عملکرد سازمانی
عملکرد سازمانی پدیده ای پیچیده است که شاید ساده ترین تعبیر برای آن را بتوان، مجموعه فعالیتهای معطوف به دستیابی بر اهداف سازمانی دانست. متناسب با عملکرد که از دریچه های مختلف مورد مطالعه قرار می گیرد، اهداف نیز از دریچه های مختلفی بروز میکنند، به طور نمونه، در مدل کارت امتیازی متوازن، عملکرد سازمانی از چهار دریچه، مالی، مشتریان، فرآیندی و رشد یادگیری، مورد مطالعه قرار می گیرد . از این رو، هنگامی که عملکرد سازمانی از دریچه های مختلف و با اهداف متفاوت مورد مطالعه قرار می گیرد، مدل های سنجش عملکرد متفاوتی نیز به تناسب اهداف استفاده خواهند شد. ارککی لاینن معتقد است که عملکرد را می توان بر پایه توانایی اهداف سنجش (یعنی: سازمان، تیم با کارکنان)، در تامین برآمدهایی با خصیصه های از پیش تعیین شده و مطابق با اهداف مشخص، تعریف کرد. از این رو، عملکرد هر سازمان، توانایی آن سازمان در برآورده کردن حداکثری منافع و رضایت حداکثری ذینفعان سازمان است.
تعریف سنجش عملکرد
اما شاید بهترین تعبیر برای عملکرد را مطابق با تعریف یاد شده بتوان عبارت از: توانایی سامانه سنجش در دست یابی به نتایج مرتبط با اهداف سنجش، دانست.میکاهانولا و آنتی لونکویست، سنجش را تخصیص موثر نسبت های عددی به کیفیت های مرتبط بر پایه فرآیندهای تجربی و عملی می دانند. عبارت تخصیص موثر نسبت های عددی، بدین معناست که بر پایه سامانه ای هم سان، خصیصه های مختلف در نظمی کمی قرار گرفته است و متناسب با قوت و یا ضعف آن خصیصه، کمیت های عددی زیاد یا کم به خصیصه ها اختصاص یابد. در این تعریف واژهمرتبط نیز، دایر بر طبیعت سنجش و به معنا وجود یک دلیل برای سنجش است. واژه کیفیت نیز بر خصیصه های کیفی قابل توصیف در قالب های کمی اشاره دارد و در نهایت، عبارت فرآیندهای تجربی و عملی بدین معناست که، بایستی برای تخصیص موثر اعداد به کیفیت های مرتبط، بستری تجربی و عملی فرآهم گردد.
در حوزه تعریف سنجش عملکرد نیز تلاش های بسیاری توسط نظریه پردازان پژوهشگران صورت پذیرفته است. برخی سنجش علمکرد را فرآیندی با هدف ارزیابی دستاوردهای مرتبط با نتایج پیشین، یا اهداف و ضوابط ارزش گذاری شده می دانند. اندرونیلی و همکارانش، سنجش عملکرد را فرآیند کمی سازی کارآیی و اثر بخشی فعالیتهای هدفمند می پندارند. میکا هانولا و آنتی لونکوسیت از سنجش عملکرد به عنوان فرآیندی که برای تعیین و اندازه گیری خصیصه های مرتبط با عملکرد اهداف سنجش به کار می روند یاد میکنند. در هر سه تعریف یاد شده، سنجش عملکرد را به مثابه فرایندی پنداشته که در قالب آن مجموعهای از فعالیتها با هدف تعیین و تشخیص موقعیت و وضیعت برخی نتایج یا فعالیتهای دیگر به کار گرفته میشود، اما زمانی که سنجش عملکرد به عنوان یک ابزار مدیریتی در نظر گرفته شود، فرآیندهای مرتبط با انجام آن از اهمیت دوچندانی برخوردار خواهند شد.
فرآیندهای پایه ای در سنجش عملکرد از چهار گام اصلی تشکیل می شوند:
گام نخست: تصمیم گیری راجع به چیزی است که بایستی مورد سنجش قرار گیرد و پس از، طراحی و انتخاب شاخص ها و سنجه های مناسب، فرآیند سنجش می تواند با استفاده از سنجههای عملکردی منفرد و یا از یک سامانه سنجش عملکرد که متشکل از مجموعهای از سنجه هاست، شکل گیرد.
گام دوم: پیاده سازی سامانه سنجش در سازمان، که شامل: تعیین نحوه گردآوری و اطلاعات، طریقهگزارش نتایج سنجش و چگونگی به کار گیری سنجه ها خواهد بود.
گام سوم: به کار گیری و اعمال سنجه ها با هدف سنجش است.
گام چهارم: روزآمدسازی سنجه ها و در صورت لزوم تکرار فرآیند است که متناسب با تغییر اهداف کسب و کاری سازمان صورت می گیرد و بر این اساس، سامانه سنجش نیز بایستی مطابق با شرایط تغییر کند و نیز بازآیی و روزآمدسازی شود. در غیر این صورت سامانه سنجش توانایی عرضهی اطلاعات صحیح را نخواهد داشت .
سنجش عملکرد فرآیندی است که در آن، سنجه ها بر پایهعامل های موفقیت مدیریتی معرفی شده و سپس در راستای پیاده سازی استراتژیها و دستیابی به اهداف، به کار رفته و در نهایت، نتایج سنجش به منظور تهیه بازخورد با هدف پی ریزی افق های کسب و کاری جدید، مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند.عملکرد سازمانی از دریچه عاملهای موفقیت مورد سنجش قرار می گیرد. که این عامل ها از زمینه های گوناگونی قابل گزینش هستند. عامل های موفقیت، جنبه های کلیدی موفقیت در کسب و کار و راهبردهای اصلی سازمان هستند. به عبارت بهتر، عاملهای موفقیت مفاهیمی اصلی و فراگیرند که تمامی پدیده های مرتبط با کسب و کار بایستی بر پایهآن مورد ارزیابی قرار گیرند.
سنجش عاملهای مالی (یعنی سود و هزینه) ، از سابقه بلند مدتی در فرهنگ سازمانی برخوردار است. اما سنجش عاملهای موفقیت غیر مالی، تنها در دو دهه اخیر به طور عمدهای مورد توجه سازمآنها قرار گرفته است. عاملهای موفقیت غیر مالی شامل، کیفیت ، کارایی، زمان و موارد دیگری مانند، قابلیت تولید یا خدمت رسانی است. بسیاری از این عاملها مانند زمان مشهود یا فیزیکی هستند، در صورتی که علاوه بر این عاملهای غیر مالی میتوان برخی دیگر از عاملها چون رضایت کارکنان یا تصورات سازمانی را در قالب عاملهایی نامشهود یا معنوی جای داد. تقریبا اغلب عاملهای مالی، عاملهای مشهود به شمار میآیند که معرف ارز پولی در نتایج مرتبط با سازمان هستند. اگر چه برخی از این عاملها نیز، عاملهایی نامشهود به حساب میآیند که مانند ارزش برند که با وجود اینکه پدیده مالی است اما مفهوم غیر فیزیکی و نامشهود دارد. در جدول زیر تفاوتها میان عاملهای مالی و غیر مالی مشخص شده است.
عامل های غیر مالی | عامل های مالی | |
عامل های مشهود | § زمان تحویل § کیفیت محصولات § ظرفیت تولید § ظرفیتخدمات رسانی § بهرهوری | § رشد اقتصادی § نقدینگی § هزینههای تولید و خدمات … |
عامل های نامشهود | § شایستگی ها § رضایت مشتریان § حفظ مشتریان § نوآوری § انگیزش § رضایت کارکنان …. | § ارزش برند § حقوق انحصار معنوی § ارزش نامشهود داراییها … |
در این میان بایستی اشاره کرد که عاملهای موفقیت، متمایز از شاخصها و سنجههای عملکرد هستند. در واقع هر کدام از عاملهای موفقیت را میتوان در قالب شاخصهها و سنجههای گوناگون مورد سنجش قرار داد. شاخصها و سنجهها، معرف ابعاد هر عامل یا بخشی از اطلاعات پیرامون عامل مورد سنجش هستند.
نتیجه گیری
میتوان گفت که عملکرد سازمان پدیدهای فراتر از تعریف میباشد که میتوان با فاکتورهایی که توضیح داده شده به سنجش آن پرداخت. این فاکتورها میتوانند در راستای عوامل مالی باشند، اخیرا با رشد و ارتقای مفاهیم غیر مالی در دنیای علم حسابداری و مدیریت همانگونه که سازمان دارای ابزارهای مالی و سنجههای مالی میباشد، سنجههای غیر مالی نیز جز فاکتورهای مهم در سازمان قرار گرفتند، پس همانطور که در این فصل گفته شد، عملکرد سازمانی را میتوان سنجید و برای سنجش آن میتوان از سنجههای غیر مالی نیز استفاده نمود.
منبع
محسنی پور گلمغانی، مهدی(1393) ، اندازه گیری سرمایه فکری و رابطه آن با عملکرد سازمانی در شرکتهای نرم افزاری، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت اجرایی، دانشگاه آزاد اسلامي
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید