طبقه بندی مدیریت سود

مدیریت سود می تواند به سه طبقه حسابداري فریب آمیز، مدیریت اقلام تعهدي ودستکاري فعالیتهاي شرکت تقسیم شود. حسابداري فریب آمیز مربوط به انتخاب رویه هاي حسابداري مغایر با اصول پذیرفته شده حسابداري است. در مدیریت اقلام تعهدي، رویه هاي حسابداري مبتنی بر اصول پذیرفته شده حسابداري می باشد، اما تلاش می شود که عملکرداقتصادي واقعی مبهم نشان داده شود دستکاري فعالیت‎هاي شرکت زمانی روي می دهد که مدیران فعالیت هایی انجام دهند که آن ها را از بهترین عملکرد منحرف کند تا بتوانند سودهاي بالاتري گزارش کنند. حسابداري فریب آمیز و مدیریت اقلام تعهدي با تغییر فعالیت هاي اقتصادي زیربنایی شرکت همراه نیست؛بلکه از طریق انتخاب روش هاي حسابداري مورد استفاده جهت ارائه فعالیت هاي مذکور صورت می گیرد. برعکس، دستکاري فعالیت هاي شرکت شامل تغییر در عملیات زیربنایی شرکت به منظور افزایش سود دوره‎ی جاری است.

برای دستکاری فعالیتهای شرکت روش های متفاوتی وجود  دارد به عنوان مثال، کاهش هزینه های اداری، عمومی و فروش؛ افزایش سود غیر عملیاتی حاصل از فروش دارایی های بلند مدت وتولید بیش ازحد. نکته قابل توجه آن است که قصد مدیریت، عامل مهمی در مدیریت سود می باشد به این معنا که اگر شرکتی داراي یکی از شرایط سه گانه فوق باشد، نمی توان آن را به استفاده از مدیریت سود متهم کرد؛ بلکه ممکن است انجام فعالیت هاي مذکور ناشی از مجموعه فرصت هایی باشد که در اختیار شرکت است. لیکن گاهی مدیران از انجام فعالیت هاي فوق، قصد مدیریت سود و تأثیر بر نتایج سیستم حسابداري دارند؛ که نسبت به حالت قبلی بسیارمتفاوت می باشد. بنابراین شناخت قصد مدیریت، عامل مهمی در شناسایی مدیریت سوداست.

لازم به ذکر است که برای چندین دهه مدیریت سود موضوع اصلی بسیاری ازتحقیقات حسابداری بوده است. دراین رابطه، دردهه های 1970و1980 بیشتر پژوهشگران برتعیین  انتخاب های حسابداری تمرکز داشتند. شواهد با این فرضیه که مدیران به دلیل انگیزه های اقتصادی عمدا قواعدحسابداری را به منظور تغییر سود انتخاب می کردند، مطابقت داشت. بااین حال به دلیل وجود اصل ثبات رویه و اعمال فشار از سوی حسابرسان برای رعایت این اصل، شرکت ها به صورت مستمر نمی توانند قواعد حسابداری را تغییر دهند، زیرا این اصل موجب می‎شود که انتخاب رویه حسابداری، روشی پرهزینه برای دستکاری سود شود.

از این رو از اواسط دهه 1980 مطالعات مدیریت سود، براستفاده مدیران ازاقلام تعهدی برای تاثیر بر سود گزارش شده، تمرکز یافت. مبنای حسابداری تعهدی درمقایسه بامبنای نقدی، انعطاف پذیری بالاتری رابرای مدیران جهت تغییراعدادحسابداری فراهم می آورد. استفاده ازاقلام تعهدی درمقایسه باتغییررویه های حسابداری، برای مدیریت سود، ساده تر بوده، کشف سود مدیریت شده را نیز دشوارتر می کند .

طرح های(الگوهای) گوناگون مدیریت سود

  • به حداقل رساندن سود گزارشی

این طرح ممکن است  توسط شرکتی که از جهت سیاسی  مورد توجه همگان  قرارداد در سالهای پرسود انتخاب شود. سیاست های حسابداری که موجب به حداقل رساندن  سود گزارشی می شود شامل استفاده از روش های تسریعی استهلاک دارایی های ثابت فیزیکی وغیر فیزیکی به حساب هزینه منظور کردن مخارج تبلیغاتی و مخارج تحقیق وتوسعه، استفاده از روش حسابداری کوشش های موفق  در مورد هزینه های اکتشاف  نفت وگاز در شرکت های  نفتی وغیره می شود.هزینه مالیات  بردرآمد در رابطه با قیمت  گذاری موجودی ها با روشLIFO  وهمچنین مقابله با رقبای خارجی در رابطه با واردات  ازجمله انگیزه های دیگراستفاده از این طرح می باشد.

  •  به حداکثررساندن سود گزارشی

مدیران ممکن است  برای دریافت پاداش سعی کنندسود خالص را باحداکثرمبلغ گزارش کنند.

  •  نرم سازی ؛ هموار سازی سود خالص گزارشی

مدیر ریسک ناپذیر باشد ترجیح می دهد پاداش های کم نوسانی داشته باشد وبدین ترتیب اقدام به نرم سازی سود خالص گزارشی خواهد کرد. هراندازه روند سود خالص گزارش شده پرنوسان تر و متغیرتر باشد احتمال تخلف از شرایط قراردادهای استقراضی بیشتر می باشد. این یک انگیزه دیگر در نرم سازی سود خالص گزارش شده می باشد. با کاهش درجه نوسان سود خالص گزارش شده نسبت های صورت‎های مالی منظورشده در قراردادهای استقراضی نرم وهموار وکم نوسان می گردند. مدیران همچنین ممکن است برای کاهش احتمال اخراج خود اقدام به نرم سازی سود خالص گزارش شده نمایند. در نهایت مدیران ممکن است به منظور گزارشگری برون سازمانی، اقدام به نرم سازی سود خالص گزارش شده نمایند.

این می تواند موجب ارائه اطلاعات درون سازمانی به بازار، پیرامون توانمندی با دوام شرکت درسودآورهای منتظره آتی میگردد. روشن است که این طرح های گوناگون اعمال مدیریت سود، ممکن است نسبت به یکدیگراثرات متضاد داشته باشد. طی گذشت سالها طرح انتخاب شده  توسط یک شرکت ممکن است بخاطر تغییر در قراردادها، تغییردر سطح سودآوری، تغییر درمدیران اجرایی، نیازهای سرمایه‎ای و تغییر در افکار سیاسی همگانی نسبت به شرکت تغییر نماید. با توجه به اهمیت سود حسابداری گزارش شده، فرضیه ای وجود دارد که مدیران تلاش می‎کند سود را در طی تمام دوره هموار نمایند بطوریکه جریان سود ثابت بیشتر با واریانس سالانه کمترمنتهی به ارزش گذاری بالاتر شرکت شود.

روش های نامشروع اعمال ِمدیریت سود

طیف گسترده ای از شواهد نشان می دهد که مدیران به دلایل مختلف، درآمدها را دستکاری می کنند. دست اندرکاران و سیاست گذاران هر دو در مورد مدیریت سود نگران هستند، چراکه مشکل مربوط به عدم تقارن اطلاعات می تواند ثروت سهامداران را کاهش دهد.کمیسیون بورس واوراق بهاداروجامعه سرمایه گذار همواره نگران روش های نامشروع وخلاف هستند که گاهی مدیران بدانوسیله مدیرت بر سود اعمال می نمایند و سود خالص را بر مبنای صورت های مالی حساب سازی شده محاسبه وگزارش می کنند. درسال 1995آرتور لویت، رئیس هیئت مدیره پیشین کمیسیون بورس اوراق بهادار پنج روش برشمرد که مدیران در رابطه با مدیریت بر سود به کار می برند. اوگفت که کاربرد این روش ها می توانند صحت یا سلامت گزارش های مالی را تهدید نمایند:

الف) حساب شویی ؛ شستشوی کامل: در تجدید ساختار منظور کردن همه کاهش اقلامی که موجب کاهش یافتن دارایی میشوند. ودر نتیجه می توان هزینه های جاری آینده را کاهش داد. انتظاربراین است که یک زیان کلی ویکباره را که مدیریت ارائه می کند باعث شودتحلیل گران وسرمایه گذارانی که تمام توجه خود را به سود های آینده معطوف مینمایند نسبت به آن با دیده ی اغماض بنگرند.

ب) منظور کردن هزینه های تحقیق وتوسعه  دردست اجرا در یک دوره . بامنظور کردن همه ی هزینه‎های مربوط به پروژه تحقیق وتوسعه در یک دوره، کاهش دادن هزینه های دوره بعد.

ج)ذخیره های ساختگی  ،بیش نمایی برگشت از فروش وهزینه های مربوط به تضمین کالای فروش رفته در زمان های مناسب و بااستفاده از این پیش نمایی ها در دوره رکود باهدف کاهش دادن این نوع هزینه ها.

د)سوء استفاده از اصل اهمیت. از روی عمد کاهش دادن خطا ویا نادیده انگاشتن اشتباهات رخ داده در صورت های مالی براساس این فرض؛بااین ادعا،که اثرآنها بی اهمیت است.

ه) شناسایی درآمد کسب نشده، ثبت درآمد پیش از اینکه کسب شود. بیش از نیمی از شکایت های کمیسیون بورس اوراق بهاداردر سالهای 1999 و2000 در رابطه با مسئله های مطرح  در مورد شناسایی درآمد پیش از کسب آن بوده است.درواقع هدف های مدیریت در اجرای روش مدیریت برسود می توانندمناسب بودن ونامناسب بودن این روش ها را تعیین نمایند. دربرخی ازموارد مدیریت برسودنیاز به این نداردکه از روش هایی استفاده شود که در خارج از اصول پذیرفته شده حسابداری قرار می گیرند. اغلب مدیران، شرکت ها، سیاست ها یا روش‎هایی از حسابداری را بکار می برند که سودخالص وارزش بازارشرکت به حداکثر برسد.

انگیزه های مدیریت سود

مقاصد و انگيزه هايي كه باعث مديريت سود شده، در ادبيات حسابداري بسيارزياد بوده، كه برخي از آنها به شرح زير است:

  • دريافت پاداشهاي مديريتي

اين فرضيه پيش بيني ميكند كه اگر بر اساس يكي از معيارهاي عملكرد ؛نظير سود حسابداري  به مديرپاداش داده ميشود، وي تلاش خواهد كرد تا ازروشهاي حسابداري استفاده كند كه سود و در نتيجه پاداش خود را افزايش دهد. اگر مبالغ پرداختي به مدير به طور مستقيم براساس ارقام حسابداري مانند؛ سود، فروش، داراييها محاسبه شود، هر گونه تغييردر روشهاي حسابداري، ميتواند بر پاداش پرداختي به مدير تأثيرگذار باشد .

مقاله‎ای توسط هیلی تحت عنوان ؛ تاثیربرنامه های پاداش دهی  برتصمیمات حسابداری ؛ درسال 1985، شامل تحقیقی مهم واساسی پیرامون انگیزه استفاده از مدیریت سود در عقد قراردادها منتشرشده است. براساس مشاهدات و بررسی های هیلی، مدیران پیش از استفاده ازمدیریت سود، از اطلاعات درون سازمانی در مورد سود خالص شرکت  برخوردار می باشند. بعلت اینکه افراد برون سازمانی که شامل هیئت مدیره شرکت نیز می شود، ممکن است از مبلغ سود خالص بی خبر باشند، براساس پیش بینی های   ،هیلی ، مدیران فرصت جویانه عمل کرده و به گونه ای بر سود خالص مدیریت خواهند کرد که پاداش پرداختی آنها طبق برنامه پرداختی  شرکت به حداکثربرسد.

چگونگی مدیریتِ مدیر برسودخالص

هیلی دو روش را مورد توجه قرار می دهد:درنخستین روش اقلام گوناگون حسابداری تعهدی کنترل می‎گردد. در اینجا منظور از اقلام تعهدی آن بخش از درآمدها وهزینه های غیرنقدی می باشند که در صورت سود وزیان منعکس می گردند.درروش دوم تغییردرسیاست های حسابداری موردتوجه قرار می‎گیرد.

توضیحات فرضی پیرامون چهارمورداقلام تعهدی به شرح زیر می باشد:

  • هزینه استهلاک: هزینه استهلاک سالانه براساس سیاست شرکت پیرامون روش محاسبه استهلاک و برآورد طول عمردارایی ثابت محاسبه میشود. باتوجه به این سیاست، هزینه استهلاک ازجمله اقلام تعهدی غیراختیاری محسوب می شود.
  • افزایش خالص حسابهای دریافتنی:

فرض کنیداین ناشی ازکاهش در حساب ذخیره مطالبات مشکوک الوصول بعلت یک برآوردمحافظه کارانه‎تر نسبت به سالهای گذشته می باشد. این حساب تعهدی ازنوع اختیاری می باشدزیرا مدیریت می‎تواند مبلغ آن راتاحدودی به اختیار وسلیقه خودتغییر دهد. علل دیگر افزایش ممکن است یک سیاست اعتباردهی سخاوتمندانه تر، باز نگه داشتن حسابها تازمانی پس از پایان سال مالی یا افزایش حجم معاملات باشد دو مورد نخست این اقلام تعهدی ازنوع اختیاری  وسومی از نوع غیراختیاری می باشد. بدین ترتیب مشاهده می‎شود که افزایش حسابهای دریافتنی  به چند علت می تواند باشدپژوهشگری که فقط دسترسی به صورتهای مالی مقایسه ای شرکت دارد، به احتمال کم علت یاعلل افزایش حسابهای دریافتنی راپیدا خواهد کرد وبه سختی متوجه خواهد شد. که این افزایش به علت اقلام اختیاری، اقلام غیراختیاری یا هردو می‎باشد. با این همه روشن است که اگر مدیر بخواهد سود خالص گزارش شده را ازطریق اقلام تعهدی  مرتبط با حسابهای دریافتنی  افزایش دهد می تواند از چندین راه به این هدف برسد.

  • افزایش در موجودی کالا

فرض کنید این به علت افزایش تولید شرکت طی یک دوره همرا بامازاد ظرفیت تولیدی می باشد. درنتیجه هزینه‎های سربار ثابت در حساب موجودی کالا، بجای حساب هزینه  بعنوان انحراف نامطلوب حجمی منظور خواهدشد.

  • کاهش در حسابهای پرداختنی وبدهی های تحقق یافته اما پرداخت نشده وسررسید نشده

فرض کنید این بعلت آن می باشد که شرکت نسبت به ضمانت نامه های فرآورده های فروخته شده خود خوش بینانه تر نسبت به سالهای گذشته عکس العمل نشان میدهد. یاکاهش ممکن است علاوه برعلت ذکر شده، بعلت منظور کردن برخی ازاقلام نه چندان مشخص، بعنوان اقلام بدهی احتمالی مشروط، بجای اقلام تعهدی باشد. مجددا مشاهده  می شود در رابطه با حسابهای پرداختنی، دست مدیران پیرامون اقلام تعهدی اختیاری می تواندبسیار باز باشد. به عقیده هیلی  تغییر در سیاستهای حسابداری  به اندازه استفاده از اقلام تعهدی در اعمال مدیریت سود  فرصت طلبانه مطلوب نمیباشد. علل آن است که این تغییرات  در مقایسه با استفاده از اقلام تعهدی  بسیار واضح تر وقابل تشخیص تر می باشد، وباید در گزارشات مالی سالانه شرکتها افشاء گردد.

علاوه بر این براساس اصل ثبات  رویه نمی توان سیاستهای حسابداری را به دفعات زیاد تغییر داد. بنابراین تغییر درسیاستهای حسابداری  یک اهرم کند وانعطاف نا پذی ر محسوب می شود. ” هیلی” در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدکه شرکتهای در سبد نمونه او از تغییر در سیاستهای حسابداری همانند استفاده از اقلام تعهدی استفاده نکردند. علی رغم این می توان گفت اگر مدیرا ن تصمیم به تغییر در سیاستهای حسابداری داشته باشند. بهترین زمان این کار درست پس ازمعرفی یا تغییردر طرح پاداشی می‎باشد. دراین زمان ممکن است انگیزه  تغییر در سیاستهای حسابداری، برا ی مثال تغییر درمحاسبه استهلاک به روش خط مستقیم ایجاد شود. این سیاست موجب میشود پاداش منتظره در سالهای آتی  بخصوص اگر طرح پاداشی بدون مبلغ سقف باشدافزایش یابد.

منبع

احمدزاده ،معصومه(1393)، ارتباط بین بدهی های کوتاه مدت ومدیریت سودمبتنی براقلام تعهدی درشرکتها،پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت بازرگانی ،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0