رویکردها در نظریه پردازی هویت

هویت همانگونه که اشاره شد قدمتی بسیار طولانی دارد ؛ به ویژه در حوزه فلسفه. کلیه نظریه ها پیرامون هویت را در سه دسته رویکرد کلاسیک ، مدرن و پسا مدرن تقسیم بندی می کنند .

رویکرد کلاسیک :

نظریه پردازان رویکرد کلاسیک دارای دیدگاه جوهرگرایانه یا ماهیت گرا هستند و برای هویت ، جوهری ثابت قائلند ، آنها چیزی را در چهره زرین هویت می بینند و چهره زرین را نیز ثابت و پایدار می دانند . به انسان چیزی را بخشیده اند که هستی اورا معنا می دهد و همان است که هویت انسان را تعیین می کند.مطابق نظر اندیشمندان این مکتب مهمترین ویژگی هویت این است که ثابت تلقی می شود .

یعنی هویت ها چیزهای سرمدی ، ازلی ، طبیعی و الهی تلقی می شوند و فرض بر این است که هویت ها وضعیتی ثابت دارند . بعبارت دیگر نوعی ثبات در تمامی نظام خلقت وجود دارد که در هویت نیز خود را نشان می دهد . هویت بیشتر نقشینه ای است که از سوی طبیعت و الوهیت برای انسانها رقم زده می شود و انسانها ناگزیرند که بر اساس این نقشینه حرکت نمایند ، خودشان را تعریف کنندو از آن مقوله بیرون نروند و اگر از آن مقوله خارج می شدند ، منحرف ؛ گمراه شده و تبدیل به انسانهایی می گشتند که از کمال وجودی خودشان به دور افتاده اند.

رویکرد مدرن

نظریه پردازان رویکرد مدرن که از دیدگاه ساخت گرایی اجتماعی پیروی میکنند معتقدند هویت ، برساخته ای اجتماعی است ، از جایی نیامده است و انسانها نیز آن را در جایی کشف نکرده اند . این دسته بر این عقیده اند که هویت ،ساخته و پرداخته شرایط اجتماعی انسانها ست . معنا ساز بودن هویت بر ساختگی بودن آن دلالت می کند . معنا خاصیت ذاتی واژه ها و اشیاء نیست ، بلکه همیشه نتیجه توافق و عدم توافق است . بنابر این معنا می تواند موضوع قرارداد باشد و می توان بر سر آن به مذاکره و گفت و گو نشست . پس هویت نیز جنبه طبیعی ، ذاتی و از پیش موجود نیست . بلکه همیشه باید ساخته شود . انسانها باید همواره چیزها یا اشخاص را طبقه بندی کنند و خودرا داخل آن طبقه قرار دهند .

به بیان دیگر، هویت را فقط می توان از طریق انکار آگاهانه نه ابهام و کنار گذاشتن تفاوت ها کسب کرد. بعبارتی در رویکرد مدرن ، تعریف هویت به وسیله عوامل از قبل موجود طبیعی ، روانی و یا اجتماعی است . تقسیم کار و مرزبندی آکادمکیک علوم مدرن جامعه شناسی و روان شناسی ، موجب شکل گیری نظریه های جامعه شناسان و روان شناسان هویت ، مستقل از یکدیگر گردید . از نظر جامعه شناسان ، هویت ساخته و پرداختۀ ظرف زمان ، مکان ، فضا و موقعیت اجتماعی فرد است . آرای این جامعه شناسان عمدتا در دیدگاه کنش متقابل نمادین تبلور میابد . از نظر روان شناسان روندهای روانی شخص ، نقش ضروری در ساخت و پرداخت هویت ایفا می کنند . این نظریه ها عمدتا با دیدگاه شناخت اجتماعی همپوشی دارد .

سرآغاز رویکرد مدرن به هویت در پژوهشهای آکادمیک ، به آرای جیمز درباره خود باز می گردد . او در واپسین سالهای قرن نوزده ، خود را دارای دو قسمت قابل تمیز – و نه قابل تفکیک – دانست : خود به عنوان موضوع شناساییو خود به عنوان فاعل شناسایی .خود به عنوان فاعل شناسایی یا من مفعولی،حاصل جمع تمام آن چیزهایی است که فرد از آن خود می داند مشتمل بر سه دستۀ من مفعولی مادی ،من مفعولی اجتماعی ومن مفعولی روحی است.جیمز،معترف بود که خود بعنوان فاعل شناسایی یا من فاعلی،در مقایسه با من مفعولی ، موضوع به مراتب دشوارتری برای پژوهش محسوب می شود. از نظر او من فاعلی آن چیزی است که هر لحظه آگاه و به دیگر سخن اندیشنده است .

جورج هربرت مید، با بحث دربارۀ این دو مولفۀ خود ، یعنی من مفعولی و من فاعلی ، به این مسئله عمق بیشتری بخشید . به اعتقاد مید ،خود هیچ گاه به صورت من فاعلی در آگاهی حضور پیدا نمی کند ، بلکه همواره به شکل یک ابژه نظیر من مفعولی ظاهر می شود . او خود را محصول اجتماع می داند که از خلال اخذ دیدگاه دیگری شکل می گیرد . بدین صورت که فرد آگاهی می یابد موضوعی در حوزه ادراک دیگری است وبا درونی سازی آن برخود نیز بعنوان موضوعی در حوزه ادراک خود آگاه می شود،مفهومی که کولی ،خود آیینه سان می نامد . بعقیده کولی ، خود یعنی احساس اینکه فرد کلیتی متمایز است  ، اما در عین حال خود و دیگری دو روی یک سکه اند . در نتیجه خود فقط بر اساس شباهت و تفاوت نسبی با دیگران است که تعریف می شود . کولی به وجود خود گروهی یا ما ، علاوه بر خود شخصی یا من فاعلی معترف است و اظهار می دارد که خود گروهی یا ما مشتمل بر اشخاص دیگر است . شخص ، خودش را با گروه معرفی می کند . بنابراین ، از آمال ، افکار ، خدمات مشترک یا در یک کلمه ما سخن می گوید .

رویکرد پسا مدرن

نظریه پردازان رویکرد پسامدرن که رویکرد گفتمانی دارند معتقدند هویتها دستاورد گفتمان ها هستند .مقولات اجتماعی نیز ساخته و پرداختۀگفتمانهایند . واقعیات اجتماعی در گفتمانها زاده می شوند و شکل می گیرند و وجودی خارج از گفتمانها ندارند . بنابراین استنتاج ، هویت ها نیز ریشه در گفتمان ها دارند .وانگهی چون گفتمانها سیال اند ، انسداد طلب ندارند ، حقیقت محور نیستند و پیامد آن هویت هم ، متغیر و دگرگون شونده اند . اگر حال و هوای گفتمان دگرگون شود هویت هم تفسیر می یابد . این گونه هر انسانی استعداد برخورداری از چند هویت را دارد .اندیشمندان این رویکرد در  تعریف هویت ها بر چگونگی تولید و سامان یافتن صاحبنظران پسا مدرن اصلاً هرگونه رابطه علی میان هویت ، فرایندهای اجتماعی ، اقتصادی و فنی را نفی می کنند .

برتمایزات و کنش های گفتمانی و انکار نقش هرگونه عامل طبیعی و نیز عنصر اجتماعی از قبل موجود ، تمرکز دارند . اصولا پست مدرینه به هویت اصالت نمی دهد ودر برابر تفاوت ، برای هویت ارزشی قائل نیستند هویت به مفهوم عام آن از نظر پست مدرینه برابر با سلطه وهژمونی و کلیت است و در پی حاشیه ای کردن صداهای مختلف می باشد .آنچه از نظر پست مدرنها اهمیت دارد همان تفاوت می باشد که خود باعث می شود صداهای حاشیه ای نیز می تواند خود را مطرح سازند . نظریه پردازان پست مدرینه در علوم انسانی ،مفهوم پروازهای سنتی هویت به ویژه دیدگاههای ازلی انگاری را به چالش کشیده و بر آن هستند که موضوع ثابت اندیشه انسانی گرایی لیبرال بحث نابهنگامی است که باید جای خودرابه فردا انعطاف پذیرتری بدهدکه هویت اوشناورمشروط وتصادفیست ودربستر اجتماعی  ساخته می شود.

منبع

رستگاری یزدی،مینا(1391)، بررسی عوامل مؤثر در شکل گیری هویت ایرانی – اسلامی در دانش آموزان دوره ابتدایی،پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی تهران

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0