فیزیولوژی حافظه

پژوهش‌های فیزیولوژیکی که روانشناسی نوین را تحرک بخشید و به آن جهت داد، دست آورد اواخر قرن نوزدهم است. کوشش در این زمینه نیز مانند همه زمینه‌های دیگر مبتنی بر پیشینه‌ای است یعنی کارهای اولیه‌ای که زیر بنای فیزیولوژی قرار گرفتند. فیزیولوژی در خلال سالهای دهه 1830 به صورت یک رشته علمی مبتنی بر آزمایش درآمد و این کار در وهله نخست تحت نفوذ یوهانی مولد  فیزیولوژیست آلمانی صورت پذیرفت که از بکار بستن روشهای آزمایشی در فیزیولوژی استقبال می‌کرد.

این که حافظه در کجای مغز است و چه ساختارها و مناطقی در فرایندهای حافظه از جمله رمزگردانی و بازیابی دخیل هستند، تلاش‌های زیادی را از مدت‌ها قبل به خود معطوف کرده است. به عنوان مثال کارل لشلی پس از صدها تجربه و بررسی با اکره بیان کرد که هیچ جای خاصی در مغز را نمی‌توان برای حافظه خاصی مکان یابی کرد. این در حالی است که امروزه یافته‌های امیدواره کننده‌ای برای مکان یابی برخی از فرایند‌های حافظه به کمک تکنولوژی‌های تصویربرداری کارکردی بدست آمده است. فیزیولوژی یادگیری و حافظه به بررسی آن دسته از فرآیندهای عصبی می‌پردازد که درجریان یادگیری و یا در کل عملکرد حافظه رخ می‌دهند .

لوب پيشاني مغز، هيپوكامپ و آميگدال،  نقش بارزتري در فرآيند حافظه دارند. هیپوکامپ که در مغز پیشین قرار دارد، نقش مهمی در حافظه دارد که از قشر خاکستری هم اطلاعات را دریافت می‌کند و هم اطلاعات را به آن ارسال می‌کند. اگر هیپوکامپ در انسان یا حیوان برداشته شود، حافظه جدید تشکیل نمی‌شود ولی هنوز حافظه قدیم باقی می‌ماند.  بنظر می‌رسد کارکرد عمده هیپوکامپ در رمزگردانی اطلاعات اخباری و تلفیق و انسجام اطلاعات حسی باشد. همچنین هیپوکامپ در انتقال اطلاعات جدیداً ترکیب شده به ساختار‌های بلند مدتی که از دانش اخباری حمایت حمایت می‌کنند، درگیر است.

اطلاعات از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند مدت ایفا می‌کنند. به نظر می‌رسد هیپوکامپ حداقل دو نقش اساسی دارد که یکی متصل کردن تکه‌های اطلاعات بصورت اثر و ردهای معنی دار و دائمی تر و دیگری جراحی و برش هیپوکامپ و ساختارهای اطراف آن برای درمان صرع، به کشف مهمی در تحقیقات حافظه منجر گردید که اهمیت یک ساختار شبیه به اسب آبی به نام هیپوکامپ را در مغز برای پردازش حافظه را آشکار ساخت. مطالعات زیادی تائید کرده اند که هیپوکامپ و قشرهای اطراف آن نقش حیاتی در انتقال کمک به بازیابی اطلاعات و مرتب کردن اطلاعات، به ترتیب رخدادها بر حسب زمان است .

طبق مدل سنتی، حافظه اخباری، حافظه رویدادی، حافظه معنایی  به همراه یکدیگرند. برخورد مکرر با یک رخداد بخصوص، بتدریج بصورت خاطره موقت از این رخداد و سپس به اطلاعات معنایی تبدیل می‌شود. این مدل بیان می‌کند که حافظه رویدادی آسیب دیده همیشه به همراه بروز ضعف در حافظه معنایی است و جداسازی این دو سیستم ممکن نیست.

در مقابل تالوینگ مدل متفاوتی بنام مدل مستقل سری موازی را پیشنهاد کرده است که در آن حافظه بیانی شامل دو سیستم مستقل است و رمزگذاری رویدادها فقط وقتی ممکن است که سیستم معنایی سالم باشد. به بیانی دیگر، حافظه وابسته به رویداد به یکپارچگی سیستم حافظه معنایی بستگی دارد درحالی که رمزی کردن در سیستم معنایی مستقل از سیستم اتفاقی امکان پذیر است. وجود کسب دانش عمومی در کودکان کم سن در نبود حافظه رویدادی، به مدل تالوینگ اعتبار می‌بخشد .

 بادامه(آمیگدال ) مغز نیز در پروسه حافظه عواطف و هیجانات حیاتی است. در سال‌های اخیر علاقه به تحقیق درباره نقش عواطف در شناخت و حافظه افزایش یافته است. افراد دچار به ضایعات کانونی دوطرفه بادامه یا قشر پیش حدقه­ای معمولا در درک احساسات صورت، ارزیابی و سنجش شرایط احساسی و توانایی در پیش بینی پیامدهای آنها مشکل دارند. ارتباط نزدیک و شدید متقابل بین بادامه و هیپوکامپ با رابطه نزدیک عملکردی بین این ساختارها مطابقت دارد. پس تعجبی ندارد که بادامه در حافظه­ی مرتبط با محرک‌های هیجانی و احساسی نقش دارد. هرچه حافظه هیجانی از هیجان بیشتری برانگیخته باشد، احتمال این که بعداً آن حافظه بازیابی شود بیشتر است. تفاوت‌های جنسیتی نیز در این زمینه وجود دارد به طوری که زن‌ها عکس‌های هیجانی و عاطفی را بهتر از مردان یادآوری کرده اند.

مطالعات تصویربرداری نورونی کارکردی بر نقش بادامه در پردازش حافظه هیجانی تائید می­کند و فعال سازی بادامه در تشخیص کلمات احساسی و هیجانی نسبت به کلمات خنثی یافت می­شود و همبستگی مثبتی بین فعال سازی بادامه چپ در طی رمزگذاری و فعال سازی حافظه رخدادهای هیجانی منفی بعدی وجود دارد. کنسینجر  و کورکین ، دو مدار برای رمزگذاری کلمات منفی، محرک و غیر محرک در مقایسه با آیتم‌های خنثی مطرح کرده اند. آیتم‌هایی که بطور هیجانی و احساسی بروز می‌کنند در یک مدار بادامه- هیپوکامپ فعال سازی بزرگتری را فرا می‌خوانند در حالی که برای آیتم‌های هیجانی اما غیر محرک، فعال سازی بزرگتر، در مدار پیش پیشانی- هیپوکامپ وجود دارد.

فعال سازی همزمان و همبسته هیپوکامپ و بادامه در طی پردازش اطلاعات در حالت بروز (محرک) به صورت خودکار رخ می‌دهد. در مقابل احتمالا فعال سازی مدار پیش پیشانی- هیپوکامپ منعکس کننده حضور توجه و نیاز به پروسه‌های کنترل شناختی است که رمزگذاری اطلاعات منفی اما غیر محرک را افزایش می‌دهد. همچنین این حقیقت که نیرو دهی بلندمدت می‌تواند در قشر مخ نیز به وقوع پیوندد مبین آن است که این مکانیسم‌ها احتمالا به شکل گسترده‌ای در مغز نیز وجود دارد و کلید یادگیری و حافظه به شمار می‌روند.

بنظر می‌رسد هسته‌های قاعده‌ای مغز ساختارهای اولیه‌ای باشند که دانش اجرایی را کنترل می‌کنند و مخچه نیز در پاسخ‌های شرطی شده کلاسیک نقش داشته باشد و به انجام بسیاری از تکالیف شناختی کمک کند، هر یک از لوب‌های چهارگانه قشر خاکستری نیز در حافظه نقش دارند. مثلا لوب آهیانه­ای در حافظه کوتاه مدت و حافظه کاری، لوب گیجگاهی (نیمکره چپ) در حافظه کلامی و لوب گیجگاهی (نیمکره راست) در حافظه غیر کلامی لوب گیجگاهی، لوب پیشانی نیز در حافظه زمانی(ترتیب زمانی اتفاقاتی که رخ داده است و حافظه کلامی و حافظه غیر کلامی و لوب پس سری در حافظه بینایی نقش دارند. بنا بر این برای حافظه مراکز متعددی در مغز وجود داردکه در حال حاضر مطالعات بسیاری در تلاش هستند نقش اختصاصی این مراکز را پیدا کنند.

با توجه به پیچیدگی فرایند‌های شناختی و علی الخصوص با توجه به تبیین‌های نسبتاً جدیدی که نظریه پردازش توزیع موازی  از فرایند حافظه ارائه داده است، مركز منفرد و خاصي در مغز براي حافظه وجود ندارد و در عوض ساختارهای متعدد مغزی در رابطه با حافظه نقش دارند. این ساختارها در ارتباط و هماهنگی نزدیکی با هم کار می‌کنند و هرگونه نقص در یکی از آنها بر کارکرد سایر اعضا نیز تاثیر منفی می‌گذارد. دو تصویر زیر که به شیوه DifusionMRI گرفته شده اند، به نوعی نشان دهنده برخی از مراکز فعال همزمان و موازی در مغز هستند.

منبع

برقی ایرانی،زیبا(1392)، اثر بخشی شناخت_رفتار درمانگری سالمندی(CBTO)بربهبود نشانه­های مرضی، همبسته­های شناختی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0