عوامل شکل دهنده استراتژی در شطرنج
یکی از موضوعات جالب درباره شطرنج آن است که این بازی بسیار پیچیده و در عین حال بسیار ساده است. کودکان کم سن و سال می توانند قوانین بازی را یاد بگیرند، در حالیکه حتی قهرمانان جهان نمی توانند راهی برای نفوذ به تمام پیچیدگیهای بازی بیابند.هدف این بخش سازماندهی عوامل در عناصر شکل دهنده استراتژی در شطرنج است.بعضی از بازیکنان و مولفان، تئوریها و مدلهایی در ارتباط با این عناصر ایجاد کرده اند، و ما در شروع به این نظریه ها خواهیم پرداخت.
یکی ازمعروفتریننویسندگان و بازیکنان تاریخ شطرنج آرون نیمرویچ، است.اشخاص بسیار کمی درتاریخ شطرنج بوده اند که تاثیرشان درباره چگونگی بازی کردن شطرنج بیش از نیمزویچ بوده باشد. کتاب مشهور و کلاسیک او به نام سیستم من یکی از اثرگذارترین کتابهای شطرنجی است که تاکنون نوشته شده است.در این کتاب، نیمزویچ هشت عنصر استراتژی شطرنج را توصیف می کند:
- آچمزی
- ستون های باز برای رخها
- بازی در عرضهای هفتم و هشتم
- پیاده رونده
- مرکز
- کیش برخاستی
- تعویض
- ساختار پیاده ای
براین باورم که بعضی از این عناصر، واقعاً مستقل از یک چشم انداز استراتژیک نیستند. کیش برخاستی به روشنی یک ابزار تاکتیکی است، در حالی که آچمزی در مباحث مربوط به نیروها خیلی مهم است، اما شاید ذاتاً یک عنصر استراتژیکی نباشد. همین موضوع درباره بازی کردن در عرضهای هفتم و هشتم می تواند درست باشد. که حائز اهمیت فراوان درمرحله ی آخر بازی است. اهمیت پیاده رونده در مقـوله مربوط به ساختـــار پیاده ای می تواند جای گیرد.
مابقی عناصر ـ مرکز، ستونهای باز برای رخها، تعویض و ساختار پیاده ـ همگی در ارزیابی یک پوزیسیون یا استراتژی در نظر گرفته شده مهم می باشند، اگرچه لازم است که با جزئیات بیشتری شرح داده شوند تا مبادلات و وابستگی های متقابل بین عناصر خاص را درک کنیم. برای مثال، یک ستون باز اگر خانه های نفوذی در پوزیسیون حریف وجود نداشته باشند، ارزش استراتژیکی کمتری دارد. یا به بحثهای اهمیت استراتژیک مرکز بین بازیکنان کلاسیک مانند اشتاینیتز و تاراش از یک طرف و بازیکنان هیپرمدرن مانند نیمروییچ، رتی و گرونفلد از طرف دیگر دقت کنید. این بحث ؛ روی داده در نوشته ها و بازی های عملی تمرکزش روی این سوال است که آیا شما واقعاً مجبورید مرکز را به منظور کنترل آن با پیاده ها اشغال کنید ؛ مکتب کلاسیک و یا همچنین می توانید برای کنترل مرکز با سوارها و از راه دور بر آن مسلط شوید ؛ مکتب هایپرمدرن.
یوجین زنوسکو بروسکی، یک استاد قدیمی از دوران کاپابلانکا و آلخین، است. وی یکی از بازیکنان قوی دوران خودش بود وگرچه هرگز به سطح قدرت اسطوره های ذکر شده نرسید، ولی توانستکاپابلانکای، شکست ناپذیر را در یک بازی نمایشی در سن پترزبورگ سال 1913 شکست دهد. او همچنین یک نویسنده درباره استراتژی شطرنج بود و کتابهای شطرنج را به روشی متفاوت از بیشتر مولفان دیگر نوشت.
به جای مثال زنی استراتژی شطرنج به شکلی ساده و با نمونه های فراوان، این شخص کوشید تا آنرا به شکل لغوی و فعلی توصیف کند تا یک درک واقعی از عناصر اساسی بازی را ممکن سازد. او در کتاب قدیمی جالبش بنام وسط بازی در شطرنج، از سه عنصر اساسی در شطرنج بحث می کند:
- نیرو
- فضا
- زمان
من یک تاریخدان شطرنج نیستم، بنابراین مطمئن نیستم برووسکی اولین نفری بوده است که این سه عنصر را تدوین نموده است، اما بحث وی جالب و اساسی است. براین باورم که این بحث می تواند بعنوان پایه توصیفات گسترده تر و جدیدتر در مورد عناصر استراتژی در شطرنج در نظر گرفته شود. در هر صورت، سه عنصر وی بخوبی با توصیفات قویترین بازیکن دهه گذشته یعنی گری کاسپاروف، که در سری کتابهای نیاکان بزرگ من اشاره شده است، مطابقت دارد.
- نیرو
- زمان
- کیفیت پوزیسیون
اجازه دهید این موارد را با جزئیات بیشتر مورد بحث قرار دهیم.نیرو نسبتاً واضح است: سرنوشت بازیهای زیادی، بخاطر برتری ماتریالی و قاطع یکی از بازیکنان تعیین می شود. من یک سوار ازدست دادم و بنابراین تسلیم شدم.در تعداد زیادی از بازیها، پیدایش یک برتری کمی غالباً اثبات نهایی این موضوع استکه استراتژی یکی از بازیکنان برتر از دیگری بوده است. آیا چنین روندهایی از یک بازی را می شناسید. سفید (یا سیاه) از یک گشایش خاص دارای برتری پوزیسیونی اندکی می شود. به عنوان مثال حریف ممکن است یک پیاده ضعیف داشته باشد. این ضعف به تدریج و نظام مند منجر به از دست رفتن پیاده می شود و برتری پوزیسیونی در نهایت به یک برتری ماتریالی در آخر بازی تبدیل می شود.
استاد بزرگ دانمارکی لارس بو هانسن، اصطلاح عوامل پوزیسیونی را به کیفیت پوزیسیونی ترجیح می دهد به این علت که این عوامل برتریهای دائمی را از برتریهای موقتی جدا می سازد. اگرچه همه عوامل پوزیسیونی کاملاً در درازمدت پایدار نمی مانند ؛ بعنوان مثال پیاده ضعیف ممکن است در شرایط خاص پیشروی کرده و تعویض شود و یا حتی به یک پیاده رونده خطرناک تبدیل شود ؛ بنظر او این جداسازی برای درک مبادلات دائمی که در جریان یک بازی و بین انواع متفاوت برتریها و بین زمان کوتاه و دراز روی می دهند، مفید است. قابل ذکر است که، برتریهای موقت اغلب مربوط به زمان ؛ که ماهیت این اصطلاح است و پوزیسیون سوارها هستند، در حالیکه برتریهای پایدار اغلب به خصوصیات ساختار پیاده ای مربوط اند.
با این وجود همان طور که هوبنر و تیمان، بیان کرده اند، زمان یک عبارت دو لبه می باشد، به این دلیل که در بعضی از موقعیتها، زمان واقعاً یک عامل منفی است تا یک عامل مثبت. برای نمونه، در پوزیسیونهایی که وضعیت اکراهی یا زوگزوانگ تم اصلی می باشد و تکرار حرکتها همچنین برخلاف به کارگیری زمان به عنوان یک شاخص نسبت برتری، عمل می کند. از طرف دیگر، در خیلی از مواقع، زمان خیلی مهم است، مانند پوزیسیونهایی که یک بازیکن گشایش دارد یا مواقعی که دو بازیکن در جناحهای مخالف حمله را انجام می دهند. همانطور که تیمان ، اشاره می کند، در چنین وضعیتهایی، اصطلاح سرعت دقیقتر از واژه زمان می باشد.
با این وجود، بنظر من اصطلاح بهتری مورد نیاز است تا تعدادیاز عناصر فرعی مربوط به برتریهای موقت را پوشش دهیم. من عبارت ابتکار عمل را ترجیح می دهم.بیشتر پوزیسیونهایی که در آن داشتن ابتکار عمل یک امتیاز استراتژیکی قوی است با اهمیت سرعت صف آرایی (گسترش) مشخص می شوند، اما آن تنها عامل مهم در چنین پوزیسیونهایی نیست.
در اینجا همچنین نیرو مهم است، اما نه نیروی مطلق ـ تعداد سوارهای روی صفحه ـ بلکه نیروی نسبی که تعداد سوارهای نزدیک به مرکز توجه است ، بطور نمونه وار حمله به شاه و دفاع از آن. یک مفهوم نسبی که در آینده از آن بحث می کنیم، نسبت حمله تال، است. از این گذشته، هماهنگی سوارها مهم است و بنوبه خود مشخص می کند که با چه سرعتی سوارها می توانند در ابتکار عمل گسترش پیدا کنند.آخرین بازیکنی که اینجا باید ذکر شود، جوزف دورفمان، است؛ مانند زنوسکو بروسکی، سالها قبلتر از وی، دورفمان، یک فرد روسی است که به فرانسه نقل مکان کرده است و همچنین کتابهای جالبی درباره استراتژی در شطرنج نوشته است.
دورفمان، با چهار عنصر استراتژی سروکار دارد:
- پوزیسیون شاه
- نیرو
- پوزیسیون بهتر بعد از تعویض وزیرها
- ساختار پیاده ای
دو عنصر جدید در اینجا نشان داده شده است. پوزیسیون شاه و این سؤال که چه کسی بعد از تعویض وزیرها پوزیسیون بهتری دارد. پوزیسیون شاه در خیلی ازپوزیسیونهای حمله ای دارای اهمیت زیادی است و این موضوع همچنین می تواند برای توضیح شماری از حرکات مرموز شاه مفید باشد که به طور مثال مورد علاقه کاسپاروف است. در پوزیسیونهای کاملاً تند و تیز، وی یک تمپو ؛ یک حرکت, صرف ایمن سازی موقعیت شاه خود می کند. اطمینان داشتن از ایمن بودن شاه، حمله کننده را از نگرانیهای دفاعی رها می سازد. با این وجود، پوزیسیون شاه به سختی یک عنصر استراتژیکی مربوط به خودش است زیرا وابستگی زیادی به پوزیسیون مورد نظر از لحاظ کلی دارد. به نظر من آن یک عنصر فرعی مربوط به بحث ابتکار عمل است. بطور مشابه، پوزیسیون بهتر بعد از تعویض وزیرها را یک عنصر استراتژیکی مستقل در نظر نمی گیرم.
با این وجود، آن یک وسیله مهم است از آنجا که ارزشهای تعدادی از عوامل بعد از حذف وزیرها تغییر می کند. برای مثال، شاه ناگهان یک سوار قوی می شود در صورتی که در وسط بازی باید از صحنه بازی دور نگهداشته شود، و ابتکار عمل ممکن است به شکل جدی در فقدان وزیرها از دست برود. از آنجا که تصمیم به تعویض وزیرها روی موقعیت ماتریالی تأثیر می گذارد، موضوع پوزیسیون بهتر بعد از تعویض وزیر را به عنوان یک عنصر فرعی تحت نیرو در نظر می گیرم.
سه عامل مهم استراتژیکی را تاکنون مشخص کرده ایم ـ نیرو، ابتکار عمل و عوامل پوزیسیونی ـ هر یک با شماری از عناصر فرعی که جهت ارزیابی یک پوزیسیون یا استراتژی باید در نظر گرفته شوند. با این وجود، اینها همه، عوامل بیرون ـ درون، هستند، آنها وابسته به این نیستند که چه کسی واقعاٌ بازی را انجام می دهدویژگیهای خاص دو بازیکن. بسط یک مدل با یک عامل مواجه شونده با این موارد الزامی است. به طور خلاصه یک دیدگاه برپایه منبع (توانایی) را در مورد استراتژی باید بکار بگیریم، جاییکه نوع تفکر به جای بیرون ـ درونی، درون ـ بیرونیمی باشد.
هیچکدام از عوامل خالص شطرنجی، شرایط محیطی بازی را در نظر نمی گیرند. شطرنج در یک حالت خلأ بازی نمی شود اما قسمتی از یک سیستم باز است. آیا بازی مورد نظر در یک مقیاس زمان کلاسیک ؛ آنچه متداول روز است, بازی می شود یا یک بازی سریع است؟ آیا یک مسابقه تیمی است یا یک رقابت انفرادی؟
اینها همه سؤالات مهمی است که همه ما می دانیم وقتی در مقابل صفحه شطرنج می نشینیم، روی تصمیم گیری ما تأثیر می گذارد و در نتیجه آنها باید درون یک مدل از استراتژی شطرنجی ساخته شوند، اگر مدل مورد نظر برای بازیکنان واقعی مفید باشد.مدل موردنظر با دو عامل مهم گسترش می یابد: عامل انسانی و عوامل محیطی. عامل انسانی در تصمیم گیری به منظور فراهم کردن نفوذ بازیکنان جهت بکارگیری واقعی استراتژی در بازی عملی باید در نظر گرفته شود. خیلی مهم است که یک سازگاری بین الزامات پوزیسیون و قابلیتهای بازیکن وجود داشته باشد.
از طرف دیگر، ورود به پوزیسیونهایی که مورد علاقه حریف نیست، می تواند استراتژی خوبی باشد. اگر حریفتان را از تدارک یا بازیهای قبلی می شناسید، این دانش یک عامل مهم در تصمیم گیری استراتژیکی است. پیامد این رویکرد آن است که دو بازیکن متفاوت که پوزیسیون یکسانی را ارزیابی می کنند، ممکن است به نتایج خیلی متفاوتی برسند از این نظر که پوزیسیون مورد نظر از جهت وارد شدن به آن برای آنها مناسب است یا خیر. ارزیابی عینی اینکه وضع سفید کمی بهتر است .
این فقط ارزیابی سه عامل شطرنجی است، نیرو، ابتکار عمل و عوامل پوزیسیونی نقش خیلی مهمی دارد اما نباید بعنوان قضاوت نهایی و بدون در نظر گرفتن ویژگیهای دو بازیکن در پشت صفحه شطرنج لحاظ شود. در بخش بعد این تفکر را با جزئیات بیشتر مورد بحث قرار می دهیم و و ویژگیهای چهار نوع متفاوت از بازیکنان شطرنج مورد بحث قرار خواهند گرفت. امیدوارم که بتوانید نوع مخصوص خودتان را پیدا کنید و طبقه بندی موردنظر همچنین در زمان آماده سازی برای یک حریف خاص بسیار مفید است. عوامل محیطی، پیامد شطرنج بازی شده به عنوان قسمتی از یک سیسم باز می باشند.
اگرچه خود بازی می تواند یک سیستم بسته در نظر گرفته شود. همه چیز روی صفحه مشخص می شود و تصمیمات بازیکنان تحت تاثیر انواع گوناگونی از ملاحظات هستند.بعضی از اینها در مدل مورد نظر ذکر شده اند، اما این فهرست خیلی جامع و فراگیر نیست، و همچنین دیگر عناصر فرعی ممکن است به عوامل دیگر اضافه شوند. با این وجود، بنظرم اینها بعضی از مهمترین عوامل خارجی هستند که تصمیمات بازیکنان در یک بازی عملی را تحت تأثیر قرار می دهند. چه کسی هست که در وضعیتی نبوده باشد که توجه تیمش بازی وی را در یک مسابقه تیمی تحت تأثیر قرار نداده باشد؟
یا موقعیت و جایگاه شما در یک مسابقه خاص باعث شود که به شکل متفاوتی بازی کنید؟
بنظرم همه ما می توانیم موافق باشیم که چنین عواملی بعضی اوقات روی تصمیمات و بازی ما در صفحه تأثیرگذار هستند. قصد من اینست که به شما کمک کنم تا تصمیمات درست را در چنین موقعیتهایی اتخاذ کنید و این موضوع مرکز توجه این نوشتار است. مقداری باید درباره چگونگی استفاده از مُدل توضیح داده شود. پنج عامل ذکر شده باید بعنوان یک سیستم ارزشی منسجم در نظر گرفته شوند. هدف مورد نظر یافتن ترکیبی است که بهترین امتیاز کلی را بدهد.
وقتی بالاترین امتیاز کلی را پیدا کنید، شما استراتژی بهینه خودتان را پیدا کرده اید. این موضوع ممکن است مقداری انتزاعی بنظر رسد، از آنجا که تصور می کنم تعداد کمی از بازیکنان واقعاً ارزشها را به عناصر متفاوت در حین بازی عملی پیوند دهند. اما آن چیزی است که واقعاً در حین یک بازی اتفاق می افتد. وقتی یک پیاده منفرد(ایزوله) را در ازاء بازی فعال با سوارها می پذیرید، شما از چیزی در مقیاس عامل پوزیسیونی چشم پوشی می کنید، در حالیکه چیزی را از لحاظ شاخص ابتکار عمل بدست می آورید. بطور واضح هدف نهایی آن است که چیزی را در یکی از شاخصها بدست آوریم بدون آنکه چیزی را به لحاظ شاخصهای دیگر از دست بدهیم. بطور مثال گرفتن یک پیاده بدون هیچ جبرانی برای حریف. بازیکنان قوی، تجربه زیادی در درک این مبادلات متوالی دارند و از آن برای مغلوب کردن بازیکنان ضعیف تر از خود استفاده می کنند.
تعداد اندکی از امتیازات کوچک ـ در موارد زیادی به لحاظ عامل پوزیسیونی، از آنجا که این موضوع آنقدر ظریف است که برای بازیکنان بی تجربه قابل درک نیست ؛ نهایتاً به یک برتری چشمگیر تبدیل می شوند ودر خاتمه به یک امتیاز کامل.منظور من مدلی است ک بتواند به شما کمک کند تا آنچه که در سراسر بازی اتفاق می افتد را درک کنید و از آن آگاه باشید. آگاهی از تغییرات و دگرگونی ها در پنج عامل مُدل مورد نظر می تواند به شما کمک کند تا از واگذاری امتیازات در برابر هیچ اجتناب کنید. وقتی امتیازی را واگذار می کنید مثلاً دو فیل باید از خودتان بپرسید: چه چیزی در مقابل آن به دست می آورم ،در کوتاه مدت و در درازمدت؟
مقدار زیادی درباره سه عامل شطرنجی ؛ نیرو، ابتکار عمل و عوامل پوزیسیونی نوشته شده است و در نتیجه، این عوامل را مورد بحث مستقیم و صریح قرار نمی دهم. با این وجود، این عوامل به طور ضمنی در مثالهای فراوانی که در بخش های آتی با آنها مواجه می شوید به چشم می خورند. من روی بحث دقیق و مفصل از دو عامل تمرکز کرده ام که بنظر در نوشته های مربوط به استراتژی شطرنج مورد توجه کافی قرار نگرفته اند: عامل انسانی و عوامل محیطی.
تعیین سبک شطرنجی شخصی شما
تعیین کردن سبک یک شطرنجباز موضوع ساده ای نیست. از ابتدا آموزش دیده ایم که بتوانیم با نوع پوزیسیون روی صفحه سازش پیدا کنیم و اینکه یک بازیکن برای موفقیت نیازمند مهارتهای کلی و جامع است. به عبارت دیگر، برای تبدیل شدن به یک بازیکن واقعاً قوی نیاز دارید که بتوانید تمام انواع پوزیسیونها را بازی کنید.
قوی بودن در حمله کافی نیست و شما باید همچنین در دفاع انعطاف پذیر باشید، تمام آخر بازیهای تئوریک را بشناسید، تئوری گشایشی روز را خوب بدانید و نظایر آن. این موضوع کاملاً درست است! اما در عین حال غیرممکن است ،حتی برای حرفه ای های تمام وقت، که بازیکنان همه این موارد را بدانند و در تمام جنبه های بازی خوب و قوی باشند. شطرنج آنقدر پیچیده است که یک بازیکن نمی تواند در تمام جنبه های بازی بهترین باشد. حتی در بین بازیکنان قوی امروزی و بزرگان قدیم، جنبه های بازی از لحاظ قدرت و خوب بودن در مقایسه با دیگر بازیکنان قوی کم و بیش متفاوت و متغیر است.
نکته کلیدی، درک این تفاوتها در خودتان و حریف می باشد و نیز به کارگیری هوشیارانه این ادراک در جریان تدارک و آماده سازی، تمرین و در بازی عملی.برای دسته بندی کردن شطرنجبازان به گروههای وسیع، یکبار دیگر مفید است که به مدلهایی رجوع کنیم که مورد استفاده در دنیای تجارت به منظور ارزیابی شخصیت متفاوت و اهداف منبع انسانی می باشند.مدیران کسب و کار می توانند به دو گروه وسیع تقسیم شوند و همینطور شطرنجبازان.
این تقسیم می تواند از دو بعد صورت گیرد:
- آیا تصمیمات شما در پشت صفحه شطرنج از طریق منطق انجام می گیرد یا بواسطه تجربه و شهود؟
- آیا تفکر و بازی شما براساس واقعیات ؛ مانند محاسبه عینی شاخه ها ست یا براساس تمرکز روی مفاهیم کلی؟
در نظر گرفتن این دو سوال ساده و اساسی تاکنون خیلی توانستهاست ما را در فهم سبک یک شطرنجباز هدایت کند. بازیکنان منطقی تصمیمات را از راههای نظام مند و مرتبط استدلالی اتخاذ می کنند. آنها زنجیره های متصل تفکر و استدلال را گسترش می دهند تا در پایان به تصمیم نهایی منتهی شود.
یک مثال خیلی ساده از مسیر استدلال یک بازیکن منطقی می تواند مانند این باشد کهجاییکه یک بازیکن از مفاهیم کلی فضا، تحرک و قانون دو نقطه ضعف ؛استراتژی بعنوان قوانین ساده ! من مقداری فشار روی پیاده ضعیفش در جناح وزیر دارم، اما او به خوبی دفاع نموده است. اما اگر بتوانم نقطه ضعف دیگری در جناح شاه ایجاد کنم، می توانم نیروهایش را منحرف کنم. با داشتن فضای بیشتر و تحرک بهتر می توانم براحتی از یک جناح به جناح دیگر تغییر جهت دهم. لذا چگونه اینکار را انجام می دهم؟ بله، با تدارک دیدن g پیاده h وی را منفرد خواهد کرد و یک هدف دوم را جهت حمله بوجود می آورد. اینکار بدین معنی است که حالا با انجام حرکت h باید مقدمات حرکت g را فراهم کنم.
بازیهای بازیکنان منطقی در مقایسه با بازیکنان شهودی غالباً دارای بار آموزشی خیلی بیشتری است و جهت درک و یادگیری آسانتر است.بر این باورم که یکی از دلایلی که مجموعه بازی های بازیکنانی مثل آلخین، باتونیک، فیشر و کاسپاروف خیلی پرطرفدار و محبوب شده اند، ماهیت آموزشی بازی و تفسیرهای این بازیکنان است که آنها را بازیکنان منطقی در نظر می گیرم.ترفند یادگیری از بازیهای این بازیکنان، تعقیب و درک مسیر استدلالی پشت حرکات آنهااست. این استلال با قوی تر شدن بازیکنان، بطور واضح پیچیده تر و پیشرفته تر می شود، اما راه بنیادی تفکر درباره پوزیسیونها و تصمیم گیریها تغییر نمی کند.از طرف دیگر، بازیکنان شهودی، بازیکنانی هستند که به سادگی حرکت درست را حس می کنند و می دانند که چطور باید سوارهایشان را جهت دستیابی به حداکثر هماهنگی قرار دهند.
آنها اغلب در تعیین ارزش قربانیهای پوزیسیونی یا درازمدت خیلی قوی می باشند که اینکار نمی تواند به واسطه محاسبه عینی یا استدلال منطقی مورد سنجش قرار گیرد. غالباً چنین بازیکنانی در توضیح زبانی چگونگی دستیابی به انجام یک حرکت یا انتخاب یک طرح خاص دچار مشکل می شوند. آن یک دانش خیلی ضمنی و پوشیده است. برای جامعه شطرنجبازان دنبال کردن بازیهای چنین بازیکنانی به شکل زنده دشوار است، زیرا بازیشان غالباً ظریف بوده و در هاله ای از ابهام انجام می شود. در پایان بازی، با این وجود همه چیز غالباً آشکار می شود ـ حالا روشن است که این راه درست بازی کردن یا هماهنگ سازی سوارها بود و اینکه حریف مغلوب شده است. گاهی تعیین جاییکه حریف دچار اشتباه شد آسان نیست ـ برتری به طریقی نامحسوس و افزایشی ایجاد شد تا زمانی که به مقدار سرنوشت ساز و قاطع رسید. نمونه های بازیکنان شهودی که این خصوصیات را در آنها می توان یافت، کاپابلانکا، پتروسیان و کارپف، هستند.
از بُعد دیگر، پیوستاری از واقعیتها به مفاهیم کلی داریم. دقت کنید که ـ همینطور بُعد منطق ، شهود ـ آن یک پیوستار با دو نقطه مقابل هم است، اما همچنین دارای یک زمینه حد وسط فراوان می باشد.
براین اساس، بعضی بازیکنان بیشتر به سمت یکی از قطبها گرایش دارند تا دیگر بازیکنان، و هنوز بازیکنان دیگرنزدیک به حد وسط بوده و فراگیر ظاهر می شوند. دو نمونه از چنین بازیکنانی لاسکرواسپاسکی هستند. هر دو نفر شاید اندکی بیشتر عمل گرا ؛ بر اساس منطق و واقعیت بودند، اما عموماً در بازیهایشان خیلی فراگیر و همه جانبه عمل می کردند. اسپاسکی همچنین یکی از معدود بازیکنان طراز اول در تاریخ است که سبکش را از حالت شدیـــداً حمله ای در دوران جوانی اش ـ بازی براساس محاسبات عینی و واقعی ـ به سبک فراگیر و همه جانبه تغییر داد و در نتیجه توانست قهرمان جهان شود.
بیشتر اسطوره های تاریخی دیگر به طور عمده به واسطه گسترش و به کارگیری قابلیتهای اصلی اولیه شان ؛ استعدادهای استثنائی برای یک جنبه خاص از بازی به حد کمال رسیده اند، در حالیکه قابلیت در جنبه های دیگر بازی را بهبود داده اند. این موضوع در راستای تفکر در ورای دیدگاه منبع محور استراتژی است. بازیکنان واقعیت محور، بازیکنانی هستند که در تصمیم گیریهایشان خیلـــی عینی و واقعی عمــل می کنند. واقعیتهای عینی در شکل محاسبه واریانتها یک نقش حیاتی در بازی آنها بازی می کند. چنین بازیکنانی محاسبه می کنند، محاسبه می کنند و محاسبه می کنند و تصمیمات خود را براساس این محاسبات عینی می گیرند.
برای نمونه اگر یک بازیکنی واقعیت محور هیچ دلیل عینی برای نگرفتن یک پیاده تقدیمی نبیند، آن پیاده را خواهد گرفت. نمونه های بازیکنان دراین گروه کورچنوی، تال، شیروف و به اندازه کمتر آناند می باشند. از طرف دیگر بازیکنانی که تصمیمات خودشان را براساس مفاهیم کلی می گیرند ممکن است یک پیاده تقدیمی را بیشتر برپایه مفاهیم کلی رد کنند، مثلاً به دلیل اینکه احساس می کنند خطر درازمدت خیلی بزرگ و غیر ضروری است، حتی اگر یک دلیل امتناع آنی را نبینند. چنین بازیکنانی تمایل دارند که نسبتاً تعداد کمی از شاخه ها را در مقایسه با بازیکنان واقعیت محور محاسبه کنند و در عوض تصمیمات خودشان را در یک دامنه وسیع از ملاحظات کلی اتخاذ کنندواین دامنه از قوانین استراتژیکی ساده تا فهم خیلی ظریف ازتفاوتهای جزئی پوزیسیونی میباشد که فقط برای چشم خیلی ماهروبا استعداد قابل مشاهده است.نمونه های بازیکنان در این مقوله اشتاینیتز، نیمزویچ، اسمیسلوف، و با درجه کمتر کرامینک میباشند.
نه تنها مقایسه قهرمانان مختلف جهان کار جالبی است بلکه همچنین رویکرد آنها در تفسیر بازیها نیز جالب است. بازیکنان واقعیت محور اغلب تمایل دارند بازی را به واسطه تعداد زیادی از شاخه های عینی توضیح دهند، در حالیکه بازیکنان متمایل به مفاهیم کلی اغلب ترجیح می دهند اتفاقات بازی را گفتاری و نسبتاً با واریانتهای اندک توضیح دهند و از نوشته های تفسیری خود حمایت کنند.
یک مجموعه بازی از تعدادی از قهرمانان جهان ذکر شده را انتخاب کنید و ببینید منظورم چیست! دو بعد ذکر شده، ما را با یک ماتریکس دو در دوی استاندارد شامل چهار ربع صفحه متمایز مواجه می کنند. بازیکنانی که در ربع صفحه منطق ـ واقعیات قرار می گیرند عملگرا نامیده می شوند، بازیکنان شهود ـ واقعیات، کنش گرا نامیــده می شوند، بازیکنان شهود ـ مفهوم کلی، بازتاب گرا هستند، در حالیکه بازیکنان منطق ـ مفاهیم کلی می توانند نظریه گرا معرفی شوند. برای هر نوع که در شکل آمده اند و تاکنون به آن اشاره کردم توضیح مختصری دادم تا خصوصیت آن نوع روشن شود. نظریه گراها مشتاق هستند که تئوریها و مدلهایی را ایجاد کنند که بتوانند به شکل منطقی آنها را در هر موقعیتی بکار گیرند.
بازتاب گراها بطور عمده علاقه مند به ملاحظه و ارزیابی شماری از گزینه های متناوب گسترده در موقعیت ایجاد شده هستند به جای اینکه مدلهای فراگیر را ایجاد کنند. کنش گراها رفتار آزمایش و خطا را به نمایش می گذارند و اینکار را با ترکیب واقعیات مشاهده شده و شهود خاص خودشان انجام می دهند، به طور مثال آمادگی دارند تا قربانیهای درزامدت و مبهم را بیازمایند.عملگراها از طرف دیگر بر محاسبات خودشان تکیه می کنند. اگر محاسبات نشان دهند که یک قربانی قدرتمند است، آنرا انجام می دهند اما برای اینکار احتیاج دارند که به واسطه مدرک عینی و قاطع آنرا تأیید کنند.
در دنیای کسب و کار، انواع واقعیت محور ؛ عملگراها و کنش گراها آشکارا خیلی زیادتر از انواع مفهوم کلی نظریه گراها و بازتاب گراها در موقعیتهای مدیریتی هستند. این نسبت در حدود سه به یک می باشد. دلیل این موضوع، تأکید موجود روی ارقام و اعداد عینی در کسب و کار مدرن است. مدیران واقعیت محور ملقب به انجام گران هستند، در حالیکه انواع مفهوم کلی ملقب به متفکران هستند.
مطمئن نیستم که نسبت در اینجا شبیه نسبت مربوط به شطرنج باشد. در اینجا فرض می کنم شمار بازیکنان مفهوم کلی حداقل معادل تعداد بازیکنان واقعیت محور است. یک راه برای اثبات این موضوع نگاه کردن به سیزده قهرمان نخستین جهان می باشد ؛ بدون ورود به این بحث که چه کسی واقعاً بعد از کاسپاروف ـ کرامنیک یا قهرمانان جهان فیده آمد. از دید من هفت نفر از این قهرمانان در مقوله انجام گران قرار می گیرند ؛ لاسکر، آلخین، ایوه، تال، اسپاسکی، فیشر و کاسپاروف در حالیکه شش نفر ازنوع متفکران هستند : اشتاینیتز، کاپابلانکا، باتونیک، اسمیسیلوف، پتروسیان و کارپف. این موضوع نشانگر آنست که در شطرنج، انواع ذکر شده با نسبت نزدیک به هم در مقایسه با کسب و کار می باشند. سعی کرده ام قهرمانان جهان و شماری از بازیکنان طراز اول گذشته و معاصر را در این ماتریکس جای دهم.
در مورد جایگاه همه بازیکنان ذکر شده ممکن است با من موافق باشید یا نباشید.
این موضوع خوبست و به سادگی نشان می دهد که کار کردن با شخصیت آدمی در کسب و کار، شطرنج یا زندگی واقعی یک علم دقیق نیست. این موضوع همینطور دلالت بر این نکته مهم دارد که تمام بازیکنان قـوی می توانند با سبکهای متفاوتی سازگار شده و بازی کنند.اما اگرچه سازگار شدن مطابق پوزیسیون فرضی برای همه شطرنجبازان حائز اهمیت فراوان است، هنوز جنبه های مشخصی از بازی اند که بشکل عمیق و درونی آنها را ترجیح می دهیم وازجنبه های دیگر بهتر بازی میکنیم.برای شناسایی نوع خودتان، نیازمند آن هستید که عمیقاً در درون خودتان کاوش کنیدوارزیابی کنید که به کجا تعلق داریدونه جاییکه می خواهید تعلق داشته باشید.
منبع
موسویان،سیدحامد(1394)، بررسی سبک های یادگیری،تاب آوری و مهارت های حل مسئله در شطرنجبازان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی گیلان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید