مباحث نظری در باب سازه ی تاب آوري

صفت تاب آوری به عنوان گرایش به تعدیل و مدیریت مؤثر پاسخ های فرد در برابر تقاضاها و استلزام های متغیر محیطی و نیز داشتن توانایی بهبودی مؤثر در شرایط استرس­زا توصیف شده است.  پژوهش­ها نشان داده­اند که تفاوتهای فردی در صفت تاب آوری پیش بینی کننده توانایی بهره برداری از هیجان های مثبت به هنگام مقابله با تجربه­های هیجانی منفی است. همچنین افراد تاب­آوری از راهبردهای مقابله­ای دیگری از هیجانهای مثبت می­تواند به طور موقتی حوزه­ها و میدانهای فکری افراد را توسعه داده و توجه منعطف را فراهم کنند که به تبع آن بهزیستی فرد نیز افزایش می­یابد.

تعریف تاب­آوری

تعاریف اخیر از تاب­آوری متغیر و مشکل­زا هستند. برخی تاب­آوری را به عنوان یک صفت یا ویژگی مشخص تعبیر کرده­اند، درحالی که دیگران آن را به عنوان يك صفت يا ويژگي مشخص تعبير كرده اند، در حالي كه ديگران آن را به عنوان يك فرآيند تحولي فرا رونده كه سازگاري مثبت در شرايط سخت و دشوار را باز مي نماياند تلقي كرده اند. ترشي و كيلر بروكس تاب آوري را به عنوان«ظرفیت کودک در مدارای مؤثر با استرس و فشار مقابله با چالشهای روزمره، بازگشت از ناامیدی­ها، اشتباهات، ضربه­ها، و مصائب به ایجاد توسعه اهداف روشن و واقع­گرایانه، حل مسائل، تعامل راحت با دیگران و رفتار توام با احترام و وقار با خود و دیگران و نیز به عنوان “توانایی برخورد با چالش های زندگی همراه با اطمینان، هدفمندی، مسئولیت پذیری، همدلی، و امید و متفکرانه”  تعریف کرده اند.

یک متغیر مهم در نظریه پیشگیری متمرکز بر عوامل خطرساز در سالهای اخیر تمرکز بر تاب­آوری است. تاب آوری به عنوان یک مفهوم مرتبط با حوزه­های پیشگیری در رشد نوجوانان در مطالعات طول گارمزی و استرتیمن و مایکل راتر و سایر پژوهشگران مطرح شد که ویژگی­های رشدی کودکان و نوجوانان را مورد بررسی قرار داده­اند.ماستین پس از مطالعات گسترده در حوزه تاب­آوری در کودکان و نوجوانان به این نتیجه رسید که برنامه­های پیشگیرانه در حوزه سلامت روان که بر بعد مثبت آن تمرکز داشته باشد. علاوه بر ارتقاء سلامت روان افراد می­توان ارتقاء سلامت جامعه را به طور کلی نیز دربرداشته باشند.دولین تاب­آوری را به عنوان انطباق موفق و سازگارانه علیرغم وجود خطرات و ناملایمات تعریف می کند.

ماستن، بست و گارمزی تاب­آوری را به عنوان فرآیند، ظرفیت یا نتیجه انطباق موفق با وجود شرایط چالش یا تهدید کند. اسمیت “تاب­آوری  را به عنوان فرایندی که به آگاهی قوی و محکم” منجر می شود تعریف کرده است. اما تاب­آوری روانشناختی ممکن است به صورت عملیاتی به عنوان آگاهی قوی و محکم تعریف شود، یعنی این باور که فرد می­تواند با استقامت تکالیف مربوط به هدف را در میان چالش­های متغیر و موقعیت­های دشوار و ناگوار پیگیری کند و انجام دهد. وینسلو، ساندلر و ولیچیک تاب­آوری را “دست یابی کودک به نتایج تحول مثبت و اجتناب از نتایج غیرانطباق در شرایطی که به طور قابل ملاحظه دشوار و فلاکت بار است” تعریف کرده­اند.

این تعریف سه مفهوم اصلی مصیبت یا فلاکت، نتایج مثبت و منابعی که دست­یابی به نتایج مثبت را تحت شرایط سخت و دشوار فراهم می­کند را شامل می­شود. مصیبت یا شرایط سخت به رابطه بین کودکان و محیط شان اطلاق می­شود که در آن ارضای نیازهای اساسی و تحقق اهداف بنیادی تهدید می­شود یا انجام موفقیت آمیز تکالیف تحول مناسب با سن مختل می­شود مصائب با شرایط سخت می­تواند در حوزه­های فردی و مانند آسیب­های خانوادگی مانند طلاق، سازمانی و جامعه مانند (فقر، تبعیض، بی نظمی و خشونت) اتفاق بیفتد. بخشی از مطالعات تاب­آوری بر شناسایی منابعی که وقوع و حصول نتایج مثبت و منفی به صورت به هم پیوسته و مرتبط به هم مفهوم سازی شده است که تحقق و انجام موفق تکالیف تحولی و نیز اجتناب از مشکلات و مسائل هیجانی- رفتاری و اختلالهای ذهنی را شامل می­شود. منابع در حوزه­های فردی، خانوادگی، سازمانی و جامعه از طریق بهبود و ارتقاء فرایندهای انطباق مؤثر و نیز کاهش مواجهه کودک با شرایط سخت و مصائب موجب تسهیل نتایج مثبت می شوند منابع فردی، مهارتهای شناختی- هیجانی و رفتارهای مانند توانایی شناختی بالا، خود تنظيم­گری و تلاشهای مقابله­ای مؤثر را شامل می­شود. این منابع حفاظتی مهم همراه با منابع خانوادگی و اجتماعی نقش اساسی در تأمین سلامت و افزایش تاب آوری افراد در مواقع فشارزا ایفا می کنند.

سیر تاریخی و فرآیند تحولی تاب­آوری

کودکان و نوجوانانی که تحولشان توسط فقر، طرد، بدرفتاری، جنگ، خشونت، یا مواجهه با سرکوب نژادپرستی و تبعیض تهدید می­شود چگونه موفق می­شوند، وقتی که والدین آنها توسط سوءمصرف مواد، بیماری روانی یا بیمار جسمی جدی و بیکاری و فقر شدید ناتوان می­شوند، چه چیزهای از آنها محافظت می­کنند؟ و پدیده تاب­آوری را در مورد کودکانی که با وجود چالشهای جدی و شدید در تحولشان موفق می­شوند چگونه تبیین کنیم؟ برای پاسخ به این پرسش­ها و احتمالاً پرسش­های دیگر مطالعه علمی تاب­آوری حدود 4 دهه پیش زمانی شکل گرفت که پژوهشگران پیش رو به پدیده انطباق در میان گروه های از کودکان که به عنوان افراد در معرض خطر پدیدآیی آسیب شناسی روانی بعدی به حساب آورده شده بودند توجه کردند.

موج مطالعات تحولی تاب­آوری :

موج اول : از یک نظر گاه تاریخچه­ای اولین موج بررسی تاب­آوری بر تغییر الگو از توجه به عوامل خطرزایی که منجر به مشکلات روانشناختی شده به شناسایی توانایی­های یک فرد متمرکز بود. ویژگی و فرض تاب آوری این است که افراد توانایی های را دارا هستند که به آنها کمک می­کند تا علیرغم شرایط ناگوار به بقاء خود ادامه دهند. اینکه تاب­آوری نوعی یادگیری است یا بخشی از ماهیت ژنتیکی فرد است، موضوعی است که محققان در حال بررسی آن هستند، ویژگی­های تاب­آوری همچنین به عنوان عوامل محافظتی و دارایی های تحولی نیز در نظر گرفته شده است. در اين ارتباط مطالعه اولیه­ای که در اکثر ادبیات تاب­آوری مورد اشاره قرار می­گیرد کاری است که توسط ورنر و اسمیت انجام شد و طی آن یافته­های یک مطالعه بلندمدت 30 ساله گزارش گردید. ورنر مطالعه خود را در سال در میان کودکانی آغاز کرد که در معرض چهار گروه از عوامل خطرزایی محیطی قرار داشتند. تقریباً 200 نفر از 700 نفر که مورد مطالعه در معرض فشار قبل از تولد فقر بی­ثباتی روزانه و مشکلات شدید سلامت روان بودند وی مشاهده کرد که 72 نفر از 200 کودک علیرغم عوامل خطرزا کارکرد مناسبی داشتند در این ارتباط ورنر ویژگی­های تاب­آوری که با این افراد کمک کرده بود که علیرغم تجربه عوامل خطرزا بودن مشکل باقی بمانند دسته­بندی کرد.

پدیده شناسی ورنر شامل ویژگی­های فردی از قبیل مؤنث، تنومند، از نظر اجتماعی مسئول، سازگار و متحمل بودن، پیشرفت گرایی، قدرت کلامی و عزت نفس بود. وی همچنین بر این اعتقاد است که یک محیط مراقبتی (بیرون و درون خانواده) به فرد کمک می­کند تا شرایط ناگوار را راحت­تر پشت سر بگذارد. همچنین راتر نیز مطالعاتی همه گیرشناختی را در شهر لندن و جزایر اطراف انجام داد. دریافت که یک سوم افراد علیرغم تجربه عوامل خطرزا تاب­آور بودند. برخی از ویژگی­های تاب­آوری که راتر طی مطالعات خود به آنها دست یافت عبارت بودند از داشتن خوی نرم، مؤنث بودن، فضای مثبت مدرسه، تسلط بر خود، خودکارایی، مهارتهای برنامه ریزی و یک رابطه گرم و نزدیک با بزرگسال. در همین ارتباط نورمن و گارمزی و همکارش مطالعاتی را به منظور بررسی کژکاری در کودکان دارای والدین اسکیزوفرنیک از سال انجام دادند. این پژوهشگران دریافتند که این کودکان نه تنها ناسازگار نشدند بلکه افرادی گرم و صلاحیت­دار شدند. معیار اطمینان گارمزی عبارت بود از مؤثر بودن در کار، بازی، دوست داشتن، انتظارات بالا، دیدگاه مثبت، اعتماد به نفس، کانون کنترل درونی خود نظم­دهی مهارتهای مشکل گشایی، مهارتهای تفکر انتقادی و شوخ طبعی سه عنصر تاب­آوری از دیدگاه گارمزی عبارت بود از آمادگی شخصیتی، محیط خانوادگی حمایتی و سیستم حمایتی خارجی.

پس از گارمزی و تحت نظر بنسون یک مؤسسه پژوهشی پیمایش را بر روی 350000 دانش آموز پایه 6 تا 12 ساله در 600 محله طی ساله های 1990 تا 1999 انجام داد. این گروه ابتدا 30 دارای تحولی شناسایی کرده که افراد جهت کارکرد بهینه در زندگی دارا بودند. ولی با تداوم مطالعات این دارایی ها تحولی به 40 عدد رسیدند این دارایی ها به دو گروه تقسیم شدند. عوامل بیرونی شامل دریافت حمایت (از خانواده، بزرگسال، همسایه­ها و مدرسه) یک حس قدرت و اختیار دادن (ارزش­گذاری) آگاهی از مرزها و انتظارات و استفاده سازنده از زمان عوامل و دارایی های درونی شامل تعهد آموزشی (انگیزش پیشرفت) ارزشهای مثبت (مراقبت، صداقت، مسئولیت، امانت) شایستگی های اجتماعی و یک هویت مثبت (عزت نفس، حس هدفمندی، و کانون کنترل درونی). در همین ارتباط برنارد پس از یک بررسی جامع پیشینه پژوهش تاب­آوری بیان می­دارد که پژوهش های انجام شده در سراسر دنیا نشانگر این موضوع هستند که حداقل 50 درصد و معمولاً 70 درصد از کودکان در معرض عوامل خطرزا در آینده نه تنها از نظر شاخص های اجتماعی موفقند بلکه افرادی هستند مطمئن شایسته و مراقب.

اخیراً نیز در ادبیات پژوهش روانشناسی مقالاتی ارائه شده است که توصیف کننده توانمندی ها و ویژگی­های مشخص کننده حالات سلامت روانی هستند. در این ارتباط یکی از شماره­های مجله روانشناسی آمریکا به توصیف ویژگی­های بهینه یا آنچه که حالات تاب­آوری نامیده می­شود پرداخته است. کیفیات تاب­آوری که در این شماره توصیف شده است عبارتند از شادکامی آسایش ذهنی و خوش بینی. فعالیت های ارزشمندی که طی موج اول بررسی تاب­آوری صورت گرفت به شناسایی ویژگی­های تاب­آوری منجر گردید که به افراد کمک می­کند تا از شرایط ناگوار بدون آسیب خارج شوند. فهرست ویژگی­های حالات، شرایط و امتیازاتی که به تاب­آوری منجر می­شوند در ادبیات پژوهشی بیشمار هستند پس از این جهت پژوهشی از شناسایی به پرورش این ویژگی­ها تغییر کرد.

موج دوم: بررسی تاب­آوری تلاشی بود جهت پاسخ به این پرسش که حالات تاب­آوری چگونه کسب می­شوند. فلاج به نقل از ریچاردسون بر این عقیده است که حالات تاب­آوری طی یک فرایند شکست و انسجام مجدد بدست می­آید.  یک فرایند با جزئیات بیشتر در زمینه کسب حالات تاب­آوری به عنوان کارکردی از انتخاب هشیار و ناهشیار بوسیله ریچاردسون و همکاران 1990 مطرح گردید. ریچاردسون مدلی را ارائه می دهد که طی آن فرد یا گروه از میان مراحل تعادل زیستی روانی معنوی تعامل با فوریت های زندگی از هم گسیختگی، آمادگی برای انسجام مجدد و انتخاب برای انسجام مجدد بصورتی تاب­آورانه، برگشت به تعادل یا فقدان می­گذرد.

به موجب مدل تاب­آوری، افراد این فرصت را می­یابند که از میان از هم گسیختگی برنامه­ریزی شده یا واکنش به رخدادهای محیطی بصورت هشیار یا ناهشیار پیامدهای از هم گسیختگی را خود انتخاب می­کنند. انسجام مجدد تاب­آورانه به انسجام مجدد یا تطابقی گفته می­شود که بر رشد و آگاهی درک خود و قدرت افزایش یافته حالات تاب­آوری منجر می­شود. توصیف تاب­آوری وقتی شروع می­شود که فرد در نقطه­ای از زمان خود با موقعیتش در زندگی تطابق داده است استفاده از واژه تعادل زیستی روانی معنوی به منظور توصیف حالات تطابق یافته ذهن، بدن و روح است. تعادل زیستی روانی معنوی زمانی است که فرد بصورتی جسمی، روانی و معنوی خود را با مجموعه­ای از شرایط خوب یا بد تطابق داده است.

انسجام مجدد تاب­آورانه عبارت است از تجربه بینش و رشد از طریق ازهم گسیختگی این یک فرآیند تجربه درون نگرانه در شناسایی، دستیابی و پرورش حالات تاب­آوری است. انسجام مجدد تاب­آورانه به شناسایی و تقویت حالات تاب­آوری منجر می­گردد.  انسجام مجدد ناکارآمد وقتی رخ می­دهد که فرد به موارد رفتار تخریبی یا سایر ابزارهای ناکارآمد فوریت های زندگی پناه می­برد. برخی از این نظام های انطباقی در حوزه روانشناسی تحولی به خوبی مورد مطالعه قرار گرفته است.که تحول روابط  دلبستگی،  تحول اخلاقی، نظام های خود تنظیم گری برای میزان کردن و تنظیم هیجان، برانگیختگی و رفتار نظام انگیزش و نظام های عصبی رفتاری و پردازش اطلاعات که مهم ترین آنها هستند، تأثیر نظریه نظام های تحولی در مدل های چند  علتی و پویا از تاب آوری که مشخصه موج دوم کارهای مطالعاتی است، روشن است. موج دوم  نظریه و پژوهش در زمینه تاب آوری اغلب زمان نظریه تحولی سیستم ها را شامل می شود؛ و با مفاهیمی مانند مسیرهای تحولی، و روندهایی که مدلهای پویا، تعاملی، متقابل، چند علیتی و چند سطحی که در نظریه تحولی سیستم های معمول هستند، سروکار دارد.

تعادل زیستی روانی اجتماعی به طور معمول از سوی عوامل درونی و بیرونی، فشارزاها، شرایط ناگوار فرضها و سایر اشکال تغییر، و مورد هجوم قرار می­گیرد. اثرگذاری این عوامل به حالات تاب­آوری و انسجام­های مجدد تاب­آورانه قبلی بستگی دارد. در واقع تعامل بین فوریتی­های زندگی و عوامل محافظتی است که تعیین می­کند که از هم گسیختگی رخ خواهد داد یا نه.انسجام مجدد می­تواند به صورت های تاب­آورانه تلاش برای برگشت به تعادل زیستی- روانی- اجتماعی انسجام مجدد، همراه با خسارت و انسجام مجدد ناکارآمد باشد. بهبودی همراه با خسارت بدین معنی است که افراد به خاطر فشار فوریت های زندگی انگیزه، امید و کشش خود را از دست می­دهند. جنبش تاب­آوری این باور را مطرح می­کند که تاب­آوری و انسجام مجدد تاب­آورانه بیشتر یک رشد یا تطابق بواسطه از هم گسیختگی است تا بهبود یافتن، کارکرد قبلی را بازیافتن بدین ترتیب می­توان چنین پنداشت که تاب­آوری فرا نظریه­ای است که نظرات افرادی چون پیاژه و کلبرگ را در برمی­گیرد.

موج سوم نظریه تاب­آوری: انسجام مجدد تاب­آورانه برای رشد به انرژی نیاز دارد. و طبق نظریه تاب­آوری منبع این انرژی یک منبع معنوی و ذاتی است. یکی از عبارات نظریه تاب­آوری این است که نیروی در درون هر فرد وجود دارد که او را به سوی خودشکوفایی، نوع دوستی، فرد و هماهنگی سوق می­دهد، این نیرو یک منبع معنوی دارد. پرسشی که به موج سوم بررسی تاب­آوری منجر گردید عبارت بود از اینکه منبع انرژی یا انگیزشی که به انسجام مجدد تاب­آورانه منجر می­شد چیست و کجاست؟

موج سوم نظریه و پژوهش در حوزه های تاب آوری بر مداخله برای پرورش و تقویت تاب آوری تاکید می کند با وجود این، شناخت بهتر فرآیندهای واسطه ای و تعدیل کننده از مراحل  و شرایط لازم کارهای مداخله ای است در آغاز مشکل از طرح های مداخله ای مبتنی بر نظریه هدایت شده توسط نظریه بکار گرفته شد و با تعداد قابل توجه و فزآینده ای موج سوم پژوهش های از مطالعات آزمایشی برای آزمون نظریه تاب آوری استفاده گردید. مطالعه مداخله چند وجهی برای پیشگیری یا کاهش رفتارهای پرخطر، بزهکاری و دیگر مشکلات کودکان طراحی شده است. همچنین مداخله های مربوط به اوایل کودکی برای افزایش شانس دستیابی به تحول شایسته در کودکانی که در فقر یا محرومیت رشد می کند طراحی شده است. در این مداخله ها  برای بهبود موفقیت در تکالیف تحول به طور همزمان کاهش خطر رفتارهای مشکل دار راهبردهای چندگانه طراحی می شود.  با وجود این، هنوز کارهای زیادی وجود دارد که باید انجام شود تا فرآیندهای متعددی مانند واسطه تعدیل کننده ارتقاء بخش و جبران کننده، به قدر کافی خوب شناخته شوند تا بتوان آن را به طور خیلی مؤثر و کارآمد دستکاری کرد و کودکان جامعه را از سودمندی های آن برخوردار نمود.

الگوهای نظری تاب آوری

مدل های کنش وری انطباقي تاب آوری: نظریه ها دربارة تاب آوری به عنوان یک سازه انطباق از نظر مفهومی می تواند به صورت دو الگوی  نسبتاً متمایز  تقسیم شوند، اول الگوی مبتنی بر  دیدگاه روان تحلیل گری دربارة کنش وری شخصیت  است. که اساساً توسط بلاک و بلاک مطرح شد و بعدها توسط بلاگ و گرمن در تعریف شان از رابطه بین تاب آوری و هوش در زمینه تاب آوری و خودتنظیم گری در بزرگسالان و کودکان به تشریح و تبیین بیشتر این مفهوم پرداختند. الگوی دیگر بر تحلیل نظرات از یک سو و تعیین و تشخیص متغیرهای شخصی(مانند شایستگی) از سوی دیگر متمرکز شده است. ویژگی های اصلی این الگو شناسایی و تعیین انواع نظام های انطباقی و حفاظتی حائل واسطه ای است که بعنوان واسطه ها و تعدیل کننده بالقوه در روابط بین مواهب یا توانمندی ها، خطرها و نتایج یا پیامدهای شخصی نقش اساسی ایفا می کند، بر این اساس این الگو به عنوان الگوی توانمندی (محافظت کننده) خطر تاب آوری از الکویی پویشی تاب آوری (من) بلاک متمایز می شود.

مدل پویشی تاب آوری : “سازه های مهارگری من و تاب آوری من “در چهارچوب نظریه کنش وری شخصیت و تیپ های شخصیتی بلاک مطرح شده است . مرکز ثقل این نظریه مفهوم انطباق پذیری است. انطباق پذیری با سازه سنتی تر سازگاری متفاوت است و تمایز مهمی بین این دو مفهوم وجود دارد. سازگاری  بیشتر دلالت های اجتماعی دارد. بدین معنی که فرد می تواند چنانچه در امتداد با دنیا آن گونه که هست باشد و بدون علائم بیماری شناخته شود.

این نظریه دربارة انطباق پذیری خیلی مرتبط و نزدیک به همرنگی است. به نحوی که شخص سازگار شده ممکن است ضرورتاً خشنود نباشد این به خاطر حفظ همراهی تا حدی فرد نشانده و  ارام شده است، یعنی شخص سازگار شده ضرورتاً اطمینان پذیر نیست. از نظر مفهومی خوب سازگار و منطبق شدن به معنای انطباق پذیر بودن و سلامت روانشناختی خوب نیست در مقابل با دیدگاه سنتی مفهوم سازی بلاک دربارة انطباق پذیری ارتباط نزدیکی با سازه های نظری اصلی در زمینه مهارگری من و تاب آوری من که درجه تعادل و تنظیم ساختارهای من را منعکس می کند دارد. این نظریه توکی از نظریه روان پویایی و نظریه لوین دربارة پویایی های حالت انگیزشي است. نظام لوین به مرز بین نظام ها و نیازها و نظام حسی – حرکتی  می پردازد و نحوه جریان اطلاعات بین این نظام ها به پدید آیی و شکل گیری رفتار منجر می شود. دو مفهوم اصلی جریان اطلاعات بین مرز دو نظام را تحت نفوذ و کنترل دارد، که با دیدگاه بلاک و در زمینه مهارگری من و تاب آوری من نیز مربوط هستند.

این مفاهیم کشسای، نفوذ پذیری توانایی ارگانیسم و تعدیل و تنظیم انعطاف پذیری مرز بین انگیزش و رفتار را بازنمایی می­کند و به حرکت آزادانه  مهار (کنترل) تکانه و بیان هیجان مرتبط است، در حالی که تاب آوری عبارت است از کنش کسانی که توانایی ارگانیسم تعدیل و تنظیم انعطاف پذیری مرز بین انگیزش و رفتار را بازنمایی می کند و حرکت آزادانه مهار (کنترل) تکانه به هیجان مرتبط است، به عبارتی تاب­آوری عبارتند از کنشی که توانایی ارگانیسم در تنظیم بیان هیجان و تکانه مطابق با زمینه موقعیتی و محیطی را بازنمایی می­کند. لذا ارتباط­ها و پیوستگی­های ساختارهای من موجب حفظ عملکرد نظام شخصیت در چهارچوب مرزهای عملی بودن و کارآیی روانشناختی می­شود. به نظر بلاک یک فرد انعطاف­پذیر یعنی کسی که از سلامت روانشناختی واقعی برخوردار است، قادر است تا اضطراب را در سطح قابل تحمل و معقول نگه دارد، تقاضاهای محیطی را برآورده سازد و سطح بهینه بیان تکانه را ادامه دهد. این ارتباط و پیوستگی­های ساختار من کنش وری مؤثر از شخصیت شرایط عادی را حفظ می­کند و پس از آشفتگی و بهم خوردن تعادل آن را دوباره برقرار می­کند. سازه تاب­آوری “من” این سازوکارها و مکانیسم­ها را شامل می­شود. براساس دیدگاه بلاک تکلیف تحول یادگیری کنترل (مهار) تکانه دلالت بر جانشینی ساده بازداری سخت و خشک و با اطلاعات کورکورانه برای ارضای بلاواسطه تکانه ندارد، بلکه درصدد جستجوی تنظیم پویا و طبیعی تعادل بین بیان و مهار (کنترل) توسط من به عنوان کارکردی از ویژگی های مطالبات و تقاضاهای زمینه در شرایط ایده­آل فرد می باشد، که به تعادل سالم بین بیش کنترل و کم کنترل و هدف غایی انسان که عبارت است از تا حد امکان اعمال کنترل کم در صورت ضرورت کنترل دست خواهد یافت.

بلاک و بلاک و بلاک و کرمن این عقیده را مطرح کردند که درجات متغیری از انطباق پذیری وجود دارد و ماهیت پیوستاری توزیع تاب­آوری “من” در جمعیت تصدیق کرده­اند. بنابراین آنها بین افراد انتهای بخش علنی پیوستار هستند و به عنوان من- تاب­آور توصیف می­شوند. افرادی که در نقطه مقابل قرار دارند و به عنوان افراد دارای من شکننده و آسیب پذیر مورد مداخله قرار می­گیرند، با توجه به این که مطالبات استلزام های زندگی نامشخص است، با فقدان قابلیت انطباق عاطفی منفی مواجه می گردند. این اضطراب و تقلا و تلاش برای اجتناب از آن می­تواند جریان اطلاعات بین ساختارهای من و مکانیسم­های زیربنایی کارآمدن انطباق را مختل و آشفته سازد. در نتیجه ممکن است فرد به راه پیشگیرانه اعمال بیش کنترلی یا کنترل کم و نیز کاهش انتخاب­های رفتاری و بروز دلواپسی­ها و نگرانی­های دچار شود. در طرف دیگر فرد دارای من تاب­آور نه تنها اضطراب را به طور مؤثر مدیریت می­کند بلکه فعالانه و با اشتیاق و علاقمندی با دنیا هماهنگ و همساز بوده و عاطفه مثبت نشان می­دهد و با روری باز پذیرایی تجربیات جدید است همچنان که کلانی اظهار کرده است. افراد تاب­آور “دارای احساس دیگری درگیری فعالانه هدفمند و معنادار با دنیا هستند با بصیرت و صاحب چشم انداز و دارای ظرفیت برای روابط باز و گرم با دیگران هستند”.

مدل­های چند سطحی و بوم شناختی تاب­آوری

لاتار و همکاران سه مدل مهم تاب­آوری را از هم متمایز کرده­اند این مدل­ها سه سطحی مدل بوم شناختی، ساختاری و سازمانی را مدل سه سطحی بیان می­کنند، که فرآیندهای حفاظتی و آسیب پذیری در سه سطح اجتماع (همسایه­ها، حمایتهای اجتماعی) عمل می­کند. مدل بوم شناختی، تبادل زمینه مانند فرهنگ و خانواده را در سطح نزدیک به فرد سازمان می­دهد. این سطح در طول زمان با یکدیگر تبادل و تعامل دارند و به تحول پیوسته و انطباق با محیط کمک می­کند. مدل ساختاری سازمانی بر این نظریه متکی است که شایستگی و کفایت به طور پیوسته و منسجم در طول زمان آشکار می­شود و تاب­آوری در این بافت نتیجه انتخاب فرد و خود سازماندهی است.

مدل­های متغیر محور و شخص محور تاب­آوری: مدل­سازی تاب­آوری از هر دو رویکرد متغیر محور و شخص محور استفاده کرده است. ماستن به مطالعات متغیر محور با آزمون رابطه بین متغیرهای پیش­بینی (عامل خطرساز) و متغیرهای نتیجه یا پیامد در تبیین پدیده­های موثر بر تاب آوری پرداخته است. رویکرد متغیر محور سه مدل اثرگذاری را شناسایی کرده­ است. مدل اثرات اصلی، الهام بخش رویکرد و اثرات جبرانی در مداخله­هاست و معتقد است که با فراهم ساختن مواهب و توانمندی کافی می­توان اثرات استرس و عوامل خطر را جبران کرد. مدل واسطه­ای یا غیرمستقیم که در پژوهش تاب­آوری کاربرد وسیعی دارد، بر این دیدگاه متکی است که مجموعه­ای از عوامل محافظت کننده بین خطرات و عوامل خطرساز از یک طرف و نتایج و پیامدها از طرف دیگر نقش واسطه­ای ایفا می­کنند. عوامل محافظت کننده می­توانند در اصل دو قطبی باشد که متضمن آن است که مدل واسطه­ای می تواند تأثیر عوامل خطرساز و نیز تأثیرات بهبودبخشی را در رابطه تاب­آوری تبیین نماید مدل تعامل یا تعدیل کننده بر حضور یک یا چند متغیر تعدیل کننده مانند هوش، نظارت و کنترل والدین رابطه بین خطرات یا عوامل خطرساز و نتایج و یا پیامدها تأکید می­کند.

پژوهش­های شخص محور به تفاوت های اشخاص انطباق­پذیر در شرایط خطر بالا و پایین علاقه­مند هستند. این پژوهشها اغلب طرح های دو راه یا چهارخانه را بکار می­برند که با وجود طرح کلاسیک شخص محور شامل مقایسه بین گروه­های انطباقی و غیرانطباقی، برآمده از نمونه پرخطر یکسان (یعنی طرح دوخانه­ای) و شناسایی عوامل محافظت کننده است. آشکارترین ضعف این طرح شکست آن در ترسیم این فرآیند که در گروه های پر خطر پایین طرح چهارخانه کامل به واسطه این که افراد در خانه غیرانطباقی هستند، در گروه خطر پایین به ندرت وجود تجربه می کنند می باشد. در نتیجه شرایطی که مستن به عنوان پدیده سلول خالی اطلاق می­کند پیچیده­تر می­شود.

مکانیسم های تاب­آوری

نظریه­های فرآیند دوسویه (دوگانه) ذهن، می­تواند شالوده شناخت فرآیندهای مهم و در عین حال بررسی و آزمون نشده مرتبط با تاب­آوری باشد. اصل اساسی این نظریه­ها آن است که رفتار توسط کنش متقابل و پردازش خودکار از یک سو، و ارادی و تحت کنترل بودن از سوی دیگر تعیین می­شود. تاگید و فردریکسون مطرح کرده­اند که نظریه­های فرآیند دوجانبه می­توانند اطلاعات مهمی را درباره ماهیت خودکار و ارادی و کنترل شده تاب­آوری فراهم سازند. در افراد تاب­آور، پرورش هیجانهای مثبت به هنگام مقابله می­تواند یک رفتار خود بخودی و غیرارادی باشد، درست شبیه هر رفتار یا مجموعه­ای از کنش­های متوالی که به واسطه تکرار به صورت خودکار و غیرارادی درآمده­اند. همراه با این فرآیند خودکار، افراد تاب­آور می­توانند در آغاز و شروع کار از هیجانهای مثبت به هنگام مقابله استفاده کنند و به عنوان یک روش راهبردی فعالانه به ایجاد و پرورش هیجانهای مثبت برای مقابله با ناراحتی اقدام کنند. هرچه که این راهبرد در طول زمان بیشتر به کار گرفته شود، راهبرد هشیار می­تواند به صورت خودکار و غیرارادی درآید. مکانیسم دیگر آن است که هیجانهای مثبت ممکن است بر فرآیند تفکر و رفتار با تلاش کم­تر، بویژه در افراد تاب­آور، تأثیر بگذارد.

مکانیسم های روانی  – عصب شناختی  تاب آوری: چارنی، 11 واسطه یا میانجی عصبی شیمیایی، عصبی پروتئینی و هورمونی  ممکن  برای پاسخ روانی زیست  شناختی به استرس شدید را مشخص  کرده است که با تاب آوری و آسیب پذیری ارتباط دارند. در این دیدگاه مکانیسم های عصبی پاداش و انگیزش (لذت، خوش بینی، اثربخشی و سودمندی آموخته شده)، پاسخدهی و حساسیت به ترس (رفتارهای موثر بر وجود ترس) و رفتار اجتماعی انطباقی (نوع دوستی، کارگروهی و پیوند) با صفات شخصیتی هم بسته با تاب آوری رابطه دارند.

تاب آوری و خود تنظیم گری : دیشیون و کانل بیان کردند که خود تنظیم گری نقش مهمی در تحول تاب آوری و شایستگی کودکانی که در محیط های پرخطر زندگی می کنند ایفا می نماید. خودتنظیم گری به عنوان یک عامل تعدیل کننده در تجربه خطرات محیطی  عمل می کند. برای توصیف  نحوه تأثیرگذاری تنظیم گری هیجانی و رفتاری بر رفتار، آیزنبرگ و اسپینارد، نظریه ای را مطرح کرده اند که خود مهارگری، تنظیم گری، هیجان پذیری و تاب آوری را در یک چارچوب به هم وصل می کند. آنها بین دو نوع کنترل یا مهارگری یعنی کنترل واکنشی (فرایندهای کنترلی کمتر ارادی که خودکار، انعکاسی و غیر عمدی هستند) و کنترل تلاشگرانه (فرآیندهای کنترلی ارادی و هدفمند) تمایز قائل می کند.اگر چه  آیزنبرگ و همکارانش زمانی کنترل “من” را به عنوان شاخصه ای از تنظیم گری رفتاری تلفی می کردند، اما حالا عقیده دارند که کنترل “من»  فرآیندهای کنترلی ابتدایی واکنشی و کمتر ارادی را نمایان می کند.

دیگر مولفه های مهم نظریه آیزنبرگ و همکارانش، هیجان پذیری است که به گرایش شدید برای تجربه هیجانهای منفی اطلاق می شود. هیجان پذیری منفی سرشتی و فرآیندهای کنترلی به طور مشترک بر تاب آوری و کنش وری اجتماعی و هیجانی تاثیر می گذارند. مرور پژوهش ها نشان می دهد که کنترل رفتاری، تاب آوری و هیجان پذیری با مصرف دارو و الکل رابطه دارد. کنترل من که از لحاظ مفهومی به کنترل رفتاری نزدیک است، با توانایی به تاخیر انداختن ارضاء و عدم مشکلات درون سازی و برون سازی همبسته است. و تاب آوری “من” که به مفهوم تاب آوری نزدیک است، با خود میان بینی،  افسردگی و مشکلات درون سازی همبستگی  منفی، و با تعامل اجتماعی مؤثر همبستگی مثبت دارد. علاوه بر این، شواهد غیرمستقیم مرتبط با صفات شخصیتی اولیه از این عقیده حمایت می کند که کنترل رفتاری و تاب آوری می تواند آسیب پذیری و سلامت فرد را پیش بینی  کند. تنظیم هیجانها در زندگی روزمره ضروری است. تنظیم تجربه های هیجانی مثبت، بویژه راهبردهای حفظ، تداون و افزایش تجربه هیجانهای مثبت، برای بهزیستی اهمیت ویژه دارند. پرورش هیجانی مثبت در شکل گیری و پدید آیی تاب آوری در برابر رویدادهای استرس زا سودمند بوده و نقش  اساسی ایفا می نماید. تنظیم هیجان به تلاش برای تأثیر گذاری بر این که افراد انواع هیجان ها را چه موقع، چگونه و چقدر تجربه و ابراز می کنند، اطلاق می شود و فرآیندهای تنظیم گری هیجانی می توانند  هشیار یا ناهشیار باشند.

نظریه ایجاد و توسعه هیجان مثبت و تاب آوری :

 نظریه ایجاد و توسعه هیجانهای مثبت، چارچوب ارزشمندی برای شناخت اهمیت کارکردی هیجانهای مثبت، بویژه هنگام مقابله با شرایط و موقعیت های هیجانی منفی، فراهم می کند. همان طور که هیجانهای مثبت در خنثی سازی و مقابله با تجربیات منفی و توسعه افکار و کنش­ها مفید هستند، در ایجاد منابع مهم شخصی، مانند تاب آوری در شرایط و موقعیت های منفی نیز سودمند هستند. تنظیم هیجان ضرورتاً تغییر در کیفیت یا شدت تجربه هیجانی را شامل نمی شود. در بعضی  از شرایط و موقعیت ها، تنظیم گری ممکن است حفظ و استمرار تجربیات عاطفی را در برگیرد. کش دادن تجربه های مطبوع به عنوان یکی از اشکال و روش های شناختی تنظیم گری هیجان برای حفظ، استمرار و نیز گسترش تجربیات هیجانی مثبت به کار می رود. کش دادن شامل آگاهی هشیار و توجه ارادی و آگاهانه، نسبت به تجربیات مطبوع و خوشایند فرد است. مدل نظری کش دادن بیان می کند که هیجانهای مثبت از طریق کش دادن به تجربه خوشایند حفظ و مداوم می شوند، زیرا فرد به عواطف خود توجه می کند و رویدادهای مطبوع و جاری و موجود را درک و احساس می کند و قدر آن را می داند، ضمن این که انتظار رویدادهای مثبت بعدی را دارد و خاطره تجربیات مثبت گذشته را تجدید می کند.

مداخله های متعددی کش دادن تجربه های مطبوع را افزایش می دهند. درمانهای مبتنی بر آرمیدگی و تمرینات مراقبه هدایت شده و بهشیاری موجب بهبودی کش دادن تجربه های مطبوع می شود. خود تنظیم گری به مثابه عامل تعدیل کننده در تحول رفتار ضد اجتماعی کودکان در بازنگری پژوهش ها و ادبیات مربوط به تحول ضداجتماعی و رفتارهای پرخطر در کودکان و نوجوانان، خود تنظیم گیری به عنوان اثر اصلی و نیز به عنوان عامل تعدیل کننده در تحول رفتار ضداجتماعی کودکان ، نقش اساسی ایفا می نماید. مفهوم خودتنظیم گری  به عنوان تعیین اهداف، طراحی، مداومت و پیشتکار در انجام تکلیف، مدیریت محیطی و نیز تعدیل و تنظیم واکنش پذیری رفتاری- هیجانی و توجه توصیف شده است. خودتنظیم گری شامل “راه اندازی یا شروع، اجتناب، بازداری، حفظ و استمرار، یا تعدیل و تنظیم وقوع، شکل، شدت، یا مدت حالات عاطفی درونی، فرآیندهای توجهی، فرآیندهای فیزیولوژیکی وابسته به هیجان، حالات انگیزشی، و یا نتایج و پیامدهای رفتاری هیجان در برآوردن و تحقق انطباق بیولوژیکی وابسته به عاطفه یا انطباق اجتماعی یا نیل به اهداف فردی است”.

تحلیل جنبه های گوناگون خود تنظیم گری در کودکان و نوجوانان تاریخچه مفصل و گسترده در روانشناسی تحولی دارد. تعریف آیزنبرگ و اسپینارد  از خود تنظیم گری به شدت مبتنی بر یک سازه سرشتی و فطری از کنترل تلاش گرایانه است، که توانایی بازداری پاسخ های مسلط به خاطر انجام پاسخ های نیمه مسلط را شامل می شود. کنترل یا مهار اجرایی و عملی توجه، به عنوان شالوده و اساس مهم کنترل تلاشگر و خودتنظیم گری موثر تلقی می شود. مطالعات تصویر برداری عصبی نشان داده است که شبکه توجه اجرایی با خود تنظیم گری هیجان مثبت و منفی درگیر است. کنترل اجرایی توجه برای خودتنظیم گری ارزشمند است، زیرا به فرد اجازه می دهد تا توجه خودشان را از محرک های زیان بخش و ناخوشایند در محیط (یعنی رهایی ارادی) منحرف کند و از آنها فاصله بگیرد. از آنجا که بسیاری از نظام های عصبی که شالوده و بنیان تنظیم گری هیجان را تشکیل می دهند، در خلال نوجوانی رشد و نمو و رسش می یابند، انتظار می رود که تفاوت های فردی در خود تنظیم گری طی نوجوانی نقش مهمی در سازگار روانی – اجتماعی  و تاب آوری نوجوان ایفا نماید. شواهد پژوهشی  نیز نشان می دهند که خودتنظیم گری  با تعاریف و اندازه گیری های مختلف، در تحول و بروز رفتار هیجانی و مهرت های کنترلی (مانند تاب آوری) در خلال کودکی، نوجوانی و بزرگسالی یک اثر اصلی پایدار و معتبر دارد.

به خاطر کنترل تلاشگرانه و سازه وسیع تر خود تنظیم گری که اجتناب از موقعیت ها در مواجهه با پاداش آنی و بالاواسطه را تسهیل  می­کند، این فرض منطقی است که تفاوتهای فردی در خودتنظیم گری و رابطه آن با سرسختی روانشناختی محافطی در برابر محرک های فشارزا خواهد بود. در این روش، خود تنظیم گری  ممکن است به عنوان منبع یا مکانیسم تأثیرگذاری تاب آوری تلقی شود، انتظار می رود که تفاوت های فردی در خود تنظیم گری طی نوجوانی نقش مهمی در سازگاری روانی – اجتماعی  نوجوان ایفا می نماید. نتایج پژوهش گاردنر و همکاران  نشان داد که خودتنظیم گری  از روایی همگرا و هم پرایش با مدل های تحولی رفتار ضداجتماعی نوجوانی برخودار است. نتایج نشان دادند مداخله هایی که موجب افزایش مهارتهای خودتنظیم گری به مثابه منبع یا مکانیسم تاب آوری می شوند، می توانند خطر پیدایش رفتارهای ضداجتماعی را کاهش دهند.

منبع

ابراهیمی، شهلا(1393)، تبیین نقش واسطه ای مهارت های مقابله ای در ارتباط بین سبک های دلبستگی و تاب آوری، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0