سلامتی وبهداشت روان

در ارتباط با مفهوم سلامت روانی دیدگاه ها و نقطه نظرهای متفاوتی مطرح شده است . بنا به تعریف  سازمان بهداشت جهانی ، سلامتی عبارت است از حالت سلامتی کامل فیزیکی ، روانی و اجتماعی نه فقط فقدان بیماری یا ناتوانی. در فرهنگ علوم رفتاری ، بهداشت روانی عبارتست از :

  •  علم و هنر نگهداری و به حداکثر رساندن سلامت روانی و پیشگیری از بیماریهای روانی .
  •  فراهم آوردن اوضاع و احوال محیطی ، نظرات هیجانی و عادتهای تفکر که از ناسازگاری شخصیتی جلوگیری می کند .
  •  مطالعه اصول و روشهای گسترده سلامت عقلی و جبران نابسامانی روانی .

جامعه شناسان و روان شناسان بصیرت ها و رهنمودهای عمده ای را برای مطالعه سلامت روانی ارائه داده اند و سلامت روانی را یک مورد مهم می دانند بر نظریات برخی از آنها به طور اختصار اشاره می کنیم:

دیدگاه پزشکی : سلامت روان از دیدگاه پزشکی ، عدم وجود بیماری روانی به حساب می آید . براساس این تعریف  هر اختلالی که در تعادل هیجانی و عاطفی به صورت اختلال در سازگاری و در عملکرد بدنی به دلایل عوامل ژنتیکی ، شیمیایی ، بیولوژیکی و روان شناختی و یا عوامل فرهنگی و اجتماعی به وجود آید بیماری روانی قلمداد می گردد .

دیدگاه روان شناختی : در دیدگاه های روان شناختی بر تاثیر عوامل رفتاری و اجتماعی تاکید شده است ، شواهد گوناگون در مطالعات امروزه نشان می دهد که عوامل روان شناختی سلامت و بیماری به رشد گسترش حیطه ای از روان شناختی به نام  روان شناسی سلامت  کمک کرده است .

دیدگاه روانکاوی : زیگموند فروید، شخصیت و روان انسان را مرکب از سه جزء نهاد و من و من برتر یا فراخود می داند و معیاری که برای سلامت روان از این مکتب استفاده می شود ، وجود تمامیت در نیروهای روانی می باشد ، که منظور تعادل بین نهاد و من و فرامن از طرفی و بین سطوح خود آگاه و ناخودآگاه از طرف دیگر می باشد . همچنین وی فردی را دارای سلامت روان می داند که مراحل رشد را با موفقیت گذرانیده و درهیچ یک از مراحل آن تثبیت نشده باشد.

نظریه ی آلبرت الیس: فردی را دارای سلامت روانی می داند که در زندگی تفکر و باورهای منطقی باور صحیح را جایگزین باورهای غیر منطقی و غلط خود نماید.

نظریه ی کلی :سلامت روانی را تعادل بین سطوح آگاهی ، نیمه آگاهی و ناخود آگاه شخصیت تعریف نمود . او چنین تعادلی را ناشی از انعطاف پذیری « خود » می دانست . به این ترتیب حالت انعطاف پذیری در فرد ملاکی برای طبیعی بودن یا سلامت روان خواهد بود.

نظریه ی هارتمن: سلامت روانی را بدین ترتیب تعریف می کند که « من » بتواند تطابقی بین «نهاد » و « فرامن » ایجاد نماید و خواستهای آنها را تایید یا طرد نماید . او قبلا انعطاف پذیری من را به عنوان عاملی در سلامت فکر مطرح ساخته بود .

نظریه ی پاولف : مکتب خود را بر اساس واکنش های تحریکی و وقفه ای که بر مبنای تنبیه و پاداش ایجاد می گردند ، قرار می دهد معتقد است که رفتار عادی ، رفتاری است متعادل که به خوبی می تواند در مقابل فشارها مقاومت نماید .

نظریه ی میلر و بروت : سلامت روان را اینگونه تعریف می کند که شخص طبیعی فردی است که با خود و محیطش و دنیایی که در اطراف اوست و مردمی که با او هستند و همچنین استعدادهای خویش تطابق کرده است و چنانچه لازم باشد برای تغییر وضعی که برایش ناخوشایند است فعالیت می نماید.

نظریه ی اتکینسون و همکاران : بیشتر روانشناسان ویژگی های زیر را نشانه سلامت روانی و عاطفی در فرد قلمداد می کنند و معتقدند این ویژگی ها هر چند فرد سالم و غیر سالم را کاملا از یکدیگر تفکیک نمی کنند ، اما فرد سالم در مقایسه با بیمار ، میزان بیشتری از این خصوصیات را دارا است :

  • ادراک صحیح
  • خودشناسی
  • توانایی در کنترل اختیاری رفتار
  • عزت نفس و پذیرش
  • توانایی در برقراری روابط محبت آمیز
  • خلاقیت  .

نظریه ی زیگموند فروید:

به عقیده فروید ویژگی های خاصی برای سلامت روانشناختی ضرورت دارد. نخستین ویژگی هشیاری ؛ خود آگاهی است. بعضا هر آنچه  که ممکن است در ناهشیاری ؛ ناخودآگاهی موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود. وا پس زنی های ناخودآگاه و غیر ضروری بایستی دگرگون شوند و انرژی صرف شده برا ی نگهداری آنها در  ناخودآگاه بایستی به « من» باز گردانیده شود. تجارب کودکی ناخودآگاه بایستی گشوده شوند و از این طریق به فردکمک شود تا شیوه ارضای کودکانه  را رها نماید. درنهایت، خود آگاهی حقیقی ممکن نیست مگراینکه کنترل غیرواقعی و غیر ضروری  یا زیاد از حد ، من برتر درهم شکسته شود.

زیرا گنجایش ناخودآگاه من برتر بازتابی از این تحریم ها، ممنوعیت و ایده ال های والدین فرد است و این مسایل در انسان نوعی احترام غیرمنطقی و انعطاف پذیر جایگزین وجدان سخت گیر و اخلاقی می شود. این بدین معنی نیست که  اگر کنترلهای ناخود آگاه من برتر تضعیف شوند و خواسته های واپس رانده خودآگاه شوند می توانیم زندگی لذت آوری را شروع کنیم. خود آگاهی لذت طلبی نیست، خودآگاهی عنصر اصلی سلامت روانشناختی است و در شخص بالغ نتیجه واپس زنی تمایلات غریزی جایگزین محکومیت آنها می شود. به نظر فروید خود آگاهی برای سلامت روانشناختی کفایت کننده نیست. در نتیجه فرد بیگانگی منطقی از علاقمندی ها و اشتیاقات عمومی را معیار نهایی سلامت روانشناختی می داند.

نظریه ی آدلر:

بنا بر نظریه آدلر، فرد برخودار از سلامت روانشناختی، توان و شهامت یا جرات عمل کردن را برای نیل به اهدافش دارد. چنین فردی جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد. فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست. فرد دارای سلامت روان مطمئن و خوش بین است و ضمن پذیرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها میشود.  فرد دارای سلامت روان به نظر آدلر روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروههای اجتماعی به درستی می شناسد. فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است. عالی ترین هدف شخصیت سالم به عقیده آدلر تحقق «خویشتن» است.

  فرد سالم مرتباً به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات خویش می پردازد و اشتباهاتش را برطرف می کند. چنین فردی خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها. آفرینش گری وابتکار فیزیکی  از دیگر ویژگیهای سلامت روانشناختی است. فرد سالم از اشتباهات اساسی پرهیز می کند و اشتباهات اساسی شامل تعمیم افراطی، اهداف نادرست و غیر ممکن، درک نادرست و توقع بی مورد از زندگی، تقلیل یا انکار ارزشمندی خود، ارزشهای و باورهای غلط می باشد. فرد سالم دارای علاقه اجتماعی و میل به مشارکت اجتماعی است. چنین فردی سعی در کاستن عقده حقارت خود دارد و به دنبال غلبه و چیرگی بیشتر بر بی جراتی است و در نهایت چنین فردی موفق می شود که انگیزه ها نامطلوب خود را  دگرگون سازد.

نظریه ی سالیون:

ویژگی های سلامت روانشناختی از دیدگاه وی عبارتند از:

  • شخصیت برخوردار از سلامت روانشناختی«انعطاف پذیری» است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین، در روابط اش با دیگران به طور متناسب تغییر پذیر است.
  • فردسالم قادر به تمایز گذاری بین افزایش و کاهش«تنش» است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف می شود.
  • به گفته سالیوان ، شخصیت سالم بایستی بنا به گفته چارلز اسپیرمن، در حال«آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات»می باشد.
  • زندگی شخص برخوردار از سلامت روان، دارای  جهت یافتگی است. بدین معنی که امیالش را به نحوی یکپارچه می سازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا از بین ببرد. بنابراین شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین  فردی معمولاً روابط  اجتماعی انعطاف پذیر،  واقعی و  اعتماد آمیز دارد.

 نظریه ی کارل راجرز:به عقیده راجرز، آفرینندگی مهمترین میل ذاتی  انسان سالم است هم  چنین شیوه ای خاصی که موجب تکامل و سلامت فرد می شود و به میزان قسمتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. ارضای توجه مثبت غیر مشروط و دریافت غیر مشروط محبت تایید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی افراد با اهمیت است. شخصیت های سالم فاقد نقاب، ماسک هستند و با خودشان رو راست هستند. چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند.

به عقیده راجرز، اساسی ترین خصوصیت سالم زندگی هستی داراست یعنی آماده است که در هر تجربه ساختاری را در یابد و بر اساس مقتضیات تجربه لحظه بعد ی به سادگی دگرگون شود. انسان سالم به ارگانیزم خودش اعتماد می کند. هر چه سلامت روان انسان بیشتر باشد آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه می کند، انسان سالم محدودیت فکری و عمل خویشتن را آزادانه انتخاب می کند. انسان سالم آفرینش گری دارد زیرا انسان خلاق با محدودیت های اجتماعی و فرهنگی هماهنگی و سازش منقعلانه ندارد، تدافعی نیست و به تمجید وستایش دیگران نیز دلخوش نمی کند.

نظریه ی آلبرت الیسالیس در پیدایش بیماری عاطفی یا سلامت روانشناختی هر سه عامل فیزیولوژیکی، جسمانی و روانشناختی را مورد توجه قرار می دهد. الیس ، از لحاظ گرایشهای انسانی تا حدودی زیاد با مازلو شباهت دارد. به نظر سلامت روانی انسان از تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی برای نیاز مفرط به برتری از دیگران و همه فن حریف شدن، توسل به عقاید احمقانه و بدبینانه، پرداختن به تفکرات آرزومندانه و توقع خوبی و خوش رفتاری مداوم ازدیگران، محکومیت خویشتن و تمایلات عمیق به  زود رنجی و آشفتگی ناشی می شود. اگر انسان به این تمایلات طبیعی و در عین حال ناسالم خودش نرسد، دیگران و دنیای خارج را مورد سرزنش و نکوهش قرار می دهد. الیس، معتقد است که افکار منطقی وعقلی به عواقب و پیامدهای منطقی منتهی می شود و در  نتیجه به سلامت روانی فرد ختم می شود.

ویژگیهای سلامت روانشناختی ازدیدگاه الیس عبارتند از:

  • عشق ورزیدن به دیگران و جویای محبت آنان شدن، اما فرد سالم در جستن محبت دیگران افراط نمی کند.
  • انجام دادن کار به خاطر نفس کار نه به خاطر دیگران لذت بردن از فعالیت خود نه از نتایج آن، فرد سالم با این عمل به سوی کمال حرکت می کند.
  • طبیعی بودن، ناکام شدن و در صورت عدم توانایی مقابله با ناکامی،  انسان سالم آن را می پذیرد. انسان سالم در هنگام ناکامی موقعیت را تخریب نمی کند بلکه سعی دارد آن را به صورت عینی ادراک نماید.
  • نسبت ندادن شکستها به عوامل بیرونی، چون موارد بیرونی به خودی خود موجب اختلال و ناسلامتی نمی شوند مگر این که فرد تلقین به نفس نماید.
  • عدم ترس شدید از خطر های بالقوه،  انسان سالم سعی می نمایند تا حد امکان احتمال خطر را کاهش می دهد و از آن بیش از حد بینماک و هراسناک نمی شود.
  • تلاش برای کسب استقلال و مسئولیت و عدم روگردانی ازکمکهای دیگران در صورت لزوم.
  • انجام وظیفه محوله از خصوصیات انسان سالم است. فرد سالم زندگی را همراه با مسئولیت و حل مشکلات آن لذت می داند.
  • فرد سالم بیش از آن که به گذشته فکر کند به حال و وضعیت موجود یعنی« اینجا واکنون» توجه دارد.
  • کمک کردن به دیگران و نگران در مورد مشکلات دیگران، در صورت عدم توفیق کمک به دیگران وضعیت آنها و مشکل آنان را می  پذیرد.
  • فرد سالم به هر مشکل راه حلهای مختلفی را درنظر دارد و سعی دارد که بهترین راه حل در حد توانش را انتخاب کند. به نظر فرد سالم راه حلهای موجود نسبی هستند و بر حسب موقعیت تغییر پذیر هستند.
  • فرد سالم و نگرش ها  و رفتارش، الزام و اجبار ندارد و می تواند خودش را از قید و بندها رها نماید و در جهت سلامتی نفس حرکت کند.

نظریات نوین مبتنی بر شناخت درمانی: افراد دارای سلامت روان معتقد به یک سیستم اعتقادی و ارزشی هستند و خصوصیات نظام و اعتقاد او نیز منطبق با ادراک او از واقعیات است. طرز تفکر چنین فردی فاقد خصوصیات تعمیم پذیری، مبالغه کردن، فیلتر ذهنی و… است. فرد دارای سلامت روانشناختی به جنبه ها ی مثبت خود به اندازه کافی و به صورت واقع بینانه توجه می نماید. چنین فردی در حیطه طبیعی خودش گام بر می دارد و نهایتاً صادقانه مسئولیت رفتار و تفکرش را می پذیرد.

نظریه ی ویلیام گلاس: انسان سالم بنابر نظریه گلاس کسی است که دارای ویژگی های زیر می باشد:

  • واقعیت را انکار نکند ودرد و رنج موقعیت ها را با انکار کردن نادیده نگیرد، بلکه با واقعیت ها به صورت واقع گرایانه ای روبرو شود.
  • هویت موفق داشته باشد یعنی هم عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دریافت کند. هم احساس ارزشمندی کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تایید کنند.
  • مسئولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند. پذیرش مسئولیت کامل ترین نشانه سلامت روانشناختی است.
  • توجه او به لذت  دراز مدت تر، منطقی تر و منطقی باموقعیت باشد.
  •  بر زمان حال وآینده تاکید نماید نه بر گذشته، و تاکید بر آینده نیز جنبه دور نگری داشته باشد نه به صورت خیال پردازی باشد. واقعیت درمانی گلاس نیز بر سه اصل: قبول واقعیت، قضاوت در درستی یا نادرستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقق یابد نشانگر سلامت روان- شناختی است.

نظریه ی اسکینر: سلامت روانی وانسان سالم به عقیده اسکینر معادل بارفتار با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو شوند از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود واطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد، به علاوه انسان سالم بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط حدودی از عوامل محیطی مشخص گردد. انسان سالم کسی است که تایید اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب انتظار دارد.  ازدیدگاه اسکینر انسان بایستی از علم، نه برای پیش بینی، بلکه برای تسلط بر محیط خودش استفاده کند. دراین معنا فرد سالم کسی است که بتواند با هر روش بیشتر ازاصول عملی استفاده کند و به نتایج سودمندانه تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایت نگری و غیره را کنار بگذارد.

منبع

مهدی زاده میاندهی،فاطمه(1394)، رابطه سبک های دلبستگی ،مکانیسم های دفاعی و سلامت روانی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0