سن ازدواج و تفاوت سني

معمولاً در همة جوامع براي ازدواج، يك پاية سني حداقلي وجود دارد كه در قوانين مدون يا غيرمدون در نظر گرفته مي‌شود و افراد تا قبل از رسيدن به آن، به برقراري پيوند زناشويي مجاز نيستند.‌اين پاية سني معمولاً هم‌زمان با بلوغ جنسي يا اندكي پيش يا پس از آن تعيين مي‌گردد، ولي به دليل آنكه ازدواج به عنوان شيوة بهنجار ارضاي ‌اين نياز، تنها بعد زيستي ندارد و مانند ديگر امور انساني با فرهنگ شكل گرفته و جهت مي‌يابد، معمولاً افزون بر بلوغ جنسي، بايد توانمندي لازم براي ادارة امور خانواده را داشته باشد و به تعبيري، به بلوغ عقلي و فكري و بلوغ اقتصادي رسيده باشد، به گونه‌اي كه فرد بتواند در نظر عرف و قانون، مسئوليت تعهد‌هاي خويش را در قبال ديگران بپذيرد. بدين ترتيب، سن ازدواج در هر جامعه‌اي بر حسب شرايط محيطي، اقتصادي و فرهنگ خاص آن جامعه تبيين مي‌گردد.

صرف نظر از ‌اينكه سن ازدواج چه سني است و به چه شرايطي بستگي دارد، بايد اذعان داشت يكي از عوامل مهم در تداوم ازدواج، سن ازدواج زوجين است. تحقيقات نشان داده هر چه سن ازدواج پايين‌تر باشد، احتمال از هم گسيختگي خانواده بيشتر مي‌شود؛ زيرا در سنين پايين، افراد از قابليت‌هاي لازم براي ‌ايفاي نقش همسري بي‌بهره‌اند.يكي ديگر از عوامل جمعيت‌شناختي، تفاوت سني زوجين است. هرچند برخي از مؤلفان در حوزة خانواده و ازدواج، نزديكي سن را يكي از بنيادي‌ترين عوامل براي پيوند زناشويي به حساب آورده‌اند با ‌اين حال، در تعيين مرزهايي كه اختلاف سني نبايد از آن فراتر رود، وحدت نظر وجود ندارد. به عقيدة برنارد، بيشترين خرسندي براي زنان هنگامي‌حاصل مي‌شود كه با مردي ازدواج كند كه پنج سال تاشش  سال، سالمند‌تر از‌ ايشان باشد و براي مردان همين خرسندي هنگامي به وجود مي‌آيد كه ميان صفر تا ده  سال بزرگ‌تر از همسرانشان باشند.

به اعتقاد دژكام، اختلاف سني در ازدواج تا حدود پنج  سال مناسب است؛ البته استثنا نيز وجود دارد، اما چون سن از جنبه‌هاي رواني و فيزيولوژيكي مي‌تواند در ارتباطات زناشويي تأثير‌گذار باشد، تفاوت زياد آن مي‌تواند در شادكامي‌زناشويي، تأثيرات سوئي به دنبال داشته باشد. اين اعتقاد كه شوهر كمي‌بزرگ‌تر از زن باشد ريشه در عوامل متعددي دارد كه به دو مورد از آنها اشاره مي‌شود:

  • دختران از لحاظ زيستي چند سال زودتر از پسران به بلوغ جنسي مي‌رسند، همان گونه كه زنان زود‌تر از مردان، قابليت باروري را از دست مي‌دهند و تمايلات جنسي در مردان ديرتر از زنان فروكش مي‌كند. احتمالاً از ‌اين‌رو، دختران بايد چند سال زودتر از پسران ازدواج مي‌كرده‌اند تا از اوائل دوره‌اي كه هيجانات جنسي و قابليت باروري در آنها بروز مي‌كند، شوهردار بوده و در آخر دوره نيز تقريباً‌ هم‌زمان با شوهران خود، از فعاليت‌ جنسي فاصله گيرند.
  • تقريباً در همة جوامع، مردان مسئول اصلي تأمين مخارج مالي خانواده‌اند. ‌اين مسئوليت موجب مي‌شود آنان تا آن زمان كه از جهت اقتصادي، آمادگي تأمين و ادارة‌ خانواده را نداشته باشند، نتوانند ازدواج كنند، مگر در موارد خاصي كه والدين تأمين مالي خانوادة نوپاي فرزند خود را بر عهده بگيرند، اما از ناحية‌ دختران ‌اين الزام اقتصادي وجود نداشته و مي‌توانند پس از بلوغ ازدواج كنند. اگر اختلاف و تفاوت سني زوجين متناسب نبوده و فاصلة‌ سني زوجين تفاوت فاحش داشته باشد، احتمال آسيب به سلامت و دوام خانواده بسيار افزايش مي‌يابد؛ چراكه فاصلة سني زياد بين زوجين، فاصلة عميق اجتماعي را به همراه خواهد داشت؛ به عبارت ديگر، دو نفر از دو نسل متفاوت خواهند بود. كارلسون،  در ‌اين زمينه معتقد است: چون انتظارات و شيوة نگرش اشخاص در سنين متفاوت فرق مي‌كند، افرادي كه داراي سن متفاوت هستند در فرهنگ و انديشة ايشان نيز تفاوت وجود دارد؛ از اين‌رو، تفاوت وسيع سني با خود، تفاوت‌هاي وسيع فرهنگي و جهان‌بيني را به همراه خواهد آورد و بر بناي زوجيت و سعادت زناشويي، تأثير خواهد گذاشت.

منبع

نبی پور خمامی،زهرا(1393)، رابطه بین خودتوصیف گری بدنی و مهارت های ارتباطی با رضایت زناشویی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0