سیستم های مغزی درگیر درشرطی شدن ترس وحوادث آسیب زا

مطالعات انجام شده بربیولوژی مغز به نواحی خاصی اشاره می کنند که توسط طرحواره های مبتنی بر حوادث آسیب زای دوران کودکی ،مانند رهاشدگی یا بدرفتاری برانگیخته می شوند.طبق نظر لدو ،بین سازکارهای درثبت ،ذخیره وبازیابی خاطرات هیجانی یک حادثه آسیب زا وسازکارهای مرتبط با پردازش شناختواره ها وخاطرات هشیار همان حادثه ،تفاوت وجود دارد .آمیگدال خاطرات هیجانی را ذخیره می کند ،درحالیکه هیپوکامپ وقشر عالی مغز ،خاطرات شناختی را نگهداری می کنند .پاسخ های هیجانی می توانند بدون فعال شدن سیستم های پردازش قشر عالی مغز که درگیر تفکر ،استدلال وهشیاری هستند ،اتفاق بیفتد .

لازم به ذکر است که سیستم آمیگدال طبق نظر لدو ویژگی هایی دارد که آن را از سیستم هیپو کامپ وقشر عالی مغز متمایز می کند شامل ناهشیاری ،عملکرد سریع ،خودکار بودن ،ماندگاری ،عدم شناخت دقیق از تفاوت ها ومقدم بودن برقشر مغز از نظر تکاملی .

سازگاری اجتماعی

انسان موجودی است اجتماعی وادامه زندگی اوبصورت انفرادی تقریباًغیر ممکن است .از لحظه ای که فرد متولد می شود با دیگران ارتباط داشته و نیاز به این  ارتباط درتمام مراحل رشد فرد وجود دارد . انسان درجهانی زندگی می کند که هرروز دستخوش تغییر است هرگونه تغییر درزندگی آدمی خواه خوشایند وخواه ناخوشایند نیاز به سازگاری دارد. رفتار آدمی تحت تاثیر عوامل اجتماعی قرار دارد وشخصیت انسان درصورتی به کمال می رسد که بین او و محیطش تعامل وتبادل مناسبی وجودداشته باشد. انسان موجودی انعطاف پذیر است اونه تنها  با محیط سازگار می شود ،بلکه همچنین محیط را نیز  طبق خواسته خوددگرگون می کند . سازگاری وهماهنگ شدن با خود ومحیط پیرامون خود برای هر موجود زنده ای یک ضرورت حیاتی است ،به طوری که تمام موجودات زنده سعی دارند به حالت کاملی از سازگاری وانطباق با محیط برسند .

سازگاری اجتماعی به مثابه ی یکی از مهم ترین نشانه های سلامت روان ،ازمباحثی  است که دردهه های اخیر ،توجه بسیاری را جلب کرده است.

تعریف سازگاری اجتماعی

درمورد تعریف سازگاری اجتماعی نیز اختلاف نظر وجود دارد صاحب نظران درمورد سازگاری موثر ومطلوب درجوامع وفرهنگهای مختلف نظرات متفاوتی دارند اما می توان گفت که سازگاری اجتماعی عبارت از تعامل موثر فرد با محیط زندگی است ونشانه های آن داشتن احساسات مثبت درباره خود ،شرکت در فعالیت های اجتماعی ،لذت بردن از ارتباط با دیگران ،احساس آرامش در موقعیت های ناآشنا ،داشتن احساسات مثبت درباره دیگران وتوانایی نفوذ وتاثیر گذاری بر دیگران است .

سازگاری از لحاظ لغوی موفقیت درکار و حسن سلوک درمقابل بد سلوکی و ناسازگاری معنی شده است به طور کلی تعاریف متعددی درباره سازگاری اجتماعی ارایه شده است که دراینجا به برخی از آنها اشاره می شود منظور از واژه سازگاری انطباق متوالی با تغییرات وایجاد ارتباط بین خود ومحیط می باشد به نحوی که حداکثر خویشتن سازی را همراه با رفاه اجتماعی ضمن رعایت حقایق خارجی امکان پذیر سازد .سازگاری را فرایند پیوسته تعریف کرده اند که درآن تجربیات یادگیری اجتماعی مشخص باعث ایجاد نیازهای روانی می گردد و امکان کسب توانایی ومهارت هایی را فراهم می سازد که ازآن طریق می توان به ارضا آن نیازها پرداخت. بنابراین زمانی می گوییم یک فرد سازگار است که مهارتهای لازم برای برقراری ارتباط وتعامل را آموخته باشد وبتواند موثر به ارضا نیازهای خود بپردازد.

سازگاری اجتماعی فرایندیست که درآن فردبافراگیری اصول وآداب پذیرفته شده درگروه یااجتماع وهمسو نمودن نیازها وخواسته خود با گروهی که درآن زندگی می کند توانایی جذب شدن درآن گروه را پیدا می کند .

بسیاری از پژوهشگران روانشناسی اجتماعی اعتقاد دارند که انسان دارای دوبعدروانی واجتماعی است وبرای بیان بسیاری از نیازهای خود باید با محیط اجتماعی خود رابطه خوبی برقرار نماید وازآن جا که محیط اجتماعی به سرعت درحال تغییر است ،به نظر می رسد که انسان برای ادامه حیات خود چاره ای جز سازگاری اجتماعی ندارد .

پژوهشگران دیدگاه زیست شناختی اغلب پیشنهاد می کنند که پاره ای از زمینه های زیستی فرد گرایش به رفتار ناسازگارانه دردرون وبیرون از خانواده قرار می گیرد ،زمینه های زیستی اوبا روابط نامطلوب وناسازگارانه محیط خانه واجتماع ،عامل اصلی گرایش به ناسازگاری می باشند .

پاره ای از ویژگی های شخصیتی متاثر از عوامل ژنتیکی هستند وشیوه ها والگوهای تربیتی خانواده یا درجهت این گرایش ها ویا درجهت مقابل آنها ؛عدم ناسازگاری باعوامل ارثی وژنتیکی به تدریج شخصیت فرد را شکل می دهند .دردیدگاه تحلیل روانی به فردی سازگار گفته می شود که دارای من قوی وسالم باشد وبتواند میان دوپایگاه دیگر شخصیت (نهاد وفرامن )تعادل وهماهنگی ایجاد کند تا این نظام ها بتوانند به وظایف خود به خوبی عمل نمایند ودرعین حال نظام من آنقدر قوی وتوانمند خواهد بود که بتواند فرد را به مقامی برساند که دربرخورد با مشکلات از مکانیزم های دفاعی استفاده نکند یا نسبت به آنها هشیار باشد ؛پس سلامت روانی یکی از ویژگی های اصلی وبارز انسان های سازگار می باشد .

دردیدگاه رفتاری آسیب های رفتاری ،بیماری محسوب نمی شود ،بلکه پاسخ هایی هستند که براساس همان اصول رفتاری یاد گرفته شده اند وهمه پاسخ ها براساس اصول رفتاری یاد گرفته می شوند. یادگیری ،نگهداری وتغییر رفتار نابهنجار، درست مانند یادگیری رفتار عادی است و رفتار عادی را نیز می توان یک سازگاری به حساب آورد که از تقویت ناشی شده است . طرفداران این نظریه معتقدند که ناسازگاری یک پاسخ غلط آموخته شده براساس انواع روش های شرطی سازی است آنها معتقدند که شخصیت مجموعه ای از انواع شرطی شدن هاست .

طرفداران این نظریه معتقدند که رفتار انسان را می توان از طریق تعامل انسان با محیط تبیین کرد که تحت تاثیر نیروهای اجتماعی است ،اما نحوه برخورد با آنها را خود انتخاب می کند .انسان هم نسبت به شرایط محیطی واکنش نشان می دهد وهم فعالانه آن ها را تفسیر کرده وبر موقعیت ها اثر می گذارد. همان طور که موقعیت ها رفتار انسان را شکل می دهند ،انسان نیز موقعیت ها را انتخاب می کند وبه همان اندازه که انسان از رفتار دیگران تاثیر می پذیرد ،بررفتاردیگران تاثیر می گذارد .

دردیدگاه شناختی انسان سازگار به کسی اطلاق می شود که توانایی وقدرت پردازش صحیح اطلاعات را داراست. این فرد قادر به چنین کاری است ،نظام ارزشی واقع بینانه ای برای خود تنظیم می نماید تا تحت تاثیر نوسان های روانی دردناک واختلاف با دیگران دچار ایستایی نشود. این فرایند به او کمک می کند تا به احساس بهتری دست یابد ،اما پردازش اطلاعات، مبتنی براین فرض است که یک فرد سازگار باید در همه اجزای پردازش اطلاعات، توان عمل به شیوه سالم را داشته باشد ،تا ازخطاهای شناختی که پایه واساس ناسازگاری است مبرا بماند .

دردیدگاه انسان گرایی واصالت وجود ، براراده ومسئولیت انسان برای تسلط برنیروهای محیطی تاکید شده است واعتقاد براین است که انسان محصول انتخاب های خویشتن است. یکی از فرضیه های اصلی دیدگاه انسان گرایی این است که انسان توانایی دستیابی به خود شکوفایی یا کمال خویشتن را دارد. خودشکوفایی یا کمال خویشتن به صورت نیرویی فعال درانسان وجود دارد. وقتی که شخصیت انسان درمحیطی مساعد رشد نماید ،نیروهای خلاق آزاد می شوند وطبیعت درونی انسان را آشکار می سازند،اختلال روانی وپریشانی نتیجه انسداد راه های رسیدن به تحقق خود وتمایلات معطوف به کمال است .شخصیت ناسازگار دردیدگاه واقعیت درمانی همان هویت شکست است .افراد ی که هویت شکست پیدا می کنند بیشتر تمایل دارند تنها وغیر منطقی باشند ونیز حالت های خود انتقادی پیدا کنند، ضمنا رفتارهای آنها نیز بیشتر انعطاف ناپذیرتر وغیر اثر بخش تر است .غالبا این افراد خود حالتهایی نظیر ضعف ،مسئولیت ناپذیری وعدم اعتماد به نفس را نشان می دهند. افرادی که هویت شکست دارندممکن است مستعد تسلیم شدن ،ابراز نشانه های مرضی ناسازگارانه ویا حتی ابتلا به اعتیاد باشند .

دراین دیدگاه اعتقاد براین است که به طور کلی ناسازگاری شخصی درطی سالهای اولیه زندگی وهنگامی آغاز می شود که فرد نمی تواند نیاز خودرا برای تجربه عشق یا احساس ارزشمند بودن ارضا کند یا دراین زمینه تلاشی به عمل نمی آورد ، نمی توان درمورد سازگاری  به ویژه سازگاری اجتماعی تعریفی واحد ارائه داد .سازگاری اجتماعی امری کاملاًنسبی است وباید آن را متناسب باشرایط بومی واجتماعی تعریف کرد.سازگاری طیف گسترده ای دارد وجنبه هایی چون خانواده ،همسالان واجتماع رادربرمی گیرد که دررأس همه آنها سازگاری اجتماعی قرار دارد. آبراهام وورگس ، سازگاری اجتماعی را به معنای تطابق با مقتضیات اجتماعی ،رعایت اصول وقوانین جامعه وکارآیی در تماس های اجتماعی تعریف می کنند.

به اعتقاد دینکرا  وهمکاران ،سازگاری فرایندی پیوسته است که طی آن فرد رفتار خود را باهدف ایجاد رابطه ای بسنده  و مؤثر با محیط ،سایر انسان ها وخود تغییر می دهد  .اساس سازگاری اجتماعی به وجود آوردن تعادل بین خواست های خود وانتظارات اجتماع است که می تواند برتمام ابعاد زندگی فرد تاثیر بگذارد .

سازگاری اجتماعی عبارت از سازگاری فرد با محیط خود که ممکن است با تغییردادن خود یا محیط بدست آید و دربرگیرنده ارزیابی های ذهنی و عینی است. بدین معنی که ارزیابی های ذهنی از میزان رضایت فرد از ارتباط با دوستانش ناشی می شود وارزیابی عینی به معنی پذیرش فرد توسط همسالان وی می باشد .

منبع

فردوسی،فرزانه(1393)، پیش بینی سازگاری اجتماعی دانشجویان مجرد،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی ومشاوره،دانشگاه علوم بهزیستی وتوانبخشی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0