علل اختلال بدشکلی بدن
اختلال بدشکلی بدن علت های زیادی دارد و عوامل متفاوت زیادی کمک به رشد اختلال بدشکلی بدن می کنند. سوال در مورد سبب شناسی اختلال بدشکلی بدن خیلی با اهمیت میباشد. اگر ما علت های آن را بفهمیم، بهتر قادر خواهیم بود آن را درمان کنیم و شاید حتی بتوانیم از رشد آن جلوگیری کنیم. عمدتا بررسی علت های اختلال بدشکلی بدن خیلی پیچیده است.نظریههای متعددی وجود دارد که سعی دارند شروع اختلال بدشکلی بدن را تبیین کنند. معمولا برای رشد اختلال بدشکلی بدن چندین عامل خطرزا دخیل هستند و هیچ کدام از این عوامل به تنهایی برای رشد این اختلال کافی نیستند البته قابل ذکر است بین این عوامل همپوشی وجود دارد.
راه اندازها: اختلال بدشکلی بدن معمولا به تدریج شروع میشود. بسیاری از مبتلایان هیچ ماشه چکان خاصی را در شروع نشانههایشان گزارش نکرده اند . ولی در حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد از افراد گزارش میکنند که اختلال به طور ناگهانی در یک هفته شروع شده است. برای بعضی افراد به نظر میرسد که واقعا راه اندازها باعث شروع شدن اختلال بدشکلی بدن میشود. احتمالا، حادثههای راه انداز اختلال بدشکلی بدن، تنها در افرادی که قبلا نسبت به این اختلال آسیب پذیر هستند باعث شروع اختلال میشود. مثلا در همه افراد مورد تمسخر قرار گرفتن در مورد زیبایی ظاهر، باعث شروع این اختلال نمیشود. بلکه احتمالا فقط در افرادی که نسبت به اختلال آسیب پذیر هستند باعث شروع بیماری میشود. موقعیتهایی که فرد مجبور است بدن خود را در معرض دید دیگران قرار دهد، یا وقتی که فرد تجربه ارزیابی منفی توسط دیگران داشته باشد، یک تصویر منفی در او شکل میگیرد که همانند طرحواره عمل میکند. رویدادهای برانگیزاننده خاص این گونه طرحوارهها را فعال میسازد.
عوامل خطرزای زیستی- ژنتیکی : احتمالا علت اختلال بدشکلی بدن تک ژنی نیست بلکه ژنهای متفاوت زیادی در به وجود آمدن این اختلال دخیل هستند. ژنهایی که خطر ابتلا به اختلال بدشکلی بدن را افزایش میدهند، ممکن است در جامعه عادی هم شایع بوده بدون اینکه الزاما معیوب کننده باشد. ژنها ممکن است رشد تعداد زیادی از عوامل خطرزای دیگررا منجر شود . در مطالعات فیلیپس در حدود ۲۰ درصد افراد مبتلا حداقل یک فامیل درجه اول (والدین، همشیر، یا بچه) مبتلا به اختلال بدشکلی بدن دارند. بنابراین با این میزان به نظر میرسد که این اختلال در خانوادهها بیشتر دیده میشود. این میزان احتمالا ناشی از هر دو عامل محیطی _ ژنتیکی میباشد. به عبارت دیگر اختلال بدشکلی بدن احتمالا به این خاطر است که ژنهای مشترک اعضای خانواده خطر ابتلا به آن را افزایش میدهد. علاوه بر این اگر خانوادهای برای زیبائی ظاهر ارزش زیادی قایل شود ممکن است احتمال ابتلا به اختلال بدشکلی بدن را افزایش دهد که میتوان این را به عامل محیطی نسبت داد. نیاز به مطالعات مربوط به دوقلوها و فرزند خواندهها احساس می شود تا تاثیر عوامل محیطی جدا گردد. اما تا به حال چنین پژوهشی صورت نگرفته است . فیلیپس و همکارانش در یک مطالعه مقدماتی به این نتیجه رسیدند که شکل معینی از یک ژن که گیرنده GABAA-Y2 نامیده میشود در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی نسبت به افرادی که مبتلا نیستند شایعتر است .ممکن است ژنهای معینی شانس به وجود آمدن صفت شخصیتی معینی را افزایش دهد و یا مدارهای مغزی معینی را بیش فعال کند و یا خصوصیات دیگری که ممکن است در آینده خطر رشد اختلال بدشکلی بدن را افزایش دهد را به وجود آورد. قبل از اینکه در مورد ژنها بحث گردد ما نیاز داریم بدانیم که آیا اختلال بدشکلی بدن در خانوادهها وجود دارد یا نه؟ این میزان سه تا شش برابر بیشتر از نسبتی است که در جامعه عادی وجود دارد. این یافتهها، در حالی که نیاز به تکرار دارند، در نوع خود جالب میباشند. همچنین مطالعه ای در مورد موشها نشان میدهد که این ژنها با رفتارهای مشخص کننده اضطراب و حالات شبیه خلق افسردگی رابطه دارند.
اختلال بدشکلی بدن از منظر تکاملی : بعضی محققان بر این عقیدهاند که ترجیح مردم برای خصیصه چهره ای خاص ممکن است فطری باشد یعنی این ترجیح برای مدت میلیونها سال در همه ما شکل گرفته است. برای مثال، کودکان قبل از اینکه با هنجارهای فرهنگی مربوط به زیبایی مواجهه شوند، چهرههای جذاب را بیشتر ترجیح میدهند. ترجیح تقارن بدنی، یک نگرانی برای حدود یک سوم از افرادی است که از اختلال بدشکلی بدن رنج میبرند، ممکن است اساس زیستشناختی و تکاملی داشته باشد. محققان کشف کردند که حتی بعضی حیوانات هم تناسب و زیبایی را در جفت خود ترجیح میدهند. نظریه داروین درباره زیبایی می گوید که انتخاب جنسی بر اساس تنها صفاتی انجام میشود که در مقابل عفونت مقاوم و موجب سلامتی ژنی است. شواهدی وجود دارد که حیوانات و انسان تقارن را ترجیح میدهند، زیرا از نظر بیولوژیکی کیفیت بهتری را دارد و افراد زیبا و سالم به عنوان شریک جنسی در برابر بیماریها و عفونتها مقاوم تراند. روبرویی با انگلها، آلودگی و دمای بالا موجب کاهش تقارن و ایجاد ناهماهنگی میشود. مثلا نوعی از پرنده ژاپنی که بالهای متقارن تری، دارد جفت بیشتری خواهد داشت و چنین موردی را، در سایر پرندگان نیز میتوان مشاهده کرد. شانس پرنده سارنر برای یافتن جفت، با ناهماهنگی در دم کمتر خواهد بود و در انسان، زنان با سینههای یکسان بارورتر هستند . تناسب و پوست زیبا و هموار ممکن است پایههای زیستی و تکاملی داشته باشد و علامتی از شایستگی باروری یا سلامت و یا نبود بیماری باشد. در دنیای حیوانات، بدن بزرگ بعضی امتیازات را برای آنها به بار میآورد. حیوانات بزرگ بیشتر به سلطهگری گرایش دارند. در واقع، یک مدل تکاملی در مورد سلطهگری و سلطه پذیری اجتماعی در مقابل دیگران وجود دارد و بیان میدارد که ممکن است احساس حقارت و کمرویی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن با این مدل در ارتباط باشد.همچنین رفتارهای خاص بعضی حیوانات ممکن است نشانههایی در ارتباط با پایههای عصب زیستشناختی این اختلال ارائه دهد. برای مثال، سگها در یک شرایط خاص که مشهور به سندرم آکرال لیک است، رفتارهای وسواسی لیس زدن و دستکاری پوست خود را انجام میدهند که بعضی اوقات باعث جراحت و عفونت میشود. این علائم شبیه رفتارهای آرایشی وسواس گونه و افراط در نظافت در اختلال بدشکلی بدن است. بعضی پرندهها هم به طور وسواسی پرهای خود را آرایش میکنند که شبیه وسواسهای آرایش کردن و دستکاری پوست در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن میباشد . ویژگیهای جنسی ثانویه که در طول بلوغ به وجود میآید برای رتبه بندی زیبایی مهم است، برای به وجود آمدن صفات جنسی ثانویه در طول بلوغ در مردان سطح بالای تسترون ضروری است. سطح بالای تسترون با پایین بودن نقص ایمنی در بدن ارتباط دارد و فقط یک ارگانیسم سالم به چنین سطح بالایی از تستسترون دست می یابد. آرواره، چانه و استخوانهای گونه بزرگ، نمونهای از صفات ثانویه جنسی در صورت هستند که نتیجه سطح بالای تستوسترون در مردان است و زنان چنین ویژگیهایی را جذاب میدانند و این ویژگیها، افزون بر جذاب بودن با نقص در ایمنی تعارض دارد. زیبایی زنان مخالف این ویژگیها است، صورتهایی که جهت انتهایی کوچک دارد. لبهای بزرگ و آروارههایی که باریک و کوچک هستند، سطح بالای استروژن در این تغییرات نقش دارد و نقص در ایمنی را کاهش میدهد .
عوامل خطرزای روان شناختی
تجربیات نامطلوب کودکی : یکی از علل گزارش شده اختلال بدشکلی بدن در تحقیقات مکرر،حضور تروما در دوران کودکی است. انواع ترومای دوران کودکی شامل آزار جسمی و سو استفاده جنسی است. تجارب تجاوز و سواستفاده ممکن است باعث نارضایتی بدنی، احساسات شدید شرم بدنی و تحریف تصویر بدنی شود. که منجر به احساس آسیب پذیری مزمن، ناامنی یا طرد میشود. مورد اذیت قرار گرفتن میتواند عامل خطرزایی برای اختلال بدشکلی بدن باشد که ممکن است در دوران کودکی یا در هر زمانی از زندگی اتفاق بیافتد و با نارضایتی از بدن ارتباط داشته باشد. در برخی مطالعات نشان داده شده است که تاریخچه سوءرفتار با شدت اختلال بد شکلی بدن ارتباط دارد. خانواده های آشفته،تجربههای نامطلوب کودکی ، ممکن است خطر ابتلا به اختلال بدشکلی بدن را افزایش دهند ودر تشدید نشانهها تاثیر دارند . در مطالعه ای اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن گزارش کردند که محبت و توجه خوبی از والدین خود دریافت نکردند. البته باید تحریف حافظه را در گزارش این افراد مد نظر داشت. دانشجویان دختری که در نوجوانی مورد سوءرفتار قرار گرفته بودند، ارزیابی منفی تری از تصویر بدن خود داشتند و ۶۰ % از مبتلایان به این اختلال، سوءرفتارهای مکرر و مزمنی را در کودکی یا نوجوانی گزارش کردهاند. در تحقیق فیلیپس نشان داده شد که اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن گزارش دادند که بارها یا به طور مزمن در دوران کودکی یا نوجوانی مورد اذیت و تمسخر به وسیله دیگران قرار گرفته اند. چند مطالعه دیگر نشان داده است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به مبتلایان اختلالات روانی دیگر، آزار و اذیت بیشتری گزارش میدهند. مطالعه ای نشان داد که بین ترومای دوران کودکی (آسیب دیدگی دوران کودکی) و علائم اختلال بدشکلی بدن، رابطه وجود دارد به طوری که با بیتوجهی عاطفی (۶۸ %)، سو استفاده احساسی (هیجانی) (۵۶ %)، آزار جسمی (۳۴/۷ %)، بیتوجهی فیزیکی (۳۳/۳ %) و سوء استفاده جنسی (۲۸ %). یک مطالعه ای دیگر نشان داده است که از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، ۷۹ درصد در طول دوران کودکی بدرفتاریهایی از جمله غفلت هیجانی (بیتوجهی عاطفی و هیجانی)، سوء استفاده هیجانی، سوء استفاده فیزیکی، غفلت فیزیکی و یا سوء استفاده جنسی تجربه کرده بودند . مطالعه دیگری نشان داده است که بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به بیماران مبتلا به وسواس فکری _ عملی به میزان بالاتری سوء استفاده جنسی و هیجانی (اما نه سوء استفاده فیزیکی) را گزارش کردهاند. این مطالعات در مورد اینکه سوء استفاده (بهره کشی) واقعا اتفاق میافتد و همه افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن تجربه سوء استفاده داشتهاند، مورد تایید قرار نگرفته است. با این حال ممکن است که سوء استفاده به ویژه جنسی به تنفر از بدن و شرمندگی از بدن منجر شود .همچنین ممکن است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن حساسیت غیرمعمولی نسبت به اذیت داشته باشند. بنابراین ممکن است آنها موقعی که مورد اذیت قرار میگیرند . توجه بیشتری به آن داشته باشند و به آن نسبت هم بیشتر آسیب ببینند. همچنین یک مطالعه نشان داد که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به افراد سالم تصویر مرتبط به ظاهر منفی و مکرر بیشتری دارند که با حافظه استرس زای قبل مانند: مورد آزار و تمسخر قرار گرفتن در مدرسه، ارتباط دارد .
ارزش ها وخصوصیات شخصیتی : به نظر میرسد که نوعی آمادگی شخصیت وجود دارد که تا اندازهای مبنای ژنتیکی داشته و افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن با افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری_ عملی و شاید اختلالهای اضطرابی دیگر مانند (روان رنجور خویی) در آن سهیم هستند، هرچند که فعلا شواهد برای این امر ناچیز است.تعداد زیادی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، بیجرات ، از لحاظ هیجانی به طرد و انتقاد فوق العاده حساس و دارای عزت نفس پایین هستند. عزت نفس پایین و تصویر بدنی منفی معمولاً استرسهایی را برای فرد به دنبال دارد که فرد برای غلبه بر آنها راهبردهای مقابلهای خاصی را به کار میگیرد. ویژگیهای شخصیتی بر راهبردهایی که فرد در مقابله با استرسای زندگی از آنها استفاده میکند، تأثیر میگذارد . علاوه بر این، تعداد زیادی از آنها درون گرا بوده و در صفت شخصیتی اضطراب، افسردگی، خود هوشیاری، خشم و احساس آسیب پذیری است، نمره بالایی کسب میکنند. البته این احتمال هم وجود دارد که علائم اختلال بدشکلی بدن ممکن است بعضی از اززش گذاریهای افراطی به زیبایی و صفات شخصیتی را به وجود آورد. کمال گرایی، یکی از ویژگیهای شخصیت است که به صورت تلاش برای بیعیب بودن تعریف شده است . برخی مطالعات نشان دادند که بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن سطح بالاتری از کمال گرایی نسبت به گروه شاهد سالم دارند. این ارزش گذاری و صفات شخصیتی خطر ابتلا به اختلال بدشکلی بدن را افزایش میدهد. از نظر روانشناسی کمال گرایی مربوط به افرادی است که معیارهای بالا و دست نیافتنی برای خود وضع میکنند. این افراد تمایل دارند امور به بهترین وجه انجام گیرد وگرنه نتایج امور برایشان رضایت بخش نیست. این خصیصه در مواردی، در افراد بسیار تشدید شده و به شکل بیمارگونه و وسواس فکری تبدیل میشود که در این حالت، تصویری که فرد از خود دارد نامطلوبتر از تصویر واقعی خود او میباشد .بعضی افراد نسبت به سایرین برای زیبایی ظاهر ارزش زیادی قائلاند. ظاهر خوب، نبود نقص، به ویژه برای عزت نفس آنها خیلی با اهمیت میباشد. افرادی که برای زیبایی ظاهر ارزش زیادی قائلاند و در مورد آن کمال گرا هستند، احتمال زیادی دارد که به اختلال بدشکلی بدن مبتلا شوند. محققان نشان دادند افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن معمولا در مورد ظاهر خود گرایش به کمال گرایی دارند . کمال گرایی ممکن است توجه انتخابی به نقصهای جزیی ظاهر، اشتغال ذهنی و نارضایتی از ظاهر خود را افزایش دهد. تحقیقات نشان دادند برای افراد مبتلا، بین اینکه ظاهر آنها واقعا چطور است و اینکه دوست دارند ایده آل به نظر برسند و چطور فکر میکنند که باید باشند، تفاوت وجود دارد. و از طرفی آنها گرایش به این دارند که جذابیت ظاهر دیگران را بیشتر از مقدار واقعی برآورد کنند . یافتهها نشان میدهد که گرایش به زیباشناسی ممکن است رشد اختلال بدشکلی بدن را در بعضی از بیماران افزایش دهد. آنها ممکن است کمتر تحمل نقصهای جزئی را در خود داشته باشند. با این حال، تبیین دیگر میتواند این باشد که افراد مبتلا بعد از ابتلا به بیماری علاقه به زیباشناسی را در خود رشد داده باشند. در این راستا نیاز به تحقیقات بیشتری وجود دارد تا سببشناسی اختلال بدشکلی بدن دقیقتر مشخص شود. یک مطالعه نشان داده است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به سایر اختلالات روانی، احتمال بیشتری دارد که اشتغال ذهنی یا تحصیل در هنر و طراحی داشته باشند. یک تحقیق نشان داده است که نسبت افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن که در یک فعالیت هنری کار میکنند تقریبا دو برابر جامعه عادی می باشد . افرادی که دچار این اختلال میشوند اغلب جذابیت را ارزش اصلی خود میدانند، بدین معنی که طرحواره خود آنها قویا بر عقایدی از قبیل اگر ظاهر من معیوب باشد در این صورت بیارزشم تمرکز دارد، طوری که دریک تحقیق، ۶۰% این عقیده را داشتند. یکی از دلایلی که چرا این حالت وجود دارد این است که در خیلی از موارد، آنها هنگام کودکی برای ظاهر خود، بیشتر از رفتارشان تقویت شدهاند . دلیل احتمالی دیگر این است که آنها بعدها به خاطر ظاهر خود مورد انتقاد قرارگرفتهاند که موجب شرطی سازی بیزاری، شرم، یا نگرانی آنها از قسمتهایی از بدنشان شده است. به علاوه، شواهد تجربی قابل ملاحظهای اکنون نشان میدهند که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در مورد اطلاعات مربوط به جذابیت، توجه و برداشت تحریف شده دارند . آنها به کلمات منفی یا مثبت مانند زشت و زیبا بیشتر از کلمات هیجانی دیگری که با ظاهر ارتباط ندارند توجه گزینشی میکنند. اینکه آیا این تحریفهای توجه یا برداشت، نقش علیتی را ایفا میکنند یا نه، هنوز معلوم نیست، اما قطعا داشتن این گونه سوءگیریها در پردازش کردن اطلاعات مربوط به جذابیت، حداقل، این اختلال را بعد از اینکه ایجاد شد، تداوم میبخشند.
عوامل روانپویایی: اختلال بدشکلی بدن در متن روانکاوی بوسیله فروید در تعریف او از مردی به نام ولف توصیف شد. ولف اشتغال ذهنی شدیدی مربوط به بینی خود داشت که باعث تداخل در فعالیتهای زندگیاش برای سالهای طولانی شده بود . فروید این علائم را به عنوان پارانوئید هیپوکندریای تشخیص داد و نتیجه گرفت که شروع این مشکل با مادر او که زیگیلی بر روی بینیاش داشت، مرتبط است. علاوه بر این، او تبیین کرد که نگرانی مربوط به بینی، نمادی از آلت تناسلی مردانه مراجع و تمایل او به اختگی به منظور زن شدن میباشد . فرض میکنند که نقص، یک بازنمایی از دیگر قسمتهای بدن میباشد. در مدلهای روان پویشی، اختلال بدشکلی بدن بازتاب جابجائی ناهشیار تعارض جنسی یا هیجانی به یک قسمت نامربوط بدن تلقی میشود. و فرض می شود که نقص یک بازنمایی از دیگر قسمت های بدن می باشد چنین ارتباطی از طریق مکانیسمهای دفاعی سرکوب(بازگشت)، تجزیه، دگرگون سازی(تحریف)، نماد سازی(سمبل سازی) و فرافکنی صورت میگیرد .به طوریکه اختلال بدشکلی نتیجه تعارضات جنسی یا روانشناختی، احساس حقارت و گناه خود پنداره ضعیف است که به بخشهایی از بدن جا به جا شده است . این فرآیند جا به جایی، ناخودآگاه، مانع این میشود که فرد با مشکلات زیربنایی، که از نظر هیجانی بسیار تهدید کننده و اضطراب برانگیزاند و مقابله مستقیم با آنها دشوار است، روبرو شود.علائم جسمانی ممکن است دفاعی بر ضد هویت ضعیف یا بازتابی از نقص اساسی ایگو (خود) و اختلال در ارتباط بین فردی باشد . و نشانههای اختلال بدن از نظر خودآگاه میتوانند بیان کننده وجود روابط ناخوشنود کننده یا ناموفق در زندگی فرد باشند.
B .T (اختلال بدشکلی بدن از دیدگاه شناختی): فرض شده است که چرخهشناختی وقتی شروع میشود که یک بازنمایی خارجی از ظاهر شخص (مانند نگاه به آینه)، یک تصویر تحریف شده را در ذهن فعال میکند. تصویر ذهنی، بعنوان محتوای هشیاری پردازش کیفیتهای حسی که در مقابل انتزاع یا کلام خالص قرار میگیرد، تعریف شده است (هارویتس، ۱۹۷۰). فرآیند توجه انتخابی،موجب افزایش آگاهی از تصویر و خصوصیات خاص(توجه به جزئیات بی اهمیت) میشود. این تصویر چگونگی نگاه کردن شخص به آینه را تعیین میکند و اطلاعاتی در مورد اینکه چطور در مقابل دیگران حضور یابد را نشان میدهد.این افراد به احتمال بیشتر تصویر خود را منفیتر ارزیابی میکنند و بنابراین تصویر را بیشتر تحریف می کنند و نقایص موجود در آن بارزتر به نظر میرسد. در این افراد در بسیاری از موارد تصویر از دیدگاه مشاهدهکننده تجسم میشود و این حالت به بیماران دارای اختلال فوبی اجتماعی شباهت دارد. ممکن است برای اجتناب از مواجهه با احساس منفی ناشی از ارزیابی خود، از دیدگاه ناظر استفاده کنند که در نتیجه دیدگاه ناظر به عنوان یک عامل نگهدارنده عمل میکند.در یک مطالعه توصیفی فرایند تصویر سازی در اختلال بدشکلی بدن با دو گروه کنترل(سالم) و گروه مبتلا به اختلال بد شکلی بدن مقایسه شد. بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به گروه نرمال احتمالا میزان بیشتری تصاویر منفی، برگشت پذیر و روشن (توجه افراطی به نقصهای جزیی) را تجربه کرده بودند. تصاویر در بیماران مبتلا به اختلال بد شکلی بدن خصیصههای تحریف شده و معیوب بیشتری نسبت به کل تصاویر را در بر می گیرد. نوعا تصاویر گزارش شده آنها، بعضی اوقات با راههای حسی دیگر (مانند احساس بدن از خستگی و گرسنگی) مرتبط بود. بویژه با اهمیت است که تصاویر به احتمال بیشتری از دیدگاه یک مشاهده گر در مقایسه با دیدگاه زمینه است. دیدگاه یک مشاهده گر، شامل نگاه کردن یک فرد به خودش از دیدگاه یک شخص دیگر میباشد. دیدگاه زمینه شامل ترس و نگرانی یک فرد بر روی بدن خودش میباشد. استوپا نشان داد که دیدگاه مشاهده گر به تنهایی نابهنجار نیست ولی احتمالا بیشتر با آسیب و خاطرات اشتباه اتفاق میافتد. با این حال، بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن و فوبی اجتماعی ممکن است در ابتدا به منظور فاصله گرفتن از هیجان و اجتناب مرتبط با تجربیات ارزیابی منفی از دیدگاه مشاهده گر استفاده بکنند. دیدگاه مشاهده گر ممکن است از طریق ادامه اجتناب از هیجان باعث دوام آن شود. یک دیدگاه بیرونی ممکن است اطمینان و همچنین گرایش به اسناد درونی در مورد حوادث را افزایش بدهد. همان طور که گفته شد فعالشدن یک تصویرسازی ذهنی با افزایش توجه به خود همراه است. توجه متمرکز بر خود، به عنوان آگاهی یا هوشیاری از خود ارجاعی و اطلاعات تولید شده درونی تعریف شده است. این موجب آگاهی بیشتر از اطلاعاتی مانند احساسات، افکار، تصاویر ذهنی یا هیجاناتی میشود که در حافظه شخص باقی مانده است و در حال حاضر او را تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین این فرایند غیر اختصاصی در دامنه وسیعی از اختلالات، از فوبی اجتماعی گرفته تا اسکیزوفرنی درگیر میباشد.میزان توجه به خود با شدت علایم و مشغولیت ذهنی بیمار ارتباط دارد. فرض شده است که، در موردهای شدید اختلال بدشکلی بدن، توان توجهی بوسیله تصویر ذهنی تحریف شده و ارزیابی منفی تسخیر میشود. به علاوه، این سیستم به قدری انعطاف ناپذیر است که قادر به تغییر هیچ یک از اطلاعاتی که از بیرون درمورد ظاهر یک فرد میآید نیست. بیمارانی که اختلال آنها شدت کمتری دارد، هنوز ظرفیتهایی از توجه به اطلاعات بیرونی وجود دارد و به همین دلیل تصاویر ذهنی خیلی ثابت نیستند و کمتر با تردید و نگرانی در مورد اینکه چطور در مقابل دیگران ظاهر شود، مرتبط میباشد و شخص به عقاید خود راجع به ظاهرش شک میکند. در این مورد، افراد ممکن است احساس کنند که بوسیله نیازی هدایت میشوند که شامل فهمیدن دقیق در مورد اینکه آنها چطور به نظر میآیند، میباشد. شخص ممکن است تنها در این مدتی که او با یقین به آینه نگاه میکند تشویق بشود و هر چه شخص مدت بیشتری را جلوی آینه سپری کند، آگاهی او از خود افزایش مییابد و احساس بدتری پیدا میکند و احساس زشتبودن در او تقویت میشود و خود را معیوب و زشت می بیند. بیماران واقعا در مورد اینکه چطور ممکن است که در یک روز به روز دیگر یا حتی یک ساعت به ساعت دیگر ظاهرشان تغییر کند، گیج و گم گشته میشوند. با این حال، این حالات ممکن است در بافتی از تغییرات خلق و تقویت اتفاقی از احساس بهتر در یک نور ویژه یا در یک آینه خوب و موقعی که توجه متمرکز بر خود، کمتر است، اتفاق بیافتد.بنابراین ممکن است که بیماران معتقد باشند هر روز که آنها خود را در آینه میبینند تصویر متفاوتی از خودشان میبینند . به نظر میرسد فرآیند توجه انتخابی به خصوصیات خاصی از ظاهر معطوف و به تحریف تصویر ذهنی از بدن منجر میشود. با این حال افراد با بدشکلی بدن یا اختلالات خوردن نیز در مورد ظاهر خودشان خود هشیاری بالایی دارند. این فرآیند از توجه انتخابی، که متمرکز بر خصیصه مشخصی از یک تصویر بدنی میباشد، منجر به بالا رفتن آگاهی و بزرگ نمایی جنبههای معین میشود که باعث کمک به رشد تصویر بدنی تحریف شده میگردد. این فرایند ممکن است بتواند پیش بینی کند که توجه انتخابی میتواند منجر به افزایش دقیق شدن در جنبه معینی از بدن بشود. برای مثال، کروم ، نشان داد که بیمارانی که در لیست انتظار برای جراحی پلاستیک بینی (اما نه با تشخیص اختلال بدشکلی بدن) قرار داشتند نسبت به گروههای سالم اندازه بینی خودشان را بزرگتر از حد واقعی برآورد می کردند. این اتفاق به احتمال خیلی زیاد در بیماران اختلال بدشکلی بدن نیز تکرار میشود زیرا که توجه انتخابی به تصویر بدنی تحریف شده در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نیز وجود دارد. نقش تصویرسازی ذهنی و توجه متمرکز بر خود دلالتهای بسیار مهمی برای درمان داشته است. اولا، درمانگر و بیمار به جای ظاهر شخص، در مورد تصویرسازی ذهنی فرد به عنوان یک مشکل گفتگو میکنند. این کار میتواند به بحث در مورد روش ادراک جزء نگری افراطی در مقابل کل نگری به تصویر، منجر شود. ثانیا، زمانی که بیماری مورد بررسی قرار میگیرد، باورهای منفی مربوط به خود و خاطرات قبلی به صورت تصویر ذهنی بیان می شود تا بوسیله افکار کلامی . ثالثا، شماری از تکنیکهای درمانی برای اصلاح و تغییر معنای تصویر ذهنی وجود دارد که بوسیله مرور رویداد یا رونوشت یک تصویر ذهنی ویژه برای کنار زدن آسیبهای دیگر یا باورهایی در مورد تصویر ذهنی ایجاد شده است . بالاخره، متخصصان ممکن است تشخیص بدهند که بررسی نقش دیدگاه مشاهده گر و زمینه نگر مفید خواهد بود، برای مثال، آیا هیجان شدید یا کم با تصویر ذهنی دیدگاه زمینه یا مشاهده گر مرتبط است؟ . این مدل همچنین نشان میدهدکه، تربیت افراد برای افزایش توجه به دور از اطلاعات خود- ارجاعی در تکالیف خانه یا در محیط اجتماعی میتواند مفید واقع شود.راهبردی که برای افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی یا اضطراب منتشر ترسیم شده است. برخی از راهبردها در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن شناسایی شده اند که پردازش اطلاعات را با مشکل روبرو میکنند و همچنین باعث رفتارهای وسواسی و هیجان ناراحت کننده در این افراد میشوند. این راهبردها عبارتند از:
نشخوار فکری: بعضی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن گزارش می دهند که ساعتها با افکار بدشکلی خود کشمکش دارند و گاهی فکر میکنند که با درگیرشدن و بیشتر فکر کردن میتوانند به نتیجه برسند، فرایندهایشناختی مثل نشخوار فکری، نگرانی یا حمله به خود، به عنوان تلاشهایی برای کنترل افکار و تصاویر بیزارکننده استفاده میشود .بر اساس گزارش تعداد زیادی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، این اختلال را به عنوان اشتغال ذهنی در مورد افکار مربوط به بدشکلی بدن در اکثر ساعت روز تعریف کردهاند. بررسی های مختلف نشان داد که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن نسبت به افراد سالم به طور معناداری نشخوار فکری بالاتری دارند. برای مثال اکثر افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن بیان کردند که در اکثر اوقات روز با افکار مربوط به بدشکلی بدن اشتغال ذهنی دارند و اکثر آنها فکر میکردند که با این روش به نتیجه خواهند رسید.نشخوار فکری علاوه بر اینکه باعث نمیشود که مشکل افکار مربوط به بدشکلی بدن تمام شود بلکه باعث دوام و ادامه این افکار هم میشود. پس میتوان گفت افکار مزاحم مثل افکار مربوط به بدشکلی بدن مانند میهمان ناخواندهای میمانند که اگر پذیرایی شوند بیشتر ماندگار میشوند. با توجه به پژوهش های مختلف میتوان بیان کرد که رابطه بین نشخوار فکری و اختلال بدشکلی بدن قابل توجه است و نشخوار ذهنی یکی از پیش بینی کنندههای اختلال بدشکلی بدن است.
نگران اندیشی: بعضی افراد چون باور منفی (افکار مربوط به بدشکلی بدن را خطرناک یا دیوانه کننده میدانند) در مورد افکار مربوط به بدشکلی ظاهر دارند موقعی که این افکار به ذهنشان میآید نگران میشوند و خود را با خودگویی منفی نگرانتر میکنند، مثلا ممکن است با خود بگویند که وای این فکر باز سراغم آمد، و یا بالاخره این افکار مرا دیوانه خواهند کرد.
خود تنبیهی و احساس گناه: همچنین بعضی افراد به دلیل باور منفی به افکار مربوط به بدشکلی ظاهر، زمانی که این افکار به ذهن آنها میآید خود را سرزنش یا تنبیه و یا شدیدا دچار احساس گناه میشوند.
کنترل اجتماعی: افراد به خاطر افکار مربوط به بدشکلی ظاهر سعی میکنند با کنترل شدید رفتار دیگران صحت افکار خود را آزمایش کنند البته معمولا رفتار دیگران را به طور منفی ارزیابی میکنند و به خود نسبت میدهند. مثلا” ممکن است مدام گوش به زنگ باشند که دیگران در مورد آن، چه چیزی میگویند و یا چطور به آنها نگاه میکنند. حتی ممکن است به خاطر دقت شدید این افراد نسبت به رفتار دیگران، باعث جلب توجه دیگران شوند و معمولا” این افراد با نگرشهایی که به نقض باورهای از قبیل ویژگیهای ظاهری من نفرت انگیزند به مخالفت میپردازند .
خود هشیاری: بعضی از افراد نیز به دلیل دید مثبت به افکار بدشکلی بدن سعی میکنند بیش از اندازه به بدن خود تمرکز کنند. این راهبرد معمولا باعث بزرگ نمایی نقصهای جزئی میشود. درست است که همه ما بعضی نقصهای جزئی در ظاهر داریم، یا چیزهایی در ظاهر ما هست که ما واقعا آنها را دوست نداریم و ممکن است گهگاهی در مورد آن فکر کنیم. ولی افرادی که مبتلا به اختلال بدشکلی بدن هستند نقصهای خود را نادیده نمیگیرند و آنها را خیلی مهم میدانند. و آنها اجازه نمیدهند که افکارشان در طول روز رد و بدل شوند. و تمرکز افراطی و توجه زیادی بر روی نقصهای جزیی خود دارند و تمایل به توجه بیشتر به جزئیات کوچکتر نسبت به کل تصویر دارند.
سرکوبی: بعضی از افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن چون بر این باور هستند که افکار مربوط به بدشکلی ظاهرشان کنترل ناپذیر است به سختی سعی میکنند تا آنها را سرکوب، یا واپس برانند.
حواس پرتی: همچنین بعضی از افراد هم میخواهند با اعمال مختلف حواس خود را از افکار مربوط به بدشکلی ظاهر پرت کنند. مثلا ممکن است فرد با درس خواندن و یا با گوش دادن به موسیقی و غیره حواس خود را از هجوم این افکار پرت کند. معمولا این راهبردها باعث افزایش هیجان ناراحت کننده مثل افسردگی و اضطراب و یا باعث افزایش رفتارهای ایمنی (مانند، رفتارهای اجتنابی، اعمال وسواسی، پوشاندن نقص و اطمینان جویی) در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن میشوند. چون این راهبردها بطور موقتی اثرگذار هستند.
پردازش اطلاعات، روشی (راهی) است که افراد اطلاعات را تفسیر میکنند.افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن در مقایسه با افراد دیگر، به گونهای متفاوت چیزهایی که دوست ندارند را تفسیر و نسبت به آن واکنش نشان میدهند و معمولا”افراد مبتلا، نقصها یا حتی قسمتهای طبیعی بدن خود را به طور منفی ارزیابی میکنند. انواع افکار و تحریفهایشناختی و عقاید فاجعه آمیز درباره ظاهر جسمانی میتواند منجر به شکل گیری اختلال بدشکلی بدن گردد . یکی از آن ها تحریف الزام به زیبایی است که، در گفتگوی خصوصی بدنی فرد منعکس میشود و به او میگوید که به خاطر قیافه خود نمیتواند کارهای معینی را انجام دهد. این تحریف، او را در زندانی قرار میدهد که خود با محدود کردن فعالیتها و آرزوهایش به خاطر تصویر بدنی منفی که از آن رنج میبرد، آن را ساخته است. تحریف الزام به زیبایی، نوعاً با کلماتی چون من نمیتوانم شروع میشود. فرد خود را از رفتن به مکانهای خاص، انجام کارهای خاص یا گذراندن وقت با افراد خاص منع میکند، زیرا فکر میکند که قیافه خوبی را که لازم است، ندارد. با خودش میگوید که نمیتواند لباسی با طرح یا رنگ خاص بپوشد. فعالیتهای اجتماعی یا تفریحهای خاصی را برای خودش منع میکند. تفکر من نمیتوانم زمینه را برای این جمله که “من برای انجام فلان کار خیلی……….. هستم”، شکل میدهد. گاهی ممنوعیتها موقتی است: “تا وقتی کاملاً لاغر نشدهام، نمیتوانم شنا کنم” یا “تا وقتی ۴ یا ۵ کیلو وزن کم نکردهام، نمیتوانم به مهمانی بروم”. البته گاهی هم ممنوعیتهای وابسته به زیبایی دائمی است: “با بازوهای لاغری که دارم، هرگز نمیتوانم بلوزهای آستین کوتاه بپوشم”، یا “با این بدن زشتم، هرگز نمیتوانم همسری داشته باشم”
ذهن خوانی احساس میکند همه در مورد او نظر میدهند و اگر کسی نگاهش کرد، معنیاش این است که قیافهاش زشت و به نقص او پی برده است. در یک مطالعه توسط کلرکین و تچمن آنها سوءگیریهای ادراکی و شناختی در اختلال بدشکلی بدن پرداختند. آنها یافتند که افراد با علائم اختلال بدشکلی بدن معمولا یک روند تفکر منفی درباره ظاهر خود نسبت به افراد دیگر دارند. آنها یافتند که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به «فرا ارزش» ظاهر فیزیکی خود متمایل میشوند. گرایششناختی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، «تفسیر ورودی بصری طبیعی، از قبیل: نقص جزئی، در راه مغرضانهای است که منجر به عوارض رفتاری، احساسی و روانی منفی بیشتر میگردد» که با تعصب ادراکی اعتقاد بر این است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ممکن است برداشتهای تصویری تحریف شده داشته باشند. عواملشناختی میتوانند نقش مهمی در بیماران با علائم اختلال بدشکلی بدن بازی کنند. برای مثال، فردی که معتقد است بینیاش بزرگ است تمایل دارد که موقعیتهای مبهم را به روشی تفسیر کند که باورهایش را تصدیق کند. برای مثال، او ممکن است لبخند دوستانه یک غریبه را شاهدی بر این بداند که اکثر افراد بینی او را ناخوشایند میدانند. افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن خودشان را با دیگران مقایسه میکنند و درگیر در مقایسات فراسوی خود هستند یا اهداف نامتناسب با ایده آلهای غیرواقعی برای مقایسه انتخاب میکنند. در اختلال بدشکلی بدن، مقایسه ظاهر بر روی خصیصههای خاصی که بعنوان خصیصه نقص دار تلقی میشود، ظاهر میشود. کسانی که خصیصههای خودشان را خیلی غیرجذاب میدانند ممکن است آنها را با خصیصه عادی قاطی و اشتباه کنند. اکثر این افرادی که خصیصه عادی دارند ممکن است تمایل به استانداردهای غیرواقعی و کمال گرایی داشته باشند. موقعی که در مقابل آینه هستند ممکن است خودشان را با دیگر تصاویر ذهنی مقایسه کنند. به طور متناوب مقایسهها ممکن است با یک عکس قدیمی از خود یا با تصویری در رسانه جمعی صورت بگیرد. دیگران به همان بیرحمی که فرد در مورد خود قضاوت میکند، قضاوت نمیکنند. مطالعات نشان میدهد بسیاری از افراد، در مورد خود خواستار کمال جسمانی بیشتری هستند تا آنچه که فکر میکنند دیگران از آنها انتظار دارند. حتی در مقایسه با آنچه دیگران واقعاً از فرد انتظار دارند، افراد از خود انتظارات بیشتری دارند وافراد اغلب با واقعیت در تماس نیستند. تحریف، بیانصافی در مقایسه وضعیت ظاهری فرد را، در مقابل برخی از استانداردهای غیر منطقی یا بسیار نادر قرار داده و به مقایسه میپردازد. نتیجه این مقایسه خود محکومگری است. مقایسه غیر منصفانه را میتوان به سه گروه تقسیم کرد:
- مقایسه با ایده آلهای شخصی: مانند ” ای کاش موهای پرپشت تری داشتم “، یا ” ای کاش لاغرتر بودم”.
- مقایسه با تصاویر رسانهها: مقایسه ظاهری با مدلهایی که در رسانهها تبلیغ میکنند.
برای این کار ابتدا عکس تمام قد از مرد یا زنی را که نمونه زیبایی فیزیکی منطبق با استاندارد رسانههای جمعی است را تهیه و به دیوار اتاقش یا دیوار ذهنش حک میکند! ،سپس اندازههای بدن خود را میگیرد و با اندازههای بدن آن زن و مرد مقایسه میکند. انسانها به طور فزآیندهای نیاز درونی را برای همانندسازی ظاهرشان با مدلهای زیبایی خاص به عنوان یک عرف اجتماعی احساس میکنند. با این وجود، فهم حد و مرز بین آرزوی رایج برای بهبود ظاهر یک شخص و روان رنجوری، بسیار مهم است. نارضایتی افراطی از ظاهر ممکن است حالات روانی بیمارگونه را پنهان کند و غفلت از آن ممکن است عواقب پزشکی جدی را به همراه داشته باشد.
- مقایسه با افراد واقعی: مانند مقایسه با ظاهر یکی از آشنایانی که آرزو دارد قیافهای مثل او داشته باشید.
مشکل اینگونه مقایسهها این است که افراد به ندرت، هر یک از ویژگیهای جسمی خود را برای مقایسه برمی گزینند، بلکه معمولاً ویژگیهایی را که کمتر دوست دارند یا خصوصیتی را که بیشتر آزارشان میدهد برای مقایسه انتخاب میکنند. اشتغال ذهنی دائمی درباره نقصهای فیزیکی ظاهری، اغلب به فاجعه انگاری آن ویژگیها منجر میشود. یعنی فرد، برای مثال، به خودش میگوید، من چاق هستم ، من زشت هستم ، و دائم از این موضوع ناراحت است، اما در نظر نمیگیرد که حتی اگر چاق یا زشت باشد، آسمان به زمین نمیاید. چاقی و زشتی دو مفهوم نسبی هستند و بیش از ۹۷ درصد مردم متوسط و حتی کمتر از متوسط هستند، ولی تقریبا همه آنها زندگی عادی دارند. (فاجعه انگاری، همانطور که قبلا گفتیم، یکی از انواع تحریفهایشناختی است که در سایر اختلالات روانی نیز مشاهده میشود، و در زمانی روی میدهد که فرد فکر میکند همیشه بدترین رویدادها برایش اتفاق خواهد افتاد). شناخت کمی در اختلال بدشکلی بدن، درباره فرآیندهایشناختی دیگر که کمک به طبیعت اشتغال ذهنی و تشابهات یا تفاوتهای آن با نگرانی یا وسواس فکری_عملی میکندوجود دارد. برای مثال، این فرایند ممکن است فراشناخت؛ مقایسه با یک تصویر ذهنی درون ایده آل یا با دیگر افراد، و انتظار نگرانی در مورد حوادث آینده را شامل شود. بر اساس دیدگاه فراشناختی هیجانها و رفتارهای ایمنی (مانند وسواسها) نتیجه افکار منفی نیستند بلکه تعامل متقابل دارند. برای مثال زمانی که فرد در مورد احساس ارزش خود دچار تهدید میشود تمرکز بر بدن و ظاهرش زیادتر میشود و به دنبال آن فرد ممکن است به راهبردهای مختلفی دست بزند و یا ممکن است رفتاری مانند چک کردن خود در آینه را انجام دهد. ولز و متیوز مدل عملکرد اجرایی خودتنظیمی را برای تبیین اختلالات روانشناختی ارائه دادند. این مدل، تعاملات علی دو جانبه بین عوامل چندگانه یشناختی شامل باورها، فراشناختها، کنترل توجه، پردازش پیوسته و خودتنظیمی را بیان میکند. پردازش پیوسته به صورت یک عملکرد خود تنظیمی فراشناختی عمل میکند. به وجود آمدن پردازشی که باورهای منفی را رفع کند، بستگی به در دسترس بودن مفروضههای مهم نفی کننده یا عواملشناختی درونی دارد. این عوامل درونی شامل موارد زیر است: ۱-شیوه پردازش، ۲-ظرفیت توجه و ۳-انعطاف پذیری.
پردازش پیوسته شامل دو شیوه عمومی عینی و فراشناختی میباشد. این شیوهها پیامدهای متفاوتی برای تغییر باورها دارند. مخصوصا، پردازش در اختلالات هیجانی به این صورت است که شناخت، گویی بازتاب صحیحی را نسبت به تهدید ارائه میدهد، در نتیجه شخص شیوه عینی را به کار میبرد و بر این باور است که ارزیابیها و باورهایش نسبت به تهدید درست است. در بسیاری از موارد، بیماران مبتلا به اختلالات روانشناختی دارای شیوه مسلط عینی هستند و ممکن است فاقد منبع لازم برای پردازش فراشناختی باشند. یکی از اهداف درمان روانشناختی در مورد اختلال بدشکلی بدن، تسهیل دسترسی به این شیوههای اخیر است. بر اساس مدل S-REF، احتمالا بیماران مبتلا به اختلال بد شکلی بدن در موارد زیر اختلال دارند.
- باورهای فراشناختی (مثبت و منفی) مربوط به تنظیم و تفسیر شناختهای مربوط به بدشکلی ظاهر دارند. باورهای مثبت درباره نگرانی مربوط به بدشکلی ظاهر و باورهای منفی در مورد شناخت (مثل عدم کنترل و پیامدهای منفی افکار مربوط به بدشکلی)
- اختلال بدشکلی بدن با به کارگیری راهبردهای فراشناختی ناسازگارانه کنترل فکر ارتباط دارد. این راهبردها از طریق تفکرات مکرر منفی مربوط به خود مثل نگرانی مشخص میشوند.
- استفاده مداوم از راهبردهای مقابلهای منفی (نگرانی یا نشخوار فکری) تاثیرات زبان آوری بر شناخت و نحوه خود تنظیمی بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن دارند.
- آشفتگی هیجانی، بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن را گرفتار یک حالت خود پردازش منفی میکند، به طوری که شخص نمیتواند خود را از این حالت خلاص کند. در نتیجه قضاوتهای روانشناختی افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن از کارآمدی شناختشان میکاهد.
برخی از بررسیها در بیماران بد شکلی بدن که با مولفههای فراشناختی ارتباط داشتند به قرار زیر میباشد: در سالهای اخیر بررسی الگوهای تفکر در اختلالات هیجانی و بررسی افکار ناخواسته و نقش آن در اختلالات هیجانی مورد توجه پژوهشگران بالینی قرار گرفته است و با توجه به مطالعاتی که انجام شده، آشکار شده است که الگوهای تفکر و فراشناخت در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن متفاوت از دیگر افراد میباشد . در مطالعه ربیعی و همکاران ، افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، از لحاظ کنترل کردن فکر در مورد بدشکلی ظاهر، باورهای مثبت و منفی درباره نگرانی نسبت به بدشکلی ظاهر، راهبردهای کنترل فراشناختی، رفتارهای ایمنی نسبت به افراد گروه کنترل در افکار و تصاویر در مورد بدشکلی ظاهر و عینیت دادن به افکار و تصاویر مربوط به بدشکلی ظاهر خودشان متفاوت میباشند. دانش فراشناختی، به باورها و نظریاتی که افراد درباره شناختشان دارند، اشاره میکند. که این باورها یا مثبت میباشند و یا منفی مانند باورهای درباره معنای انواع خاص افکار و باورها، مانند تفکر و نگرانی باعث نتایج مثبت و جلوگیری از خطر میشود و یا منفی میباشد مثل تفکر و تصاویر ذهنی خطرناک و کنترل ناپذیر میباشد . علاوه بر این، ویل ، نشان داد که افراد با اختلال بدشکلی بدن باور بنیادی به اهمیت بیش از اندازه ملاک زیبایی دارند. راهبردهای کنترل فراشناختی، پاسخهایی هستند که افراد برای کنترل فعالیتهای سیستم شناختیشان به کار میبرند. این راهبردها ممکن است راهبردهای فکری را شدت بخشند یا سرکوب کنند و یا فرایندهای نظارتی را افزایش دهند . در یک مطالعه تحلیل عامل، ولز و دیویس، پنج راهبرد کنترل فکر را که توسط پرسشنامه کنترل فکر اندازه گیری میشد، معرفی کردند. این راهبردها شامل ارزیابی مجدد، تنبیه، کنترل اجتماعی، نگرانی و حواس پرتی است. علاوه بر این، افراد پریشان و تحت فشار، اغلب درگیر راهبردهای مقابلهای توجهی نظارت بر تهدیدی هستند که با نگرانیهای شخص آنها هماهنگی است. همچنین نشخوار فکری نیز جزء راهبردهای مشکل ساز کنترل فراشناختی میباشد. رفتارهای ایمنی مشکل ساز، پاسخهایی است که باعث حفظ شناخت اشتباه و اصلاح نشدن باورهای نادرست فراشناختی میشود، مانند اجتناب از موقعیتهای اجتماعی و عینیت دادن به افکار و تصاویر ذهنی میشود. راچمن و شافران بیان داشتند که این اصطلاح امروزه برای توصیف این باور به کار میرود که افکار و تصاویر ذهنی مزاحم (یک فرد) میتواند مستقیما بر وقایع خارجی اثر بگذارد و یا دلالت بر این باور دارد که داشتن این گونه افکار مزاحم برابر با یک عمل واقعی است و به آن عینیت بخشیده میشود.
ویل نشان داد که افراد مبتلا به بیماری اختلال بدشکلی بدن نسبت به تصویر بدنی خودشان، دریافت تحریف شدهای دارند و بیش از اندازه نسبت به بدن خودشان متمرکز میشوند و علاوه بر اینها، ارزیابی منفی نسبت به افکار و تصاویر مربوط به ظاهر خودشان دارند و از رفتارهای ایمنی مثل، اجتناب بیشتر از افراد دیگراستفاده میکنند. همچنین مور و همکارانش ، نشان دادند که افراد با اختلال بدشکلی بدن توجه و خود هوشیاری بیشتری نسبت به بدن خود دارند. ایزولد و همکارانش نشان دادند که بین علائم اختلال بدشکلی بدن، تصویر تحریف شده بدن و خود هوشیاری ارتباط معناداری وجود دارد. تحقیق آنها نشان داد که افراد با اختلال بدشکلی بدن نسبت به سایر افراد بیشتر به ظاهر و قیافه خود حساس هستند و بیشتر در آینه خود را چک میکنند. همچنین تحقیق ایزولد و همکارانش نشان داد که این افراد نسبت به این افکار و تصاویر شک و تردید نمیکنند و به عبارتی دیگر عینیت بیشتری به افکار و تصاویر مربوط به ظاهر خودشان نشان میدهند. ارزیابی منفی و قضاوت زیباشناختی از تصویر ذهنی، بوسیله فرضها و ارزشها در مورد اهمیت ظاهر فعال میشود. در افراد مبتلا، زیبایی ظاهر از لحاظ اهمیت در مرکز حیطه شخصیت قرار میگیرد . اصطلاح حیطهشناختی برای اولین بار توسط بک ، برای توصیف روش شخص برای معنادهی حوادث یا اشیا اطراف خودش استفاده شد. در مرکز حیطه شخصی، مشخصات شخصیت، اسنادهای فیزیکی او، اهداف و ارزشهای او قرار دارند. حیطه کناری (محیطی) نیز شامل اشیا جاندار و سرمایههای فرد مانند خانواده، دوستان و دارایی است. یک ارزش، موقعی برای فرد ایده آل میشود که ارزش، بیش از اندازه مهم و به عنوان خود تعریف شود و یا هویتی از فرد یا در مرکز قلمرو شخصیت قرار میگیرد. ارزش ایده آل در اختلال بدشکلی بدن معمولا شامل اهمیت ظاهر میباشد ولی از دیگر ارزشها میتوان پذیرش اجتماعی، کمال گرایی، تناسب و جوانی را نام برد. بدون این نوع ارزشهای ایده آل، افراد به یک طریقی میتوانند با تصویر بدنی تحریف شده انطباق پیدا کنند و افراد مبتلا به بدشکلی ممکن است خودشان را بپذیرند و کمتر خود– هشیار شوند . قواعد و فرضهای شرطی در مورد ظاهر یک فرد، بوسیله میزان ارزش و اهمیت ظاهر برای هویت یک فرد، هدایت خواهد شد. این فرضها شامل: اگر من جذاب نباشم پس زندگی ارزش زیستن ندارد، اگر من نقص ظاهری داشته باشم پس در تمام زندگیام تنها خواهم ماند، یا من تنها موقعی میتوانم کاری انجام دهم که احساس کاملا راحتی در مورد ظاهرم داشته باشم، هستند .گرمیا و نظیر اغلو ، فرضهای دیگری مانند: “اگر من خوب به نظر بیایم، کل زندگیام بهتر خواهد شد ” ، ” چگونگی احساس من در مورد خودم به عنوان یک شخص، بستگی به احساسم در مورد این دارد که چگونه دیده میشوم ” را آشکار کردند.
اعتقادات هستهای بر اساس عوامل زیر فعال میشوند:1 ) احساس شکست یا بیکفایتی عمومی2) احساس بیارزش 3)احساس زشتی، نفرت انگیز یا ناهنجار بود4) احساس غیر قابل پذیرش یا متنفر بودن 5) احساس طرد شدن بوسیله دیگران و بقیه زندگی را تنها ماندن . اکثر اعتقادات هستهای فقط مخصوص اختلال بدشکلی بدن نیستند بلکه عموما آنها در افسردگی و اختلالات شخصیت هم وجود دارند. این مدل پیش بینی میکند که فعال شدن ارزیابی منفی یک پسخوراند منفی و توجه متمرکز بر خود بر روی تصویر ذهنی را افزایش خواهد داد. هیجانها، در اختلال بدشکلی بدن پیچیده و وابسته به ارزیابی از حوادث و موقعیتها میباشد. این هیجانها عبارتند از:1)شرمندگی درونی (یا تنفر از خود) در زمانی که خود را با دیگران مقایسه و در سطح پایین تری درجه بندی بکنند2) شرمندگی بیرونی و انتظار اضطراب اجتماعی براساس آنکه دیگران احتمالا چطور آنها را وارسی و یا نسبت به آنها خصومت یا طرد میکنند 3)افسردگی و درماندگی در شکست شخصی برای رسیدن به استانداردهای زیبایی خودش، زندگی در انزوای اجتماعی، تعارضات بین فردی و نقص در رابطهها4)خشم و ناکامی به خاطر آسیبهایی که به ظاهر خود میرسانند (مانند جراحی خود یا برداشتن پوست)؛ دیگران، نگرانی آنها را نمی فهمند و یا با آنها موافق نیستند؛ یا پول برای جراحی زیبایی ندارند و یا جراحی زیبایی برای آنها رضایت خاطر بدست نمیآورد. اشتباه در آسیب رساندن به ظاهر یک فرد بوسیله خود فرد یا در حین جستجوی جراحی زیبایی اتفاق میافتد. تعجب آور نیست که این اختلال با افزایش درماندگی و شرمساری، درجه بالایی از همایندی با افسردگی و ریسک خطر خودکشی داشته باشد .از لحاظ دیگر، حلقه پسخوراند منفی به عنوان افزایش در برانگیختگی هیجانی، گرایش به افزایش بسامد و شدت ارزیابی منفی از تصویر بدن افزایش توجه متمرکز بر خود، خواهد شد.
اختلال بدشکلی بدن به طور مکرر بر روی طیف وسواس فکری_عملی مفهوم سازی شده است که این تا حدی به خاطر آسیبشناسی مشابه آنها میباشد (مانند رفتارهای وسواسی، چک کردن در آینه)، که به طور وسیعی در اکثر اندازه گیریها (مثل مقیاس اصلاح شده وسواس فکری جبری یل – براون) برای اختلال بدشکلی بدن جا داده شده است .با این حال، همه راهبردهای رفتاری که برای کاهش احتمال خطر در موقعیتهای خطرناک به کار میروند مانند گریز و اجتناب که بوسیله افراد مبتلا استفاده میشود، به عنوان رفتارهای ایمنی یا از دیدگاه روانشناسی تکاملی، بعنوان رفتارهای تسلیم وارونه تعریف شده است . به طور سنتی رفتارهای ایمنی، برای همه اختلالات اضطرابی به عنوان عملی است که در درون موقعیتها برای جلوگیری از ترسهای فاجعه آمیز، طراحی شده است. اساس رفتارهای تسلیم وارانه در موقعیتهای اجتماعی، به جای رفتارهای جویندگی، محدود کردن این رفتارها میباشد . رفتارهای ایمنی یا تسلیم وارونه عبارتند از،1) فعال شدن رفتارهای گریز یا اجتناب در زمانی که غرق در هیجان میباشند،2) رفتارهای محتاطانه مانند پنهان سازی برای کاهش وارسی دیگران،3)رفتارهای وسواسی که تکرار میشوند تا شخص احساس راحتی یا درست بودن پیدا کند. رفتارهای ایمنی اغلب خصیصه فردی و معنای شخصی برای افراد دارد. بنابراین یک زن ممکن است به طور افراطی چهره خود را بپوشاند و دیگری ممکن است از دیگران اجتناب بکند زیرا که معتقد است توجه آنها متمرکز او باشد. رفتارهای ایمنی در اختلال بدشکلی بدن عموما با افراد منطبق میباشند، برای اجتناب فکر درباره یک خصیصه، تغییر یک خصیصه، پنهان کردن یک خصیصه، منحرف کردن توجه از یک خصیصه یا کاهش دادن ناایمنی یا پریشانی درباره یک تصویر. مثالهای متنوع از رفتارهای ایمنی در زیر فراهم شده است 1) یک مردی که همه عکسهای خودش را پاره میکند تا از تفکر در مورد برداشت اشتباه خود جلوگیری کند2) زنی که زمان زیادی را صرف استفاده از مواد آرایشی برای پوشاندن نقصهای چهره خودش میکند چرا که معتقد است تعداد زیادی چین و چروک در چهرهاش دارد 3) مردی که همه موهایش را میتراشد و خالکوبی بزرگی میکند تا توجه عموم را از عیب بینی خود منحرف کند با این عمل خود – هوشیاری خودش را افزایش میدهد و ارزیابی منفی از ظاهر خودش را بوسیله دیگران جذب میکند4) مردی که با بینی خودش اشتغال ذهنی دارد در زمانی که در مقابل آینه ایستاده به طور ذهنی جراحی پوستی انجام میدهد تا به احساس آرامش برسد. این عمل مشابه وارسی و شستشوی وسواسی در اختلال وسواس فکری_عملی میباشد که شخص برای پایان دادن مسئله مشکل ساز اعمال وسواسی انجام میدهد تا به آرامش یا اطمینان مطلق ، یا احساس درست بودن برسد . اهمیت این مدل در این است که حلقه پسخوراند دیگری هم وجود دارد. رفتارهای ایمنی ممکن است به طور مختصر پریشانی یا ناایمنی را کاهش دهد اما متقابلا خود – هوشیاری، اشتغال ذهنی و ارزیابی منفی را تولید و افزایش میدهد. به علاوه، رفتارهای ایمنی،1) شامل شمار زیادی تلاش توجه ذهنی است که وسیلهای برای کاهش ظرفیت اطلاعات بیرونی میباشد،2) اغلب منجر به نظارت بیشتر میشود (مانند وارسی کردن در آینه،3) ممکن است به طور عینی منجر به بدتر شدن ظاهر فرد شود (برای مثال، برداشتن پوست) ،4)افزایش توجه دیگران به ظاهر فرد (برای مثال شخصی ممکن است مدام دست خود را در مقابل چهره خود نگه دارد .
عوامل خطرزای فرهنگی-اجتماعی : به نظر میرسد که اختلال بدشکلی بدن ، در بستر اجتماعی فرهنگی روی میدهد که برای جذابیت و زیبایی ارزش زیادی قائل است .کش و گرانت عنوان میکنند، زمانی که فرهنگ جامعه بر جذابیت ظاهری مخصوصا برای زنان تأکید نماید، به تدریج زمینة نگرانی از تصویر بدنی فراهم میشود. و این نگرانیها درباره ظاهر بدنی و اهمیت جلوه جسمانی مناسب، ممکن است بر اشتغال ذهنی درباره زشتی جسمی خیالی تاثیر گذاشته یا آنها را تشدید کند . اهمیتی که اجتماع به ظاهر یا زیبایی میدهد فرد را مجبور میسازد، بدنش را با ایده آلهای فرهنگی و اجتماعی مقایسه کند و بر نگرانی درباره ظاهر یا اختلال بدشکلی بدن تاثیر میگذارد و تاکید اجتماع بر روی جذابیت، در شکل گیری اختلال بدشکلی بدن نقش دارد .در سالهای اخیر در فشار اجتماعی بر تصویر بدنی به میزان قابل توجهی در ارتباط با وزن و شکل و تناسب بدن مطرح است و برای بسیاری از زنان یک بدن ایده آل و زیبا مطابق با معیارهای اجتماعی روز، داشتن بدنی لاغر و کمتر عضلانی است درحالیکه برای مردان داشتن بدنی با ماهیچههای بزرگتر، ایده آل محسوب میشود . فشارهای اجتماعی باعث میشود که فرد نسبت به ظاهر خود احساس ناراحتی و ناامنی کند، زیرا کمتر کسی از اندام یا چهره ایده آل برخوردار است و حتی گاهی علی رغم داشتن چهره یا اندامی زیبا ممکن است به دلیل تفاوت با آنچه که مورد پسند اجتماع است خود را محبوب یا دوست داشتنی احساس نکند.
پایین آمدن عزت نفس فرد سبب تشدید اضطراب میشود. فردی که عزت نفس پایینی دارد کمتر به خود متکی بوده و مداوم در جستجوی تایید دیگران است و در بخشی از این تایید نیز ارزیابی دیگران از ظاهر خود را مد نظر قرار میدهد. از سوی دیگر افرادی که اعتماد به نفس کمی دارند و به دنبال تایید دیگران هستند، ممکن است به همین دلیل خود را در معرض روابط بیحد و مرز و نامشخص قرار دهند، به این امید که با گرفتن تایید و تحسین دیگران خود را راضی ساخته و اثبات کنند که جذاب هستند، در حالی که این اقدام علاوه بر آسیبهایی که ممکن است به آنها وارد کند، اوضاع را وخیم تر می سازد، و تمایل او را برای دریافت بازخوردهای بیشتر از دیگران بیشتر میکند. درگیر بودن در یک رابطه میتواند باعث بروز یا رشد اختلال بد شکلی بدن گردد. برای مثال، پژوهش شیتس و اجمر در سال ۲۰۰۵ نشان داده است که حداقل ۳۰ درصد افرادی که درگیر رابطه با جنس مخالف هستند از شریک خود تقاضای تغییر وزن و ظاهر میکنند که این به نوبه خود بر رضایت فرد از رابطه تاثیر میگذارد.همچنین در پژوهش دیگری مشخص شد که وقتی فرد برای تغییر دادن وزن یا ظاهر خود تحت فشار قرار می گیرد باعث میشود که فرد احساس نماید که پذیرفته شده نیست و از ظاهر و اندام خود ناراضی شود. نارضایتی از چهره، ظاهر و اندام میتواند تاثیر زیادی بر زندگی افراد بگذارد. این تاثیر طیف وسیعی را از یک غم و ناراحتی زودگذر تا جراحیهای پر خرج زیبایی شامل میشود. گاهی هم این رابطه به طور غیرمستقیم تاثیر خود را بر فرد میگذارد. برای مثال، تجربه مورد خیانت واقع شدن یا آگاهی از این نکته که فرد مقابل به افراد دیگری نیز توجه دارد به خودی خود میتواند باعث نارضایتی فرد از ظاهر و اندام خود شود، زیرا ممکن است فرد تقصیر مسئله را به گردن بگیرد و احساس کند که این مسئله به دلیل کمبودی در خود او به خصوص کمبودی در ظاهر یا اندام است که این باعث کاهش احساس عدم اعتماد به نفس و واکنشهای شدیدی مانند برقراری ارتباط با دیگران به منظور اثبات دوباره محبوب بودن، جراحیهای پلاستیک و غیره شود. البته ممکن است عکس این نیز رخ دهد، فردی که از تعداد معدودی، بازخورد منفی دریافت کرده است (اتفاقی که ممکن است برای هر فردی رخ دهد) به دلیل حساسیت و آسیب پذیری نسبت به این واکنشها و ترس از طرد شدن توسط دیگران تصمیم به کناره گیری از دیگران گرفته و به کلی منزوی شود که این، فرد را به نوبه خود در چرخه معیوب شکست و طرد قرار میدهد.
علت دیگری که در تحقیقات مورد بررسی قرار گرفته است رسانهها است که فشار زیادی برای بودن در یک سایز و نوع خاص بدنی اعمال میکنند و مواردی مثل عروسکهای باربی و اشخاص انیمیشنی تمایلی را در کودکان ایجاد می کنند که بایستی در سایز مشخص و ظاهر معینی باشند. یک رسانه ها معمولا”پیوسته، مدگرایی و پدیده مانکنیسم را ترویج میکنند. و به دست آوردن استانداردهای بدنی، مستلزم رعایت الگوهای مصرفی خاصی است که در بازار سرمایه داری تعیین میشوند.در سیستم سرمایه داری برای افزایش سود دائما لباس و مد و آرایشهای افراطی را تبلیغ و ارزش گذاری میکنند به بیانی دیگر، فرهنگ مصرفی انسانها را تشویق میکند تا پوست، مخصوصاً پوست زنانه، را به گونهای تلقی کننند که لازم است همواره به منظور حفاظت در برابر گذر زمان روی آن کار مداوم صورت پذیرد تا بدین ترتیب پوست بتواند ویژگی تفاوت جنسیتی خود را در قالب نرمی احساس و حفظ نماید.در دهههای اخیر تعداد زیادی از رسانهها، جوامع را به وسیله ایده الهای زیبایی تبلیغاتی برای رسیدن به زیبائی بمباران کردهاند .اصالت یافتن زیبایی چهره و تناسب اندام از طریق رسانهها خود باعث بروز تغییرات عمیقی در سبک زندگی و نگاه افراد به زندگی شده است. این نگاه حتی بر روی ازدواج و همسرگزینی افراد نیز ناخودآگاه اثر گذاشته است. به نحوی که یکی از مهمترین ملاک ها در همسر گزینی اکنون زیبایی و اندام متناسب محسوب میشود .به طور ویژه به نظر میرسد که تصاویر و پیام رسانهای، باعث افزایش باورهای غلط بیماران مبتلا به اختلال بد شکلی بدن میگردد . مطالعات بر روی مردان و زنان بزرگسال نشان میدهد که در معرض ایده آلهای بدنی قرار گرفتن باعث افزایش نارضایتی از ظاهر آنها میشود. در حدود یک چهارم افراد در مطالعات فیلیپس علت اصلی علائم اختلال بدشکلی بدن خودشان را تمرکز رسانه بر روی زیبایی ظاهر میدانند. بدشکلی هراسی عضله به نظر میرسد، نتیجه فشار اجتماعی-فرهنگی باشد و تبلیغات رسانه ها تا همین چند سال پیش خیلی کمیاب بود، ولی پیامهای کنونی رسانه برای اینکه مردان بهتر است که بزرگ عضلانی باشند باعث شده است تا بروز و آسیب پذیری به این نوع اختلال بدشکلی بدن افزایش پیدا کند . اگرچه نارضایتی بدن ممکن است از قدیم به عنوان یک مشکل غربی محسوب شده باشد، اما افزایش تبلیغ فرهنگ غرب به وسیله رسانه ها ممکن است تغییراتی را در ارزشهای فرهنگی جوامع و کشورهای شرقی ایجاد کند، تحقیقاتی که بین دانشجویان زن و مرد چین انجام شده، نشان داد که افزایش تاثیر فرهنگ غرب ممکن است لاغری و کم کردن وزن در شرق را تحریک کند . با این حال، فشارهای رسانهای و اجتماعی- فرهنگی نمیتواند تنها علت اختلال بدشکلی بدن باشد چرا که اختلال بدشکلی بدن از سال های قبل توصیف شده و بنابراین وجود داشته است، بدون اینکه رسانهها و آگهیهای خبری قدرت امروزه را داشته باشد. علاوه بر این، اختلال بدشکلی بدن حتی در اجتماعهایی که رسانهها کم رنگ و حتی وجود ندارد هم دیده میشود. به هر حال به دلیل پیچیدگی اختلال بد شکلی بدن و این حقیقت که این بیماری قرنها قبل از افزایش توجه رسانهها و آگهیهای رسانهای وجود داشته است در اینکه بتوان رسانه ها را عامل تاثیر گذار مستقیمی بر افزایش اختلال بدشکلی بدن دانست .
منبع
جمالی ، سمیه (1393) ، اختلال بدشکلی بدن و میزان همایندی آن با اختلالات روان شناسی ،پایان نامه کارشناسی ارشد ، روانشناسی بالینی ،دانشگاه شیراز
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید