ساختار شخصیت

نظریه گوردون آلپورت

ساختار شخصیت به واحد‌های بنیادی یا اجزای تشکیل دهنده ی آن اشاره دارد. از نظر فروید این واحد‌های بنیادی غرایز بودند. از نظر آلپورت مهم ترین ساختارها آنهایی هستند که توصیف شخصیت را بر حسب ویژگی‌های فرد امکان پذیر می‌سازد. بنابرین دو واحد بنیادی شخصیت آمادگی و خویشتن هستند.آلپورت معتقد بود که آدمی‌برای وصول به پختگی نسبتأ کامل باید دارای این شش صفت باشد:

  •  خویشتن را به خوبی بشناسد.
  •  بتواند با دیگران چه آشنا و چه ناآشنا به گرمی‌تماس داشته باشد.
  •  بر نفس : تمایلات،هیجان‌ها. . .  خود مسلط باشد و خویشتن را آن چنان که هست قبول داشته باشد.
  •  احساس و ادراک و اندیشه ی او با شعور و شعف و با رعایت واقعیت خارجی و مطابقت با آن صورت گیرد.
  •  بتواند خود را متجلی می‌سازد و به خلق و خوی خود بصیرت داشته باشد.
  •  با فلسفه متحد کننده ی زندگی هماهنگ زندگی کند.

آلپورت شخصیت را مجزا و ناپیوسته می‌دانست. نه تنها هر فردی از همه افراد دیگر مجزاست،بلکه هر شخص از گذشته‌های خود نیز جداست. بین کودکی و بزرگسالی پیوستار شخصیت وجود ندارد. رفتار طفل را امیال و بازی‌ها بر می‌انگیزند،در حالی که فرد بزرگسال در سطح متفاوتی عمل می‌کند.در واقع دو شخصیت وجود دارد. یکی برای کودکی و یکی برای بزرگسالی . اولی از نظر ماهیت بیشتر زیستی است و دومی‌جنبه روان شناختی دارد. دومی‌از اولی به وجود نمی‌آید.کارکرد فرد بزرگسال به وسیله تجربیات گذشته محدود نمی‌شود.پس نظریه آلپورت تصور متفاوتی از ماهیت شخصیت ارائه می‌دهد:تأکید بر هشیار به جای ناهشیار و بر حال و آینده بجای گذشته شناسایی یگانگی به جای عمومیت یا شباهت‌ها در همه ی افراد و تمرکز بر بهنجاری به جای نابهنجار.

نظریه کتل

ریموند کتل یک روانشناس انگلیسی که تحقیقات خود را در سال 1930 آغاز کرد.روانسنجی به وسیله کتل از چارچوب آزمایشگاه آزاد شد تا در خدمت اجتماع در آید.ثرندایک و هیلی که سهم غیر قابل انکاری در گسترش روانسنجی داشتند از شاگردان او بودند .کتل می‌گوید :شخصیت چیزی است که پیش بینی یا پیش گویی عملی را که یک شخص در یک وضع و موقعیت خاص انجام خواهد داد. ممکن می‌سازد و هدف تحقیق شناختی در شخصیت کشف یا تعیین قانون‌هایی است درباره ی آن چه افراد گوناگون در تمام انواع مختلف اوضاع و موقعیت‌های اجتماعی و محیطی انجام خواهد داد. شخصیت به تمام یا کل رفتار فرد اعم از رفتار آشکار یا بالفعل یا رفتار‌های نهایی یا بالقوه اطلاق می‌شود. کتل با وجود تأکید روی کلیت رفتار آدمی‌معتقد است به اینکه مستلزم تحلیل‌گران به عوامل یا عناصر تشکیل دهنده می‌باشد.

کتل همانند روانکاوان و پیروان نظریات یادگیری اجتماعی ریشه و تکامل شخصیت را نتیجه‌ی تأثیر متقابل یا تعامل وراثت و محیط می‌داند.همچنان که رفتار محصول اجتماع دو ویژگی عمیق و ویژگی‌های سطحی است و در عین حال معتقد است که ما هنوز از جزییات عمل دو عامل وراثت و محیط یا ویژگی‌های سطحی اطلاع دقیق و کافی نداریم. کتل صفات را به صورت گرایش‌های واکنش نسبتأ دائمی‌که واحد‌های ساختار بنیادی شخصیت هستند تعریف کرد. او صفات را به چند شیوه طبقه بندی نمود.صفات مشترک،صفات یگانه،صفات توانشی،صفات خلقی،صفات پویشی،صفات سطحی،صفات عمقی،صفات سرشتی،صفات محیط ساخته.محاسبه همبستگی متقابل این صفات و روش تحلیل عامل آنها را به سی وشش بعد کاهش داد و سرانجان پژوهش‌های بعدی وی از طریق تحلیل عاملی شانزده عامل متمایز که همه‌ی تغییرات سی وشش بعد شخصیت را تبیین می‌کند،فراهم آورد. بدین سان کتل شخصیت را به  شانزده  بعد اساسی که  آنها را صفات عمق یا ویژگی پایه نامید کاهش داد.نتیجه‌ی این مطالعات به تدوین پرسشنامه‌ی شخصیتی  شانزده عاملی کتل انجامید.

نظریه آیزنک درباره ی شخصیت

در پایان نظریه‌ها نظریه ی آیزنک که به شرح زیر است را مطرح می‌کنیم.برخی از صفات شخصیت تحت تأثیر عوامل ژنتیکی قرار دارند و حوزه مطالعه ای که به این موضوع اختصاص یافته وراثت شناسی رفتاری نام دارد. هانس آیزنک یکی از روانشناسانی که به طور فعال رابطه علی بین وراثت ژنتیکی و شخصیت را دنبال می‌کرد. او بر این باور بود که صفات شخصیت از عواملی تشکیل شده است که می‌توان آنها را به وسیله روش تحلیلی عاملی به دست آورد. با وجود اینکه آیزنک ، برای کشف کردن صفات شخصیت از روش تحلیل عاملی استفاده کرده است. این روش را با آزمون‌های شخصیت و مطالعات آزمایشی با به کارگیری آزمودنی‌های انسان و حیوان که متغیرهای بسیاری را در بر می‌گرفتند تکمیل کرد.حاصل تلاش آیزنک نظریه شخصیت با نفوذی است که بر پایه سه بعد قرار دارد.این ابعاد ترکیباتی از صفات یا عوامل هستند ما می‌توانیم این ابعاد را به صورت فراعامل‌ها در نظر بگیریم. سه بعد شخصیت آیزنک عبارتند از :

  • برون گرایی در برابر درون گرایی
  • روان رنجور خویی در برابر پایداری هیجانی
  • روان پریش خویی در برابر کنترل تکانه

معلوم شده است ابعاد صفاتی که آیزنک معرفی کرده است،علی رغم تفاوت‌های محیطی و تأثیرات اجتماعی که هر یک از ما با آنها مواجه می‌شویم در سراسر عمر ثابت می‌مانند. موقعیت‌های ما ممکن است تغییر کند اما این ابعاد بدون تغییر می‌مانند برای مثال کودک درون‌گرا در بزرگسالی همچنان درون گرا باقی می‌ماند.

برون‌گرایی

برون گرایان به سوی دنیای بیرون گرایش دارند مصاحبت با دیگران را ترجیح می‌دهند و تمایل دارند به اینکه بسیار مردم آمیز ،تاکنشی ،جسور،سلطه گر و خطرجو هستند،درون گرایان کاملأ نقطه متقابل هستند. آیزنک علاقه مند بود بداند که آنها از نظر زیستی و ژنتیکی چه فرقی با هم دارند.درون گرایان در مقایسه با برون گرایان به درد حساس ترند،زود خسته می‌شوند،هیجان در عملکرد آنها تأثیر می‌گذارد،و سرانجام اینکه دقیق ترند ولی کندتر عمل می‌کنند. سایر تفاوت‌های مشاهده شده بین گروه به شرح زیر است:

  • برون گرایان در مدرسه موفق تر عمل می‌کنند. همینطور ،دانشجویانی که به دلایلی درسی ترک تحصیل می‌کنند،بیشتر برون گرایان هستند،ولی افرادی که به دلایل روانی از تحصیل باز می‌مانند،بیشتر درون گرا هستند.
  • برون گرایان ترجیح می‌دهند که تعطیلات را با دیگران بگذرانند در حالی که که درون گرایان تعطیلات را به تنهایی به پایان می‌رسانند.
  • برونگرایان شوخی‌های تند و زننده را دوست دارند،در حالی که درون گرایان شوخی‌های روشن فکرانه مانند استفاده خنده دار از کلمات و لطیفه‌های ظریف را می‌پسندند.
  • برون گرایان در مقایسه با درون گرایان از لحاظ جنسی فعال ترند.
  • برون گرایان تلقین پذیرتر از درون گرایان هستند.

منبع

واعظی،سارا(1394)، رابطه بین ویژگی‌های شخصیتی و تفکر انتقادی با صلاحیت اجتماعی در دانشجویان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0