زنان در ارتباط، با مهارت ها
زنان در ارتباط، با مهارت های بیشتری عمل می کنند
خیلی عجیب است نه؟ پس زنان به عنوان مثال در ارتباطات خود با افراد دیگر دارای مهارت بیشتری می باشند. شما احتمالا فکر می کنید که این ها جزء مهارت های کم اهمیت بوده و جزء عوامل اصلی رشد یک تجارت نمی باشد و یا ممکن است بگویید چگونه این خصایص زنانه باعث می شوند که مدیریت به شیوه بهتری انجام شود؟ در تجارت خانه های مقتصد امروزی که نهایت تمرکز بر افزایش بهره وری می باشد و کارکنان دارای شغل های مختلفی بوده و دارای صداقت لازم در کار می باشند و تکنولوژی باعث گردیده که حتی شرکت های کوچک در تلاش برای بازارهای جهانی باشند. این قدرت که احساسی را در کارکنان به وجود آورید که خود را مسئول، باارزش، و جدا از جمع احساس کنند، باعث یک برتری ویژه ای در سازمان شما می شود، و به قول جفری کریستین در این مقوله بعضی شرکت ها موفق می شوند و برخی خیر و این مسأله ناشی از نوع عمل کرد نیست بلکه ناشی از استعداد است و آن کس که بهترین تیم را دارد برنده نهایی خواهد بود.
برخلاف آن چیز که باعث می شود برخی فکر کنند پول و سرمایه عامل اصلی می باشد، در موفقیت شرکت ها باید بگوییم که وجود افراد با استعداد و نگهداری آنان در شغل مربوطه، بسیار مهم تر می باشد و نگهداری افراد بااستعداد وابسته به نوع ارتباطی است که مدیران با آن برقرار می کنند.و این چیزی است که به قول کریستین، زنان قادر به انجامش به خوبی می باشند.به طور کلی زنان در انتخاب افراد آماده تر ظاهر می شوند و قدردانی ایشان نسبت به کار باارزش افراد بیشتر و بهتر است و به قول تری لبین زنان سؤال می کنند و مردان همیشه عادت به پاسخ گویی دارند و این تفاوت عمده زنان و مردان در هدایت و راهبری تیم ها می باشد. با توجه به این که زنان در شناساندن اهداف شرکت به کارکنان و قدردانی از زحمات ایشان قوی تر می باشند نتیجه می گیریم که زنان معمولا می توانند بهتر از مردان باعث شوند که کارکنان احساس ارزش و قدردانی نمایند و این یکی از راه های بسیار با ارزش ارضای کارکنان با کم ترین هزینه می باشد و باعث می شود که کارکنان با ثبات و صداقت بیشتری در کنار شرکت به انجام وظیفه بپردازند. علاوه بر موارد مطرح شده درباره مهارت های زنان در رهبری، تحقیقات اخیر نشان می دهد که زنان در مهارت های خاص مردان نیز دارای قدرت بیشتری می باشند و این شاید به این علت باشد که تجربه چند سال اخیر مدیران زن باعث کسب چنین مهارت هایی نیز در ایشان شده باشد.یک تحقیق تأثیرگذار در سال ۱۹۹۶ توسط مایکل پراوت و جنت اروین نشان می دهد که برخلاف تحقیقات گذشته مبنی بر مهارت زنان در ارتباطات کامل نبوده و باید مهارت های محاسباتی ایشان را نیز به آن اضافه کرد. این تحقیقات هم چنین نشان می دهد که زنان دارای عمل کرد بهتری در دو نیم کره چپ و راست مغز می باشند. زنان در رفتارهای فردی استاندارد نوع بشر در سنین بین ۲۸ تا ۳۱ دارای ارزیابی ممتازتری می باشند و تنها فاکتوری که باعث بروز برخی ضعف ها در زنان می باشد بعد خود – مدیریتی است. به طور مثال بدترین نوع رفتار مشاهده شده در زنان در تسلط ایشان بر خستگی های جسمی و روحی می باشد.
هنوز کارهای ناتمام زیادی مانده است
ظاهرا هنوز تعداد زنان مدیر در ۵۰۰ شرکت برتر جهان بسیار پایین می باشد. به طوری که از هر سه مدیر برتر تنها یک مدیر زن می باشد و به عقیده من این مشکل از آن جا ناشی می شود که زنان دارای مجال کم تری برای عرضه مهارت های مدیریتی خود بوده اند و هم اکنون با توجه به موفقیت های چشم گیر نیم قرن گذشته ایشان، بدون شک این برتری در حال کامل شدن می باشد و در نیم قرن آینده احتمال این که از هر سه مدیر موفق زن، تنها نسبت یک مدیر موفق مرد وجود داشته باشد بسیار بالاست.
ضرورت مدیریت بیشتر زنان و علل آن
سازمان بین المللی کار که مدافع حقوق کارگران و نیرویانسانی بوده است ، تأکید فراوانی براستخدام زنان دارد . این سازمان ، به سه دلیل زیر توصیه می نماید تا از نقش زنان در فعالیتهای اقتصادی و مدیریت هر چه بیشتر استفاده شود :
به دلیل حقوق بشر : در حالی که زنان حدود نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل می دهند و بیش از یک سوم نیروی کار (33درصد ) مربوط به آنهاست ، به این دلیل با آنها می باید در چارچوب اشتغال به شکلی برابر رفتار شود .
به دلیل عدالت اجتماعی و حفظ آن : تبعیض بین زنان و مردان در ارتباط با موفقیت های اجتماعی و استفاده از توانایی ها و خلاقیت ها ی آنها باید از میان برداشته شود ، و به این گونه تسلسل عدالت اجتماعی تحکیم شود .
جهت تسریع جریان توسعه : به خاطر دستیابی به توسعه و پایدار کردن پویایی اقتصادی و اجتماعی ، از این منافع به نحوی مطلوب استفاده شود و به این شکل توازنی در منابع انسانی به وجود آید لذا ، به دلیل فوق و دلایل دیگر ، از توانایی های این جمعیت می بایست به بهترین شکل استفاده کرد تا توسعه اقتصادی – اجتماعی به بهترین شکل قابل دسترسی باشد . به دنبال استفاده کردن هر چه بیشتر از جمعیت زنان در پست ها و موقعیت های مختلف مدیریت و … ، تغییرات فرهنگی ، تغییر در تلقیات ، رشد اتکای به نفس در بین زنان ، باعث به منصه ظهور رسانیدن توانایی های زنان ، حمایت از حقوق زنان توسط زنان مدیر و نهایتاً درک بهتر وضعیت آنان در جامعه می شود .
از این رو ، به دنبال انتخاب زنان به عنوان مدیران جامعه در بخش های مختلف ، تغییرات فوق را می توان در جامعه انتظار داشت که تغییرات نختلف اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی را به دنبال دارد . به طور کلی ، یکی از راه های پایین آوردن رشد جمعیت در سطح یک جامعه مورد نظر ، فراهم کردن موقعیت های کاری برای جمعیت زنان است . در رأس چنین تحولی ، در صورتی که زنان به موفقیت های بالای اداری و مدیریتی دست یابند ؛ در مقیاسی وسیع زودتر می توانند اهداف توسعه را پاسخگو باشند . همین طور ، در صورتی که زنان در مدیریت نقش پیدا کنند ، مجموعۀ فرهنگ ، ارزش ها و روان شناسی جامعه به نفع زنان تغییر پیدا می کند و نهایتاً توسعه اقتصادی – اجتماعی پوشش فراگیری به دست خواهد آورد . درنتيجه:
زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل می دهند و حدود 55 درصد از کارهای مختلف در جوامع گوناگون توسط زنان انجام می گیرد و کمتر از 20 درصد آنان به عنوان مدیر در بخش ختی مختلف نقش ایفا می نمایند .
مشارکت زنان در فعالیت های مختلف اقتصادی و اجتماعی در پایان قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم پر رنگ تر شد که موجب به وجود آمدن جنبش ها و دیدگاه هایی موافق و مخالف گردید .
پس از انقلاب اسلامی و الگو پذیری از دستورات دین مبین اسلام زمینه و شرایط لازم برای شرکت زنان در جامعه فراهم شد . به طوری که نسبت جمعیت شاغل زن از سال 1345 تا 1382 بین 9/8 تا 1/18 در نوسان است . همچنین سهم زنان در بخش خالی عمده اقتصادی در سال 75 ( نقاط شهری ) در مقایسه با سال های گذشته در بخش خدمات 6/2 درصد و در بخش صنعت 2/3 درصد رشد داشته در حالی که در بخش کشاورزی تفاوتی ملاحضه مشده سهم زنان در نقاط روستایی در آخرین سر شماری افززایش چشمگیری نشان می دهد .
در سال 1375 میزان مشارکت و فعالیت زنان در پست های مدیریتی 35/2 درصد بوده که نسبت به سال های ما قبل آن از رشد چشمگیری بر خوردار بوده است به طوری که در فاصله سال 45 تا 75 تعداد کل مدیران زن رشدی معادل 5/6 درصد داشته است . چنانچه مجموعاً مشارکت زنان در سطوح مختلف مدیریت (پایین ، میانه و عالی ) زنان در سال 1380 رشد 3 درصدی را نشان می دهد در سال مذکور نسبت کل مدیریت زنان به مردان در وزارتخانه و دستگاه های دولتی وزارت بهداشت و درمان با 10 درصد و وزارت علوم تحقیقات و فناوری با 8 درصد بیشترین و پس از آن وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح بدون مدیر زن ، کمترین بهره را از نیروی زنان در پست های مدیریتی برده اند .
متأسفانه برخی باورهای غلط فرهنگی ، عدم حودباوری زنان ، بحران هویت ، فقدان تجربه کافی ، تنگ نظری های مردان ، وجود بعضی از قوانین و مقررات و … میزان مشارکت زنان را در فعالیت های مختلف اقتصادی واجتماعی و خصوصاً پست های مدیریتی دچار اختلال کرده است . نتایچ پژوهش ها نشان می دهد رابطه مثبت و معناداری میان ارتقای زنان به رده ای بالای مدیریتی و افزایش سوددهی و در آمد شرکت ها و سازمان ها وجود دارد و با توجه به مسایل حقوق بشر ، عدالت اجتماعی و تشریع جریان توسعه جامعه ، مدیریت زنان ضرورت پیدا می کند .
تجربه نشان داده است که زنان مدیر با ترکیب مدیریت منزل و اداره ، موفقیت خود در ارائه خدمات و طرز برخورد با زیر دستان را به اثبات رسانیده اند چه بسا در برخی ادارات و سازمان ها مدیریت زنان مفیدتر . کار سازتر است .
منبع
خير خواه، پريسا (1392)، آسیب شناسی مديريت زنان در دستگاههای اجرایی، پايان نامه كارشناسي ارشد، رشته مدیریت دولتی، دانشگاه آزاد اسلامي
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید