري پردازش و تفسير مي‌كنند كه به شادماني آن‌ها منجر شود. داينر ، معتقد است كه شادكامي، نوعي ارزش‌يابي است كه فرد از خود و زندگي‌اش دارد و مواردي از قبيل رضايت از زندگي، هيجان و خلق مثبت، فقدان افسردگي و اضطراب را شامل مي‌شود و جنبه‌هاي مختلف آن نيز به شكل شناخت‌ها و عواطف مثبت متجلّي مي‌شود. شادكامي بر نگرش و ادراكات شخصي مبتني است و حالتي مطبوع و دل‌پذير است و از تجربه‌هاي مثبت ورضايت از زندگي نشأت مي‌گيرد .. از ديدگاه روان‌شناسي دو نوع شادكامي وجود دارد. يك نوع شادكامي از رهگذر شرايط محسوس زندگي نظير زناشويي، تحصيل، شغل و امكانات مالي و رفاهي حاصل مي‌شود كه شادكامي عيني ناميده مي‌شود. نوع ديگر، متأثّر از حالات دروني و ادراكات شخصي است كه از آن به شادكامي ذهني تعبير مي‌شود. شادكامي مولّد انرژي، شور و نشاط، حركت و پويايي است و همچون سپري مي‌تواند آدمي را در برابر استرس‌ها و مشكلات محافظت نموده و سلامت جسمي و رواني او را نيز تضمين كند.

آرگايل، مارتين و کراس‌لند، شادي را ترکيبي از وجود عاطفه‌ي مثبت، عدم وجود عاطفه‌ي منفي و رضايت از زندگي مي‌دانند. ليوبوميرسکي، شلدون و شيدمعتقدند که هر فرد الگويي براي شادي دارد که باعث مي‌شود اتّفاقات را به گونه‌اي تفسير کند که به حفظ و افزايش شادي کمک کرده و به زندگي معنا ‌بخشد و احساس ارزشمندبودن نمايد. افلاطون شادي را حالت تعادل ميان سه عنصر استدلال، هيجان و اميال  و ارسطو  آن‌ را عبارت از زندگي معنوي مي‌دانست  آيزنک، شادي را حالتي پايدار تعريف مي‌کند که شامل تمايلاتي است که به همراه احساس شگفتي ارضا شده‌اند. آرگايل ، بين احساس خوشي و شادماني تمايز قائل مي‌شود. به زعم وي احساس خوشي يکي از رايج‌ترين شيوه‌هايي است که افراد با آن شادماني خود را تعريف مي‌کنند. او معتقد است افراد داراي خلق‌هاي متعدّد منفي بسياري هم‌چون خشم، اضطراب و افسردگي هستند، ولي تنها يک خلق مثبت دارند که تحت عنوان خوشي توصيف مي‌شود.

در واقع مي‌توان گفت شادماني داراي سه جزء است: يک جزء آن احساس خوشي و دو جزء ديگر آن رضايت از زندگي و عدم وجود عاطفه‌ي منفي است. خوشي بعد عاطفي شادماني است و رضايت بعد شناختي آن است. از ديدگاه پترسون افراد شاد تمايل دارند خود و ديگران را مثبت ببينند و وقايع را مثبت تفسير نمايند.  آنان به شکست، زياد فکر نمي‌کنند و از فرصت‌هايي که به دست مي‌آورند تصميمات منطقي و درست مي‌گيرند و خوش‌بيني واقع‌بينانه به وقايع دارند. در مجموع، پژوهش‌ها و تحقيقات مربوط به شادي، نشان‌دهنده‌ي آن است که افراد شاد از نظر ساختار فکري، قضاوت و انگيزش با افراد ناشاد تفاوت دارند و از بازدهي فردي، خانوادگي، شغلي، تحصيلي و اجتماعي بالاتري برخوردار هستند.

منبع

 رحیمیان،افسانه(1393)، رابطه‌ي بين سبک‌هاي هويّت و تاب‌آوري با شادماني در دانش‌آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0