مؤلفه هاي هوش معنوي از دیدگاه هاي مختلف

ادواردز، معتقد است که داشتن هوش معنوي بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوي متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظري را نشان می دهد. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسایل معنوي و تمرین هاي مربوط به آن را همردیف دستیابی به هوش معنوي از طریق عبادت و تعمق براي حل مسایل اخلاقی دانست. البته می توان گفت که براي بهره مندي مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظري و عملی لازم و ضروري خواهد بود. به عقیده نازل، هوش معنوي از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودي و متعالی از دیدگاه فرد نسبت به زندگی خود می شود. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد می شود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفته اند و فرد می تواند از این هوش براي چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. همچنین این فرایند قادر است از لحاظ پدیدارشناختی به رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتري بدهد.

هوش معنوي به زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان وابسته بوده و ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودي و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاري را شامل می شود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستري است که به آن نیروي خلاق براي تکامل زندگی می گویند. بنابراین، هوش معنوي چیزي بیش از توانایی ذهنی فرد است و فرد را به ماوراء فرد و به روح مرتبط می کند. علاوه بر این، هوش معنوي فراتر از رشد روانشناختی متعارف است و خودآگاهی حاصل از آن، شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه موجودات می شود .

نوبل، و وگان،  معتقدند مؤلفه هاي هشتگانه اي که نشان دهندة هوش معنوي رشد یافته هستند عبارتند از:  درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداري و تمایل به برطرف کردن نیازهاي دیگران.مک مولن ، نیز معتقد است ارزش هایی مانند شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزي از مؤلفه هاي هوش معنوي هستند. همچنین وي معتقد است بین بصیرت و هوش معنوي رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وي یکی از راههاي افزایش بصیرت را توجه آرامشبخش عنوان می کند. از نطر مولن نگرانی، تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیم گیري روي می دهد.سانتوس ، معتقد است هوش معنوي در مورد ارتباط با آفریننده ی جهان است. وي این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی ؛قوانین طبیعی و معنوي و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف کرده است.ادواردز، معتقد است داشتن هوش معنوي بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوي متفاوت است. این تمایز فاصله ی میان دانش عملی و دانش نظري را مطرح می کند. از این رو، نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوي را هم ردیف دستیابی به هوش معنوي از طریق عبادت و تعمق براي حل مسائل اخلاقی دانست؛ هر چند می توان گفت براي بهره مندي مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظري و عملی لازم است.

آمرام،  معتقد است هوش معنوي شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درك متعادل از ارزش ماده و اعتقاد به بهتر شدن دنیا می شود .

هوش معنوي براي حل مشکلات و مسایل مربوط به معناي زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد و سؤال هایی همانند شغل من باعث تکامل من در زندگی میشود؟ و یا آیا من در شادي و آرامش روانی مردم سهیم هستم را در ذهن ایجاد می کند .

در واقع هوش معنوي بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سؤالات بیشتري را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح می کند.

هم چنین قابل ذکر است که سؤال هاي جدي در مورد این که از کجا آمده ایم ؟به کجا می رویم؟  هدف اصلی زندگی چیست؟  از نمودهاي هوش معنوي می باشند.

دیدگاه ایمونز

  • هوش معنوي نوعی هوش غایی است که مسایل معنایی و ارزشی را به ما نشان داده و مسایل مرتبط با آن را براي ما حل می کنند. هوش معنوي، هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گستره هاي وسیع از نظر بافت معنایی جاي می دهد و همچنین معنادار بودن یک مرحله از زندگی را نسبت به مرحله دیگر مورد بررسی قرار می دهد .
  • هوش معنوي ممکن است در قالب ملاك هاي زیر مشاهده شود: صداقت، دلسوزي، توجه به تمام سطوح هشیاري، همدردي متقابل، وجود حسی مبنی بر این که انسان نقش مهمی در یک کل وسیع تر دارد، بخشش وخیرخواهی معنوي و عملی، در جستجوي سازگاري و هم سطح شدن با طبیعت و کل هستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی.
  • افرادي که هوش معنوي بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاري دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیتهاي روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوي اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاري، فروتنی، دلسوزي و خرد را از خود بروز دهند.

هوش معنوي فهم مسایل دینی و استنباط هاي درست فقاهتی را تسهیل می نماید. به علاوه هوش معنوي می تواند در فهم مسایل اخلاقی و ارزش آن ها به افراد یاري نماید ضمن این که هوش معنوي ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط می سازد و به فرد کمک می کند تا واقعیت را از خیال تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگ هاي مختلف به عنوان عشق، خردمندي و خدمت مطرح است.

دیدگاه فریدمن و مکدونالد

فریدمن و مکدونالد، مؤلفه هاي زیر را براي هوش معنوي بر شمردند:

  • تمرکز داشتن بر معنی نهایی.
  • آگاهی از سطوح چندگانه هوشیاري و رشد آن ها.
  • اعتقاد به گرانبها و مقدس بودن زندگی.
  • ارتقاي خود به یک کل بزرگتر.

دیدگاه نوبل و وگان

نوبل و وگان،  بر این باورند که مؤلفه هاي هشتگانه مرتبط با هوش معنوي رشد یافته عبارتند از: درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداري، و تمایل به برطرف کردن نیازهاي دیگران .

دیدگاه بروس لیچفیلد

بروس لیچفیلد،  شش مشخصه زیر را براي هوش معنوي مطرح می کند:

  • آگاهی از تفاوت؛
  • شگفتی، حسماوراء الطبیعه و تقدس؛
  • حکمت و خرد؛
  • آگاهی و دوراندیشی، توان گوش دادن ؛ ساکت بودن و به نداي خداوند گوشدادن؛
  • هنگام آشفتگی و تناقضو دوگانگی آرام بودن؛
  • تعهد، فداکاري و ایمان .

دیدگاه مک مولن

مک مولن ،  معتقد است که ارزش هایی مانند شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزي از مؤلفه هاي هوش معنوي هستند. وي همچنین بر این باور است که بین بصیرت و هوش معنوي رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وي یکی از راه هاي افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان می کند. از نظر مولن، نگرانی تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیم گیري روي می دهد.

منبع

هاشمی نیا،طاهره(1394)، نقش هوش معنوی و راهبرد های یادگیری خودتنظیمی بر عملکرد تحصیلی دانشجویان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی بندرعباس

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

 

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0