رشد اميدواري
اشنايدر و لوپز ، مي گويند که اميد به نحو روشن در دوره نوزادي، کودکي و نوجواني رشد مي کند. در پايان نخستين سال زندگي، پايداري شيء و طرحواره هاي علّت و معلولي به نوزادان امکان مي دهد که در مورد گذرگاه هاي معطوف به هدف تفکرات پيش بينانه داشته باشند. مهارت اشاره کردن که در پايان سال اول رشد
ميکند به نوزادان امکان ميدهد که هدف هاي خود را نشان دهند.
کودکان در سال دوم ياد ميگيرند که فعاليت هاي هدفمندي را براي پيگيري گذرگاهها به سوي هدفهاي مطلوب به اجرا بگذارند. انديشه خود به عنوان يک کارگزار در اين دوره تکامل پيدا مي کند. يکي از مهمترين مهارتهاي مرتبط با اميد که در سال دوم آموخته ميشود اين انديشه است که ميتوان گذرگاههاي اطراف موانع را نيز در نظر گرفت و فعالانه آنها را دنبال کرد. اين فرايند رويارويي با موانع، در نظر گرفتن راههاي اطراف آنها، و سپس به اجرا گذاشتن فعالانه اين نقشهها هسته تکوين اميد را تشکيل مي دهند. راتر، در مؤسسه روانپزشکي در لندن غلبه بر چنين موانع و ناملايمات را به فرايند ايمنسازي رواني مرتبط ساخته و بازده آن را انعطاف پذيري خوانده است. احساس ايمني کودک نسبت به دلبستگي به مراقبان خود و بافت بين فردي که در آن با ناگواري ها کنار مي آيند امري حساس و تعيين کننده است. کودکاني که با امنيت به والدين و مراقبان خود دلبستگي دارند و از حمايت اجتماعي کافي براي کنارآمدن با ناملايمات برخورداند انعطاف پذيري و اميد را پرورش مي دهند.
در دوره پيش دبستاني از 3 تا 6 سالگي، رشد سريع زبان، تفکر شهودي پيش عملياتي، علاقه به داستان گويي، و امور روزمره قابل پيش بيني، امکان رشد بيشتر طراحي گذرگاه هاي اميدوار در رويارويي با موانع و مشکلات را فراهم ميآورد. رشد جسماني کودک به وي امکان مي دهد تا مهارت هاي پيچيده اي را با اجراي نقشه هاي خود پرورش دهد. وقتي توانايي ايجاد همدلي با ديگران در اواخر سال هاي پيش دبستاني شروع به رشد مي کند، کودکان آگاه مي شوند که برنامه ريزي براي دنبال کردن گذرگاهها به سوي هدف هاي باارزش گاهي ممکن است به ديگران کمک کند تا هدفهاي ارزشمند را دنبال کنند و يا اينکه آنها را از اين کار باز دارد. رشد چشم انداز به کودکان پيش دبستاني امکان ميدهد که خواستههاي ديگران را در
نقشههاي خود منظور کنند .
در دوره کودکي مياني و نوجواني مهارت هاي تفکر منطقي سريع تر از مهارت هاي تفکر شهودي، مهارتهاي حافظه اي، مهارت هاي خواندن، و مهارت هاي چشم انداز اجتماعي پيشرفته، رشد مي کند. اين امر امکان برنامه ريزي اميدوارنه و پيچيده و دنبال کردن گذرگاه ها به سوي هدف هاي ارزشمند، و اقدام در يک بافت اجتماعي با در نظرگرفتن خواسته هاي والدين، خواهر و برادر، همگنان و آموزگاران را فراهم مي سازد .
در نوجواني، مهارتهاي تفکر انتزاعي در نوجوانان رشد مي کند. اين مهارت ها اداره مسائل پيچيده شامل: افزايش خودمختاري از والدين، ايجاد روابط صميمي انحصاري، و پرداختن به نقشه هاي شغلي را آسان مي سازند. اين چالش ها فرصتهايي را براي برنامه ريزي اميدوارانه و دنبال کردن اميدوار طرح ها به رغم کمبودها و موانع فراهم مي آورند .
کودکاني که سرشت اميدوارنه را پرورش مي دهند معمولاً والديني دارند که به عنوان سرمش هاي نقشي اميدوار عمل مي کنند، و در تدوين و اجراي طرح ها براي از ميان برداشتن موانع و دستيابي به اهداف ارزشمند، آنان را راهنمايي مي کنند. اين کودکان، وابستگي ايمن به والدين خود دارند که براي آنها محيط خانوادگي گرم و با ساختاري را فراهم مي سازند ودر اين محيط، مقررات به گونه اي ثابت و قابل پيش بيني به اجرا در مي آيد و تعارض ها نيز به گونه اي قابل پيش بيني و مناسب حل مي شود .
برخي از کودکان، اما نه همه آنها، که ناديده گرفته شده اند، مورد بدرفتاري قرار گرفته اند، داغديده اند، يا با تعارض هاي بين شخصي پايدار و ناشي از جدايي يا طلاق والدين مواجهند، نمي توانند سرشت اميدوارانه را پرورش دهند. کودکاني که در محيط خانوادگي آکنده از استرس بزرگ مي شوند احتمال بيشتر دارد که در شرايط خاصي انعطاف پذير و اميدوار بارآيند. اول اينکه، اين کودکان در مي يابند که والدينشان مشکل دارند و لذا سرپرستي ناکافي والدين را به جاي قصور شخصي، به عنوان کمبودهاي والديني رده بندي مي کنند. دوم اينکه، اين کودکان ساير بزرگسالان را افرادي مي يابند که در شرايط معمول مي توانند نيازهاي آنان را از لحاظ مراقبت، کنترل و تحريک ذهني برآورده سازند. سوم اينکه، اين کودکان يک استعداد يا موهبت خاصي را در اويل زندگي خود شناسايي کرده و پالايش مي دهند که امکان دسترسي به شبکه هاي اجتماعي حمايتي جديد را برايشان فراهم مي سازد. چهارم اينکه آنان براي پرورش استعدادهاي خود از انگيزه بالايي برخوردارند که با پايداري و سرسختي مشخص مي شود. سرانجام، آنان گرفتاري و ناملايمات را به جاي يک مانع به عنوان فرصت و چالش براي رشد و تحول تلقي مي کنند .
بزرگسالان اميدوار نيمرخ رواني متمايز دارند . بزرگسالاني که از سطوح بالاي اميدواري برخوردارند، در زندگي خود به اندازه سايرين شکست هايي را تجربه کرده اند، اما اين باور را پرورش داده اند که مي توانند با چالش ها سازش کنند و با ناملايمات کنار بيايند. آنان يک گفتگوي دروني مثبت مداوم شامل جمله هايي از اين قبيل : من از عهده اش بر مي آيم، تسليم نخواهم شد و مانند آن را اتخاذ مي کنند. آنان وقتي در رسيدن به هدف هاي ارزشمند با موانعي روبرو مي شوند،
هيجانهاي منفي و با شدت کم را تجربه مي کنند. اين امر ممکن است به اين خاطر باشد که وقتي با موانع روبرو مي شوند براي دستيابي به هدف هاي خود مسيرهاي جايگزين ايجاد مي کنند، يا با انعطاف هدف هاي قابل دسترس تر را بر مي گزينند. افرادي که اميد کمتري دارند وقتي با موانع غيرقابل رفع روبرو مي شوند، هيجان هايشان يک توالي نسبتاً قابل پيش بيني از اميد به خشم، از خشم به يأس و از يأس به بي احساسي را دنبال مي کنند. افراد داراي سطوح اميدواري بالا وقتي در زندگي بزرگسالي با مسائلي مواجه مي شوند، تمايل پيدا مي کنند که مسائل مهم و بزرگ را به مسائل کوچک و روشن و قابل اداره تجزيه کنند ماهوني
منبع
جمشیدیان،شیما(1390)، پیش بینی امیدواری بر اساس مولفههای معنویت با واسطه گری سلامت روان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه بین الملل شیراز
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید