رویکردهای مختلف به خلاقیت

همزمان با به وجود آمدن مکاتب مختلف در علوم رفتاری، خلاقیت به خاطر ماهیت و اهمیت آن مورد توجه مکاتب قرار گرفته است. هر کدام از این مکاتب، خلاقیت را برپایه ی اندیشه های اساسی و پایه های نظری مکتب خویش تعریف و تفسیر نموده اند.

دیدگاه روانکاوی

روانکاوان معتقدند که خلاقیت از ناخودآگاه ذهن نشأت می گیرد. زمانی که خود فعالیتی ندارد ذهن نیمه آگاه مشغول است. ذهن نیمه آگاه باید برای مدتی از آگاهی و ناخودآگاهی آسوده باشد تا به جمع آوری ایده های تازه بپردازد و خلاقیت ظهور یابد .  فروید، رهبر اصلی این نظریه از یک دیدگاه آسیب شناسی به موضوع خلاقیت می پردازد. به طور کلی سردمداران این مکتب بر این نکته اتفاق نظر دارند که خلاقیت در نتیجه ی تعارضی است که در بخش «ناخودآگاه» ذهن ایجاد شده است. نهاد تلاش می کند تا راه حلی برای این تعارض پیدا کند. اگر راه حل کشف شده با ذهن ناخودآگاه هماهنگ شد، منجر به خلاقیت می گردد .

فرويد، و ساير روان تحليل گران كلاسيك براين باورند كه خلاقيت محصول قسمت ناهشيار ذهن مي باشد. آنان خلاقيت را براساس مكانيسم دفاعي تصعيد تبيين مي كنند.براساس اين ديدگاه كنجكاوي افراد خلاق در ارتباط با مسائل جنسي كه از 3 سالگي آغاز مي شود به سه شكل نمايان مي گردد. واپس راني، مقابله با فرايندهاي فكري و تصعيد. برخي از روان تحليل گران نيز بر اين باورند كه خلاقيت بخشي از فرايندهاي ذهني در نهاد مي باشد كه فرد براي كسب لذت و پرهيز از درد به كار مي گيرد .فرويد ، براين باور است كه منبع خلاقيت همان تضاد است و خلق انديشه هاي تازه در كاهش اضطراب ناشي از تضاد تاثير دارد .

دیدگاه رفتاگرایی

واتسون ، نظریه رفتارگرایی را در پاسخ به نظریه روان تحلیل گری بنا نهاد. اساس این نظریه تجربه گرایی است. پیروان این مکتب، رفتار خلاق را عبارت از رفتاری می دانند که از طریق تقویتهای محیطی فرا گرفته شده است  رفتارگرایان برای فرد در تولید خلاق، حداقل نقش را قائلند و بروز محصول خلاق را معمولا از راه تغییرات تصادفی و گزینش آنها به خاطر نتایج مثبتشان می دانند . اسکینر، مدافع روش شرطی سازی فعال در نظریه رفتارگرایی معتقد است که خلاقیت از تجدید سازمان فیزیکی منتج می شود و به همین علت است که تولیدات خلاق در این نظریه خود به خودی است و شرطی شدن عامل به عنوان یک محرک به فرد این فشار را وارد می سازد تا برای یافتن راه حل، اقدام به رفتارخلاقانه کند .

 دیدگاه انسان گرایی

در این دیدگاه به نظر می رسد خلاقیت با واژه هایی نظیر سلامتی، خودشکوفایی و انسان کامل ارتباط نزدیک داشته باشند. مازلو ، یکی از اندیشمندان این نظریه یک سلسله از نیازهای بشر را به صورت یک هرم طراحی کرد که در پایین هرم نیازهای فیزیولوژیک و در راس هرم نیاز به خودشکوفایی یا خلاقیت تحقق پیدا می کند . وی می گوید تعداد کمی از مردم به مرحله ی خود شکوفایی می رسند و علت این امر آن است که نیازهای سطوح پایین تر به طور کامل و به نحو احسن مرتفع نگردیده اند. مازلو، خلاقیت را در سه سطح معرفی می کند:

خلاقیت اولیه: این نوع خلاقیت از فرایندهای اولیه ناشی می شود که ما براساس آگاهی انتخاب می کنیم و تقریباً در همه وجود دارد اما ممکن است خردسال بکوشد ولی نتیجه ای حاصل نگردد.

خلاقیت ثانویه: ناشی از فرایندهای فکری بالاتری است که در این فرایند مقوله هایی مانند: تجزیه و تحلیل، نظم و کارهای سخت جا می گیرد. انسان گرایان این مرحله را مرحله ی انتقال می نامند.

خلاقیت ترکیبی: که ترکیبی از خلاقیت اولیه و ثانویه می باشد و کارهای بزرگ فلسفی، هنری و کشف های علمی در آن جای می گیرد و این همان خودشکوفایی در طبقه بندی مزلو می باشد .

به اعتقاد کارل راجرز ، خلاقیت نوعی خودشکوفایی و انگیزه ی آن تعالی بخشیدن به خود است. او خلاقیت را این گونه تعریف می کند: خلاقیت عبارت است از تمایل به ابراز و فعال کردن تمامی استعدادهای موجود زنده به حدی که چنین فعالیتی موجود زنده و یا خود را تعالی بخشد . به عقیده ی راجرز خلاقیت دارای شرایط درونی معینی است. یکی از این شرایط پذیرا بودن نسبت به توانایی پاسخ به چیزها نه برحسب رده بندی های قراردادی بلکه به گونه ای است که وجود ندارد. شرط دیگر داشتن یک مرکز سنجش درونی است یعنی ممکن است فرد خلاق نظریات دیگران را در مورد کارش مدنظر قرار دهد اما اجازه نمی دهد که دیگران نظر وی را به طور بنیادی تغییر دهند. شرط سوم توانایی بازی کردن با عناصر و مفاهیم است و نتیجه آن شادی وشعف ناشی از کاوش فکری است .

دیدگاه شناختی

دیدگاه شناختی در بررسی خلاقیت فرایندهای ذهنی را مورد مطالعه قرار می دهد که باعث تولید چیزهایی تازه و بدیع می شوند. این دیدگاه هر چیز بدیع و تازه را خلاقیت نمی داند و معتقد است که تولید برای اینکه موثر باشد بایستی معنی دار و عملی نیز باشد . شناخت گرایان در مطالعه خلاقيت روي محيط اجتماعي، شخصيت و يا انگيزش تاكيد زيادي نمي كنند .

تحقيقات مدرن در زمينه خلاقيت با كارهاي گيلفورد،  در سال 1950 شروع شده است. گيلفورد خلاقيت را جزء مفاهيم استعداد عقلاني می داند. البته از نظر گیلفورد خلاقیت منحصرا شناختي نيست. وی در تحقيقاتش در مورد خلاقيت به شخص خلاق و خصوصيات شخصيتي افراد خلاق نیز اهميت مي دهد. به هر حال تشخيص گيلفورد ، در دو نوع تفكر، تفكر واگرا و تفكر همگرا، رويكرد شناختي او را در درك مفهوم خلاقيت نشان مي دهد.

خلاقيت از ديدگاه شناخت گرايان عبارت است از توليد ساختار شناختي بديع به وسيله بازيابي، به هم پيوستن، تركيب، تبديل و تغير شكل دادن، سازماندهي، قیاسها و كشف مفاهيم ضمني ساختارهاي جديد.

اين تعريف در واقع دو قسمت دارد يكي توليد ساختار شناختي نو و بديع و ديگري كشف مفاهيم ضمني ساختارهاي جديد. در قسمت اول تعريف، بدعت اتفاق افتاده است. اما بدون قسمت دوم تعريف، یعنی موثر بودن، اين بدعت امكان پذير نيست و اصلا خلاقيت وجود ندارد. این تعریف دارای محدودیتهایی می باشد . اول آنكه خلاقيت محدود به مجموعه اي از فرايندها می شود بدون در نظر گرفتن سطح دانش قبلي فرد، وضعيت شغلي فرد، وضعيت اجتماعي و يا اهداف و انگيزه هاي خلاقيت. دوم آنکه اين تعريف كاملا  معناي نو بودن و تازگي را آشكار نمي كند.

چرا كه شرايط بيروني را در نظر نمي گيرد و بيشتر به فرايندهاي شناختي و ساختارهاي توليد شده توجه مي كند. اين ديدگاه به طور مشخص بيان نمي كند كه يك چيز بديع بايستي براي يك فرد بديع باشد يا براي جامعه. براي مثال در تغيير شكل روشهاي قبلي و ايجاد روشهاي جديد ممكن است روش جديد موثر باشد اما ديگران كه با آن نا آشنا هستند آن را نپذيرند و به كار نبرند. از طرفي در برخی موارد افرادي خلاق شناخته شده اند كه هيچ چيز نو و بديعي را توليد نكرده اند. چرا كه شرايط فراهم نشده است و اين شرايط در ديدگاه شناختي در نظر گرفته نمي شود. مانند تحقيقات در مورد كودكان و نوجوانان كه خلاق شناخته مي شوند در عين حال كه هيچ چيزي كه براي ديگران نو و بديع باشد توليد نكرده اند.

منبع

باب السلام،صفورا(1390)، رابطه جهت گيري هدف پيشرفت، خود كارآمدي و خلاقيت در دانش آموزان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،واحدبین الملل دانشگاه شیراز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0