رويكردهاي نظري به استرس
در ذيل نظريههاي مكاتب گوناگوني به استرس را از نظر مي گذرانيم و خواهيم ديد كه اين مكاتب، سازه استرس را تببين ميكنند، البته هيچ كدام از آن تبيين رضايت بخش يا كاملي از علت و ماهيت استرس ارائه نميكنند، با اين همه، هر يك در پيشبرد دانش ما براي شناخت بيشتر اين پديده سهمي دارند.
نظريههاي زيست شناختي استرس
البته ترديدي نيست كه همراه با استرس يك فرآيند زيست شناختي نيز وجود دارد. اما پرسشي كه به ميان ميآيد اين است كه در بحث از سبب شناسي استرس، آيا اين فرآيند بعداز مكانيسمهاي روانشناختي اوليه قرار ميگيرد يا آن كه تجربههاي متفاوت افراد از استرس صرفاً مبين ساخت زيست شيميايي و كاركرد مغزي متفاوت آنهاست. به منظور درك پيچيدگي مغز و فرآيندهاي زيست شيميايي همراه با استرس، نخست لازم است بحث مختصري پيرامون مباني كالبدشناسي عصبي داشتهباشيم. ميتوان مغز را تقريباً به سه ناحيه تقسيم كرد : ناحيه بسيار پيشرفته پيش مغز ، كه مركز هوش و استدلال است، ميان مغز يا سيستم ليمبيك به ويژه بادامه كه در فرآيندهاي هيجاني دخالت دارد.سومين ناحيه، مغز پسين است كه در تعادل حياتي نقش دارد. اين ناحيه شامل هيپوتالاموس و غده هيپوفيز است و اين ساختارها هستند كه در پاسخ هاي زيست شناختي استرس و فشار رواني اهميت ويژهاي دارند.
نظريهپردازان در صدد مطالعه احتمال وجود يك حلقه ژنتيكي در تجربه استرس برآمدهاند. اسلاتر و شيلدز ميزان همگاني اختلالهاي استرسي و در دوقلوههاي يك تخمكي را چهل ویک درصد و دو قلوهاي غيرهمسان را چهار درصد نقل ميكنند. اگرچه اين نتايج ممكن است از فرضيه زيست , پزشكي حمايت كنند، اما بايد در نظر داشته باشيم كه دو قلوهاي همسان همانطور كه ژنهاي همانندي به ارث ميبرند اغلب در محيط عادي همانندي نيز بزرگ ميشوند. شواهد ديگري در تاييد نقش عوامل زيست شناختي ارائه كردهاند. آيزنگ ، ميگويد تفاوتهاي فردي در تجربه استرس ممكن است ناشي از نظرات ساختار ژني ويژهاي باشد كه فرد را مستعد نوسانات هميجاني پايين يا بالا ميسازد. آيزنگ اين فرايند را به صورت تمايل به نشان دادن واكنشهاي خيفيف يا شديد در برابر محرك ويژهاي كه ميتواند موجب ناراحتي و پريشاني فرد شود تعريف ميكند. وي همچنين اظهار ميدارد كه علاوه بر اين، برخي افراد مستعد يادگيري پاسخهاي شرطي نيرومندي هستند و بدين ترتيب نظريههاي زيست , پزشكي و رفتاري را تلفيق ميكند.
نظريه سليگمن، پيرامون آمادگي در ابتلاء به هراس، تلفيقي است از نظريههاي زيست شناختي و رفتاري، به نظر او آدمي، به واسطه فرايندهاي تكاملي، از نظر زيستي متسعد ابتلاء به شماري ترسهاي شرطي در برابر محركهاي خاصي است. اين ترس ها در انسان نخستين به مثابه پاسخي طبيعي واكنشي كه ضامن بقاي نوع به شمار ميرفته، تجلي پيدا كردند.
منبع
محمدقلی زاده،آرزو(1394)، اثر بخشی آموزش ذهن آگاهی بر کاهش تنیدگی شغلی پرستاران،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید