سبکهای فرزندپروری
کودکان نقش مهمی را در خانواده ایفا میکنند. توجه به نیازهای آنها اهمیت زیادی برای والدین دارد. حال اگر کودک دچار بیماری یا اختلالی باشد خانواده دچار نگرانی و بحران میشود. با ورود فرزند به مدرسه، خانواده با مسائل متنوعتری روبه رو میشود و ممکن است آرامش خانواده تا حدودی در معرض خطر قرار گیرد. با توجه به اینکه خانواده اولین محیطی است که کودک در آن به تعامل میپردازد، میتوان علت مشکلات رفتاری کودکان را در این محیط مشخص کرد. رفتارهای نامناسب و تند والدین، سبک فرزندپروری انعطافناپذیر، و سختگیری زیاد از جمله عواملی است که منجر به مشکلات رفتاری در کودکان میشود.
مادرانی که کودکان با اختلال یادگیری دارند در انجام تکالیف به فرزندانشان سختگیرتر هستند و بازخوردهای منفیتری به فرزندان خود میدهند و زمینه خلاقیت و چالشی کمتری را برای فرزندان خود مهیا میکنند.
تعامل اجتماعی با والدین در طول مراحل رشد اهمیت بسزایی دارد. آنچه اهمیت زیادی دارد رابطه والد– فرزند به عنوان منبع محبت و امنیت است. اگر مادر یا مراقب اصلی، محبت و امنیت کافی تأمین کند، رشد به طور طبیعی اتفاق میافتد و کودک به رشد روانشناختی مثبت دست خواهد یافت و انگیزههای کودکی آزاد خواهند بود تا به تلاشهای خودمختار بزرگسالی تبدیل شوند. بدین وسیله الگوی آمادگیهای شخصی شکل خواهند گرفت و نتیجه آن بزرگسال پخته و سالم خواهد بود.
در صورتیکه نیازهای کودکی ناکام شده باشند، کودک به خوبی رشد نمیکند. در واقع کودک ناامن، پرخاشگر، پرتوقع، حسود و خودخواه خواهد شد و از رشد روانشناختی او جلوگیری میشود. نتیجه آن بزرگسال روانرنجوری خواهد بود که در سطح سایقهای کودکی عمل میکند.
در واقع، نحوه ارتباط والد با فرزندش مسلماً مهمترین جنبه رشد کودک است. سبک خاص فرد در فرزندپروری توانایی است که کودک را تحت تأثیر قرار میدهد. به سخن دیگر، همانطور که یک دیدگاه ناسازگارانه میتواند عواقب بدی را برای بهزیستی فیزیکی، هیجانی و اجتماعی کودک داشته باشد رویکرد سازگارانه نیز در فرزندپروری میتواند برای رشد کودک بسیار مفید باشد.
فرزندپروری به رفتارهایی گفته میشود که والدین برای آموزش اخلاق، رفتار اجتماعی، ادب و درکل مهارتهای لازم برای زندگی به فرزندان انجام میدهند. ماهیت فرزندپروری متقابل است. به این معنی که همانطور که والدین بر رفتار کودک تأثیر میگذارند، کودک نیز بر رفتار والدین تأثیر میگذارد.
سبکهای فرزندپروری شامل عوامل مختلفی است که والدین از طریق آن، نگرشها و فعالیتهایی را درباره تربیت فرزندانشان اعمال میکنند. شیوههای فرزندپروری احساسات کلی والدین را درباره کودک به واسطه زبان بدنی، تُن صدا، تظاهرات هیجانی و کیفیت توجه و رسیدگی انتقال میدهند. شیوههای فرزندپروری در الگوهای تعاملی از همان سال اول زندگی کودک ظاهر میشود.در چندین دهه اخیر ابعاد مختلفی برای فرزندپروری مطرح شد که دو بعد اصلی و کلیدی آن شامل:
بعد اول نامهای مختلفی دارد از جمله: صمیمیت والدین، پذیرش، پاسخگو بودن، کودک-محوری و در جریان بودن کودک. این بعد اشاره به حمایتهای مالی و عاطفی دارد که از سوی والدین برای فرزندان تأمین میشود. ایرل شیفر،بیان میکند که در این بعد والدین در پیوستار صمیمت- خصومت قرار میگیرند، به این معنی که در یک سوی این پیوستار درجهبندی از مهربانی زیاد، تقویت مثبت و حساسیت نسبت به نیازهای فرزندان و در سوی دیگر طرد و خصومت وجود دارد. آلفرد بالدوین و وازلی بکر، بعدی را بیان کردند که در پیوستاری از صمیمیت تا سردی در نوسان بود. لی پالکنین، فرزندپروری کودکمحورانه و والدمحورانه را مطرح نمود. جی. پارکر، تاپلینگ و براون، فرزندپروری همراه مراقبت و همدلی در برابر فرزندپروری همراه طرد و بیتفاوتی را بیان کردند. بامریند، نیز والدین مقتدر را گرم و پذیرا و والدین مستبد را سرد و طردکننده میدانست. در واقع، شباهت این سازهها با یکدیگر نشانگر این است که همهی آنها به توصیف و پیشبینی ویژگیهای مشترکی در والدین و فرزندان میپردازند.
جدول بعد اول فرزندپروری
صمیمیت | در مقابل | خصومت(شیفر، 1959) |
صمیمیت | در مقابل | سردی(بکر، 1964) |
کودکمحورانه | در مقابل | والدمحورانه(پالکینن، 1982) |
مراقبت و همدلی | در مقابل | طرد و بیتفاوتی(پارکر و همکاران، 1979) |
در جریان بودن | در مقابل | کنترلگر بودن(گرولینک و اسلووایزیک، 1994) |
پذیرش | در مقابل | طرد(روهنر، 1986) |
بعد دوم شامل: کنترل در برابر سهلگیری، کنترل شدید در برابر کنترل سست، کنترل روانشناختی در برابر خودمختاری روانشناختی، محدودکنندگی در برابر سهلگیری و کنترل کردن در برابر خودمختاری حمایتی میباشد. بالدوین کنترل را محدودیتهایی میداند که والدین بر رفتار کودک دارند و در طبقهبندی از کنترل، کنترل استبدادی را در مقابل کنترل دموکراتیک قرار میدهد. در کنترل دموکراتیک ارتباط کلامی بالا میان والد- فرزند و همبستگی مثبتی میان کنترل و دموکراسی وجود دارد. در خانوادههایی که تعامل زیادی میان والد- فرزند در بافت دموکراتیک برقرار است، بهترین نتایج دیده میشود. بکر، دو عامل محدودکنندگی در مقابل سهلگیری و صمیمیت در برابر خصومت را به عنوان ابعاد فرزندپروری مطرح میکند. بعد محدودکنندگی شامل: محدودیتها و قیود و اجبارهایی برای انجام رفتارهایی که والدین از آنها میخواهند، آداب غذا خوردن، توالت رفتن، نظم و انضباط، فرمانبرداری، پرخاشگری به همسالان و غیره میباشد. از سوی دیگر بعد سهلگیری، محدودیتهای کمتر و اجبارهای خفیفتری را همراه دارد.
جدول بعد دوم فرزندپروری
استبدادی | در مقابل | دموکراتیک(بالدوین، 1948) |
کنترل سفت و سخت | در مقابل | کنترل سهلگیرانه(بامریند، 1965) |
کنترل روانشناختی | در مقابل | خودمختاری روانشناختی |
کنترلگری | در مقابل | خودمختاری حمایتی(دسی و رایان، 1985) |
محدودکنندگی | در مقابل | سهلگیری(بکر، 1964) |
نظریههای مختلفی در مورد فرزندپروری وجود دارد، که در زیر به برخی از آنها اشاره میشود:
نظریه سبکهای فرزندپروری دیانا بامریند
یکی از پیشگامان حیطه فرزندپروری بامریند است که تلاش کرد فرزندپروری را تعریف کند و اشخاص را در سبکهای فرزندپروری مختلف طبقهبندی نماید. بامریند در سال 1991 دو عامل که در فرزندپروری ضروری بود را تشخیص داد:
عامل اول، پذیرش و پاسخدهی: به میزان حمایت والدین و حساسیت آنها نسبت به نیازهای کودکان و تمایل آنها به تحسین کردن از کودکان خود وقتی که توقع کودکان آنها مناسب و به جا است، گفته میشود. والدینی که دارای پاسخدهی هستند، معمولاً مهربان هستند، اغلب به کودکان خود لبخند میزنند، از آنها تعریف و تمجید میکنند و فرزندان خود را تشویق میکنند. والدینی که میزان پاسخدهی آنها کم است اغلب خیلی سریع از آنها انتقاد میکنند، آنها را تحقیر و تنبیه میکنند، کودکان خود را نادیده میگیرند و خیلی کم با آنها در مورد بالا بودن ارزششان صحبت میکنند. این عامل به رابطه عاطفی میان والدین و کودک مربوط میشود. والدینی که پاسخدهی بالا دارند فردیت، جرأتورزی، شایستگی اجتماعی، عملکرد روانشناختی و خودتنظیمی فرزندانشان را پرورش میدهند.
عامل دوم، کنترل سخت و طاقت فرسا: والدین کنترلکننده توقع دارند که کودکان از آنها پیروی کنند و به دقت کودکان را زیر نظر دارند تا مطمئن شوند که کودکان از قوانین آنها پیروی میکنند. این عامل، به نقش فعال والدین در ترویج احترام و اجرای قوانین و آداب و رسوم جامعه به فرزندان اشاره میکند. والدینی که کنترل بالایی دارند از طریق نظارت منظم فرزندشان به یکپارچگی خانواده میپردازند.
بامریند، با توجه به دو بعد مذکور چندین سبک فرزندپروری را به شرح زیر پیشنهاد میکند:
فرزندپروری استبدادی: این سبک فرزندپروری ترکیبی از کنترل و درخواست بالا و پذیرش و پاسخدهی پایین است. این والدین محیطهای ساختاریافته و منظمی را ایجاد میکنند. اغلب قوانین خود را به فرزندان تحمیل میکنند، از آنها انتظار دارند که از این قوانین پیروی کنند، خیلی کم علت پیروی از قوانین را به فرزندان خود توضیح میدهند و برای اینکه کودکان را وادار به پیروی از قوانین کنند، اغلب از مجازات و تنبیه بدنی استفاده میکنند. فرزندان والدین مستبد بیشتر دمدمی مزاج، غمگین، زودرنج، بیهدف، دارای اعتماد به نفس کم و ناراضی هستند. میزان افسردگی در این فرزندان بالاست و در مهارتهای اجتماعی عملکرد ضعیفی دارند، با همسالانشان به خوبی کنار نمیآیند و در زمینه انگیزه موفقیت و ابراز اجتماعی نسبت به همسالانشان در سطح پایینی هستند.والدین مستبد معیارهای روشن و مشخصی را برای شکل دادن، کنترل، نظارت و ارزیابی رفتارهای فرزندانشان انتخاب میکنند. اطاعت کردن فرزندان از دستورات پدر یا مادر اهمیت خیلی زیادی دارد و برای اطاعت کامل گاهی این والدین از زور و تنبیه بدنی نیز استفاده میکنند. این والدین از فرزندانشان میخواهند که به صورت کامل رفتارهای مورد نظر آنها را بدون کمترین توضیحی اجرا کنند و مطیع قوانین باشند. در این سبک فرزندپروری تعاملات کلامی میان والد- فرزند کم است و به استقلال و فردیت فرزندان توجه نمیشود.
فرزندپروری اقتداری: این والدین انعطافپذیر هستند، بر مسائل کنترل دارند و پذیرش و پاسخدهی آنها بالاست. آنها قوانینی را وضع میکنند، علت پیروی از این قوانین را به فرزندان خود توضیح میدهند، به نیازهای فرزندان خود پاسخ میدهند، محدودکننده نیستند و فرزندان خود را در تصمیمگیریهای خانوادگی مشارکت میدهند. این والدین در شیوه خود دموکراتیک هستند، به فرزندان خود احترام میگذارند و استقلال کودک را به رسمیت میشناسند. در این شیوه هم استقلال کودک و هم پیروی از قوانین با ارزش میباشد، والدین تصمیمات خود را به عنوان یک بزرگسال اجرا میکنند ولی علایق کودک را هم به رسمیت میشناسند. کودکانی که والدین آنها مقتدر هستند سازگاری بهتری دارند، آنها افرادی هستند جرأتورز، خوشرو و از نظر اجتماعی مسئول، متکی به خود و با والدین و همسالان سازگاری خوبی دارند. فرزندان والدین مقتدر فعال، مستقل و مهربان هستند و انگیزه زیادی برای موفقیت دارند.
والدین مقتدر تعاملات کلامی با فرزندانشان دارند و آنها را تشویق و تقویت میکنند در نتیجه استقلال و فردیت فرزندان برای آنها مهم است. این والدین هنگام مواجهه با مسائل مختلف برای فرزندانشان دلیل و منطق میآورند.در سبک استبدادی و سبک اقتداری کنترل وجود دارد، میزان درخواست والدین از فرزندان زیاد است، والدین انتظار دارند فرزندانشان رفتار مناسب انجام دهند و از قوانین آنها پیروی کنند. با وجود این، والدین مستبد انتظار دارند فرزندانشان قوانین را بدون پرسشی اطاعت کنند ولی والدین مقتدر مایل به پرسش و پاسخ و توضیح دادن به فرزندانشان هستند. اگرچه در هر دو سبک کنترل روانشناختی وجود دارد ولی سبک اقتداری گرایش به کنترل روانشناختی پایین و سبک استبدادی گرایش به کنترل روانشناختی بالا دارد.
فرزندپروری سهلگیرانه: در این سبک فرزندپروری، پذیرش و پاسخدهی والدین نسبت به کودک بالاست اما کنترل کمی بر کودک وجود دارد. این والدین بیش از حد آسانگیر هستند، قوانین و تقاضاهای خیلی کمی از فرزندان خود دارند و به ندرت بر رفتار آنان کنترل میکنند. والدین به عنوان منبعی هستند که آرزوهای کودک را تأمین میکنند نه به عنوان ایدهآلی که کودک از آنها تقلید کند و نه به عنوان عامل فعال و مسئول برای شکل دادن یا تغییر رفتار آینده یا رفتار کنونی. کودکان والدین سهلگیر اغلب تکانشگر، پرخاشگر، خودمحور، دارای خویشتنداری پایین، سرکش و بیهدف هستند، استقلال پایینی دارد، قادر نیستند تکانههای خود را کنترل کنند و انگیزه پیشرفت کمی دارند،ولی مهارتهای اجتماعی بالایی دارند و میزان افسردگی در آنها کمتر است.
والدینی که سبک سهلگیرانه دارند، فرزندانشان را تنبیه نمیکنند، از بدرفتاریهای آنها چشمپوشی میکنند، اما مانند والدین مقتدر استقلال و فردیت را تشویق میکنند. آنها قوانین سخت برای رفتارهای فرزندان به کار نمیگیرند. بنابراین، کودکان مسئولیتهای کمی در خانه دارند.
نظریه سبکهای فرزندپروری مککوبی و مارتین
مک کوبی و مارتین ،نظریه سبک فرزندپروری بامریند را به روز کردند و به تعریف سبک فرزندپروری با استفاده از دو بعد درخواست یا تقاضا(کنترل، نظارت، تقاضا) و پاسخدهی والدین(صمیمیت، پذیرش، مشارکت) پرداختند. از تعامل میان این دو بعد، چهار سبک فرزندپروری به وجود میآید که به طبقهبندی چهارسویه معروف است.
براساس نظریه مککوبی و مارتین، والدینی که سبک استبدادی دارند درخواست یا تقاضای زیادی از فرزندشان دارند ولی میزان پاسخدهیشان به فرزندشان کم است. والدینی که سبک اقتداری دارند هم میزان تقاضا و هم میزان پاسخدهی بالایی دارند. در نظریه مککوبی و مارتین دو نوع سبک فرزندپروری سهلگیرانه وجود دارد که سبک فرزندپروری افراطگر و سبک فرزندپروری غفلتکننده نام دارد. والدینی که سبک فرزندپروری افراطگر دارند، میزان درخواست و تقاضایشان از فرزندان کم میباشد اما در مقابل پاسخدهی بالایی دارند. این والدین، صمیمی، پذیرنده و صبور میباشند ولی اعمال قدرت کمی دارند. والدین غفلتکننده هم در تقاضا و هم در پاسخدهی در سطح پایینی قرار دارند، این والدین به کارهای خود مشغول هستند، خیلی به رفتارهای فرزندانشان توجه نمیکنند و اغلب مسئولیتهای فرزندپروری را نادیده میگیرند.
سبک چهارمی که مککوبی و مارتین مطرح کردند، بیتفاوت- درگیرنشده نام دارد. در این سبک والدین درگیری عاطفی با کودک ندارند، انرژی کمی را صرف رابطه خود با کودک میکنند، نسبت به رفتارها و مشکلات کودک غافل هستند و بدون صرف وقت برای بهبود رابطه با فرزندانشان به برقراری ارتباط اقدام میکنند. بهکارگیری این سبک فرزندپروری منجر به رفتارهای غیرانطباقی، رفتارهای تکانشی و وضعیت تحصیلی و اجتماعی ضعیف در فرزندان میشود.
نظریه سبکهای فرزندپروری شیفر
شیفر ، از جمله افرادی است که با توجه به دو بعد رفتار والدین یعنی آزادی- کنترل(سهلگیری- سختگیری) و گرمی- سردی(پذیرش- طرد) طبقهبندی انجام داد و والدین را به 4 دسته کلی به شرح زیر تقسیم کرد:
والدین گرم(با محبت) و آزادگذارنده: اين والدين معمولاً دارای استقلال بوده و رفتار اجتماعی مناسبی دارند. از ویژگیهای کودکان این والدین، داشتن اعتماد به نفس، احساس استقلال، تمایل به تسلط بر محیط و گرایش به رفتارهای دوستانه نسبت به همسالان میباشد.
والدین گرم(با محبت) و کنترلکننده: این والدین اجازهی کسب تجربه و یادگیری را از کودک میگیرند. آنها به جهت افراطی بودن موجب سلب آزادی لازم از فرزندانشان میشوند.کودکان این والدین معمولاً حالتهای خوداتکایی بیشتری را نشان میدهند،درمقایسه با کودکانی که والدین گرم و آزادگذارنده دارند، خصومت و پرخاشگری بیشتری از خود نشان میدهند.
والدین سرد و کنترلکننده: رفتارهای سرد و خصومتآمیز این والدین که بیشتر با تنبیه میباشد به همراه سختگیری و محدودیت شدیدی که نسبت به فرزندان خود اعمال میکنند، موجب احساس خصومت شدید در فرزندان آنها میشود. از سویی عدم اجازه به کودک در ظاهر ساختن این احساس خصومت، کودکان را عصبی بار میآورد. این کودکان معمولاً در روابط اجتماعی ناموفق هستند و گوشهگیری، خجالت و عدم اعتماد به نفس در این کودکان وجود دارد.
والدین سرد و آزاد گذارنده: همراه شدن فقدان محبت با عامل آزاد گذارندگی موجب بروز رفتار پرخاشگرانه به شدیدترین حالت در فرزندان این والدین میشود.
نظریه سبکهای فرزندپروری کرون و پولساک
سبکهای فرزندپروری از نظر کرون و پولساک ، در برگیرنده دو بعد مثبت و سه بعد منفی است. دو بعد مثبت به شرح زیر است:
حمایت: میزان حمایتی که کودک در فعالیتهای خود از والدینش دریافت میکند.
ستایش: میزان بازخوردهای کلامی مثبت که کودک از والدینش دریافت میکند. همچنین سه بعد منفی عبارتند از:
سرزنش کردن: شیوهای که والدین از طریق آن واکنش کلامی منفی به کودکان خود نشان میدهند.
محدودیت: اجازه ندادن یا تشویق نکردن رفتارهای پاسخگویی خودانگیخته یا تصمیمسازی در کودکان.
بیثباتی یا ناهماهنگی: ادراک بیثباتی در رفتارهای والدین به وسیله کودک به طوریکه کودک رفتارهای والدین را در تمامی اوقات نسبت به خود غیرقابل پیشبینی ادراک میکند.
منبع
لشگری،حمیده(1392)، مشکلات رفتاری دانشآموزان با اختلالهای یادگیری بر اساس سبک فرزندپروری والدین،پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی و آموزش کودکان استثنائی، دانشکده علوم تربیتی وروان شناسی شیراز
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید