كمرويي و ويژگي هاي روانشناختی

كمرويي در بعضي موارد مي تواند نشانه هاي افسردگي و اضطراب را در نوجوانان ايجاد كند. نوجوان افسرده اغلب احساس بازنده بودن كه نتيجه هدف ها و توقعات بلند غير منطقي اوست مي كند. او ضرر و زيان را يا بد تعبير مي كند يا در آن مبالغه مي كند يا معاني بيش از حد تعميم يافته براي آن قائل مي شود. او نه تنها در تعميم زياده روي مي كند بلكه تمايل به بزرگ جلوه دادن گناهان شخصي و كوچك شمردن صفات شخصي دارد. مساله ديگر برچسب زدن نادرست است. شخص افسرده يك موقعيت را بد مي نامد؛ آنگاه فقط به اين نام گذاري تحريف يافته پاسخ مي دهد نه به موقعيت واقعي آن. نوجوان افسرده تمايل دارد خود را با ديگران مقايسه كند و اين موضوع خود موجب كاسته شدن از عزت نفس آنان مي شود. هرگونه مواجه آنان با شخصي ديگر، فرصتي براي ارزيابي منفي از خود مي شود. آنها موارد مثبت را به حداقل رسانده و موارد منفي را به حداكثر بالا مي برند.

خصوصيات نوجوان مانند ژنتيك و عوامل بيولوژيك، خلق و خو،آسيب پذيري شناختي، خودانگاره و شخصيت كه در سطح 1 طبقه بندي شده اندکه در رشد و ابقاي افسردگي نوجوانان نقش مهمي را دارا هستند.حدود 30 درصد از همه نوجوانان، افسردگي را تجربه كرده اند،اما كمتر از نيمي از آنان درصدد درمان حرفه اي برآمدند.تحقيقات نشان مي دهد كه حدود 8  تا 10 درصد مردم آمريكا در دوره هاي از زندگي شان افسردگي اساسي را تجربه مي كنند و حدود 15 درصد از جمعيت به طور معناداري نشانه هاي افسردگي را تجربه مي كنند و حدود 26 درصد از جمعيت در دوره هايي از زندگي شان احساس انزوا و تنهايي را تجربه كردند. نشانه هاي هيجاني افسردگي، خلق ملول را در بردارند كه شدت آن از نااميدي هاي معمولي و هيجان هاي غم انگيز گاه و بيگاه زندگي روزمره بيشتر است.اين ملالت مي تواند به صورت دلتنگي شديد يا بي علاقگي زياد به جنبه هاي قبلا لذت بخش زندگي، پديدار شود.

از طرفي اضطراب بطور گسترده اي به عنوان، حوادث و شرايط محيطي كه به طور عيني سلامت فيزيكي و رواني افراد را تهديد مي كند تعريف شده است.اختلال هاي اضطرابي داراي بيشترين فراواني در سطح كل جمعيت هستند.اگرچه اضطراب در وهله اول، به خصوص در قالب اضطراب بزرگسالي پديده اي رايج، شناخته شده و فراگير به نظر مي آيد، اما بررسي گام به گام آن از حد كودك شيرخوار و در طول مراحل كودكي و نوجواني، نشان دهنده اهميت و وسعت اين اختلال و تنوع شكل گيري و گوناگوني نشانه هاي آن است، تا جايي كه براي پاره اي از مؤلفان، رفتارهاي مرضي را مي توان به منزله انواع راه حل هايي دانست كه نوجوان در مقابل اضطراب اتخاذ مي كند.

حدود 30 درصد از همه نوجوانان افسردگي را تجربه كرده اند اما كمتر از نيمي از آنان درصدد درمان حرفه اي برآمدند . حدود 8 تا 10 درصد مردم آمريكا در دوره هاي از زندگي شان افسردگي اساسي را تجربه مي كنند و حدود 15 درصد از جمعيت به طور معناداري نشانه هاي افسردگي را تجربه مي كنندو حدود 26 درصد از جمعيت در دوره هايي از زندگي شان احساس انزوا و تنهايي را تجربه كردند.

ارتباط خانواده با ويژگي هاي روانشناختي:

نتايج تحقيقات و شواهد گسترده نشان مي دهد كه عوامل خانوادگي در رشد و ابقاي افسردگي نوجوانان نقش مهمي را ايفا مي كنند.محيط خانوادگي،ارتباطات خانوادگي، زناشويي،و دلبستگي با رشد و ابقاي نشانه ها و اختلالات  افسردگي و اضطرابي كودكي و نوجواني مرتبط است .اين نتايج برآمده از تحقيقات گوناگون خانوادگي و جمعت شناختي و بررسي جنبه هاي گوناگون ارتباطات خانوادگي است.تحقيق بر روي خانواده و عوامل خانوادگي مرتبط با افسردگي و اضطراب نوجوانان، اغلب موارد شامل آسيب شناسي رواني، الگوهاي تربيتي، كاركرد زناشويي و ساختار خانوادگي آنها مي باشد.

اختلالات افسردگي در كودكان و نوجوانان با مثلث شناختي توصيف شده توسط بك،كه ريسك فاكتورها  براي اختلالات اضطرابي، افسردگي عمده دوران كودكي،افسردگي عمده دوران نوجواني، وابستگي الكل در نوجوانان و اوايل بزرگسالي و اختلالات اجتماعي را پوشش دهد مرتبط شده است .

اثر افسردگي والدين از طريق سه نسل مورد بررسي قرار گرفته است: بچه هايي كه در خانواده هايي بزرگ مي شوند كه دو نسل در آن ها افسرده هستند (والدين و پدربزرگ و يا مادر بزرگ) ريسك بالاتري براي آسيب شناسي رواني و ابتلا به افسردگي را دارا هستند در مقايسه با كودكاني كه در خانواده هايي بزرگ مي شوند كه فقط والدين آن ها افسرده هستند .

فاكتورهاي ژنتيكي فقط بخشي از انتقال افسردگي از والدين به فرزندان را توضيح مي دهد، اما اين فاكتورها همه متغيرهاي دخيل در افسردگي را پوشش نمي دهد،لذا متغيرهاي محيطي همچنين نقش بسار مهمي را در اين زمينه ايفا مي كنند.محيط هاي خانوادگي مي توانند،اثرريسك فاكتورهاي ژنتيك دررشد افسردگي نوجوانان را بيشتر و قوي تر كنند ، گاهي والدين پاسخ مناسب به نيازهاي فرزندشان نمي دهندو بدين طريق نشانهاي افسردگي باوظايف والديني تداخل ميكند .

براي مثال مادران افسرده در مقايسه با مادران غير افسرده بيشر رفتارهاي خصمانه و منفي و فارغ از تعهد و كمتر رفتارهاي اجتماعي مثبت از خود بروز مي دهند و اين نتايج برگرفته از يك فراتحليلي است كه از 46 مطالعه و بررسي  مشاهده اي به دست آمده است.

الگوي شناختي منفي والدين افسرده ممكن است انتقال افسردگي از والدين به نوجوان را توضيح دهد.علاوه بر آن جنبه هاي ديگر محيط خانوادگي مانند تعارضات زناشويي و استرس، ممكن است بخشي از ارتباط بين افسردگي والدين و نايج آن در نوجوان را توضيح دهد،زير سيستم والد-نوجوان خانواده بيشترين توجه تجربي و نظري را در ارتباط با رشد و ابقاي افسردگي نوجواني به خود اختصاص داده است.

نتايج يك تحقيق نشان مي دهد كه نوجوانان افسرده و مضطرب بسيار كمتر از نوجوانان گروه كنترل غير افسرده و مضطرب دلبستگي ايمن را در مقياس خودگزارش دهي نشان مي دهند.ولي نهايتا دلبستگي ايمن نوجواناني با افسردگي خفيف به طور معناداري متفاوت با گروه كنترل غير افسرده نبوده است. اين يافته ها حاكي از آن است كه سوگيري منفي در طول دوره افسردگي ممكن است توجيه كننده بخشي از خودگزارش دهي منفي نوجوانان افسرده باشد.

افرادي كه الگوي دلبستگي والديني شان از ناايمن از دوره كودكي به ايمن در دوره نوجواني تغيير جهت داده است،در مقايسه با آنهايي كه در هر دو دوره كودكي و نوجواني سبك دلبستگي ناايمن داشته اند يا ايمن در دوره كودكي و ناايمن در دوه نوجواني، پيش آگهي بهتري داشته اند .

استيس، راگان و رندال،دريافته اند كه فقدان درك والدين و كنترل روانشناختي آنها بر دختران نوجوان اغلب با افزايش نشانه هاي افسردگي و اضطراب و كمرويي و شروع افسردگي اساسي در دوسال آينده مرتبط است. آنها همچنين دريافته اند كه نشانه هاي افسردگي رفتاري آنها مي تواند منجر به كاهش حمايت اجتماعي مثبت از سوي همسالان شود.نوجوانان افسرده در مقايسه با گروه كنترل كمتر با پدرانشان صميمي هستند و كمتر پاسخ گوي كنترل و مقررات مادرانشان هستند.

نتايج تحقيق ديگري نشان مي دهد كه كنترل غيرمؤثر مادري ،با اعتماد به نفس پايين و نشانه هاي كمرويي اضطراب و افسردگي بالادرآنها مرتبط بوده است.چندين مطالعه، ارتباط بين توجه و مراقبت والدين، كنترل و افسردگي نوجوانان را مورد بررسي قرار داده اند. در يك مطالعه ده ساله بر روي فرزندان والدين افسرده، نومورا، ويكراماراتن، وارنر، مافسون و ويسمن،دريافته اند كه كنترل غيرمؤثر والدين افزايش ريسك ابتلا به اختلال افسردگي عمده و اضطراب در فرزندان آنها را در پي دارد.

هال، واك،اكس و ميوس، طرد والدين و نشانه هاي افسردگي و خشم نوجوانان را در يك ارزيابي چهارساله مورد بررسي قرار داده اند.نتايج تحقيق نشان مي دهد كه طرد والدين،نشانه هاي افسردگي و كمرويي و اضطراب را در نوجوانان پيش بيني مي كند و نشانه هاي افسردگي نوجوانان منجر به طرد از جانب والدين مي شود.در واقع افسردگي نوجوانان طرد والدين را در پي دارد اما طرد والدين لزوما منجر به افسردگي نوجوانان نمي شود و فقط رفتار افسرده نوجوانان بر نوع واكنش والدين اثر مي گذارد.علاوه بر آن طرد والدين، نشانه هاي كمرويي و خشم در نوجوانان را پيش بيني مي كند.

لورنز و كونگر،به بررسي اين كه آيا محبت و حمايت عاطفي مادران، استرس و نشانه هاي افسردگي در دختران و پسران را پيش بيني مي كند پرداخته اند. نتايج تحقيق نشان داد كه ميزان گرمي و محبت عاطفي مادران نشانه هاي افسردگي در دختران را پيش بيني مي كند. علاوه براين آنها دريافته اند كه تفاوت هايي در خط سير نشانه هاي افسردگي و اضطراب در دختران و پسران وجود دارد.نشانه هاي افسردگي در دختران بعد از سن 13 سالگي افزايش مي يابد در حاليكه نشانه هاي افسردگي در پسران بعد از سن 13 سالگي نسبتا باثبات باقي مي ماند.پسران در مقايسه با دختران بيشتر حوادث زندگي پراسترس را قبل از سن 12 سالگي گزارش كرده اند،اما بعد از 13 سالگي اين الگو معكوس مي شود و طبق گزارش دختران افزايش قابل ملاحظه اي در حوادث پراسترس زندگي به خصوص بين 13 تا 15 سالگي رخ مي دهد.

محققان نتيجه گرفته اند كه دختران فقط حوادث پراسترس زندگي را در طول دوره نوجواني تجربه نمي كنند بلكه نسبت به اثر اين حوادث در مقايسه با پسران حساس تر و آسيب پذيرتر هستند.اين تفاوت هاي جنسيتي در تجربه حوادث زندگي پراسترس و آسيب پذيري نسبت به اين حوادث مي تواند توجيه كننده اين باشد كه چرا اثر حمايت مادران براي دختران مهمتر است تا براي پسران.

ساگرستانو، پيكوف، هولمبك و فندريچ، دريافته اند كه گزارش نوجوانان از افزايش تعارض هاي بين والد-فرزند و كاهش توجه والدين با افزايش نشانه هاي افسردگي آنها مرتبط است .  چندين مطالعه تحولي فرض كرده اند كه دشواري بر سر گفت و گو و بحث درباره تثبيت خودمختاري در نوجوانان مي تواند آسيب پذيري به افسردگي و اضطراب و ديگر اختلالات را در آنها افزايش دهد.بر طبق الگوي پاورز و ولش،انتقال به دوره نوجواني منجر به افزايش ابراز خودمختاري در آنها مي شود كه خود منجر به افزايش تعارض با والدين و كاهش رفتار منفعل و مطيع در آنها مي گردد.خانواده هايي كه نمي توانند اين ميزان تعارض با فرزندانشان را تاب بياورند، ممكن است نتوانند حمايت لازم براي رشد احساس نياز به بحث برسر تعارض ها را براي آنان فراهم كنند. شواهد روشني وجود دارد مبني بر اين كه ناسازگاري و اختلافات زناشويي، با مشكلات سازگاري و آسيب شناسي نوجوانان ازجمله افسردگي واضطراب مرتبط است.

گاهي تعارض زناشويي در ميان زوج ها بيشترين اثر منفي را بر نوجوان مي گذارد و نشانه هاي افسردگي و اضطراب را در آنها ايجاد مي كند. در پاسخ به تعارض هاي والدين و ناسازگاري هاي بين آنها،نوجوانان آشفتگي هاي رفتاري مانند،احساس خشم،غم،كمرويي،احساس گناه،شرم و نگراني و واكنش هاي روانشناختي را نشان دادند. بعبارت ديگر تعارضات زناشويي و روانشناختي نقش بسيار مهمي را در انتقال مشكلات روانشناختي از والدين افسرده به نوجوانان ايفا مي كند. بدين طريق اين تعارضات ممكن است ريسك مشكلات در ميان نوجوانان والدين افسرده راافزايش دهد.

نومارا،دريافته است كه افسردگي والدين، در مقايسه با ريسك فاكتورهاي محيط خانوادگي و ناسازگاري زناشويي پيش بيني كننده بسيار قوي تري براي افسردگي فرزندان است و اين نتايج حاكي از يك ارتباط قوي بين افسردگي والدين و افسردگي فرزندانشان است . با توجه به اثر منفي تعارضات زناشويي بر فرزندان، وقوع بعضي از اين تعارضات در محيط خانوادگي حتمي و ناگزير است و اين تعارضات ممكن است تعدادي از كاركردهاي مفيد در درون خانواده را مخدوش كند.كاركردهاي مفيدي مانند،حل ناسازگاري هاي درون خانواده و رشد مهارت هاي حل مساله كه به نوبه خود مي تواند ناسازگاري هاي رفتاري در نوجوانان مانند افسردگي،اضطراب و كمرويي را افزايش دهد.

خصومت لفظي و غيرلفظي بين والدين و تهديد به خشونت فيزيكي،احتمال پاسخ هاي خصمانه و نشانه هاي افسردگي در نوجوانان را افزايش مي دهد؛درحاليكه بحث ملايم و آرام بين والدين مي تواند احتمال پاسخ هاي خصمانه و نشانه هاي افسردگي در نوجوانان را كاهش دهد.

چندين مطالعه محيط خانوادگي نوجوانان افسرده را مورد مطالعه قرار داده است. استارك، همفري، كروك و لويس، محيط خانوادگي نوجوانان افسرده، نوجوانان مضطرب، نوجوانان مضطرب-افسرده و نرمال را در يك مطالعه مقايسه كرده اند و دريافته اند كه خانواده هاي نوجوانان افسرده، مضطرب و افسرده-مضطرب در مقايسه با گروه كنترل كمتر حمايت گر و بيشتر درگير تعارضات و ناسازگاري ها هستند و كمتر در فعاليت هاي تفريحي بيرون از منزل با فرزندانشان همراهي مي كنند و بيشتر درگير و گرفتار مسائل خودشان هستند. نوجواناني با تركيب افسردگي و اضطراب و مادرانشان در مقايسه با نوجوانان مضطرب و گروه كنترل درجه بالاتري از آشفتگي خانوادگي را تجربه مي كنند.

در يك مطالعه بر روي نوجوانان افسرده و مضطربي كه از مدرسه اخراج شده بودند،آنها و خانواده شان،محيط خانوادگي شان را داراي  به هم پيوستگي و وابستگي كمتر و قابليت سازگاري و توافق كمتر توصيف كرده اند. نوجواناني كه در خانواده هاي بي قيد و بند بزرگ شدند و درگيري عاطفي كمتري داشتند به طور معناداري در مقايسه با نوجواناني كه در خانواده هايي با درگيري عاطفي زياد بزرگ شده اند افسرده تر بودند و نشانه هاي اضطرابي بيشتري را بروز داد .

جاكوبويتز، هازن، كيوران و هيچنس،به بررسي اين موضوع پرداخته اند كه آيا آشفتگي مرزهاي خانواده در تعاملات كودكان مي تواند نشانه هاي افسردگي و اضطراب در نوجواني را پيش بيني كند. الگوي عدم پيوستگي و وابستگي ، محبت و عاطفه  و تماس چشمي و پاسخ هيجاني كم بين اعضاي خانواده و الگوي خانوادگي به هم تنيده مي تواند نشانه هاي افسردگي در نوجواني را پيش بيني كند. دختران و پسران واكنش هاي متفاوتي به الگوهاي خانوادگي از خود نشان مي دهند. دختراني كه الگوي خانوادگي به هم تنيده را تجربه كرده اند نسبت به رشد نشانه هاي افسردگي آسيب پذيرتر بودند در حاليكه پسران مستعد رشد نشانه هاي بيش فعالي بودند .

 هاپس، بيگلان، شرمن، آرتورفريدمن و اوستين، در يك مطالعه فرزندان مادران افسرده با آشفتگي هاي زناشويي و خانوادگي را با فرزندان مادران افسرده بدون آشفتگي ها زناشويي و خانوادگي مقايسه كرده اند و دريافته اند كه فرزندان مادران افسرده با آشفتگي هاي زناشويي و خانوادگي به طور معناداري تحريك پذيري و كج خلقي بالاتري را نشان مي دهند و احتمال اين كه در دوره نوجواني نشانه هاي افسردگي و اضطراب را تجربه كنند بسيار بالاتر است . تمام اين نتايج حاكي از آن است كه آشفتگي هاي زناشويي و خانوادگي ممكن است فاكتور بسيار مهمي در رابطه بين افسردگي والدين و نوجوانان باشد.

نومارا،ناسازگاري و اختلافات خانوادگي،ناسازگاري بين والد-فرزند، پيوستگي و دلبستگي خانوادگي پايين، طلاق و ريسك آن بر اختلالات روانپزشكي فرزندان والدين افسرده و غيرافسرده را در مطالعه اي مورد بررسي قرار داده است.نتيجه اين تحقيق نشان مي دهد كه افسردگي والدين در مقايسه با ناسازگاري خانوادگي براي رشد افسردگي عمده فرزندانشان نقش مهم تري را ايفا مي كند.

نظريه يادگيري اجتماعي در مورد افسردگي، فرض مي كند كه رفتار افسرده ممكن است در محيط خانواده تقويت شود .  براي مثال مادران نوجوانان افسرده درمقايسه با مادران نوجوانان غيرافسرده درپاسخ به افسردگي فرزندانشان درطول يك تكليف حل مساله نشانه هاي افسردگي آنهاراتقويت مي كنند .

علاوه بر آن مطالعات حاكي از آن است كه نشانه هاي افسردگي در يك عضو خانواده مي تواند نشانه هاي  ابراز خشم را در ديگر اعضاي خانواده كاهش دهد يا سركوب كند.براي مثال سطوح بالاي افسردگي در نوجوانان، سطوح پايين تعارض و خشم را در ديگر اعضاي خانواده نوجوان افسرده به همراه دارد.  نوجوانان افسرده ممكن است تقويت كمتري را در مقايسه با نوجوانان غير افسرده براي رفتار مثبتشان از سوي والدينشان دريافت كنند.براي مثال مادران نوجوانان افسرده به ميزان بسياركمي به فرزندانشان پاداش ميدهندورفتار آنها را تقويت ميكنند،زمينه اضطراب وتشويش رادرآنهافراهم مي كنند.

علاوه بر آن خانواده هايي با يك والد افسرده به انزوا بيشتر گرايش دارند و كمتر احتمال دارد كه فرزندانشان را به شركت در گروه هاي اجتماعي و فعاليت هاي بيرون از منزل تشويق كنند كه همين امر توانايي فرزندانشان را در رشد ارتباطات اجتماعي و يا دريافت حمايت هاي فراخانواده محدود مي كند و موجبات كمرويي را در آنان فراهم مي كند.علاوه براين الگوي شناختي منفي والدين افسرده ممكن است انتقال افسردگي از والدين به نوجوان را توضيح دهد.

افسردگي و اضطراب والدين، با افزايش ريسك ابتلا به اختلالات روانپزشكي شامل افسردگي، اضطراب،كمرويي به علاوه مشكلات هيجاني، رفتاري و اجتماعي فرزندانشان مرتبط است.اين ريسك فاكتورها شامل مهارت هاي مخدوش والديني،مهارت هاي اجتماعي ضعيف،الگوي شناختي والدين،محيط خانوادگي پراسترس و انتقال هاي ژنتيكي مي باشد.ويژگي هاي شخصيتي نوجوان،الگوي شناختي،خلق و خو و آسيب پذيري ژنتيكي مي تواند ريسك ابتلا به افسردگي، اضطراب و كمرويي را در نوجوانان افزايش دهد.

زيرسيستم والد-فرزند در زمينه افسردگي نوجوانان بيش از همه مورد بررسي قرار گرفته است. مطالعات انجام شده، از  رابطه قوي بين ريسك ابتلا به نشانه هاي افسردگي و اضطراب در نوجواني با الگوي تربيتي والدين، حمايت پايين والدين، مشكلات دلبستگي، مشكل در رسيدن به خودمختاري و تعارضات بين والدين و نوجوانان حمايت كرده اند.

در سطح ارتباطات زناشويي،مطالعات انجام شده از رابطه قوي بين تعارضات زناشويي و اثر بلافصل اين آشفتگي ها بر روي كودكان و نوجوانان به علاوه رشد اختلالات بعدي روانشناختي حمايت كرده است.شواهد و مدارك تحولي حاكي از آن است كه حل تعارضات والديني مي تواند به اصلاح و رفع اثر منفي بر فرزندان كمك كند. درسطح كل سيستم خانواده،الگوهاي خانوادگي بي قيد و بند و به هم تنيده با افزايش ريسك نشانه هاي افسردگي و اضطراب در فرزندان مرتبط است.محيط خانوادگي حمايت گر با سطح تعارضات پايين بين نوجوان-والد مرتبط است.

نهايتا در سطح زيرسيستم فراخانواده،مطالعات حاكي از آن است كه حوادث پراسترس،مشكلات افتصادي و سياسي و اجتماعي و…ريسك ابتلا به احتلالات برون زاد و درون زاد را در نوجوانان افزايش مي دهد. حمايت قوي سيستم خانواده از نوجوانان مي تواند از آنان در برابر ابتلاي به افسردگي و اضطراب حمايت كند.يك محيط خانوادگي پراسترس و پرهرج و مرج،ارتباطات ضعيف و نه چندان خوشايند بين والدين و نوجوان و نگرش هاي منفي والدين در مورد افسردگي، ممكن است در شروع افسردگي نوجوانان دخيل باشد،لازم به ذكر است كه گاهي ارزيابي نوجوانان از محيط خانوادگي شان ممكن است به مراتب بدتر از آنچه كه واقعا هست سنجيده شود،علاوه بر آن نوجواناني كه خودشان را نسبت به والدينشان دور و غير صميمي و يا وابسته مي بينند نشانه هاي افسردگي را در مقايسه با نوجواناني كه يك چنين احساسي ندارند بيشتر تجربه مي كنند.

خانواده ها مي توانند به طور منفي بر سلامت رواني نوجوانان به واسطه بي ميلي و يا ناتواني شان در تشخيص نشانه هاي افسردگي آنها و همينطور بزرگ كردن مشكلات هيجاني شان اثر منفي بگذارند.ونارد،دريافته است كه دختران نوجواني كه خانواده هايشان افسردگي را به عنوان يك نقص و عيب تلقي مي كند،كمتر درصدد درمان حرفه اي و مشاوره بر مي آيند. خانوده هايي با نگرش منفي نسبت يه افسردگي ممكن است نشانه هاي افسردگي را در فرزندانشان تشديد كنند و بدين ترتيب رابطه بين والدين و نوجوان مخدوش مي شود .

والدين در رشد و ابقاي نشانه هاي افسردگي فرزندانشان نقش مهمي دارند اما در دوره نوجواني،گروه مرجع و مهم نوجوان از والدين به همسالان تغيير جهت مي دهد.نوجوانان بيشتر وقتشان را با همسالانشان مي گذرانند و راهنمايي و تاييد آنها در مقايسه با والدين برايشان بسيار مهمتر است. ارتباطات خوشايند با همسالان مي تواند آسيب پذيري به افسردگي را در نوجوانان تخفيف دهد. نوجواناني كه از حمايت همسالانشان بيشتر برخوردارند ودوستان بيشتري دارند سطوح كمتري از افسردگي را نشان مي دهند.درحاليكه نوجواناني كه از حمايت همسالانشان برخوردار نيستند نشانه هاي افسردگي بيشتري را تجربه مي كنند.

همسالان همچنين مي توانند به عنوان منبع استرس و افسردگي نوجوان عمل كنند.فشار از جانب گروه همسالان به همنوا شدن با استانداردهاي گروه مي تواند منجر به اضطراب بيشتر در آنها شود و تشويق آنها به فعاليت هايي با ريسك بالا مي تواند به افسردگي در آنها منجر شود.طرد از جانب همسالان با،اضطراب،احساس انزواوعزت نفس پايين نوجوان مرتبط است. از دست دادن ارتباطات اصلي نوجوان به خصوص جدايي هاي عاطفي و رمانتيك، به طور معناداري در شروع نشانه هاي افسردگي آنها نقش بازي مي كند.

هنگامي كه همسالان، نوجوان را به واسطه افسردگي اش مسخره مي كنند،كمتر احساس محبوب بودن مي كند و لذا نشانه هاي افسردگي اش بدتر و شديدتر ميشود.همچنين همسالان مي توانند به واسطه تقويت نگرش هاي منفي در مورد داشتن مشكلات هيجاني، وضعيت روحي او را تضعيف تر كنند . تحقيقات حاكي از آن است كه همسالان ممكن است بر روي رفتارهاي مربوط به سلامتي نوجوان به طور مثبت(از طريق حمايت اجتماعي)و به طور منفي، از طريق طرد و يا فشار به همنوايي اثر بگذارند.

منبع

اخوان راد،شیوا(1389)، عملکرد خانواده با ویژگی های روانشناختی و كمرويي نوجوانان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی-خانواده درمانی، دانشگاه علم و فرهنگ

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0