ریشه های تحولی و حوزه های طرحواره ها
یانگ ، بر این باور است که ریشه تحولی طرحوارههای ناسازگار اولیه در تجارب ناگوار دوران کودکی نهفته است، علاوه بر این خلق و خوی هیجانی کودک نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است. طرحوارهها به دلیل ارضا نشدن نیازهای هیجانی اساسی دوران کودکی به وجود آمدهاند، وی معتقد است که انسانها پنج نیاز هیجانی اساسی دارند:
- دلبستگی ایمن به دیگران شامل: نیاز به امنیت، ثبات، محبت و پذیرش
- خودگردانی ، کفایت و هویت
- آزادی در بیان نیازها و هیجانهای سالم
- خودانگیختگی و تفریح
- محدودیتهای واقعبینانه و خویشتنداری.
همه انسانها، این نیازها رادارند، اگرچه شدت این نیازها در بعضی افراد بیشتر است. فردی که از سلامت روان برخوردار است، میتواند این نیازهای اساسی را به طور سازگارانهای ارضا کند. پژوهشهای بسیاری حاکی از آنند که روشهای نامناسب فرزندپروری با وجود طرحوارههای ناسازگار اولیه در افراد رابطه دارند. بهطور ویژه، سطوح پایین مراقبت والدین با طرحوارههای ناسازگار رهاشدگی، محرومیت هیجانی،بیاعتمادی و سوءاستفاده و انزوای اجتماعی ارتباط دارد. به اعتقاد یانگ محیط نامناسب خانه باعث تسریع تشکیل این طرحوارههای ناسازگار میشود و آنها نیز به نوبه خود فرد را در برابر ابتلا به انواع اختلالهای روانشناختی آسیبپذیر میسازند. همچنین شهامت و همکاران، در مطالعه خود دریافتند سبک فرزندپروری مقتدرانه پیشبین معناداری برای سطوح پایینتر طرحوارههای ناسازگار طرد , بیثباتی و سبک فرزندپروری سهلگیر پیشبینیکننده سطوح بالاتر طرحواره استحقاق , بزرگمنشی است.
حوزه های طرحوارههای ناسازگار اولیه
یانگ طرحوارهها را در پنج حوزه طبقهبندی و آنها را به عنوان حوزههای طرحواره معرفی میکند . این حوزهها عبارتند از:
حوزه اول: بریدگی و طرد
کودکان هنگامی مستعد ایجاد طرحواره بریدگی و طرد میشوند که از سوی والدین عشق، محبت، احترام و پذیرش را به حد کافی دریافت نکنند. طرد هنگامی ایجاد میشود که کودک از سوی والدین با انتقاد مواجه شود یا احساس کند ناخواسته است. دیدگاههای اجتماعی , فرهنگی در مورد اختلالات شخصیت مانند ضداجتماعی بر عوامل موجود در خانواده، محیط اولیه و تجربیات اجتماعی شدن تأکید میکنند که میتوانند افراد را به سمت پرورش سبک زندگی سایکوپات سوق دهند. بیمارانی که در این حوزه قرار میگیرند، قادر نیستند دلبستگیهای ارضاکننده و ایمنی را با دیگران شکل دهند. به طورکلی در این افراد نیازهای بنیادین امنیت، آرامشخاطر، پذیرش، حمایت، ثبات، همدلی و راهنمایی به سبک قابل پیشبینی برآورده نشدهاست. این حوزه مربوط به ارضا نشدن نیاز به امنیت و برقراری ارتباط رضایت بخش با دیگران است .
داونی و فلدمن، شواهد محکمی یافتند که نشان میداد افرادی که حساسیت بالایی را نسبت به طرد نشان میدهند، بیشتر از سایرین رفتارهای مبهم را سوءتعبیر کرده و نارضایتی بیشتری را از روابط عاشقانه خود نشان میدهند. احساس خودکارآمدی بینفردی پایین این افراد، در مشکلات ارتباطی و سازشیافتگی روانشناختی آتی آنها دخیل است و هر چه حساسیت نسبت به طرد افزایش مییابد، اعتماد به نفس و توانمندی فرد در تعاملات اجتماعی کاهش پیدا میکند. خشم یکی از هیجانهای رایج بشر است که غالباً در موقعیتهای اجتماعی روی میدهد. پژوهش پیرسون و همکاران، نشان داده حساسیت نسبت به طرد باعث افزایش نشخوار فکری در افراد افسرده میگردد. از میان این پیامدها، پرخاشگری و خصومت، سازشنایافتهترین و مخربترین واکنش نسبت به طرد اجتماعی شناخته شدهاند. افرادی که اضطراب اجتماعی شدید و مزمنی را تجربه کردهاند، اغلب ارتباطات اجتماعی ؛دوستی و روابط عاشقانه و رضایت از زندگی کمتری را گزارش میدهند. چنین افرادی تمایل دارند، اطلاعات اجتماعی مبهم و رویدادهای بیضرر و خنثی را به صورت منفی و تهدیدآمیز تفسیر کنند .طرحوارههایی که در حوزه اول قرار میگیرند عبارتند از:
- رهاشدگی – بیثباتی
بیثباتی یا بیاعتمادی نسبت به دریافت محبت و برقراری ارتباط با اطرافیان، به طوریکه فرد احساس میکند افراد مهم زندگیاش نمیتوانند حمایت عاطفی و تشویق لازم را به او بدهند، زیرا این افراد از لحاظ هیجانی، بیثبات، غیرقابل پیشبینی برای مثال : ناگهان عصبانی میشوند، اعتمادناپذیر و نامنظماند. فردی که چنین طرحوارهای در ذهنش شکل گرفته باشد، معتقد است هر لحظه امکان دارد افراد مهم زندگیاش بمیرند یا اینکه او را رها کنند و به فرد دیگری علاقمند شوند .
- بی اعتمادی – بدرفتاری
افرادی که دارای این طرحواره هستند؛ عقیده دارند که دیگران به دنبال آسیب زدن و دروغ گفتن به آنها هستند تا امتیازشان را بگیرند. این بیماران معتقدند که اگر فرصت پیداکنند حتما آنها را استثمار خواهند کرد.
- محرومیت هیجانی
انتظار اینکه تمایلات و نیازهای فرد به حمایت عاطفی به اندازه کافی از جانب دیگران ارضاء نمیشوند. تا به حال سه نوع محرومیت مهم شناخته شده است:
- محرومیت از محبت: فقدان توجه، عطوفت یا همراهی
- محرومیت از همدلی: درک نشدن، به حرف دل فرد گوش ندادن، عدمخودافشایی
- محرومیت از حمایت: نداشتن منبع قدرت و جهتدهی .
- نقص / شرم
شرم عبارت است از یک تجربه عاطفی بسیار آزارنده و ناتوان کننده که با ارزیابی منفی از خود ارتباط دارد . در حالیکه شرم غالباً هیجانی انطباقی است که عامل بروز رفتار اجتماعی در افراد میباشد، شرم نامتناسب به عنوان حالتی سازشنایافته و مرتبط با طیف متنوعی از پیامدهای منفی، شامل خشم و پرخاشگری در نظر گرفته میشود. مطالعات گوناگون ثابت کردهاند هیجان شرم نوعی از خشم خصومتآمیز به نام خشم ناشی از احساس تحقیر را تحریک مینماید. این واکنش، پاسخی دفاعی به احساس نقص و ناتوانی در هنگام شرم است. از آنجایی که شرم، نگرانی فرد در مورد چگونگی ظاهرش را نیز شامل میشود، میتوان علتش را به ادراک عدم تأیید از جانب دیگران، که منجر به خشمگین شدن از آنها میگردد، نیز نسبت داد. این افراد با خشمگین شدن، سعی میکنند احساس مهارگری کرده و از تجربههای خودآسیبرسان ناشی از شرم خلاص شوند .
بر اساس دیدگاه تحولی، هیجان شرم میتواند در کودکانی که مورد سوءاستفاده قرارگرفتهاند، مزمن شود و تجربههای آنها در مورد خود و دیگران را به گونهای دردناک تحتتأثیر قرار دهد. به علاوه توانایی حل مشکلات بینفردی و مهارتهای حل مشاجره در این افراد رشد نمیکند. در نتیجه، شرم باعث بروز پاسخهای بین فردی خصومتآمیزی نظیر کنارهگیری خشمناک و عصبانیت ناشی از ادراک تحقیر میگردد، به ویژه هنگامیکه دیگران انتقادگر و طردکننده به نظر میرسند . افرادی که طرحواره نقص / شرم دارند؛ معتقدند افرادی حقیر، پست و بی ارزش هستند و دیگران آنها را دوست ندارند. به همین دلیل در درون خود احساس پرخاشگری و بی ارزشی دارند و احساساتی همچون دوست داشتنی نبودن را تجربه می کنند. این بیماران ممکن است نسبت به سرزنش و مقایسه شدن با دیگران به طور افراطی حساس باشند و از بودن با دیگران احساس عدم امنیت داشته و در عین حال در حضور دیگران احساس شرم و خجالت کنند. این افراد معمولاً از رابطه صمیمانه اجتناب می کنند و در رابطه با دیگران اجازه میدهند تا طرف مقابل آنها را مورد انتقاد و تحقیر همیشگی قرار دهند .
- انزوای اجتماعی / بیگانگی
احساس اینکه فرد از جهان کنارهگیری کرده و با دیگران متفاوت است یا اینکه به جامعه و گروه خاصی تعلق خاطر ندارد .
حوزه دوم: خود گردانی و عملکرد مختل
این حوزه، انتظارات فرد را از خود و محیط، در مورد امکان جدا شدن، مستقل شدن، بقا و عملکرد موفقیت آمیز را در بر میگیرد؛ به نحوی که فرد احساس میکند برای جدایی، بقا و عملکرد مستقل یا انجام موفقیت آمیز تکالیف، توانایی کافی ندارد. افراد دارای این حوزه در مجزا کردن خود از خانواده و نمادهای والدینی و عملکرد مستقل مشکل دارند .طرحوارههایی که در این حوزه قرار میگیرند عبارتند از:
وابستگی / بیکفایتی
بندورا ، برای نخستین بار برای اشاره به قضاوت شخص در مورد تواناییاش در انجام موفقیتآمیز یک تکلیف خاص، از اصطلاح خودکارآمدی استفاده کرد. از سوی دیگر هارتر، این اصطلاح را برای اشاره به ادراک کفایت به کار برد. منظور وی از ادراک کفایت، میزان شایستگی و کفایتی است که فرد در حیطههای کلی برای خود قائل میشود. اما، در حالی که سازه خودکارآمدی برای موقعیتهای گوناگونی بهکار میرود، اصطلاح کفایت و شایستگی به مجموعهای از فعالیتها که به حیطه خاصی تعلق دارند، نظیر مدرسه بازمیگردند .فریر و مارتنز، نیز در مطالعه خود دریافتند ادراک بیکفایتی در حوزههایی نظیر ظاهر، روابط نزدیک، اخلاقیات و پذیرش اجتماعی با اختلالهای خوردن ارتباط دارد.
آسیب پذیری نسبت به ضرر و بیماری
ترس افراطی از اینکه فاجعه نزدیک است و هر لحظه احتمال وقوع آن وجود دارد و اینکه فرد نمیتواند از آن جلوگیری کند. ترسها بر چند جنبه متمرکزند:
- حوادث پزشکی مانند حملههای قلبی و ابتلا به ایدز،
- وقایع هیجانی مانند دیوانهشدن،
- سوانح محیطی مانند گیرافتادن در آسانسور، قربانی جنایت شدن، سقوط هواپیما و زمینلرزه .
خود تحولنیافته / گرفتار
این طرحواره غالب اوقات شامل درگیر شدن هیجان افراطی و نزدیکی بیش از حد فرد با دیگران یا وابستگی عاطفی شدید به یک یا چند نفر از نزدیکان به خصوص والدین است. همچنین احساس همجوشی با دیگران داشته و هویت جداگانهای ندارند. در نتیجه احساس پوچی، بیهدفی و پوچگرایی میکنند .
شکست
باور به اینکه فرد شکست خورده است یا در آینده شکست خواهد خورد و اینکه شکست برای او اجتنابناپذیر است. فرد در مقایسه با همسالانش در حوزههای پیشرفت مثل : تحصیل، شغل، ورزش و … اغلب احساس بیکفایتی میکند. غالباً شامل این باور میباشد که فرد، دیوانه، بیاستعداد، نالایق و نادان است و نسبت به دیگران، موفقیت کمتری دارد .
حوزه سوم: محدودیت های مختل
این حوزه، نمایانگر نقص در مسئولیت و محدودیتهای فردی برای خود از قبیل، مسئولیت پذیری نسبت به دیگران یا دیگرجهتمندی نسبت به اهداف بلند مدت زندگی میباشد .
استحقاق / بزرگمنشی
بیمارانی که طرحواره استحقاق / بزرگمنشی دارند، خودشان را یک سر و گردن بالاتر از دیگران میدانند و در نتیجه حقوق و امتیازات خاصی برای خودشان قائلند. بیمارانی که این طرحواره را دارند، خود را نسبت به رعایت احترام متقابل که پایه و اساس تعاملات اجتماعی سالم است، موظف نمیدانند. آنها اغلب اصرارمیکنند که میتوانند هر کاری را که دلشان بخواهد، بدون توجه به هزینهای که این کار برای دیگران دارد، انجام دهند. آنها دوست دارند به قدرت برسند تا بتوانند برتری خود را به رخ دیگران بکشند مثل: موفق شدن، مشهورشدن و پولدارشدن. این بیماران اغلب بیش از حد پرتوقع یا سلطهگرند و در روابط اجتماعی با مشکلات دیگران همدردی نمیکنند. افراد خودشیفته دارای خودبزرگبینی و حس استحقاق بوده و سبک بین فردی این گروه با نگرش استثمارگرانه و همدلی پایین مشخص میشود. از آنجایی که افراد خودشیفته عمیقاً به حفظ دیدگاههای خودبزرگبینانهشان از خود اهمیت میدهند، نسبت به افرادی که به آنها توهین کرده یا از آنها انتقاد نمایند، باپرخاش، تعارض و خصومت واکنش نشان میدهند .
خویشتنداری / خودانضباطی ناکافی
خودمهارگری عبارتست از یک رفتار معطوف به هدف که به فرد کمک میکند با موقعیتهای متنوعی که تعادل ذهنیاش را بر هم میزنند- نظیر احساسات منفی، افکار مزاحم و درد- و یا نیازمند ایجاد تغییر در عادات و به کارگیری راهبردهای انطباقی جدیدند، کنار بیاید. در حقیقت، این سازه به تلاش فرد جهت تغییر پاسخ به محیط بیرونی، به جای تلاش برای تغییر واقعیت بیرونی اشاره دارد. افرادی که فاقد این مهارت هستند، انطباق با موقعیتهای تنیدگیزایی که جزئی از زندگی روزمرهاند را دشوار مییابند. به عبارت دیگر، خودمهارگری عبارتست از ظرفیت فرد در تنظیم رفتارها، افکار، هیجانها، بازداری و سرکوب تکانههای ناپسند .
حوزه چهارم: دیگر جهت مندی
این حوزه، نمایانگر تمرکز بیش از حد فرد بر تمایلات و احساسات دیگران در مقابل نادیده گرفتن نیازهای خود به منظور دریافت عشق و پذیرش، تداوم ارتباط با دیگران با اجتناب از انتقام و تلافیجویی صورت میگیرد .
اطاعت
در این طرحواره افراد خود را در کنترل اغراقآمیز از جانب دیگران احساس میکنند که به دو شکل ظاهر میشود:
- فدا کردن نیازها،
- فدا کردن هیجانها. این افراد برای اجتناب از تنهایی، بیش از حد، عواطف بهخصوص خشم را سرکوب میکنند.
آنها براین باورند که آرزوها، نقطه نظرات و احساسهایشان بیارزش هستند یا برای دیگران مهم نیستند. این افراد به طور مکرر شاکیاند و نسبت به عدم ارضای نیازها و هیجانهای خود بسیار حساساند. به عقیده یونگ افرادی که طرحواره اطاعت دارند از موقعیتهایی که مستلزم تعارض با دیگران است؛ اجتناب میکنند.
ایثار
بیمارانی که طرحواره ایثار دارند، نیازهای دیگران را با میل خود و حتی به قیمت از دست دادن رضایتمندی شخصی ارضاء میکنند. آنها این کار را برای کاهش رنج و گرفتاری دیگران، دوری از گناه، دستیابی به عزتنفس و تداوم رابطه هیجانی با افراد نیازمند انجام میدهند. بیمارانی که این طرحواره را دارند، اغلب نسبت به رنج دیگران حساسیت زیادی نشان میدهند. آنها مدام با این احساس دست و پنجه نرم میکنند که نیازهایشان بهطور کافی ارضاء نمیشود و این امر گاهی منجر به احساس دلخوری آنها میشود. این طرحواره با مفهوم دوازده مرحلهای وابستگی بیمارگونه همپوشی دارد .
پذیرشجویی / جلبتوجه
تأکید افراطی در کسب تأیید، توجه و پذیرش از سوی دیگران که مانع شکلگیری معنایی مطمئمن و واقعی از خود میشود. احساس ارزشمندی فرد، بیشتر به واکنشهای دیگران وابسته است تا به تمایلات طبیعی خودش. گاهی اوقات این طرحواره با تأکید افراطی بر مقام و منزلت، قیافه و ظاهر، پذیرش اجتماعی، پول یا پیشرفت مشخص میشود و وسیلهای است برای دستیابی فرد به تأیید، تحسین و توجه دیگران ؛هدف اولیه از دستیابی به تأیید، تحسین، توجه دیگران، کسب قدرت یا توانایی کنترل دیگران نیست. این طرحواره، اغلب منجر به اتخاذ تصمیماتی غیرقابل اطمینان و ناخوشایند در مورد وقایع مهم زندگی میشود یا اینکه منجر به حساسیت بیش از حد نسبت به طرد میگردد .
حوزه پنجم: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری
افرادی که طرحوارههای مربوط به به این حیطه را دارند بیش از حد و به شیوه ای کاملاً افراطی بر واپسزنی احساسات درونی و تکانههای خود انگیخته تأکید دارند و انتظارات و قوانین درونی شده آنها در خصوص عملکرد و رفتار اخلاقی چنان سختگیرانه است که مانع برقراری روابط صمیمانه، خوشحالی و آرامش فرد میشود .
منفیگرایی / بدبینی
در این طرحواره، تمرکز مستمر و نافذی برجنبههای منفی زندگی، از جمله مرگ، فقدان، گناه، تعارض، خیانت و غیره وجود دارد و در عینحال، جنبههای مثبت زندگی کوچک یا نادیده گرفته میشود. درواقع یک ترس غیرطبیعی از خطاکردن میباشد که ممکن است به مشکلاتی مثل مشکلات مالی و فقدان منجر شود. چون این افراد نتایج منفی را به طور اغراقآمیزی ادراک میکنند لذا به طور مکرر دچار نگرانی مزمن، گوشبهزنگی و بلاتصمیمی هستند .
بازداری هیجانی
بازداری افراطی اعمال، احساسات و ارتباطات خودانگیخته که معمولاً به منظور اجتناب از طرد دیگران، احساس شرمندگی و از دست دادن کنترل بر تکانههای شخصی صورت میگیرد. معمولترین حوزههایی که بازداری در مورد آن اعمال میشود عبارتند از:
- بازداری از بروز خشم و پرخاشگری،
- بازداری از بیان تکانههای مثبت ؛از قبیل خوشحالی، محبت، برانگیختگی جنسی و بازی
- بازداری از بیان آسیبپذیری یا بیان راحت و صریح احساسات و نیازهای شخصی
- تأکید افراطی بر عقلانیت و نادیده گرفتن هیجانها
معیارهای سرسختانه / عیبجویی افراطی
کمالگرایی با انواع متنوعی از آسیبهای روانی و کارکردهای ارتباطی ضعیف، مرتبط است. بازنمایی کمالگرایانه خود شامل سه بعد است: خود ارتقابخشی کمالگرایانه ؛ نیاز به ارتقا فعال آنچه کمال تصور میشود، عدم نمایش نقص ؛نیاز به اجتناب از ابراز نقاط ضعف و عدم آشکارسازی نقص ؛نیاز به اجتناب از آشکارسازی کمبودها . تمام این صفات با آشفتگیها و مشکلات روانشناختی، شامل اضطراب و مشکلات ارتباطی، افسردگی، ناامیدی و خطر خودکشی در نمونههای غیربالینی مرتبط میباشد .
تنبیه
در این طرحواره، اعتقاد بر این است که فرد هنگامی که خطایی مرتکب شده؛ باید شدیداً تنبیه شود یعنی در قبال افرادی که استانداردها را رعایت نمیکنند؛ شدیداً پرخاشگر، بیتحمل، تنبیهکننده و خشمگین است. معمولاً این طرحواره خود را به صورت، دشواری در بخشیدن خود یا دیگران در هنگام ارتکاب خطا نشان میدهد.
منبع
پورتقی،لیدا(1394)، طرحوارههاي ناسازگار اوليه و مكانيسمهاي دفاعي، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی، دانشگاه آزاداسلامی
از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید