رویکردهای مربوط به ام اس
تئوری های مختلفی پیرامون شخصیت وسبک زندگی وارتبا ط آن با بیماری ام اس تاکنون مطرح شده که به اختصار به برخی از انها اشاره می کنیم . شخصیت به عنوان مجموعه ای سازمان یافته، واحد و متشکل از خصوصیات نسبتاً ثابت و مداومی که مجموعاً یک شخص را از شخص یا اشخاص دیگر متمایز می کند تعریف شده است که نقش تعیین کننده ای بر رفتار آشکار فرد دارد و عاملی مهم و تأثیرگذار در سازگاری و سلامت عمومی افراد محسوب می شود . علائم رفتاري، هيجاني و شناختي ممكن است در پاسخ به حوادث پراسترس ايجاد شود يك يا چند عامل استرسزا مي تواند زمينه ساز بيماريها و اختلالات روانپزشكي باشد. بيماري جسمي چون ام اس يكي از عوامل استرسزا مي باشد كه در صورت مزمن شدن مي تواند خطري براي بهداشت رواني فرد محسوب شود.
روان شناسان بالینی سعی می کنند با ارزیابی شخصیت بیماران یا درمان جویان خود از نشانه های آنها آگاه شوند. متخصصان بالینی فقط با ارزیابی شخصیت به این طریق می توانند اختلالات را تشخیص دهند وبهترین روند درمان را تعیین کنند .از سوی دیگر هر کاری که انجام می دهیم به وسیله سبک زندگی منحصر به فرد ما شکل می گیردومشخص می شود. سبک زندگی تعین می کند که به کدام جنبه های محیط توجه کنیم یا آنهارا نادیده بگیریم وچه نگرشهایی داشته باشیم . سبک زندگی از تعامل های اجتماعی سالهای اوایل زندگی آموخته می شود .آدلر معتقدبود که سبک زندگی در چهاریاپنج سالگی آنچنان محکم شکل می گیرد که بعدا تغیر دادن آن مشکل است. سبک زندگی چارچوب هدایت کننده ای برای تمام رفتارهای بعدی می شود.
شخصیت
روان شناسان از نظر معنی شخصیت با یکدیگر تفاوت دارند . اغلب آنها قبول دارند که واژه شخصیت از کلمه لاتین پرسونا مشتق شده است. که به ماسک نمایشی اشاره دارد که هنر پیشه های رومی در تیاتر های یونانی برچهره می زدند که البته این برداشت سطحی از شخصیت تعریف معقولی نیست و منظور آنان چیزی بیش از نقشی است که افراد بازی می کنند . نظریه پردازان شخصیت با یک تعریف واحد از شخصیت موافق نیستند اما می توانیم بگوییم که شخصیت عبارت است از الگوی نسبتا پایدار صفات ؛ گرایش ها ؛ یا ویژگی های که تا اندازه ای به رفتار افراد دوام می بخشد . به طور اختصاصی تر شخصیت از صفات یا گرایش ها یی تشکیل می شود که به تفاوت های فردی در رفتار در طول زمان وتداوم رفتار در موقعیت های گوناگون می انجامد . این صفات می توانند منحصر به فرد باشند . بنابر این هر کس با اینکه به طریقی شبیه دیگران است شخصیت منحصر به فردی دارد . شخصیت به مجموعه افکار ، هیجانات ورفتارهای متمایز وپایداری گفته می شود که شیوه انطباق ما با دنیا را نشان می دهد .ویژه گی های شخصیت در هر کس وجود دارد . نکته مهم این است که فقط افراد معدودی از سطح با لا یا شدید ویژه گی شخصیت برخوردارند ،اغلب افراد از مقدار متوسط ویژه گی شخصیت برخوردارند وافراد معدودی فقط از سطح پایین یا ملایم این ویژه گی برخوردارند .برای ارزیابی ابعاد شخصیت چند پرسشنامه معتبر وپایا وجود دارد که مقیاس های NEoPI-R .پرسشنامه پنج صفت اصلی وپرسشنامه EPQ ، آیزینگ از آن جمله اند. روان شناسان بر اساس نمرات افراد در این پرسشنامه ها ، می توانند با اطمینان پیش بینی کنند چه کسی از بودن در موقعیت های بالقوه پاداش دهند ، خوشحال وهیجان زده می شود وچه کسی از بودن در موقعیت های بالقوه تهدید کننده ، ناراحت ، ومضطرب می شود .
پرسشنامه شخصیت NEOPI-R شخصیت را طبق پنج بعد یا مجموع صفات ارزیابی می کند . به عقیده مولفان این آزمون ، این صفات شالوده کلیه تفاوتهای فردی در شخصیت هستند . برخی مولفان معتقدند صفاتی که با NEOPI-R ارزیابی می شوند ، روش بهتری را از سیستم رایج برای طبقه بندی اختلال های شخصیت در اختیار می گذارد . آزمونهای چون NEOPI-R در تامین اینگونه طبقه بندی راهگشاست . ازاین پنج بعد سه تا N ، E ، و o ، نامیده می شونند که ؛ عنوان آزمون است به علاوه دو مقیاس دیگرکه در نتیجه آزمون تجربی مقیاس اصلی به آن اضافه شده اند . بنابر این مقیاس ها عبارتند از : روان رنجور خویی N ، برون گراییE ، گشودگی به تجربه O ، خوشایندی A، و وظیفه شناسی C .این مقیاس ها را خود افراد می توانند برای ارزیابی خودشان پر کنند . روان رنجور خویی : افرادی که به مقدار زیاد از این صفت برخوردارند ، دلشوره ای ، دمدمی ، عصبی ، هیجانی وآسیب پذیرند وبرای خود دلسوزی می کنند وافرادی که به مقدار کم از این صفت برخوردارند ، آرام ، معتدل ، خودپسند ، فارغ البال ، سرد ومقاوم اند.
برون گرایی : افرادی که به مقدار زیاد از این صفت برخوردارند ، باعاطفه ، حراف ، فعال ، خوش گذران وپر حرارت اند و افرادی که به مقدار کم از این صفت برخوردارند ، تودار ، ساکت ، منفعل ، جدی ومتین واز لحاظ هیجانی واکنش نا پذیراند .
گشودگی به تجربه : افرادی که به مقدار زیاد از این صفت برخوردارند ، خیال پرداز ، خلاق ، مبتکر و آزاد اندیش هستند .وافرادی که به مقدار کم از این صفت برخوردارند واقع بین ، غیر خلاق ، سنتی وغیر کنجکاو ومحافظه کاراند.
خوشایندی : افرادی که به مقدار زیاد از این صفت برخوردارند نازوک دل ، زود باور ، سخاوتمند ، راضی ومهربان هستند و افرادی که به مقدار کم ازاین صفت برخوردارند بی رحم ، مظنون ، ستیزه جو وعیب جو وتند خوهستند .
وظیفه شناسی : افرادی که از این صفت برخوردارند وظیفه شناس ، سخت کوش ، منظم ، خوش قول وثابت قدم اند و افرادی که به مقدار کم از این صفت برخوردارند مسامحه کار ، تنبل ، نامنظم ، بد قول ، عاطل وبی هدف اند.صد ها صفت شخصیت که تفاوتهای فردی در آنها وجود دارد در پنج عامل اساسی به نام پنج صفت اصلی شخصیت سازمان یافته اند . بررسی های طولی مردان وزنان آمریکایی نشان می دهد که روان رنجور خویی ، برون گرایی و گشودگی به تجربه از سالهای نوجوانی تا اواخر سی سالگی اندکی کاهش می یابد در حالی که خوشایندی ووظیفه شناسی افزایش می یابد که این تغیرات بیانگر سروسامان گرفتن وپختگی بیشتر است .
خصوصیات شخصیتی بطور مستقیم وغیر مستقیم می توانند بر سلامتی وبیماری تاثیر بگذارند:
- خصوصیات شخصیتی ممکن است معلول فرآیندها ی بیماری باشند .
- خصوصیات شخصیتی ممکن است به رفتارهای غیر بهداشتی منتهی شوند .
- خصوصیات شخصیتی ممکن است بطور مستقیم از طریق مکانیسم های فیزیولوژیک بر مریض تاثیر بگذارد.
- یک متغیر سوم و زیر بنایی زیست شناختی ممکن است با شخصیت ومریض رابطه داشه باشد.
- برخی علل وحلقه های بازخوردی ممکن است در رابطه شخصیت ومریض موثر باشد.
تحقیقات در زمینه پنج عامل شخصیتی بزرگ ، دنبال مشخص کردن میزان وجود این عوامل شخصیتی در نیمرخ های شخصیتی فرهنگ های مختلف ومیزان ثبات این عوامل در طول زمان ونقش آنها در پیش بینی سلامت جسمی وذهنی بوده اند .ساختار پنج عامل بزرگ می تواند چهارچوب منسجم وواحدی برای شناخت آدم هایی که سالم می مانند وبیماری آنها زود بهبود می یابد فر ا هم آورد . اغلب نظریه پردازان پیشین شخصیت از پرسشنامه های استاندارد شده استفاده نکردند گرچه فروید آدلر ویونگ چند نوع ابزار فرافکن ساختند اما هیچ یک از آنها برای تعین پایابی واعتبار این ابزار ها تلاش نکردند. با این حال فرید وآدلر ویونگ نیروی محرکی برای تعدادی از پرسشنامه های شخصیت استانداردشده بودند به طوری که پژوهشگران و متخصصان بالینی واحد های شخصیتی را ارزیابی می کنند که همین نظریه پردازان معرفی کردند نظریه پردازان بعدی شخصیت مخصوصا جولین راتر ؛ ریموند کتل وهانس ایزنک ؛ تعدادی آزمون شخصیت ساختند واز آنها استفاده کردند و در ساختن مدل های نظری خود قویا به آنها متکی بودند اکنون به بیان نظریه برخی از نظریه پردازان شخصیت پرداخته خواهد شد. رویکرد آلپورت به شخصیت :آلپورت احتمالا اولین نظریه پرداز شخصیت بود که افراد برخوردار از سلامت روانی را بررسی کرد . افراد برخوردار از سلامت روانی ؛ توانایی یادگیری الگوهای جدید رفتار وتجربه کردن رشد را در هر مرحله از زندگی شان دارند .شخصیت های پخته با رفتار تاثیر گذار مشخص می شوند یعنی نه تنها به محرکهای بیرونی واکنش نشان می دهند بلکه قادرند همواره به شیوه تازه و مبتکرانه بر محیط آن ها تاثیر بگذارند و باعث شوند محیطشان واکنش نشان دهد . رفتار تاثیر گذار صرفا به سمت کاهش تنش ها هدایت نمی شود بلکه به سوی ایجاد تنش های جدید نیز گرایش دارد.
از دیدگاه کتل ، شخصیت چیزی است که امکان پیش بینی آنچه یک شخص در یک موقعیت معین انجام خواهد داد را فراهم می کند از این جمله می توان اینگونه استنباط کرد که کتل رفتار انسان را قابل پیش بینی می داند، به اعتقاد کتل هنگامی که ما صفت هایی را که شخصیت از آنها ترکیب می شود را بشناسیم، می توانیم پیش بینی کنیم یک فرد در یک موقعیت معین چگونه رفتار خواهد کرد و وقتی بتوانیم رفتار را پیش بینی کنیم می توانیم آنرا کنترل کنیم. برای اینکه رفتار قابل پیش بینی باشد باید فرض شود که قانونمند و دارای نظم است زیرا پیش بینی بدون نظم و ثبات امکان پذیر نیست .
آیزنک و ابعاد شخصیت :آیزنک سه عامل برتر کلی یا ابعاد شخصیت را بدست آورد : برون گرایی ؛ روان رنجور خوبی ؛ و روان پریش خوبی . هرچند که او احتمال اینکه بعد ها ابعاد دیگری اضافه شوند را منتفی ندانست ازدیدگاه آیزنک روان رنجوربی وروان پریش خویی به افراد بیمار گون محدود نمی شود اما افراد آشفته درآزمونی که این دو عامل را ارزیابی می کند از افراد بهنجار نمره بالاتری کسب می کنند .
از آنجا كه ام اس اختلالي ناشي از ضعف قواي جسمي مي باشد، و نظرية روان رنجور خويي آيزنك نيز يك نظرية زيستي است، بنابراين در اينجا ابتدا به توضيح روان- رنجورخويي بر طبق ديدگاه آيزنك مي پردازيم، و سپس به تبيين رابطة بين روان رنجورخويي و ام اس پرداخته می شود.آيزنك در نظريةخود، سه تيپ شخصيتي را مطرح كرد: درون گرايي/برون گرايي، ثبات هيجاني/روان- رنجور خويي، و كنترل تكانشي/روان پريشي خويي . بر اساس ديدگاه آيزنك، اين سه بعد، مبناي تيپ هاي مختلف فردي هستند و در تشريح عملكرد شخصيت خيلي مفيد مي باشند .آيزنك نه ويژگي شخصيتي را براي تيپ روان رنجور خوي بيان نمود: اضطراب، افسردگي،وسواس، احساس گناه، عزت نفس پايين، خلق متغير، تنش و هيجان پذيري بالا، عدم خود مختاري،خود بيمار انگاري. بر اين اساس، آيزنك عنوان كرد روان رنجور خوها از لحاظ هيجاني افرادي ناپايدارند. برخي از آنها ترس هاي نامعقولي از اشياء بخصوص اشخاص ، حيوانات، فضاهايي باز و بلندي ها دارند. برخي ممكن است علايم وسواسي يا تكانشي داشته باشند.
همچنين،نشانة اختلال براي بسياري از روان رنجور ها، داشتن يك سطح اضطراب نامتناسب با موقعيت است آيزنك بيان داشت كه صفات شخصيتي مختلف، ناشي از ويژگي هاي مغزي اند. خصيصه هايي كه به نوبة خود تحت تاثير عوامل ژنتيكي مي باشند. ارتباط بين ام اس و روان رنجور خويي: همانطور كه ذكر شد، پاسخ دهي دستگاه عصبي خود مختار در روان رنجور خوها اغلب تحت تاثير شرايط نسبتا پرفشار آشكارتر مي شود و به اين دليل است كه روان رنجور خوها يا افرادي كه به طور مزمن از سطوح بالاي اضطراب برخوردارند، دستگاه هاي عصبي خودمختار نااستوار و بيش فعالي دارند. از سوي ديگر، بيماري ام اس به عنوان يك بيماري جسمي شديد، مي تواند منجر به ايجاد تنش و استرس بسيار بالايي در افراد شود. بنابراين مي توان انتظار داشت كه افراد مبتلا به ام اس به علت فشار رواني بالايي كه تحمل مي كنند، مستعد ابتلا به روان رنجور خويي باشند. در طول سالهای اخیر،توجه قابل ملاحظه ای به نقش عوامل روانشناختی در بیماری ام اس شده است وتاثیر آنها در ایجاد ،حفظ و عود علایم ام اس مورد بررسی قرار گرفته است. از ميان عوارض روانشناختي ام اس، افسردگی شایع ترین اختلال خلقی در این بیماران است.از طرف ديگر، افسردگی در ارتباط نزدیک با صفت شخصیتی روان رنجور خویی نيز مي باشد. بنابراين در اينجا به شرح ويژگيهاي تشخيصي افسردگي و روان رنجور خويي پرداخته، و سپس به بررسي ارتباط آنها با بيماري ام اس خواهيم پرداخت.
افسردگي:افسردگي، اختلال روان شناختي شايعي است. در هر مقطع معين از زمان، 20-15% از بزرگسالان، در سطح قابل توجهي از نشانه هاي افسردگي رنج مي برند؛ و حداقل 12% به ميزاني از افسردگي كه آنها را به سمت درمان بكشاند، مبتلا هستند. امروزه حدود 75% از موارد بستري در بيمارستان هاي رواني را افراد افسرده تشكيل مي دهند ملاك هاي تشخيصي كه توسط، دسم، آوتر براي اختلال افسردگي بيان شده اند به شرح زيرند: فرد در اغلب مواقع طرف مدت دو هفته، حداقل پنج مورد از نشانه هاي زير را تجربه مي كند كه بيانگر تغيير در مقايسه با عملكرد قبلي او هستند ، حداقل يكي از دو نشانةاول بايد وجود داشته باشند.
- خلق افسرده
- كاهش علاقه يا لذت نسبت به همه يا اغلب فعاليت هاي روزمره
- كاهش قابل ملاحظه و غير عمدي وزن و كاهش يا افزايش اشتها
- بي خوابي يا خواب زدگي
- بي قراري يا كندي رواني-حركتي
- خستگي يا از دست دادن انرژي
- احساس بي ارزشي يا گناه بي مورد
- مشكل در تمركز و تصميم گيري
- افكار مكرر مرگ يا گرايش به خودكشي
شيوع افسردگي در بيماران مبتلا به ام اس
افسردگي شايع ترين اختلال در بيماري ام اس است، و ريسك افسردگي در بيماران مبتلا به ام اس 50% در طول زندگيشان مي باشد. اگرچه ممكن است افسردگي پيامد بيماري ام اس نباشد، اما يكي از نشانه هاي مستقيم اين بيماري محسوب مي گردد . طبق تحقيقات صورت گرفته توسط سازمان بهداشت كانادا، حدودا بیست ماه شيوع افسردگي مزمن در 7/15% بيماران مبتلا به ام اس ديده مي شود؛ در صورتي كه اين ميزان در ساير بيماران مزمن 1/9%، و در بيماران غير مزمن 4% مي باشد. از طرفي، ازآنجا كه افسردگيِ مزمن در ارتباط با افكار خودكشي است، لذا تمايلات خودكشي در يك چهارم اين بيماران يافتمي شود .
ارتباط بين ام اس و افسردگي: مطالعات مقطعي، نشانگر درجاتي از اختلال خلقي در تعداد قابل توجهي از بيماران مبتلا به ام اس مي باشند. در اين ميان، افسردگي شايع ترين اختلال خلقي در بيماران مبتلا به ام اس بوده و بخشي از آن ناشي از رنج وارده به بيمار براي سازگاري با يك بيماري مزمن غير قابل درمان است. به هر حال، بيماران مبتلا به ام اس بيشتر از بيماران مبتلا به ساير بيماري هاي مزمن دچار افسردگي مي شوند- ريسك ابتلا به افسردگي اساسي در كل زندگي،در بين بيماران مبتلا به ام اس بيش از 50% است درحالي كه اين ميزان در مورد ساير بيماران مزمن فقط 9/12% مي باشد ،و اين امر حاكي از وجود مؤلفة زيستي براي ابتلا به افسردگي مي باشد. برخي از داده ها حاكي از ارتباط همزمان ،احتمالا رابطة ژنتيكي،بين اختلال افسردگي دوقطبي و بيماري ام اس هستند. همچنين نرخ خود كشي در بيماران مبتلا به ام اس بالاتر از نرخ آن در كل جمعيت و در بين ساير بيماران مزمن مي باشد. بيماري مادةسفيد لوب پيشاني يا منطقة زير قشري مغز نيز ممكن است يك فاكتور عليتي كمك كننده باشد.
پيشتر تصور مي شد كه شنگولي در بيماران مبتلا به ام اس شايع است، در حالي كه امروزه معلوم گشته است كه شنگولي در اين بيماران ناشايع بوده و معمولا با آسيب هاي شناختي متوسط يا شديد و حجم بالاتر بيماري درام آرآی همراه است. همچنين ممكن است بيماران مبتلا به ام اس دچار حالت ملال گردند كه اين وضعيت در آنها مي تواند بين افسردگي و سرخوشي نوسان داشته باشد برخي از بيماران مبتلا به ام اس، فاقد بازداري ، بيش فعال و بي قرار مي شوند،حالاتي كه در دورة مانياي بيماران مبتلا به اختلال دوقطبي به وفور يافت مي شود ؛ درگيري بخش اربيتوفرونتال در اين گونه بيماران مطرح است. ساير اين بيماران،دچار بي تفاوتي ، و فاقد انگيزه و ابتكار عمل مي گردند ، حالاتي كه مشخصة دورة افسردگي مي باشندكه اين مسئله ناشي از آسيب واردة گسترده به لوب فرونتال شامل كرتكس پشتي طرفي در آنان مي باشد. بنابراين بر طبق شواهد ارائه شده تصور مي شود كه علاوه بر ارتباط روانشناختي، بين ام اس و افسردگي رابطة زيستي نيز وجود داشته باشداز آنجا كه يكي از مولفه هاي روان رنجور خويي، افسردگي است، در ادامه به بررسي رابطة بين روان رنجور, خويي و افسردگي مي پردازيم:ارتباط بين افسردگي و روان رنجور خوييبراي بيان ارتباط بين افسردگي و روان رنجور جويي دو مدل ارائه شده است.
الف) مدل تنظيم كنندگي روان رنجور خويي : بر مبناي اين مدل، روان رنجور خويي بالا ، زياد مي تواند از طريق افزايش دادن ميزان مواجهه و واكنش افراد نسبت به موقعيت هايي استرس زاي زندگي ،علايم افسردگي آنها را تشديد نمايد.
ب) مدل تنظيم كنندگي مشكلات زندگي : اين مدل بيان مي دارد كه مقدار تاثير روان رنجور خويي بر علايم افسردگي، وابسته به مواجهة افتراقي با مشكلات زندگي است.به عبارتي، روان رنجور خويي مي تواند ارتباط بين گرفتاري هاي زندگي و نشانه هاي افسردگي را تنظيم كرده و بر اين رابطه تاثير بگذارد.
علاوه بر مدل هاي ذكر شده ، مي توان به وجود ارتباط زيستي بين افسردگي و صفت روان رنجور خويي نيز اشاره كرد. مي دانيم كه ناقل هاي عصبي سرتونين و دوپامين بيش از همه در فيزيوپاتولوژي اختلالات خلقي مطرح مي باشند و از ميان آنها، سرتونين بيشترين رابطه را با اختلال افسردگي دارد. از آنجا سرتونين در حالات خلقي افراد تاثير دارد، پايين بودن سطح سرتونين در افراد افسرده، عاملي مؤثر در افسردگيشان محسوب مي گردد .از طرفي روان رنجور خويي نيز ارتباط تنگاتنگي با انتقال دهندة سرتونينيِ (5-HTT)موجود در تالاموس دارد . همان طور كه در بحث سبب شناسي صفت روان رنجور خويي بيان شد، دستگاه كناري، ليمبيك نقشي اساسي در روان رنجورخويي ايفا مي كند. بر اين اساس آستانة تحريك دستگاه ليمبيك , ناحيه اي در بخش قدامي لوب گيجگاهي كه بر رفتار، هيجانات و انگيزش تاثير مي گذارد در افراد مختلف متفاوت بوده و در اين ميان، افراد روان رنجورخو آستانة تحريك پايين تري دارند و در نتيجه دستگاه ليمبيك آنها در مواجة با اندك تحريكات محيطي مانند قرار گرفتن در موقعيت هاي استرس زا به سطح بهينة فعاليت مي رسد.
بر اثر اين ويژگي زيستي، افراد روان رنجور خو در مقايسه با ساير اشخاص، هيجان پذيري پايين تري داشته و محيط هايي كه تحريكات كمتري در آنها وجود دارد را ترجيح مي دهنداز طرف ديگر، تحقيقات نشان داده اند كه شدت علايم افسردگي در افراد، ارتباط معناداري با حجم كل لوب گيجگاهي و نيمكرة راست مغز دارد. بر اين اساس،آسيب مغزي ارگانيك در اين نواحي ممكن است منجر به ايجاد و توسعة اختلال افسردگي شود. بنابراين با توجه به آنكه لوب گيجگاهي در بردارندة دستگاه ليمبيك است، مي توان به ارتباط زيستي افسردگي و روان رنجورخويي پي برد. در تحقیق حاضر مشخص شد که چگونه ام اس می تواند فرد را مستعد ابتلا به افسردگی و روان رنجورخویی يا تشديد علايم اين دو اختلال کند. بر این اساس معلوم گشت که بین ام اس و افسردگی، رابطه زیستی و روان شناختی مستقیمی وجود دارد.از طرفی ام اس می تواند به نوبة خود منجر به آسیب پذیری فرد نسبت به روان رنجور خویی شود. همچنین بین روان رنجور خویی و افسردگی رابطه معنی داری وجود دارد و در نهايت معلوم گشت كه ام اس مي تواند منجر به افزايش آسيب پذيري افراد نسبت به افسردگي و روان رنجور خويي شود.
منبع
حبیبی،اعظم(1393)، مقایسه ویژ گی های شخصیتی وسبک زندگی در بیماران ام. اس تاثیر پذیر و عدم تاثیرپذیر،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید