رشد احساس هويّت

هر عامل رشدي که به نوجوان کمک کند تا با اطمينان از خود درک کند که از ديگران متمايز و مجزّا است، در حدّ معقولي ثبات رأي و يکپارچگي دارد، در طول زمان تداوم دارد و نيز اينکه خود را شبيه به آن تصّوري بداند که ديگران از او دارند، سبب مي‌شود که در نوجوان احساس هويّت کاملي از خود ايجاد شود. هر عاملي که در اين استنباط‌هاي نوجوان از خودش خلل ايجاد کند باعث سردرگمي ‌هويّت و يا آشفتگي هويّت، و عدم توانايي در رسيدن به يکپارچگي و تداوم تصوّرات فرد از خودش مي‌شود .

بحران هويّت

بحران هويّت دوره‌اي است در نوجواني که ويژگي آن عدم يقين قابل ملاحظه‌اي درباره‌ي خود و نقشي که نوجوان بايد آن را در جامعه ايفا کند است. از نظر کساني چون اريکسون چنين بحراني براي هر نوجواني رخ مي‌دهد و حلّ کامل آن منجر به هويّت‌يابي و در نتيجه ايجاد صميميّت و عدم آن باعث سردرگمي ‌نوجوان مي‌شود. البتّه در ايجاد بحران هويّت براي همه‌ي نوجوانان برخي روان‌شناسان تشکيک کرده‌اند. آن‌‌ها اعتقاد دارند براي بسياري از نوجوانان هويّت شکل مي‌گيرد بدون اين‌که آن‌ها دچار تنش و اضطراب شديد شوند. تقريباّ 10 تا 20 درصد از نوجوانان چنين بحران جدّي‌اي را تجربه مي‌کنند به گونه‌اي که دچار مشکلات شديد رواني مي‌شوند.. بنابراين برخي مانند اريکسون که معتقدند هر نوجواني با بحران هويّت دست‌وپنجه نرم مي‌کند، ممکن است کاملاً صحيح نباشد. اين به آن معنا نيست که برخي از نوجوانان با سؤال  من کيستم؟ هرگز روبه‌رو نخواهند شد؛ بلکه اگرچه نوجوان به صورت آشکاري چنين سؤالي را از خود نمي‌پرسد ولي مشغوليّت ذهني او حول محور يافتن خود و انسجام دادن به تجربيّات درباره‌ي خود است.

تنوّعات موجود در شکل‌گيري هويّت

 گويي شکل‌گيري هويّت تکليف واحدي است که نوجوان يا در آن موفّق مي‌شود و يا شکست مي‌خورد. واقعيّت امر پيچيده‌تر از اين‌هاست. به سبب عواملي مانند روابط بين والدين و فرزندان و فشارهاي فرهنگي يا خرده‌فرهنگي و يا حتّي ميزان تغييرات اجتماعي، الگوهاي شکل‌گيري هويّت در ميان نوجوانان متفاوت است. در جامعه‌ي ساده و ابتدايي که نقش‌هاي  بزرگسالان محدود است، به‌ندرت تغييرات اجتماعي ايجاد مي‌شود، شکل‌گيري هويّت تکليف نسبتاّ ساده‌اي است ولي در جامعه‌ي پيچيده و در حال تغييرات سريع، هويّت‌يابي ممکن است کاري مشکل و طولاني باشد . در يک جامعه‌ي خاص، هويّت‌ها ممکن است معمولي يا منحرف باشند؛ فرد ممکن است در جست‌جوي نقش‌هاي شغلي، اجتماعي و شخصي باشد که از او انتظار مي‌رود و جامعه آن را تأييد مي‌کند و يا در جست‌جوي نقش‌هاي خاص و غيرمعمولي باشد. بعضي از نقش‌هاي غيرمعمولي مثبت و سازنده است، مانند هنرمند يا شاعري که راه ديگري را پيش مي‌گيرد؛ و يا ممکن است اين نقش منفي باشد مانند مورد کسي که معتاد است يا جنايت‌کاري حرفه‌اي است . تنوّعات موجود در ‌شکل‌گيري هويّت را مي‌توان در سه طبقه‌ي هويّت جنسيّتي ، هويّت نقش جنسي  و هويّت شغلي  قرار داد:

  •  هويّت جنسيّتي:

 غالب افراد از همان اوايل زندگي هويّت جنسيّتي مي‌يابند، يعني شخص از طبيعت زيست‌شناختي خود به عنوان زن يا مرد آگاهي پيدا مي‌کند. به استثناي ناراضيان جنسيّتي، غالب مردم از جمله اغلب هم‌جنس‌خواهان نيز از زن يا مرد بودن خود راضي هستند و علاقه‌اي به تغييرکردن ندارند . ولي دوران نوجواني براي افرادي که هويّت زيست‌شناختي خود را قبول ندارند؛ مثلاً آن‌هايي که طبيعت جنسي و قابليّت‌هاي توليد‌مثل خود را قبول ندارند و با هم‌جنس خود يا جنس مخالف خود ناسازگارند، ممکن است دوران پرتنش و همراه با سردرگمي ‌باشد. بلوغ جنسي سريع توجّه فرد را به اين مسأله جلب مي‌کند که جنسيّت او يک پديده‌ي زيست‌شناختي است. کنارآمدن با هويّت جنسيّتي دشوار است و ممکن است در رشد اعتمادبه‌نفس و هويّتي همه‌جانبه و با ثبات، خلل ايجاد کند .

  •  هويّت نقش جنسي:

هويّت‌يابي نقش جنسي با ثبات، به اين معناست که انسان خود را بر حسب تعريفي که از زنانگي يا مردانگي دارد زن يا مرد بداند. اين امر مستلزم همگوني بي‌چون‌و‌چرا با قالب‌هاي نقش جنسي نيست. ممکن است دو زن هر دو هويّت‌هاي نقش جنسي با ثباتي داشته باشند و هر کدام از خود توصيفي متفاوت داشته باشند. ممکن است يکي خود را کاملاً مستقل بداند و احساس کند که مي‌تواند در کارهاي مردانه با مردان رقابت کند و اين را با هويّت نقش جنسي زنانه متناسب بداند ولي ديگري احساس کند که هويّت زنانه‌ي او بيشتر در نقش همسري يا مادري يا خانه‌دار بودن متجلّي مي‌شود .

  • هويّت شغلي:

 هويّت شغلي بخش مهمّي ‌از مجموعه‌ي هويّت غالب افراد، اعم از پير و جوان را شکل مي‌دهد. داشتن شغلي که ارزش اجتماعي داشته باشد و به خوبي از عهده‌ي آن برآمدن، عزّت‌نفس را زياد مي‌کند. برعکس، اگر جامعه به افرادش بگويد که به آن‌ها نيازي ندارد و اشتغال امکان‌پذير نباشد در آن‌ها احساس ترديد و سرخوردگي ايجاد مي‌شود و عزّت نفس کم مي‌شود. احتمال دارد که اين افراد دچار سردرگمي ‌در هويّت و حتّي در بعضي موارد بزهکار شوند، ترک تحصيل کرده و هويّت منفي پيدا کنند. هويّت شغلي، به صورتي بسيار ساده، از دوره‌ي کودکي شروع به شکل‌گرفتن مي‌کند. ابتدايي‌ترين شکل اين هويّت در سن پنج و شش سالگي و در جريان همانند‌سازي کودک با والدين و بزرگسالان و با نوع شغل آنان پيدا مي‌شود. در سال‌هاي دوره‌ي دبستاني، تمايل شغلي کودک تحت تأثير مدرسه و به خصوص معلّمان و هم‌کلاسي‌ها قوّت بيشتر مي‌گيرد. ارزش‌هاي مسلّط در زندگي خانوادگي و آموزشي و اطّلاعات اوّليه‌ي کودک درباره‌ي برخي مشاغل باعث مي‌شود که او به کار معيني علاقه‌مند شود. همراه با افزايش اين اطّلاعات، تغييراتي در ذهن کودک درباره‌ي شغل ايده‌آل وي پيدا مي‌شود، امّا در واقع، در نيمه‌ي دوّم دوره‌ي نوجواني، ۲۰ ـ ۱۵ سالگي به تدريج مسأله‌ي انتخاب شغل به عنوان يک موضوع جدّي و پراهمّيت مطرح مي‌شود و در سال‌هاي جواني به صورت قطعي درمي‌آيد .

منبع

 رحیمیان،افسانه(1393)، رابطه‌ي بين سبک‌هاي هويّت و تاب‌آوري با شادماني در دانش‌آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0