رضايت زناشويي در خانواده

يكي از نهادهاي مهم اجتماعي كه به لحاظ اهميت، نقش و كاركردهاي مختلف، مورد توجه علماي تعليم و تربيت قرار گرفته است، نهاد خانواده مي باشد. لذا اهميت شناخت و بررسي عواملي كه سبب قوام اين نهاد اجتماعي مي گردند، مي تواند گامي مفيد در راستاي ارتقاي فرهنگ جامعه باشد. آدمي در خانواده الفباي اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري را مي آموزد. هر چه از عمر خانواده هاي گسترده مي گذرد و تبلور خانواده هسته اي در جامعه بيشتر مي شود، اهميت روابط بين اعضاي خانواده به ويژه زن و شوهر، به عنوان اركان اصلي خانواده واضح تر مي گردد.

در اين ميان رضايت زناشويي، يکي از مهم ترين عوامل اثرگذار بر عملکرد خانواده مي باشد.  همه زوج ها به دنبال آن هستند که از زندگي زناشويي خود لذت ببرند و احساس رضايت کنند. رضايت زناشويي، عبارت است از احساسات عيني از خشنودي، رضايت و لذت تجربه شده توسط زن يا شوهر موقعي که همه جنبه هاي ازدواجشان را میسنجد. بررسي عوامل موثر در رضايت زناشويي از اين جهت حائز اهميت است که رضايت فرد از زندگي زناشويي بخش مهمي ازسلامت فردي محسوب ميگردد .

بهزيستي

 بهزيستي رواني جز روان شناختي کيفيت زندگي است که به عنوان درک افراد از زندگي خودشان در حيطه رفتارهاي هيجاني و عملکردهاي رواني و ابعاد سلامت رواني تعريف شده است و شامل دو بخش است؛ اولين بخش آن قضاوت شناختي درباره اين است که چطور افراد در زندگي شان در حال پيشرفت هستند را شامل مي شود در صورتي که دومين جز آن، سطح تجربه هاي خوشايند را در بر مي گيرد. پژوهش ها درباره بهزيستي رواني قلمروهايي از شخصيت، انگيزش و عامل هاي شناختي را نشان داده است که همه اين عوامل در رضايت مندي افراد از زندگي مشارکت دارند.

بهزيستي شخصي داراي هفت قلمرو مهم است که عبارتند از : استانداردهاي زندگي، سلامت، موفقيت در زندگي، ايمني، نسبت خويشي، تعاملات اجتماعي و آينده ايمن. اين قلمروهاي باارزش در فهم رواني و فيزيکي از افراد و شناسايي اجزاي بهزيستي شخصي عمومي مشارکت دارند. بهزيستي رواني بيانگر اينست که افراد چه احساسي از خودشان دارند وپاسخ هاي هيجاني افراد، رضايت مندي از زندگي و قضاوت درباره کيفيت زندگي مي شود . بهزيستي رواني ساختار مهمي است که در سطح پايين منجر به افسردگي و انزواي اجتماعي و باعث فقدان احساس رضايت و اعتماد به نفس و احساس نبود اراده يا هدف در زندگي شده و به کاهش سلامت رواني و جسماني منجر مي شود.

از ديدگاه راين و دسي ، دو روي‏آورد اصلي در تعريف بهزيستي وجود دارد: لذت‏گرايي‏ و فضيلت‏گرايي. ‏ برابر دانستن بهزيستي با خوشي لذت‏گرايانه‏ يا شادکامي پيشينه‏اي طولاني دارد. براي مثال اپيکور، فيلسوف يوناني، بر اين باور بود که لذت هدف اصلي‏ زندگي است.لذت‏گرايي فلسفي وي توسط انديشمندان‏ متعددي از جمله : توماس هايز، فيلسوف‏ انگليسي،که معتقد بود شادکامي محصول تحقق‏ موفقيت‏آميز ست. يا جان استوارت ميل‏، فيلسوفي‏ که معتقد بود عمل درست عملي است که به ارتقاي‏ سطح شادکامي درفرد منجر ميشود.

ديدگاه غالب روان شناسان لذت گرا آن است که بهزيستي برابر با شادکامي شخصي و مرتبط با تجربه لذت در مقابل تجربه ناخشنودي است. چنين برداشتي از بهزيستي، بهزيستي شخصي ناميده مي شود. بهزيستي شخصي متشکل از تعدادي از نشانه هاست که بيانگر حضور يا غياب احساسات مثبت نسبت به زندگي است. بهزيستي شخصي را مي توان از طريق سه مقياس حضور عواطف مثبت، غياب عواطف منفي و رضايت مندي از زندگي سنجيد. بالانس عاطفي ميزان کثرت تجارب عاطفي مثبت فرد در مقابل تجارب عاطفي منفي وي را نشان مي دهد که با کم کردن نمره مقياس عواطف منفي فرد از نمره عواطف مثبت وي ايجاد مي شود. با اين حال جمع کثيري از روان شناسان در ازاي برابر دانستن بهزيستي با شادکامي و لذت، آن را با فضيلت برابر مي گيرند. نظريات فضيلت گرا بر اين باورندکه ارضاي اميال،برغم ايجاد لذت، همواره بهزيستي را در پي ندارد ودر نتيجه، بهزيستي نميتواند صرفا بمعناي تجربه لذت باشد.ميتوان بهزيستي روان شناختي راجز اين دسته دانست.

بهزيستي روان شناختي

ظهور و اوج‏گيري‏ روان شناسي مثبت‏نگر در سال هاي اخير، که پيامد رويکرد فوق است، موجب شده که علاقه و توجه به‏ ابعاد مثبت کارکرد روان شناختي به مثابه رويکردي‏ نوين در پژوهش هاي سلامت روان شناختي افزايش‏ چشمگيري پيدا کند.اساس روان شناسي مثبت بر پذيرش انسان در جايگاه موجودي توان مند و شايسته است که مي‏تواند توانايي هاي خود را شکوفا سازد؛ بنابراين هدف‏ رويکرد اخير، مطالعه نيرومندي ها و شادماني انسان ها و توجه به نقاط قوت، تقويت داشته‏ها و بنا نهادن ويژگي هاي مثبت است. روان شناسي مثبت‏نگر، سلامت رواني را معادل کارکرد مثبت روان شناختي‏ تلقي و آن را در قالب اصطلاح‏,بهزيستي‏ روان شناختي‏،مفهوم‏سازي کرده است؛ از اين منظر بهزيستي روان شناختي به معني کارکرد روان شناختي‏ بهينه است.

بهزيستي روان شناختي را مي‏توان واکنش هاي عاطفي و شناختي به ادراک ويژگي ها و توان مندي هاي شخصي، پيشرفت بسنده، تعامل کارآمد و موثر با جهان، پيوند و رابطه مطلوب با جمع و اجتماع و پيشرفت مثبت‏ در طول زمان تعريف کرد. اين حالت مي‏تواند مولفه‏هايي مانند رضايت از زندگي، انرژي و خلق‏ مثبت را نيز در برگيرد.

منبع

بلوکی، مرجان (1390)، رابطه عشق و بهزيستي روان شناختي با رضايت مندي از زندگي زناشويي ، پایان نامه کارشناسی ارشد،مشاوره خانواده، دانشگاه بین الملل قشم واحد هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0