رویکرد های توانمند سازی
جدول زیر به طور خلاصه رویکرد های مربوط به توانمند سازی را نشان می دهد :
رویکرد | هدف | راهبرد | نظریه پرداز | |
مکانیکی | قدرتمند کردن افراد | تفویض قدرت به زیر دستان | فوک بلانچارد و راندولف | |
ارگانیکی | انگیزشی | افزایش انگیزه کارکنان | احساس خود کار آمدی | کانگر و کاناگو |
شناختی | افزایش انگیزه درونی کارکنان | احساس شایستگی احساس معنی داری احساس مؤثر بودن احساس خود سامانی | توماس و ولتهاوس اسپیریتز | |
احساس اعتماد | وتن و کمرون |
با توجه به دیدگاههای فوق می توان گفت که هر یک از محققان حوزه توانمندسازی کارکنان، به روی بعدی از توانمند سازی متمرکز بوده و به ابعاد خاصی ازآن تأکید نمودهاند. در این خصوص، عبدالهی ونوه ابراهیم معتقدند که هردو دیدگاه مکانیکی و ارگانیکی، تصویر ناقصی از توانمندسازی کارکنان ارائه می دهند و برداشت های متفاوتی از فرآیند توانمندسازی دارند. همچنین متیوس و دنیس اظهار می کنند که اکثر نویسندگان با نظر کوئین و اسپریتزر مبنی براین که لزوماٌ یکی از دیدگاه توانمندسازی از دیگری بهتر نیست، اتفاق نظر دارند.
در دیدگاه مکانیکی، اسپریتزر توانمندسازی را فرایند تلاش رهبر یا مدیر در تقسیم قدرت خود بین زیردستانش میداند. دراین دیدگاه در واقع توانمندسازی، تفویض اختیار و قدرت از بالا به پایین، همراه با مرزها ومحدودیت های روشن و پاسخگویی دقیق است که کنترل مدیریتی را افزایش می دهد. دراین راستا شول وهمکاران توانمندسازی را اعطای اختیارات بیشتر به کارکنان برای اتخاذ تصمیمات لازم، بدون آنکه در ابتدا مورد تأیید مقامات بالاتر سازمان باشد، تعریف می کنند. به باور کانتر بسیاری از نظریهپردازان مدیریت، توانمندسازی را معادل تفویض اختیار وعدم تمرکز در تصمیمگیری میدانند که بر فنون مدیریت مشارکتی، چرخه های کیفیت، تیم های خود مدیریتی و هدفگذاری دو طرفه تأکید دارد.
از منظر دیدگاه ارگانیکی، شرایط و ویژگی های سازمان و اقدامات مدیریتی، به معنای توانمندسازی نیست، آن ها زمینه ساز و وسایل توانمندسازی منابع انسانی هستند و مدیریت سازمان ضمن قبول فعالیت ها و اقدامات کارکنان توانمند، باید بسترهای لازم توانمندی آنان را فراهم نماید. براین اساس دیدگاه ارگانیکی، دیدگاهی از پایین به بالا است که درآن کنترل کارکنان کاهش مییابد و از آزادی، اتخاذ تصمیم و اقدام برخوردارند.
در مورد رویکرد انگیزشی کانگر وکاننگو توانمند سازی را فرایند تقویت شایستگی افراد سازمان تعریف و بیان کردهاند که شرایطی که به احساس بی قدرتی کارکنان در سازمان منجر شده باید شناسایی و تعیین گردد و با بهره گیری از فنون و اقدامات رسمی و غیررسمی، در جهت تهیه و تدارک اطلاعاتی که به شایستگی آنها در سازمان کمک میکند، تلاش شود. به طور کلی فرضیه اساسی رویکرد مذکور این است که توانمندسازی نیروی انسانی، ریشه در نیازهای انگیزشی افراد دارد که دربرگیرنده ادراکات، برداشت وتصور کارکنان نسبت به خود ونقش خود درسازمان است.
در مورد رویکرد شناختی توماس و ولتهوس معتقدند چون قدرت دارای معانی متعددی است، پس توانمندسازی مفهومی چند بعدی است، به طوری که می تواند به معنای اختیار بخشی وایجاد ظرفیت و هم چنین به معنای نیروبخشی باشد. براین اساس آن ها توانمندسازی را به عنوان فرایند افزایش انگیزش درونی وظایف تعریف نموده اند.
منبع
شمشادی، صادق(1394)، رابطه توانمندسازی روانشناختی با اعتماد و یادگیری سازمانی، پاياننامه کارشناسيارشد، مدیریت آموزشی، دانشگاه بوعلی سینا
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید