ساختار شخصیت
روانشناسی تحلیلی یونگ با مفهوم معروف آن توارث فرهنگی(یعنی این که بسیاری از خصیصههای فرهنگی در طول قرنها به صورت ارثی به نسلهای بعد منتقل شدهاند) و تاکید او روی دو مفهوم درونگرایی و برونگرایی و همچنین توجه عمیق به کارکردهای فکری مغز و احساسات، بر زمینهای غنی و قوی از مطالعات او روی اسطورهشناسی و روانشناسی مقایسهای قبایل بدوی و متمدن و مطالعات بالینی فراوان مبتنی است.به نظر یونگ، شخصیت از چند سیستم جدا، اما مربوط به هم تشکیل شده است. مهمترین این سیستمها عبارتند از: ایگو، ناخودآگاه شخصی و عقدههای آن، ناخودآگاه جمعی و ارکیتایپهای آن، پرسونا، آنیما، آنیموس و سایه.
ایگو یا خود: عبارت است از ضمیر آگاه که از عناصر خودآگاهانهای مانند ادراک آگاهانه، خاطرات، تفکرات و احساسات تشکیل شده است. خود، مسئول احساس هویت و تداوم شخصیت و محور اساسی تمام شخصیت است.
ناخودآگاه شخصی: مجاور ایگو یا خود قرار دارد و شامل تجاربی میشود که زمانی آگاه بودهاند، ولی سرکوب شدهاند.
عقده: عبارت است از مجموعه متشکل و سازمانیافتهای از احساسات، تفکرات، ادراکات و خاطرات که در ناخودآگاه شخصی مستقرند. عقده ممکن است خودمختار شده و کنترل تمام شخصیت را به دست گیرد. اگر چنین شود، شخص تمام وجود خود را در خدمت ارضای آن عقده قرار میدهد.
ناخودآگاه جمعی یا اشتراکی: این مفهوم یکی از مفاهیم ابتکاری و بحثانگیز نظریه شخصیت یونگ است. از نظر او، ناخودآگاه جمعی، قویترین و با نفوذترین سیستم روان است. ناخودآگاه جمعی انبار خاطرات نژادی است و مخزن تمام تجاربی است که طی تکامل انسان، به وسیله نسلها تکرار شده است.
ارکیتایپ: ارکیتایپ در زبان فارسی به کهن، الگو و انواع قدیمی ترجمه شده است. ارکیتایپها عبارتند از عناصر سازنده ناخودآگاه. اینها تجربیات و معلوماتی هستند که در طول تاریخ بشری از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند. مثلا میان انسان جاودانگی یک صورت ازلی است که در اسطورهها به صورتهای مختلف منعکس شده است.
پرسونا یا نقاب: منظور یونگ از این اصطلاح صورتی است که شخص با آن در اجتماع ظاهر میشود. اما در واقع جامعه است که پرسونا یا نقاب خاصی را به شخص تحمیل میکند.
آنیما و آنیموس: انسان از نظر فیزیولوژیکی دارای هورمونهای مردانه و زنانه است. که در هر دو جنس ترشح میشود. از نظر روانی نیز خصوصیات مردانه و زنانه در هر دو جنس دیده میشود. از دیدگاه یونگ جنبه زنانه شخصیت مرد، آنیما و جنبه مردانه شخصیت زن، آنیموس نامیده میشود.
سایه: یونگ جنبه حیوانی طبیعت انسان را سایه نامیده است. سایه مرکب از مجموعه غرایز حیوانی و خشن و وحشیانهای است که از اجداد بشر به او به ارث رسیده است. سایه در نظریه یونگ معادل نهاد در نظریه فروید است.
به نظر یونگ، شخصیت یک سیستم انرژی نیمهبسته است که انرژی آن تا اندازهای تامین میشود. او این انرژی یا نیرویی که شخصیت بر اساس آن فعالیت میکند را “نیروی روانی” مینامد. انرژی روانی، تجلی انرژی زندگی است که در واقع، همان نیروی بیولوژیک است. انرژی روانی مانند انواع دیگر انرژی از متابولیسم بدن نشات میگیرد. تعداد انرژی که برای هر یک از فعالیتهای روانی مصرف میشود، پویایی روانی آن فعالیت محسوب میشود. از نظر یونگ، انرژی روانی پدیده یا ماده مشخصی نیست. بلکه نوعی ساختار فرضی است. انرژی روانی به شکل خاصی در تواناییهای بالقوه یا بالفعل تجلی مییابد. از اینگونه تواناییها میتوان از تمایلات، خواستهها، توجه، گرایشهای فکری و عاطفی نام برد.
یونگ اساس نظریه خود را بر پایه دو اصل استوار ساخت: یکی اصل جابجایی نیرو و دیگری، اصل همترازی نیرو. اصل جابجایی نیرو این است که نیروی مصرف شده برای ایجاد یک وضع یا حالت روانی، از بین نمیرود، بلکه در جاهای دیگری به کار گرفته میشود و بنابر اصل انتروپی یا همترازی، وقتی دو جسم مختلف با دو کمیت متفاوت انرژی در ارتباط با یکدیگر قرار گیرند، انرژی از جسم قویتر به جسم ضعیفتر انتقال مییابد. هدف از این اصل رسیدن به تعادل قواست.
یونگ در اواخر زندگی خود، برای توجیه و تشریح بعضی از خصوصیات انسانی، اصلی را مطرح کرد و آن را اصل همزمانی خواند. بر اساس این اصل بعضی از وقایع بدون اینکه علت و معلول یکدیگر باشند؛ همزمان به وقوع میپیوندند. یونگ معتقد است که پدیدههایی مانند تلهپاتی یا خواندن افکار دیگران را بدون داشتن ارتباط ادراکی نمیتوان با نظریههای موجود یا فقط بر اساس عامل تصادف توجیه کرد.یکی دیگر از جنبههای پر اهمیت نظریه یونگ، تاکید وی بر پیشرفت و تکامل انسان از کودکی تا بزرگسالی است. او اعتقاد دارد که شخصیت انسان دایما از مرحله پایینتر به مرحله تکاملیافتهتری در حال حرکت است.
هدف نهایی این تکامل چیزی است که یونگ به آن “خودشکوفایی” میگوید. خودشکوفایی یعنی رسیدن به حداکثر وحدت، هماهنگی و تکامل تمام قسمتهای مختلف شخصیت انسان. در مکتب روانشناسی یونگ وراثت نیز نقش عمدهای دارد. یونگ وراثت را مسئول ایجاد غرایز جسمی میداند که ضامن صیانت ذات و تولید مثل است. یونگ معتقد است: هر فرد انسانی نه تنها خصوصیات جسمانی اجداد خود را به ارث میبرد، بلکه تجارب اکتسابی آنها را نیز از طریق وراثت به دست میآورد. این تجارب که بهتر است آنها را استعدادی بالقوه بخوانیم، همان تجارب اجداد بشری هستند که از طریق ارکیتایپها به نسل جدید منتقل میشوند.
منبع
سلطان آبادی، فاطمه(1394)، رابطه بین سبک های یادگیری یونگ با گرایش به دین باوری، پایان نامه کارشناسی ارشد، تکنولوژی آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید