فرايند شكل‌گيري انگيزش

مهم‌ترين اصل در ادبيات انگيزش اين است كه انجام كار توسط فرد، پيامد و ماحصل عملكرد وي در ازاي توانايي، انگيزش و موقعيت است كه از فرمول زير به دست مي‌آيد:عملكرد = تابع (توانايي × انگيزش × موقعيت)

بايد يادآور شد كه انگيزش و انجام كار (عملكرد) مترادف يكديگر نيستند. تحقيقات به اثبات رسانده است كه پرداخت به ازاي عملكرد، برخلاف دوران نهضت مديريت علمي كه توجه و تأكيد زيادي بر آن داشت در دوران معاصر از اهميت زيادي برخوردار نيست. در واقع، انسان، تمامي مهارت‌ها و توانايي‌هاي طبيعي خود را در شغل به دست آورده و انگيزش فقط يكي از چندين عامل تعيين كنندة عملكرد محسوب مي‌شود.

از طرف ديگر، انگيزش داراي چندين سطح خاص است و اين امر به هنگامي كه محرك‌ها در تضاد و تعارض با يكديگر قرار گيرند (طبق نظريه عدم تجانس شناختي) خود مشكل‌آفرين و دردسرساز مي‌شوند. براي مثال، وقتي كارگري در يك كارخانه توليدي، سركارگر خود را با توليد بيشتر خوشحال و شاداب مي‌سازد، اين امر همزمان او را در تقابل و تنازع با همكاراني كه نتوانسته خود را به سطح توليد او برسانند، قرار مي‌دهد.

در مجموع، با توجه به  دو مبحث صدرالاشاره، مي‌توان فرايند ايجاد انگيزش را در شش مرحله انجام داد. مرحلة اول تشخيص نياز توسط خود فرد است (همان). به عبارتي، فرد آن نياز را كه بيشترين تنش را ايجاد كرده، تشخيص داده و خود را در مسیر تأمين يا ارضاي آن نياز قرار مي‌دهد. البته گاهاً ممكن است همزمان چندين نياز بر فرد غالب شوند اما منطق مي‌گويد كه بايد با استفاده از ملاك‌ها و معيارهايي، غالب‌ترين و شديدترين نياز را شناسايي كرده و در جهت ارضاي آن كوشيد. مرحلة دوم بر كمبود نيازها تكيه دارد كه فرد در هر زمان خاصي آن را تجربه مي‌كند. در اينجا، ميزان نيازي كه براي رسيدن به هدف وجود دارد توسط فرد برآورد مي‌شود. مرحلة سوم «خودِ هدف» در دستور كار قرار مي‌گيرد.

فرد تصمیم می گیرد که هدف چيست و چگونه مي‌توان به آن دست يافت. مرحلة چهارم بر انجام دادن (تحقق) هدف‌ها تمركز دارد. با گزينش از ميان هدف‌ها، عملاً ميزان نياز فرد تقليل مي‌يابد. از طرفي با تشويق كردن و ترقي دادن، محيط (سازمان و غيره) علائمي را در اختيار فرد قرار مي‌دهد كه مسير منطقي مطابق نياز آنها براي پيشرفت و رفتار آنها مناسب و مقتضي اصول كلي محيط باشد. در اينجا مرحلة پنجم روي مي‌دهد كه همانا نزديك شدن به هدف است. در مرحلة پاياني فرد با دريافت پاداش‌ها (اعم از تحقق هدف يا ناكامي) نيازهاي خود را مجدّداً مورد ارزيابي قرار داده و چنانچه نياز ديگري بر او غلبه كرده باشد، اين فرايند شش مرحله‌اي تكرار مي‌شود.

چنانچه در بخشهای آتی خواهیم دید، تئوریهای متعددی درباره انواع انگیزاننده ها در ادبیات موضوعی وجود دارد لیکن برای مدخل موضوع، می توان انگيزه ها را در دو گروه کلی قرار داد: انگيزه هاي اوليه (اصلي) و انگيزه هاي ثانويه (اكتسابي). انگيزه هاي اوليه انسانها با حيوانات مشترك بوده؛ داراي اساس فيزيكي و شيميايي هستند و بعبارت بهتر، در اثر تغييرات فيزيولوژي بدن ايجاد مي شوند. انگيزه هاي ثانويه بر اثر تجربه و يادگيري دو جانبه به وجود مي آيند و گاه جاي انگيزه هاي اصلي را گرفته و به شدت عمل مي كنند.

همچنین، انگيزه هاي ثانويه را می توان به دو قسمت تقسیم نمود: انگيزه هاي مشترك شخصي؛ و انگيزه هاي مشترك اجتماعي. انگيزه‌هاي شخصي، انگيزه هايي هستند كه پندارهاي هر شخص را درباره خود تحقق مي‌بخشد. انگيزه هاي اجتماعي به عنوان انگيزه هاي رفتار در افراد متعلق به جامعه و فرهنگهاي گوناگون ديده شده و عبارتند از شناخت (شناخته شدن توسط ديگران)؛ استقلال (نياز به داشتن قدرت در اداره امور شخصي به صورت آزاد و مستقل)؛ پذيرش (دوستي و تعلق فرد به گروههاي مشخص انساني)؛ و امنيت (داشتن ايمني در موارد مختلف).

منبع

دارچینی، ملیحه(1394)، عوامل انگیزشی تاثیرگذار بر بازاریابان عمر وسرمایه گذاری، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت اجرایی، دانشگاه پیام نــــور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0