مدلهاي سبب شناسي اختلال اضطراب اجتماعي
در اين بخش مدلهاي شناخته شده در سببشناسي اين اختلال معرفي ميشود:
مدل کلارک و ولز:
اولين مدل شناختي در مورد اختلال هراس اجتماعي به وسيله کلارک و ولز ، ارائه شد. اين مدل بطور اساسي سببشناسي اختلال اضطراب اجتماعي را تبيين نميکند، بلکه اغلب تبييني را براي تداوم اجتناب اجتماعي و ناراحتي ناشي از آن فراهم ميسازد. بر اساس مدل شناختي کلارک و ولز افراد به سه دسته باور معتقدند.
- قرار دادن استانداردهاي بسيار افراطي براي خود «ضمن سخنراني حتي يک کلمه هم نبايد اشتباه کنم».
- باورهاي مشروط درباره خود «اگر هنگام سخنراني مکث کنم، ديگران فکر ميکنند که من احمقم».
- باورهاي نامشروط درباره خود «من عجيب و غريب و شکست خورده هستم». داشتن چنين باورهايي باعث ميشود تا افراد، جهان اجتماعي را خطرناک ادراک کنند و بهطور طبيعي علائم شناختي، فيزيولوژيکي و رفتاري اضطراب را تجربه کنند.
داشتن برنامه اضطراب تمرکز و توجه فرد را تغيير ميدهد و فرد مضطرب اجتماعي خود را به عنوان شي اجتماعي پردازش ميکند. آنها به جاي تمرکز بر موقعيت اجتماعي به احساس خود و نحوه برخورد با ديگران توجه ميکنند. اين تغيير توجه منجر به تبعات منفي ميشود. تجربه علائم فيزيولوژيکي و شناختهاي منفي درباره خود جهان اجتماعي را تهديد کنندهتر مينماياند. توجه مفرط به علائم جسماني، شدت آن علائم را بيشتر ميکند. توجه افراطي به خود باعث ميشود تا به اطلاعات مبهم در اطراف کمتر توجه شود. از اينرو آنها افرادي با مهارتهاي اجتماعي ضعيف به نظر برسند. کلارک و ولز معتقدند که چندين عامل باعث مي شود تا افراد مبتلا به اضطراب اجتماعي نتوانند باورهاي خود را به بوته آزمايش بگذارند. عامل اصلي توجه متمرکز بر خود و تمايل به ديدن خود به عنوان شي اجتماعي است. عامل دوم رفتار ايمني بخش است. گرچه اضطراب اجتماعي با اجتناب از موقعيتهاي اجتماعي و عملکردي همراه است، تعداد کمي از اين افراد از لحاظ اجتماعي کامل منزوي هستند. آنها با انتخاب بر اساس ضرورت وارد موقعيتهاي اجتماعي میشوند، اما از استراتژيها يا رفتارهاي ايمني بخش استفاده ميکنند که اغلب اثرات متناقض دارد و بهطور عملي باعث ميشود تا احتمال وقوع پيامد منفي رفتار بيشتر شود و عامل مهم ديگر که نه در موقعيتهاي اجتماعي بلکه در پيشبيني اين موقعيتها و حتي پس از وقوع آن رخ ميدهد. اين افراد قبل از ورود به موقعيتها، اضطراب انتظاري شديدي را تجربه میکنند. آنها ميزان وقوع پيامدهاي منفي را بيش از حد تلقي ميکنند، از اين رو ميزان توجه متمرکز بر خود و رفتارهاي ايمني بخش افزايش مييابد. همچنين آنها دنبال دادههاي تأييد کننده براي پيامدهاي منفي هستند و توجه انتخابي بر اين دادهها دارند. افراد مبتلا به اضطراب اجتماعي هنگام ترک موقعيتهاي اجتماعي درگير ريشهيابي يا کالبد شکافي رفتار اجتماعي ميشوند. آنها در ذهن خود به آنچه گفته و انجام دادهاند، گاهي تا ساعتها فکر ميکنند. شکستهاي اجتماعي به سرعت کد گذاري ميشوند و در موقعيتهاي بعدي به صورت سوگيرانه فعال ميشوند.
مدل رپي و هيمبرگ
مدل شناختي– رفتاري اختلال اضطراب اجتماعي که توسط رپي و هيمبرگ ، ارائه شده است، فرآيندهاي شناختي سوگيرانه را در تداوم اين اختلال مهم فرض ميکند. اين مدل بر اين فرض است که پيشبيني موقعيت يا خود موقعيت مفروضههايي را در ذهن افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعي فعال ميکند. اين افراد باور دارند که در موقعيتهاي اجتماعي بطور غير موجه عمل خواهند کرد، بطوري که به پيامدهاي اجتماعي نامطلوبي منجر ميشود. آنها آنچه را که انتظار رخ دادن آن را دارند، در ذهن خود مرور ميکنند، حوادث منفي گذشته را به خاطر ميآورند و خودشان را در موقعيتهاي قبلي تصور ميکنند و انتظار عملکرد ضعيف را از خودشان دارند. آنها تلاش ميکنند تا اين خطرات را با برگرداندن توجه خود به سمت خودشان و به سمت اطلاعات تهديدآميز دريافت شده از محيط مديريت کنند. در موقعيتهاي اجتماعي نيز استانداردهايي را براي خود قرار ميدهند، چون بر اين باورند که اطرافيان آنها را مورد ارزيابي قرار ميدهند و ادراک خود را از عملکرد خودشان برخلاف استاندارهاي مدون خود ارزيابي ميکنند. زماني که آنها فکر ميکنند به آن حد مطلوب نرسيدهاند، احتمال ارزيابي منفي افزايش مييابد و اضطراب آنها زياد ميشود. برانگيختگي جسماني منجر به علائم عيني از قبيل سرخ شدن، تنش عضلاني و لرزش ميگردد. آنها اين علائم را بيش برآورد کردهاند و معتقدند که ديگران به صورت منفي به اين علائم واکنش نشان ميدهند. تمرکز بر روي علائم فيزيولوژيک و اعتقاد به پيامدهاي منفي منجر به افت عملکرد اجتماعي ميشود. بعد از واقعه نيز آنها تفسيرهاي منفي از موقعيت ميکنند، تفسيرهايي که تصوير خود منفي و انتظارات ضعيف عملکردشان را در آينده تقويت ميکند. مدل رپي و هيمبرگ بر اين فرض استوار است که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعي اهميت بسيار بالايي بر تأثير بر ديگران قائلند، از اينرو چنين ديدگاهي باعث ميشود تا آنها ديگران را بيش از حد نقاد در نظر بگيرند. وقتي اين افراد موقعيتهاي اجتماعي را پيشبيني ميکنند يا وقتي در چنين موقعيتهايي قرار ميگيرند، تصوير ذهني از اين ميسازند که توسط ديگران مورد نظاره قرار گرفتهاند. تمامي اين عوامل روي هم رفته منجر به تشديد اضطراب اجتماعي ميگردد و باعث افت کارکرد فرد در موقعيتهاي اجتماعي و عملکردي ميشود.
مدل بارلو و هافمن
طبق اين مدل انسانها از لحاظ تکاملي به خشم و انتقاد و ساير شاخصهاي طرد اجتماعي حساس هستند. از اينرو اغلب انسانها زماني ترس را تجربه ميکنند، ولي تعداد کمي از آنها مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعي ميشوند. شکلگيري اختلال اضطراب اجتماعي مستلزم آمادگي بيولوژيکي و روان شناختي براي ادراک اضطراب است. بر اساس اين مدل استعداد ژنتيکي براي اضطراب اجتماعي اختصاصي نيست، بلکه اغلب مرتبط با متغيرهاي سرشتي خاص مثل خجالت است که ارتباط زيادي با اضطراب اجتماعي دارند. از ديگر عوامل پيشايند ممکن براي ابتلا به اضطراب اجتماعي ميتوان از بازداري رفتاري نام برد که در پژوهشهاي زيادي تأکيد شده است. مدل هافمن و بارلو فرض ميکند که حوادث به نسبت جزيي زندگي مثل تعاملهاي اجتماعي يا عملکردي منجر به اضطراب ميشوند. به ويژه اگر هشداري با اين وقايع پيوند يابد. سپس اين عوامل زمينه را براي اين که هشدارهاي درست يا اشتباه شکل بگيرند، آماده ميکنند. فرض آنها بر اين است که هشدارهاي صحيح اغلب به سمت زيرگونه نافراگير (خاص، موقعيتي) اختلال اضطراب اجتماعي پيش ميرود. هافمن و بارلو معتقدند که افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعي نافراگير مثل افراد مبتلا به فوبي خاص واکنشهاي ترس بيشتري را تجربه ميکنند. در حاليکه افراد در زيرگونه فراگير پاسخهاي اضطراب بيشتري را بروز ميدهند و ممکن است که همراه با احساسهاي خجالت و شرم باشد. از اينرو طبق مدل هافمن و بارلو زيرگونه فراگير بدون هشدار رخ ميدهد يا از اين طريق هشدارهاي اشتباهي مربوط با موقعيتهاي مرتبط با ارزيابي اجتماعي برانگيخته ميشود. علاوه بر موارد ذکر شده مهارتهاي اجتماعي ضعيف و نقش فرآيندهاي شناختي مثل توجه متمرکز بر خود اهميت دارد که اغلب در تداوم اختلال مؤثر است .
مدل رپي و اسپنس
مدل رپي و اسپنس، فرض ميکند که ترکيبي از عوامل ژنتيکي اختصاصي و مشترک به صورت هيجان مداري عمومي (عاطفه منفي يا نوروتيسم) ابراز ميشوند. در اين مدل، اضطراب اجتماعي در يک پيوستار بررسي ميشود. اختلال اضطراب اجتماعي در انتهاي پيوستار قرار ميگيرد. از موضع رپي و اسپنس عوامل ژنتيکي به صورت کلي در ديگر اختلالات هيجاني نيز نقش دارند. ولي اين احتمال نيز وجود دارد که سهمي از واريانس به مسايل اجتماعي و محيطي مربوط باشد. علاوه بر اين، عاطفه منفي پايين ؛ برونگرايي و جامعهپذيري پايين بعنوان ويژگي اختلال اضطراب اجتماعي ميباشد و آن را از ساير اختلالهاي اضطرابي جدا ميکند. رپي و اسپنس ، معتقدند که براي اغلب افراد دو يا چند عامل بهصورت مشترک و در سوق دادن فرد به سمت اضطراب اجتماعي نقش دارند. اين عوامل به صورت تنظيمگر عمل ميکند. تنظيم کننده به درجهاي از اضطراب اجتماعي در فرد اشاره دارد که تا حدودي ثابت و پايدار است. عوامل بسياري بويژه، عوامل محيطي باعث نوسان در فرد در طول پيوستار مي شود. اما هر حرکت در اين پيوستار به آساني رخ نميدهد اين اندازه از ثبات به اين معنا نيست که تنظيم گر ثابت و غير قابل تغيير است. قدرت عوامل محيطي که گاهي خود را در تغييرات پايدار در نوع بروز اختلال اضطراب اجتماعي ؛ در باورها، سوگيريها، سبکهاي رفتاري و حتي نورولوژي بسته به زمان وقوع ؛ دورههاي خاص آسيبپذيري، ميزان اثر ؛ شدت آن عامل و معناي آن براي فرد و مزمن بودن آن طول دوره خود را نشان ميدهد. رپي و اسپنس، معتقدند که هرگونه تغييرات در نحوه بروز اختلال اضطراب اجتماعي که به علت عوامل محيطي رخ ميدهد، کم و موقتي است. بعبارت ديگر، وقتي عوامل محيطي متوقف ميشود، تمايل به برگشت به سمت تنظيم کننده رخ ميدهد. تأثير عواملي چون تعاملات والد/کودک نيز در اختلال اضطراب اجتماعي قابل توجه است. حمايت افراطي والدين، الگوگيري فرزندان از آنها بهطور معنيداري در افراد تأثير ميگذارد. چنين تعاملاتي همچنين از طريق ايجاد باورهايي مثل (ديگران منتقدند، من مهارت ندارم)، بر تداوم مسأله کمک ميکنند. رپي و اسپنس معتقدند که تعامل والد/کودک به صورت فرآيند چرخشي رخ ميدهد که در آن شرکت به نوبه خود بر نحوه رفتار والد يا فرزند تأثير ميگذارد و در مواقعي که اين چرخه بهصورت معيوب شکل ميگيرد، به تشديد مشکل ميانجامد. با بزرگتر شدن کودکان تأثير همسالان نيز بر رفتارهاي آنها بيشتر ميشود. کودکان هيجاني و کنارهگير به احتمال بيشتري طرد شدهاند و ناديده گرفته ميشوند. يا مورد آزار و اذيت همسالان خود قرار ميگيرند. اين عوامل نيز تأثير اندکي تنظيم کننده دارند، اما زماني که اختلال اضطراب اجتماعي شکل ميگيرد، اين عوامل واريانس زيادي را تبيين ميکند. تجربههاي منفي زندگي و تجربههاي يادگيري خاص نيز موقعيت فرد را در پيوستار تحت تأثير قرار ميدهد. رپي و اسپنس در اشاره به نقش رفتارهاي اجتماعي، اختلال در عملکرد اجتماعي را که به دليل اضطراب رخ ميدهد، از مهارتهاي اجتماعي ضعيف است که به دليل کمبود توانايي اجتماعي ؛ نقص دانش يا نقص در دروني کردن دانش و عمل به آن از هم متمايز ميکنند. طبق اين مدل، کمبود توانايي اجتماعي نقش علي کمتري در اختلال اضطراب اجتماعي دارد. اما از آنجاييکه مهارت اجتماعي يک عامل دروني است، بر روي محيط تأثير خواهد گذاشت و در بلند مدت اضطراب اجتماعي را تحت تأثير قرار خواهد داد. اين مدل همچنين به نقش عوامل فرهنگي در اضطراب اجتماعي تأکيد کرده است، معيارها و هنجارهاي فرهنگي در بروز اضطراب اجتماعي نقش ويژهاي دارند. به عبارت ديگر، پيوستار زيربنايي اضطراب اجتماعي در فرهنگها به نسبت ثابت است. در فرهنگهاي مختلف اهميت رفتار اجتماعي، نقش جنسيت و تعريف مشکل متفاوت است. طبق اين مدل، تشخيص اختلال اضطراب اجتماعي با اختلال شخصيت اجتنابي (اضطرابي) بستگي به اين دارد که فرد در چه جايگاهي از اين پيوستار قرار بگيرد و اختلال چه ميزاني از ناراحتي، تداخل و آسيب را در زندگي فرد ايجاد ميکند. مشخص است که مداخله در زندگي تحت تأثير شدت اختلال، سن، جنسيت و اهداف زندگي و فرهنگ قرار دارد .
مدل جامع و خاص اختلال هراس اجتماعي؛ هافمن
در جريان پيشرفت و تکامل مدلهاي درماني براي اختلال هراس اجتماعي، ميتوان به مدل هافمن ، بعنوان يک مدل جامع و خاص اختلال هراس اجتماعي اشاره کرد. مطابق با اين مدل، افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعي در موقعيتهاي اجتماعي به دليل انتظارات و اهداف بالايي که ادراک ميکنند، نگران هستند، آنها تمايل دارند که تأثير خاصي را روي ديگران بگذارند، ولي نسبت به توانايي خود در انجام اين کار ترديد دارند، در هنگام حضور در موقعيتهاي اجتماعي، آنها نميتوانند اهداف مشخصي را تعيين و راهبردهاي معين و کارآمدي را براي دستيابي به اين اهداف انتخاب و به کار گيرند. در نتيجه اين شرايط، نگراني اجتماعي و توجه متمرکز بر خود افزايش مييابد که اين نيز به نوبه خود فرآيندهاي شناختي ديگري را به راه مياندازد. بهطور خاص، افراد مبتلا به هراس اجتماعي، نسبت به يک موقعيت اجتماعي احتمال پيامدهاي منفي و هزينههاي اجتماعي متعاقب آن را به شکلي مبالغهآميز و بيش از اندازه برآورد ميکنند . اين شرايط هماهنگ با مدل کلارک و ولز، است که فرض ميکنند، افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعي معتقدند که همواره در خطر رفتار کردن به شيوهاي غير قابل قبول و نابجا هستند که منجر به پيامدهاي فاجعهآميزي خواهد شد. علاوه بر اين، مدل هافمن، از اختلال هراس اجتماعي نشان ميدهد که افراد مبتلا به اين اختلال اينطور باور دارند که کنترل کمي نسبت به پاسخ اضطرابي در موقعيتهاي اجتماعي دارند که منجر به شکلدهي و حفظ ديدگاهي منفي از خودشان در اين موقعيتها ميشود. از سوي ديگر افراد مبتلا به هراس اجتماعي در انجام تکاليف اجتماعي، مهارتهاي خود را ضعيف و ناکارآمد ميپندارند. در نتيجه اين تغيير توجه و ادراک راهبردهاي مقابلهاي ضعيف در موقعيتهاي چالشانگيز اجتماعي، افرد مبتلا به اختلال هراس اجتماعي به خطاهاي اجتماعي توجه و آنها را پيشبيني و فاجعهآميز درک ميکنند. در مواجهه با اين تهديدهاي اجتماعي، احتمال به کارگيري راهبردهاي مقابلهاي ناسازگارانه مانند رفتارهاي ايمني بخش و اجتناب افزايش مييابد که با نشخوارگري فکري پسرويدادي همراه خواهد بود. در نتيجه به کارگيري اين راهبردها و نشخوارگريها اين چرخه خود را تغذيه و تقويت ميکند که در نهايت منجر به حفظ و وخامت بيشتر اين شرايط و مشکل ميشود. بهطور کلي، هنگام مواجهه با موقعيتهاي چالشانگيز، افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعي بهطور متناوب توجه خود را به سمت ابعاد منفي خودشان و عملکرد اجتماعيشان تغيير ميدهند. متناسب با موقعيت و بيمار، اين فرآيند منجر به برآورد بيش از اندازهي پيامدهاي منفي يک برخورد اجتماعي، ادراک کنترل هيجاني پايين، خود ادراکي منفي به عنوان يک موجود اجتماعي، و يا ادراک مهارتهاي اجتماعي ضعيف ميشود .
در راستاي آنچه مطرح شد، مدل هافمن، مدل جامعي است که علاوه بر مطرح کردن مؤلفه هاي مشابه با مدل پيشين، از جمله «توجه فزايندهي متمرکز بر خود»، «پيامدها و احتمالات ادراک شدهي سطح بالا» رفتارهاي ايمني بخش و يا اجتنابي مؤلفههاي جديدي همچون «خود ادراکي منفي»، «معيارهاي اجتماعي ادراک شده سطح بالا و اهداف اجتماعي که به طور ناقصي تعريف شدهاند»، «کنترل هيجاني ادراک شده پايين»، « مهارتهاي اجتماعي که ناکافي ادراک شدهاند» و «نشخوارگري فکري پس رويدادي» را مطرح کرده و همچنين علاوه بر تکنيکهاي خاص «مواجهه با خود» مانند ويدئو فيدبک نيز استفاده ميکند، لذا هافمن راهنماي درمان شناختي- رفتاري جديد خود را «درمان ارزيابي مجدد خود اجتماعي» (SSRT) معرفي ميکند، زيرا معتقد است بسياري از تکنيکهاي درماني به شکلي خاص براي اصلاح ادراک مراجع از خود در موقعيتهاي اجتماعي طراحي ميشود .
مدل کيمبرل براي اختلال اضطراب اجتماعي تعميم يافته
مدل کيمبرل مبتني بر نظريه حساسيت به تقويت (RST) طراحي شده است. اين نظريه مبتني بر بيولوژي شخصيت است که سه زير سيستم عمده در مغز را زيربناي تفاوتهاي فردي در افراد ميداند. اين سيستمهاي مغزي عبارت از سيستم جنگ – گريز – توقف (FFFS) سيستم فعالسازي رفتاري يا BAS و سيستم بازداري رفتاري يا BIS است. نظريهپردازان اين حوزه ساختارهاي مغزي متفاوتي را در هر يک از اين سه سيستم دخيل ميدانند و جايگاههاي متفاوتي را در آسيبشناسي اختلالهاي هيجاني در اين سه سيستم فرض ميکنند. مدل کيمبريل بر اين فرض است که هم علل نزديک و هم علل دور باعث اختلال اضطراب فراگير ميشوند. علل دور شامل عوامل تاريخي است که به حساسيت بالاي FFFS و BIS منجر ميشود ؛ براي مثال، ژنها و تجربيات گذشته، در حاليکه علل نزديک عواملي هستند که به طور مستقيم منجر به اضطراب و اجتناب اجتماعي ميشود ؛براي مثال موقعيتهاي فعلي، سطح فعلي حساسيت BIS و FFFS. مدل فعلي بر اين فرض است که تمامي اين عوامل به سبک متقابل و پيچيدهاي باهم تعامل دارند. و منجر به ايجاد و تداوم اخنلال اضطراب اجتماعي فراگير ميشوند. کيمبرل عوامل ژنتيکي، سرشت، تجربههاي اجتماعي حساسيتزا و خوگيريزا، تجربههاي استرسزا و حساسيت پايين BAS را جزء عوامل دور براي شکلگيري و تداوم اين زيرگونه از اختلال اضطراب اجتماعي معرفي ميکند. علل نزديکي که وي براي اجتناب و اضطراب اجتماعي معرفي مي کند، عبارت از متغيرهاي موقعيتي، تفاوت افراد در حساسيت FFFS و BIS و پردازش اطلاعات، استرسورها و عوامل نگهدارنده، شامل پردازش سوگيرانه اطلاعات، رفتارهاي اجتنابي و عملکرد ضعيف در موقعيتهاي اجتماعي ميباشد.
مدل شناختي اختلال اضطراب اجتماعي کلارک و بک
در اين مدل سه ويژگي منحصر بهفرد اختلال اضطراب اجتماعي مد نظر قرار ميگيرند. اولين ويژگي، احساس شرمندگي و خجالت است که اغلب هيجان منفي غالب بوده و عمدتاً از رويارويي اجتماعي ناشي ميشود تا صرفاً اضطراب. دوم، اضطراب شديد در موقعيتهاي اجتماعي است که رفتارهاي بازداري خودکار را با هدف پنهان سازي اضطراب فراخواني ميکند. همين امر منجر به بروز اختلال در عملکرد اجتماعي و فاجعهاي ميشود که فرد مبتلا از وقوع آن هراسان است يعني ارزيابي منفي ديگران. برعکس اختلال هراس که در آن احتمال وقوع مکرر فاجعه مورد انتظار (حمله قلبي) غير محتمل است. در اضطراب اجتماعي اغلب به دليل اثرات مخرب اضطراب، اين اتفاق پيش ميآيد. ويژگي سوم، آن است که خود اضطراب، به تهديد ثانويه تبديل ميشود زيرا افراد مبتلا باور دارند که براي اجتناب از ارزيابي منفي ديگران ميبايست اضطرابشان را پنهان کنند. در مدل کلارک و بک ، اختلال اضطراب اجتماعي شامل سه مرحله انتظاري، مواجهه واقعي با موقعيت اجتماعي و پردازش پس از واقعه است.
مرحله انتظاري: مرحله انتظاري ممکن است به واسطه مجموعهاي از نشانهها و سرنخهاي اطلاعاتي يا بافتاري برانگيخته و راهاندازي شود مثلاً شنيدن اينکه بايد تکليفي اجتماعي متعاقباً انجام پذيرد، مرور برنامههاي کاري آتي فرد، يا رفتن به مکاني که يادآور يک رخداد اجتماعي در آينده است ؛ مثل قدم زدن در راهروي سالن اجتماعات. مدت مرحله انتظاري ممکن است از چند دقيقه تا روزها و هفتهها به طول انجامد. به نظر ميرسد هر قدر رخداد اجتماعي ترسآور نزديکتر باشد، اضطراب بيشتري را در پي خواهد داشت. بهعلاوه، هر اندازه اضطراب انتظاري بيشتر باشد. احتمال اجتناب افزايش مييابد زيرا اجتناب، مؤثرترين راهکار براي کاهش اضطراب انتظاري است. در نتيجه فرد هنگام پيشبيني رخداد اجتماعي، عليرغم تبعات ناخوشايند، تمايل شديد به اجتناب را تجربه ميکند. البته اجتناب هميشه امکان پذير نيست لذا تداوم اضطراب در اين مرحله به معناي آن است که فرد با وجود اضطراب بالا، بايد وارد مرحله بعدي شود. در اين مدل، مرحله انتظاري شامل فرآيندهاي مفصل و مجدانه است زيرا فرد عمداً درباره نحوه رويارويي با رخداد اجتماعي ميانديشد. سپس طرحوارهاي خود اجتماعي از پيش موجود که شامل باورهاي بيکفايتي اجتماعي ادراک شده، ماهيت ناخوشايند اضطراب، قضاوت تخيلي منفي ديگران و ناتواني در برآوردن معيارهاي عملکرد اجتماعي مورد انتظار است, در فرد فعال ميشود. اين طرحوارههاي منفي خود اجتماعي تمايل دارند که بر تفکر فرد در خصوص رخداد اجتماعي قريب الوقوع مسلط شوند. تفکر فرد به صورت گزينشي بر جنبههاي تهديد کننده محتمل موقعيت متمرکز مي شود. احتمال پذيرفته شدن توسط ديگران و عملکرد اجتماعي مثبت به کل رد ميشود و فرد، خود را آسيبپذير و ناتوان از برآوردن انتظارات موقعيت و تکليف پيش رو ميبيند. خاطرات موقعيتهاي اجتماعي قبلي خصوصاً موارد مشابه رخداد آتي که شامل اضطراب شديد و شرمندگي است که از حافظه بازيابي و منجر به انتظار تهديد و آسيبپذيري شخصي نسبت به رخداد اجتماعي پيش رو ميشود. در اين شرايط همزمان با افزايش دل مشغولي با تهديد و خطر پيش روي، يک فرآيند نگراني آغاز ميشود . هر اندازه فرد مبتلا، بيشتر به اين فرآيند نشخوار اضطرابي ميچسبد شدت پيامدهاي منفي افزايش مي يابد .
مرحله مواجهه موقعيتي: هنگام قرار گرفتن در موقعيتهاي اضطرابزاي گريزناپذير، فرآيندهاي شناختي خودکار و مجدانه فعال ميشوند. فرآيند شناختي اصلي، فعال شدن خودکار طرحوارههاي اجتماعي ناسازگار با موضوع تهديد و آسيبپذيري است که منجر به سوگيري توجهي نسبت به تهديد، تمرکز افراطي بر نشانههاي بيروني اضطراب و رفتارهاي بازداري شده خودکار، ارزيابي منفي ثانويه و استفاده غير مؤثر از رفتارهاي ايمني را در پي دارد. طرحوارههاي مشخصه اضطراب اجتماعي، مختص موقعيتهاي اجتماعي بوده و در ساير موقعيتها بروز نميکنند. اين خوشه از طرحواره عبارتند از باورهاي هستهاي و بدکار درباره خود مثل«من خسته کنندهام»، «من با سايرين فرق دارم»، «من آدم دوست داشتني نيستم»)، مفروضات شرطي غلط («اگر ديگران مرا بشناسند، از من خوششان نخواهد آمد»، «اگر سرخ شوم، مردم ميفهمند که مضطربم و فکر ميکنند مشکلي دارم» و قوانين سفت و سخت براي عملکرد اجتماعي مثل اينکه «نبايد هيچ نشانهاي از اضطراب يا ضعف در من ظاهر شود»، «بايد با بذلهگويي و شوخطبعي، کنترل را حفظ کنم». فعال شدن خودکار طرحوارههاي اجتماعي ناسازگار، پيامدهايي به همراه دارد. اولين پيامد، تغيير خودکار توجهي در پردازش نشانههاي دروني و بيروني تهديد اجتماعي است. بازخورد بيرون در قالب نشانههاي کلامي و غير کلامي ديگران ممکن است علامتي از ارزيابي منفي احتمالي تعبير و تفسير شود در حالي که به شواهد و نشانههاي ديگر از جمله تأييد يا پذيرش ملايم بيتوجهي شده يا بياهميت قلمداد گردد. بهعلاوه به اطلاعات دروني مثل علائم اضطرابي يا انتقاد مستقيم از عملکرد اجتماعي فرد رجحان توجهي داده ميشود زيرا با طرحوارههاي خويشتن اجتماعي ناسازگار فرد و بازنمايي ذهني منفي او درباره برداشت مردم از فرد مبتلا به اضطراب اجتماعي هماهنگ است.
پيامد ديگر فعال شدن طرحوارههاي ناسازگار، تمرکز افراطي توجه بر خود طي تعامل اجتماعي است. فرد مبتلا، گوش بهزنگ شده و به حالت دروني خود خصوصاً علائم جسماني، هيجاني و رفتاري که ممکن است نشانه اضطراب يا از دست دادن کنترل تلقي شود توجه زيادي اختصاص ميدهد. دادههاي دروني، بازنمايي ذهني منفي فرد را درباره نحوه ادراک سايرين از وي تقويت ميکند. از آنجايي که عمده منابع توجهي صرف پايش خود ميشود، براي پردازش اطلاعات بيروني در موقعيت اجتماعي توجه ناچيزي اختصاص مييابد. در نتيجه، فرد نميتواند اطلاعاتي را که با طرحوارههاي تهديدآميز و ناسازگار خود مخالف است پردازش کند. بهعلاوه، خودپايي افراطي منجر به نوعي استدلال هيجاني ميشود چنانکه گويي ديگران ميبايد همان چيزي را ببيند که فرد احساس ميکند. وقوع رفتارهاي بازداري غير ارادي يکي ديگر از پيامدهاي فعال شدن طرحوارههاي خويشتن اجتماعي منفي است. مشخصه افراد مبتلا به اضطراب اجتماعي در روابط بين فردي، وضعيت اندامي خشک و غير منعطف، تظاهرات چهرهاي درهم پيچيده و اغلب کلام ناشمرده و گنگ مثل لکنت، من و من کردن، ناتواني در يافتن واژههاي مناسب و گرفتگي زبان است. افراد مبتلا بر اين باورند که اين بازداريهاي رفتاري نه تنها توسط ديگران ديده ميشود بلکه احتمالاً توسط آنها به صورت منفي تعبير و تفسير ميشود. گرايش به بازداري در اختلال اضطراب اجتماعي منجر به تصور از دست دادن کنترل، آسيبپذيري شخصي و باور بيعرضگي ميشود. پيامد چهارم فعال شدن احساس تهديد ناشي از طرحوارههاي اجتماعي، جستجوي رفتارهاي ايمني يا پنهان سازي با هدف کاهش و پيشگيري از ارزيابي منفي است. هر چند جستجوي ايمني در مقايسه با بازداري غير ارادي، اثر منفي کمتري بر اضطراب دارد، نبايد از تأثير آن غافل بود. رفتارهاي ايمني ممکن است آشکار ؛ مانند اجتناب از تماس چشمي، انقباض عضلات بازو و پا براي کنترل لرزش يا به صورت فرآيندهاي رواني ؛ مثل از بر کردن مطالب جلسه، ارائه پاسخ کوتاه در مکالمه باشد. ليکن اين راهبردهاي از عهده برآيي ميتوانند به صورت متناقض، بر شدت نشانگاني که فرد از بروز آنها ميترسد بيفزايد و عملاً خطر ارزيابي منفي ديگران را در پي داشته باشد.
مرحله پردازش پس از واقعه: اين اصطلاح، فرآيندي شناختي است شامل يادآوري دقيق و ارزيابي مجدد عملکرد فرد متعاقب تجربه يک موقعيت اجتماعي، پردازش پس از واقعه نقش مهمي در تداوم و نگهداري اضطراب اجتماعي دارد. در اين فرآيند، فرد به صورت سودار، هماهنگ با طرحوارههاي خود درباره تهديد اجتماعي و بيعرضگي عمل ميکند. اغلب پردازش نشخواري (انديشناکي) اتفاق ميافتد طوري که هر قدر فرد بيشتر درباره عملکرد خود ميانديشد، پيامدها به دليل توجه انتخابي و ميدان دادن به عدم تأييد و شکست احتمالي، بدتر ميشود. اين شرايط بر اضطراب انتظاري فرد و ميل به گريز از تعاملات اجتماعي آتي او ميافزايد.
منبع
دهقان،منیره(1392)، پیشبینی اضطراب اجتماعی بر اساس مؤلفههای حساسیت اضطرابی، عدم تحمل بلاتکلیفی و ذهن آگاهی، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی، دانشکده علوم انسانی شاهد
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید