مبانی و مفاهیم انگیزش
انگیزش
در فرهنگ روانشناسی انگیزش اصطلاحی است که تنها بر باعث ها و انگیزه های ذاتی یا درونی اطلاق می شود. انگیزه به معنی سبب، باعث، علت ، آنچه که کسی را به کاری برانگیزاند. اصطلاح انگیزش ازفعل لاتین به معنی حرکت دادن مشتق شده است. عناصراصلی مورد نظر پژوهشگران و متخصصان دربارۀ انگیزش دراین تعریف پوشش داده می شود: انگیزش فرایندی است که طی آن فعالیت هدف محوربرانگیخته وحفظ می شود.
انگیزش یک فرایند است و نه یک فرآورده ؛ محصول. ما نمی توانیم انگیزش را مستقیما مشاهده کنیم، اما می توانیم آن را از رفتارهایی مانند انتخاب تکالیف، تلاش، استقامت و گفتار استنباط کنیم. انگیزش نیازمندفعالیت جسمانی یا ذهنی است. فعالیت جسمانی تلاش ، پشتکار و سایر اعمال آشکار را در برمی گیرد. فعالیت اعمال شناختی مانند طراحی، تمرین و تکرار، سازمان دهی، نظارت، تصمیم گیری ها، حل مسائل و سنجش پیشرفت را به عنوان یک فرایند شامل می شود. فرایندهای انگیزش مانند انتظارات، اسنادها وعواطف به مردم کمک می کنند تا بردشواری ها غلبه کنند و انگیزش را استمراربخشند .
نظریه های انگیزشی
بیشتر نظریه های اولیه انگیزشی رفتاری بودند و بر این اساس انگیزش را در قالب اعمال تعریف و علت های آن را در محیط جستجو می کردند . دیدگاه های شناختی معاصر ، فرایندهای ذهنی بنیادین دخیل در انگیزش و چگونگی تاثیر پذیری آنها از عوامل محیطی و شناختی را مورد بررسی قرار می دهند . دیدگاه های اولیه انگیزش آن را در چهار چوب خاص ؛ میل ، خواستن ، هدف و اراده ؛ علم استفاده از خواست تعریف می کردند . سایر نظریه های ابتدایی بر نقش غرایز یا ویژگی های نهادی ذاتی ،که خود را در رفتار نشان دهند تاکید می ورزیدند در حوزه روان درمانی فروید ، انگیزش را انرژی فیزیکی تلقی کرد. تولمن بر رفتار گرایی هدفمند یا رفتار هدف گرا تاکید کرد . نظرات وی در مورد انتظارات و آموختن ، طلیعه مهم ، پیش درآمد نظریه های شناختی بود.برخی نظریه ها انگیزش را به سطح برانگیختگی هیجانی پیوند زده اند . نظریه جیمز لانگه ادعا می کند که هیجان نتیجه رفتار بوده وادراکات فرد از پاسخ هایی که به موقعیت های برانگیزاننده می دهد به دنبال رفتار هیجانی می آید.
محور نظریه های هماهنگی شناختی بر تعادل حیاتی است این نظریه ها فرض می کنند که انگیزش حاصل ، برآیند ارتباط های بین رفتار ها و شناخت هاست نظریه تعادل هایدر و ناهماهنگی شناختی فستینگر نظریه های هماهنگی شناختی هستند. نظریه های انسان گرایانه و صفات روانشناختی بر تفاوت های کیفی ، ذاتی در فرآیند های روانشناختی تاکید می ورزند که از طریق رشد و تجربه به وجود می آیند. کارل راجرز ، روانشناس انسان گرا ، درمان مراجع محوری را ایجاد کرد. راجرز معتقد بود که نیروی برانگیزاننده محور در زندگی انسان ها گرایش شکوفا شدن یا فرایند جاری رشد شخصی و رسیدن به کلیت است . مردم به توجه و احترام مثبت و حرمت نفس نیاز دارند و عنصر اصلی در رشد هر دوی آنها دریافت توجه و احترام مثبت نامشروط است. در تعلیم و تربیت ، وظیفه آموزش دهنده تسهیل آموختن از طریق تدارک و تنظیم منابع ، کمک به آموزندگان برای تعیین اهداف ، و ایجاد احترام و جو مثبت است نظریه راجرز کاربرد قراردادها، روش های پرسشگری و فراهم کردن فرصت برای خود ارزشیابی را پیشنهاد می کند.
نظریه های انگیزش درون چهار چوب ها یا الگو های فرانظری بزرگتری قابل طبقه بندی هستند که دارای مشخصه های برجسته و معرف ، و استعاره های هستند که برای تبیین رفتار از آنها استفاده می کنند الگوی ماشینی نگر قوانین علم را منعکس کرده ، کاهش گرایانه و افزایشی بوده تغییرات در رفتار را پیوسته تلقی و از استعاره ماشین به عنوان مثال استفاده می کنند. الگوی اندام واره ای از اصول رشد انسان مشتق شده ، غیر کاهش گرایانه و چند وجهی بوده ، تغییرات را ناپیوسته تلقی کرده و از استعاره رشد موجود زنده بهره می گیرد .
الگوی موقعیتی بر پایه تعادل بین شخص و محیط بنیان نهاده شده ، غیر کاهش گرایانه و غیر افزایشی است ، بر اساس آن بیشتر تغییرات نامستمر بوده و از طریق استعاره رویداد تاریخی توصیف می شود. موقعیت گرایی نفوذ فزاینده ای در حوزه انگیزش پیدا کرده است . علاوه بر این بیشتر انگیزه ها ، امیال ، ادراکات و احساسات ، و شخصیت آدمی در اثر آموختن شکل می گیرند . آموختن ارتباط بسیار نزدیکی با رفتار و اعمال موجود زنده دارد . اغلب انگیزه ها اکتسابی بوده و تابع قوانین آموختن می باشند .
به گفته ی شهرآرای ، بیشتر متخصصان موافقند که وجود انگیزش از شاخص های رفتاری قابل استنباط است. یک شاخص، انتخاب تکلیف یا علائق است و بعدی تلاش است و پشتکار و کوشش مستمر و پیشرفت آموزندگان شاخصهای دیگری به شمار می روند. وقتی آموزندگان انتخابی می کنند، این انتخاب آنها نشان دهنده ی وضع انگیزشی و نشانگر علاقه ی آنها است. آموزندگان برانگیخته برای آموختن تلاش ذهنی بیشتری صرف کرده وراهبردهای شناختی رابه کار می گیرند. آموزندگان برانگیخته برای آموختن باید در انجام تکالیف پشتکار و استمرار داشته باشند، به ویژه زمانی که با موانع ومشکلاتی مواجه می شوند. چون آموختن اساسا کاری زمان براست وهمیشه به موفقیت منجر نمی شود.
بنابراین پشتکار بیشتربه فعالیت های بیشترمی انجامد وازاین بابت پشتکار داشتن آموزنده که نشان دهنده انگیزه ی بالای وی برای آموختن است، حائز اهمیت است. پیشرفت آموزندگان بصورت غیرمستقیم نشان دهنده انگیزش آنها است. وقتی آموزندگان گذراندن دوره ی آموزش تغذیه را از روی علاقه انتخاب می کنند تلاش خودرا افزایش می دهند، در پیگیری و مراجعات خود مداومت دارند، پیشرفت شان بصورت بهبود در عملکردشان کاهش وزن، نمایان می شود. نکتۀ مهم این است که انگیزش با آموختن و عملکردرابطۀ متقابل دارد، یعنی انگیزش برعملکرد و آموختن تأثیر گذارده وآنچه آموزندگان انجام می دهند ویاد میگیرند برانگیزش آنها دارد.
رابطه ی انگیزش وآموختن:
بنابراین هرگونه آموزشی باید بر نیاز ها و انگیزه های اساسی و فرعی در دانش آموزان مبتنی باشد و رغبتهای آنها را برای آموختن برانگیزد . وجود انگیزه نه تنها برای آغاز یادگیری ضروری است بلکه برای ادامه و تقویت آن و حل مسائل و مشکلاتی که پیدا می شود و کاربرد آموخته ها در اوضاع تازه نیز ضرورت دارد و بدین سبب که انگیزه قوی دقت و تمرکز فعالیت ذهنی را زیاد می کند ، پیدایش خستگی را به تاخیر می اندازد و پذیرش راهنمایی را در یادگیرنده بیشتر می کند . به این ترتیب انگیزه یا محرک شرط ضروری هر گونه یادگیری است.
آموزشیاران می توانند به شیوه های بسیاری روی انگیزش آموزندگان تاثیر بگذارند :
یک روش مهم ، از طریق برنامه ریزی و تصمیم گیری است ، برخی از مدل هایی که برای برنامه ریزی توسط آموزشیاران پیشنهاد شده اند ، تجویزی هستند ، و توضیح می دهند آموزشیاران باید برای کمک به آموختن آموزندگان چه بکنند . در سایر مدل ها ، برنامه ریزی با تصمیمات آموزشیاران در باره نوع فعالیت های یادگیری که قرار است به کار روند شروع می شود. در این مدل ها ، اهداف تعیین شده با فعالیت ها در می آمیزند. در حال حاضر، بسیاری از محققان به بررسی فرایند های تفکر آموزشیاران ، قبل ، در حین ، و پس از تدریس می پردازند در این دیدگاه ، برنامه ریزی و تصمیم گیری به مرحله پیش از تدریس محدود نمی شوند بلکه در شروع کار موقعیت و محتوایی را که قرار است تدریس شود در نظر می گیرند . برنامه ریزی آموزشیاران به شدت تحت تاثیر مشخصات آموزندگان است، و ملاحظات انگیزشی در تصمیم گیری از اهمیت برخوردارند.
استفاده از الگو نیز روی انگیزش آموزندگان اثرات مهمی دارد . الگو ها اطلاعات مشاهده ای را برای آموزندگان فراهم می کنند، تا آنها این اطلاعات را برای ارزیابی خودکار آمدی خویش به کار گیرند، و در آنها این انگیزش را ایجاد می کند تا خودشان انجام کار امتحان کند. وجود چند الگو تواند روی انگیزش آموزندگان تاثیر بگذارد، برای برخی از آموزندگان به نمایش درآوردن رفتارهایی که برای مقابله با سختی ها به کار می روند مفید است.
تعامل آموزشیاران ، آموزندگان اثرات مهمی روی انگیزش دارند یک عملکرد مهم آموزشیاران ، دادن انواع مختلف بازخورد است . تعاملات آموزشیار– آموزنده معمولاً شامل تحسین و انتقاد هستند. تحسین ، نوعی تقویت کننده مثبت است هر چند تحسن معمولاً انگیزش را تسهیل می کند . انتقاد ملایم می تواند ایجاد انگیزش کند ، ولی در صورتی که انتقاد شدید باشد اثر آن کم می شود . دادن کمک ناخواسته راه دیگر تعامل آموزشیار با آموزنده است . کمک می تواند مشکلات را برطرف کند و آموزندگان را از پیشرفت خویش مطلع سازد، امری که انگیزش را افزایش میدهد.
اخیراً پیشنهاد های فراوانی برای ایجاد کلاس های ساختار گرا ارائه شده است، ده اصل کلی وجود داردکه عبارتند از ایجاد اراده و اختیار ، تشویق تعامل ، تسهیل همکاری ، استفاده از تکالیف اصیل ، به راه انداختن مباحثات مستمر ، دادن تمرین ، استفاده از ابزار ها ، خلق اشیاء و مصنوعات ، فراهم کردن داربست و ایجاد فرهنگ احترام به دیگران ، که به تسهیل شناخت و انگیزش آموزندگان کمک می کنند. اثرات خانواده ، فرهنگ و اجتماع نقش مهمی در رشد ، پیشرفت و انگیزش آموزندگان دارد و نتیجه عمل و خود کارآمدی آنهارا تحت تاثیر قرار می دهد.
منبع
محمدی،رقیه(1394)، سودمندی یک دوره آموزش تغذیه به منظور کاهش وزن ،افزایش آگاهی تغذیه ای ، تغییرنگرش وافزایش انگیزه برای زندگی سالم،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه الزهرا
از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید