مداخلات در زمينه پرخاشگري

اگر چه کودکان و نوجوانان گاهي رفتار پرخاشگرانه از خود نشان مي­دهند، نگراني در مورد پرخاشگري زماني پيش مي­آيد که شديد باشدومکرراودر موقعيت­ها و شرايط مختلفي رخ دهد. پرخاشگري کودکان پيش­بيني­کننده پرخاشگري و ناسازگاري بعدي آنان است . اين کودکان از سوي همسالان خود طرد مي­شوند و مشکلاتي را نيز در مدرسه خواهند داشت. با توجه به اثرات بلند مدت پرخاشگري، به نظر مي­رسد که پرخاشگري در طول زمان ثابت باقي بماندو با رفتارهاي ضد اجتماعي در بزرگسالي، اختلاف زناشويي و تغيير و دگرگوني بعدي خانوادگي مرتبط مي­باشد. به همين دليل پرخاشگري به عنوان يک مشکل اساسي همواره در چهارچوب ديدگاه هاي نظري صورت بندي و در همين راستا راهبردهايي درماني گوناگوني براي مقابله با آن ارائه شده است.

روان تحليلگري

فرويد ، در مورد پرخاشگري دو ديد متفاوت ارائه داده است. وي در ابتدا معتقد بود که پرخاشگري زماني ايجاد مي گردد که در مقابل انگيزه هاي نهاد سدي ايجاد شود و ناکامي به وجود آيد. اما در ادامه او باور خود را اصلاح کرده و پرخاشگري را همچون انرژي جنسي و سائقه هاي جنسي يکي از دو غريزه ذاتي دانست. علي رغم اينکه اين نظريه به طور مختلف در حال تغيير است اما هنوز بسياري از روان تحليلگران  پرخاشگري را غريزه ذاتي ميدانند. آنافرويد، نيز برخي از مکانيسم هاي دفاعي در مراحل رشد را توصيف نموده است.

وي فرايندهاي دفاعي مرتبط با پرخاشگري مانند همانندسازي با پرخاشگر، بازگشت پرخاشگري عليه خود و پرخاشگري بر اساس ديگر دوست را متمايز کرده و با ضرافت تحليلي درخور توجه رابطه پرخاشگري و فرامن را تعيين نموده است .علاوه بر فرويد و آنافرويد، روان تحليل گران بعدي نيز توضيحات مفصلي را در باره مشکلات روانشناختي و پرخاشگري ارائه کرده اند. شواهد پژوهشي چنداني که بطور سيستماتيک وعلمي اثربخشي اين رويکردرا در درمان پرخاشگري ارزيابي کرده باشد به چشم نمي خورد.

رويکرد عقلاني-عاطفي-رفتاري

اين رويکرد در ابتدا توسط اليس در سال 1950 بنيانگذاري شد. از ديدگاه اليس منابعي وجود دارند که پرخاشگري در افراد را به وجود مي آورد. به اعتقاد وي فرد براثر يک منبع دروني و يا بيروني دچار ناکامي شده است، در اين صورت پرخاشگري فرد مي تواند متوجه خودش يا افراد ديگر باشد. همچنين پرخاشگري زماني ايجاد مي شود که فرد احساس مي کند ديگران قصد تجاوز و پايمال کردن حقوقش را دارند و يا به نحوي حريمش را پايمال مي کنند. بعلاوه بر اساس اين ديدگاه فرد احساس مي کند ديگران با عمل، حرف، رفتار و اشاره و… عزت نفسش را تهديد کرده اند و در نتيجه به وي مي خواهند آسيب بزنند. بر اساس همين دلايل اليس در ديدگاه عقلاني-رفتاري-عاطفي خود عناصر زير را براي درمان پرخاشگري مطرح مي کند:

  • بررسي زيربناي خشم و عصبانيت
  •    تمايزافکارمنطقي وغير منطقي واحساس مناسب و نامناسب
  • نقش افکار و باورها بر نوع پاسخ هاي هيجاني و احساسات
  • بررسي افکار زيربنايي خشم
  • پذيرش خود به عنوان تکنيک هيجاني مقابله با خشم
  • جدل با افکار غيرمنطقي
  • جايگزيني افکار منطقي و احساسات مناسب
  • جايگزيني افکار منطقي و احساسات مناسب
  • آموزش جرات ورزي به عنوان تکنيک مقابله با خشم .

رويکرد شناختي-رفتاري

اين رويکرد در کنترل و کاهش رفتار پرخاشگرانه از جمله رويکردهاي موفقي بوده است. در اين رويکرد کاهش پرخاشگري بر اساس بازسازي شناختي و کنترل خشم استوار است. نواکو،يکي از بنيان گذاران کنترل خشم به شيوه شناختي-رفتاري براي کاهش رفتار پرخاشگرانه معتقد است که خشم موجب رفتار پرخاشگرانه مي شود ولي نتيجه کامل و خود به خودي خشم نيست. چون پرخاشگري توسط مکانيسم هاي بازداري کنترل مي شود و در ايجاد آن عوامل بيروني و دروني موثرند.  رويکرد موناکو  که از الگوي درماني ايمن سازي دربرابر استرس پيروي مي کند نوعي روش آموزش مهارت هاي کنار آمدن است که هدف آن فراهم آوردن منابع شناختي و رفتار براي مراجع است تا بتواند با موقعيت هاي فشار آفرين مواجه شود و واکنش هاي خود را در برابر استرس تنظيم کند.

در اين رويکرد فرض بر آن است که ايتدا به وسيله مهارت هاي کنار آمدن و سپس با مواجه کردن مراجع با ميزاني قابل کنترل از محرک فشار آفرين کارآمد واقع مي شود. اين روش ها با اين هدف تهيه شده اند تا به مراجع کمک کنند تا کنار امدن با رويدادهاي فشار آفرين را بياموزد. اين روش درماني نوعي مداخله شناختي درماني است که بر پايه اصول نظري مبتني بر نقش ميانجي گرايانه شناخت ها در هيجان ها و رفتار ها پا گرفته است.روش هاي کنترل خشم براين ديدگاه استوارند که ساختاري که فرد از موقعيت در ذهن خود ايجاد مي کند،توسط انتظارات ارزيابيي هاي او،برانگيختگي هيجاني و مجموعه اعمالي راکه ناشي ازاين برانگيختگيست،تعيين مي کند.

شواهد زيادي مبني بر استفاده از رويکردهاي شناختي رفتاري براي کاهش پرخاشگري وجود دارد. به عنوان مثال   به منظور بررسي تاثير آموزش ايمن سازي در برابر استرس به عنوان يکي از شاخه هاي درمان شناختي- رفتاري بر ميزان پرخاشگري و خشم، اشليتچر و هوران، 38 نوجوان پسر موسسه اي را در دو گروه آزمايش و کنترل جاي داده و نشان دادند استفاده از اين شيوه موجب کاهش پرخاشگري کلامي مي شود.  بک و فرناندز، نيز در فراتحليلي به تاثير درمان شناختي- رفتاري بر کاهش خشم در ميان کودکان و نوجوانان پرداختند. آنان با بررسي 50 پژوهش که تا آن زمان صورت گرفته بود دريافتند، در اغلب اين مطالعات بهره گيري از اين رويکرد نسبت به گروه کنترل، گروه ليست انتظار و حتي چند رويکرد درماني ديگر مزاياي بيشتري دارد.

در مجموع پژوهش هايي که مورد بررسي قرار گرفت، 1760 آزمودني تحت درمان قرار گرفته بودند. اندازه اثر در اين فراتحليل 70/0 بدست آمد؛ يعني 70 درصد از آزمودني ها نتيجه بهتري نسبت به گروه کنترل نشان دادند. علاوه براين در  يک فراتحليل همه جانبه نيز رابينسون، اسميت ، ميلر و برانل،  به بررسي تاثير 23 مداخله شناختي- رفتاري که در طول 25 سال پيش از آنان بر روي رفتارهاي پرخاشگرانه و تکانشوري- بيش فعالي در کودکان و نوجوانان صورت گرفته، پرداخته و اندازه اثري برابر با 74/0 تا 89/0 براي اين مطالعات گزارش کردند. به عبارت ديگر آزمودني ها پس از درمان با انواع مداخلات رفتاري- شناختي مانند آموزش ابراز وجود، آموزش کنترل خشم و آموزش خودگويي هاي مثبت، کمتر در رفتارهاي پرخاشگرانه درگير شده و تکانشوري کمتري از خود نشان مي دادند.

ديدگاه يادگيري اجتماعي

در اين ديدگاه منابع برانگيزاننده پرخاشگري کمتر مورد توجه قرار گرفته است و بيشتر بر احتمال وقوع يا عدم وقوع تقويت در محيط و تاثير آن بر پاسخ پرخاشگري تاکيد شده است. بندورا، به عنوان جلودار اين ديدگاه معتقد است که بيشتر رفتارهاي کودک از خلال تقليد کم و بيش مستقيم الگوي والديني با همسالان شکل مي گيرد. والترز و بندورا، در انتقاد از نظريه ناکامي-پرخاشگري بيان داشته اند ، اگرچه ناکامي به عنوان منع تقويت مثبت با افزايش انگيزشي که در تشديد موقعيت يک پاسخ منعکس مي شود، مرتبط است اما اهميت پاسخ اجتماعي اوليه فرد ناکام شده يعني شيوه هاي تقويت و الگوبرداري از پيش تجربه شده مبتني است. در اين ديدگاه پرخاشگري فرد به موقعيت هايي مانند تجربه هاي گذشته، تقويت کننده هاي کنوني تسهيل کننده پرخاشگري و متغيرهايي که افکار و ادراک هاي فرد را شکل مي دهند وابسته است. در واقع پرخاشگري توسط مشاهده يا تقليد آموخته مي شود و هرچه بيشتر تقويت شود احتمال وقوع آن نيز بيشتر مي گردد. در اين نظريه ناکامي پرخاشگري کساني را بر مي انگيزاند که ياد گرفته اند در برابر موقعيت هاي ناکام کننده رفتار و بازخوردهاي پرخاشگرانه نشان دهند .

منبع

افتخاری،فرزانه(1392)، اثر درمان فراشناختي در افزايش عزت نفس و کاهش پرخاشگري نوجوانان بزه کار،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0