رابطه میان مذهب و اختلال وسواس فکری – عملی
رابطه میان OCD و مذهب همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. به عنوان مثال فروید ، به تشابه میان اعمال وسواسگونه و رفتارهای مذهبی اشاره میکند و چنین فرض میکند که هر دو سبب کاهش احساس گناه و سرکوب تکانهها میشوند. با این وجود رابط مذهب و OCD محل مناقشه است زیرا نتایج به دست آمده از برخی بررسیها حاکی از وجود رابطه مثبت میان این دو است در حالی که برخی دیگر از مطالعات از چنین رابطهای حمایت نمیکنند.
پژوهشهایی که نشاندهنده رابطه مثبت بین مذهب و OCD هستند
مطالعات مخالف رابطه میان احساس گناه و OCD را تایید نمودهاند . نشان داده شده که احساس گناه در افزایش احساس مسئولیت و افکار و اعمال وسواسگونه نقش نقش مهمی ایفا میکند و اینکه افراد مبتلا به OCD نسبت به افراد غیرمبتلا احساس گناه حالتی و صفتی بیشتری تجربه کرده و معیارهای اخلاقی بالاتری دارند. هیگینز، پولارد و مرکل، دریافتند که افراد دارای OCD نسبت به افراد مبتلا به اضطراب و نیز افراد عادی، تعارضات مذهبی بیشتری تجربه میکنند. همچنین نشان داده شده که احساس گناه که توسط افراد مبتلا به وسواس مذهبی – اخلاقی به شدت تجربه میشود، افکار مزاحم وسواسگونه و ناراحتی حاصل از آن را افزایش میدهد .
همچنین استکتی و همکاران ، نشان دادند که در افراد مبتلا به OCD، شدّت OCD با مذهبی بودن و احساس گناه رابطه مثبت دارد. با این حال در این مطالعه، شرکتکنندگان مبتلا به OCD نسبت به شرکتکنندگان مبتلا به سایر اختلالات اضطرابی، مذهبیتر نبودند و احساس گناه بیشتری نیز نداشتند. همچنین در مبتلایان به OCD، و نه افراد با سایر اختلالات اضطرابی، احساس گناه با میزان مذهبی بودن رابطه مثبت داشت. در بررسی تاریخچه خانوادگی ویژگیهای افراد مبتلا به OCD، راسموسن و تسوانگ، دریافتند که OCD در خانوادههایی که به لحاظ مذهبی انعطافناپذير و سختگیرند، شیوع بیشتری دارد.
در تلاش برای فهم بهتر ارتباط میان OCD و مذهب، برخی پژوهشگران بر ارتباط میان سوگیریهای شناختی و مذهب تمرکز کردهاند. سیکا ، نووارا و ساناویو، شناختهای مرتبط با OCD را در یک نمونه غیربالینی از مسیحیان کاتولیک در ایتالیا مورد بررسی قرار داده و نشان دادند که افراد مذهبیتر در مقیاسهای مربوط به نشانههای OCD، اهمیت افکار، کنترل افکار، مسئولیتپذیری و کمالگرایی نمره بیشتری کسب کردند. آنها دریافتند که آنچه شرکتکنندگان خیلی مذهبی را از کم مذهبی متمایز میکند، باورهای مربوط به اهمیت افکار و نیاز به کنترل افکار است و نتیجه گرفتند که مذهب ممکن است در پدیدآیی OCD نقش داشته باشد.
مطابق با یافتههای این پژوهش، رابطه میان اهمیت افکار و نیاز به کنترل افکار با OCD، تنها در افراد خیلی مذهبی مشهود بود. با این حال نکته حائز اهمیت، بنا به تاکید سیکا و همکاران، آنست که تاثیر مذهب بر نشانههای وسواس تنها به برخی ابعاد آموزههای مذهبی همچون معیارهای اخلاقی بالا، انعطافناپذیری، پرهیز و پاکی مربوط میشود.در یک مطالعه دیگر، راسین و کاستر،با استفائه از یک نمونه غیربالینی متشکل از مسیحیان پروتستان و کاتولیک نشان دادند که مذهبی بودن با ادغام فکر و عمل، سوگیری شناختی مبنی بر برابری افکار و اعمال به لحاظ اخلاقی،رابطه مثبت دارد و کیفیت این رابطه در میان جمعیت کاتولیک و پروتستان متفاوت است. رابطه میان مذهبی بودن و TAF در مسیحیان، توسط مطالعات دیگر نیز تایید شده است .
با توجه به این یافتهها، به نظر میرسد که مذهب دربرگیرنده شناختهایی است که در ادبیات بالینی با وسواس ارتباط پیدا میکنند. در توضیح این امر، پژوهشگران ؛ کوهن و رازین، به انجیل متی استناد میکنند که میگوید: شنیدهای که به آنان گفته شد که زنا نکنند؛ امّا من به تو میگویم که هر کس با نگاه شهوتآلود به زنی بنگرد، در قلب خود مرتکب زنا شده است. شافران و همکاران، این آیه را مصداقی از ادغام فکر و عمل اخلاقی میدانند. استکتی و همکاران ،معتقدند افرادی که در خانواده یا محیط شدیداً مذهبی پرورش یافتهاند، نسبت به ابتلا به OCD آسیبپذیرند به این دلیل که آنان به این باور رسیدهاند که افکار همسنگ اعمال هستند و اینکه تمایلات جنسی و پرخاشگرانه، بد و گناهآلود هستند و اینگونه افراد باید کنترل شوند. از این دیدگاه رابطه مذهب با شناختهایی چون ادغام فکر و عمل، اهمیت افکار و نیاز به کنترل افکار قابل توضیح است.
با این حال، تعمیم یافتهها به مذاهبی غیر از مسیحیّت صحیح نیست. بررسیها حاکی از آنند که رابطه مذهب و TAF اخلاقی در ادیان یهودیت و اسلام به اندازه دین مسیح تنگاتنگ و معنادار نیست. نشان داده شده که مسیحیان مذهبی نسبت به یهودیان مذهبی نمره بالاتری در ادغام فکر و عمل اخلاقی کسب میکنند .به عنوان مثال، سیو و همکاران ، نشان دادند که مسیحیان نسبت به یهودیان نمرات بالاتری در ادغام فکر و عمل اخلاقی آوردند و این موضوع مستقل از نشانههای OCD در آنان بود. بهعلاوه رابطه میان مذهب و TAF اخلاقی تنها در مسیحیان معنادار بود نه در یهودیان، که این موضوع نشاندهنده تاکید ویژه دین مسیح بر اهمیت افکار به لحاظ اخلاقی است. و بالاخره اینکه رابطه میان TAF اخلاقی و نشانههای OCD تنها در یهودیان معنادار بود و در مسیحیان این رابطه دیده نشد.
تفاوتهای اینچنینی میان یهودیان و مسیحیان را چگونه میتوان توضیح داد؟ کوهن، سیگل و روزین ،دریافتند که یهودیان، بیشتر به اعمال مذهبی اولویت میدهند تا باورهای مذهبی در حالی که برای مسیحیان، باورهای مذهبی در مقایسه با اعمال مذهبی در درجه اوّل اهمیت قرار دارد. این استدلال توسط کوهن و روزین ، نیز مطرح گردیده است. مطالعات انجام گرفته در خصوص رابطه میان دین اسلام و تحریفهای شناختی بسیار اندکند. یورولماز، گنچوز ، و وودی یک گروه از مسلمانان ترکیه و یک گروه از مسیحیان کانادا را مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که مسلمانان نمره بالاتری در نشانههای OCD کسب کردند و نگرانی بیشتری نسبت به افکار و کنترل کردن آنها ابراز مینمودند.
همچنین صرفنظر از نوع مذهب، شرکتکنندگان خیلی مذهبی از هر دو گروه نمرات بالاتری در افکار وسواسگونه و وارسی، اهمیت افکار و نیاز به کنترل آنها و نیز TAF اخلاقی کسب کردند. با این حال، رابطه میان مذهب و TAF اخلاقی در شرکتکنندگان مسیحی معنادار بود (r=0/53 در مقایسه با r=0/19). یورولماز و همکاران ، با توجه به یافته قبلیشان مبنی بر معنادار بودن رابطه TAF اخلاقی و نشانههای OCD، استدلال میکنند که TAF اخلاقی در باورهای مسلمانان نیز از اهمیت زیادی برخوردار است، با این وجود دین اسلام بر قوانین مذهبی، تمیزی، پاکی، خلوص و نمازهای مرتب تاکید میکند در حالی که در دین مسیح، افکار، نیات و ایمان به مسیح از اهمیت بیشتری برخوردارند و قوائد و آیینهای عملی کمتری در این دین وجود دارند.
در همین راستا، نظیری، دادفر و کریمی کیسمی ، بر نقش باورهای ناکارآمد مذهبی در شدت علائم و OCD تأکید میکنند. آنها نشان دادند که باورهای ناکارآمد مذهبی در مورد مناسک شستشو و طهارت نسبت به باورهای ناکارآمد شناختی، پیشبینیکنندة بهتری برای شدت نشانههای OCD هستند. نامبردگان استدلال میکنند که باورهای ناکارآمد مذهبی در واقع نوعی از عقاید بیش بها یافته هستند که میتوانند باعث شوند که نشانههای OCD جنبه خودپذیر پیدا کنند. هرچه فرد پذیرش بیشتری نسبت به باورهای مذهبی ناکارآمد خود نداشته باشد و از آگاهی کمتری نسبت به روشهای درست مذهبی برخوردار باشند، بهمان نسبت نیز بیشتر به رفتارهایی مانند طهارتگیری افراطی میپردازند.
پژوهشهایی که حاکی از عدم وجود رابطه میان OCD و مذهب هستند
همانگونه که پیش از این اشاره شد، مطالعات بسیاری نشاندهنده وجود ارتباط میان مذهب و OCD هستند. با این وجود در برخی پژوهشها چنین رابطهای یافت نشد. رافیل، رانی، بیل و دراموند، با استفاده از سه گروه شرکتکننده شامل مبتلایان به OCD متقاضی درمان شناختی رفتاری، مبتلایان به OCD متقاضی رواندرمانی عمومی، و یک گروه غیربالینی، ارتباط میان مذهب، قومیت و OCD را بررسی کردند. نتایج نشان داد که میان سه گروه به لحاظ مذهبی بودن تفاوتی وجود ندارد. تل و برنا، رابطه میان مذهبی بودن، وسواسهای مذهبی و ویژگیهای بالینی OCD را بررسی کردند و دریافتند که میان وسواسهای مذهبی یا میزان انجام اعمال عبادی با هیچ نوع خاصی از OCD رابطهای وجود ندارد.
تنها رابطه معنادار میان وسواس مذهبی و تعداد انواع مختلف OCD یافت شد. استکتی و همکاران ، دریافتند که بیماران دارای OCD و وسواسهای مذهبی، دیندارتر از افراد مبتلا به سایر انواع OCD بودند، با این حال، مبتلایان به OCD بهطور کلی، از مبتلایان به سایر اختلالات اضطرابی مذهبیتر نبودند. تک و اولوگ، علیرغم بهکارگیری نمونهای از افراد ترک که 42 درصد آن وسواس مذهبی داشتند (تقریباً دو برابر نرخ گزارش شده از نمونههای آمریکایی) هیچ رابطهای میان مذهبی بودن و OCD پیدا نکردند. تک و اولوگ ، نتیجه گرفتند که مذهب تنها یکی از زمینههای بسیاری است که OCD در آن بروز پیدا میکند و دینداری را نمیتوان به عنوان عامل سببساز OCD به شمار آورد.
پیش از این نیز گرینبرگ و ویتزوم و یوسیفووا و لوونتال ، به نقش مذهب به عنوان عامل زمینهساز و نه سببساز اشاره کرده بودند. گرینبرگ و ویتزوم ، به این نکته اشاره میکنند که صرفنظر از زمینههای مذهبی نشانههای وسواسهای مذهبی – اخلاقی، افکار و اعمال وسواسگونه درباره نظم و ترتیب، ارتباط جنسی، پرخاشگری، شستشو، تکرار و وارسی، بطور کلی نمونه معرف، نشانههای OCD هستند. قاسمزاده، مجتبایی، خامش، ابراهیمخانی، عیسیزادگان و نوبخت ،در یافته مشابهی نشان دادند که در یک نمونه ایرانی متشکل از مبتلایان به OCD، نشانههای وسواس ؛ تردید، آلودگی، افکارکفرآمیز و غیره،مشابه آن چیزی است که در نمونه های غربی یافت شده. علیرغم این یافتهها، این تفکر غالبی مبنی بر اینکه افراد مذهبی، وسواسیتر از جمعیت عمومی هستند هنوز در روانشناسان بالینی و افراد غیرمتخصص وجود دارد.
بیغم ، با استفاده از یک نمونه غیربالینی از دانشآموزان دبیرستانی، رابطه میان OCD، شیوههای فرزندپزوری و نگرش مذهبی را مورد بررسی قرار داد و نشان داد که میان ابتلا به OCD و نگرش های مذهبی و شیوههای فرزندپروری از نظر آماری ارتباط معناداری وجود ندارد. همچنین لویس ، دریافت که میان مذهبی بودن و صفات وسواسی ارتباط معنیدار وجود دارد امّا بین نشانههای OCD و مذهبی بودن رابطهای وجود ندارد. نظیری، دادفر و کریمی کیسمی ، نیز نشان دادند که میان پایبندی مذهبی، باورهای ناکارآمد شناختی و احساس گناه با شدّت علائم OCD همبستگی منفی وجود دارد. در پژوهش نامبردگان، باورهای ناکارآمد مذهبی در مورد مناسک شستشو و طهارت پیشبینیکننده بهتری برای علائم OCD بودند تا باورهای ناکارآمد شناختی.
به عقیده آنان گرچه باورهای ناکارآمد مذهبی میتوانند سبب تبدیل آیینهای مذهبی به اشکال افراطی آن شوند، امّا این امر لزوماً نشاندهنده پایبندی های شدید مذهبی نیست و فرد ممکن است از نظر پایبندی مذهبی بهنجار باشد امّا افکار و رفتارهای وسواسگونه در ارتباط با طهارت و شستشو نیز داشته باشد. در فرهنگها و خردهفرهنگهایی که اهمیت زیادی برای باورها و اعمال مذهبی قائلند، این احتمال هست که موضوعات مذهبی در نشانههای OCD ظهور کنند . با این وجود، علیرغم شیوع بیشتر موضوعات مذهبی در فرهنگهای به لحاظ مذهبی بنیادگرا ، نرخ شیوع OCD (تقریباً 2 تا 3 درصد) در ایالات متحده آمریکا و سایر نقاط جهان ثابت گزارش شده و دادهای مبنی بر اینکه OCD در نقاط مذهبیتر دنیا شیوع بیشتری دارد به دست نیامده است.
دلایل احتمالی ناهماهنگیهای موجود در ادبیات پژوهشی در خصوص ارتباط مذهب و OCD
دلایل مختلفی را میتوان برای ناهماهنگی یافتهها درباره رابطه OCD و مذهب ذکر کرد. یکی از آنها میتواند حجم کم نمونه باشد. مالتبی، در بررسی خود نشان داد که در یک نمونه بزرگ از شرکتکنندگان مذهبی، تنها گروه کوچکی از افراد خیلی مذهبی با نمرات بالا در نشانههای OCD یافت می شوند و در عوض یک گروه دیگر از شرکتکنندگان خیلی مذهبی نیز وجود دارند که نمرات پایینی در نشانههای OCD کسب میکنند. مالتبی، نتیجه میگیرد که مطالعات به دلیل استفاده از نمونه کوچک، نتوانستهاند میان این دو گروه از افراد خیلی مذهبی تمایز قائل شوند و بنابراین یافتههای آنها به لحاظ آماری غیر قابل استناد است.
از دیگر دلایل ناهماهنگی، میتوان به عدم وجود تعاریف مشخص و دقیق در خصوص تشخیص “وسواس فکری – عملی” در محور I و II اشاره کرد. لوییس ، با استفاده از یک نمونه غیربالینی به رابطه میان مذهبی بودن، صفات وسواسی ؛ اختلال شخصیت وسواس فکری – عملی [OCPD] در محور II شامل سرسختی، منظم بودن، کمالگرایی و غیره و نشانههای وسواس (OCD در محور ، شامل افکار مزاحم و اعمال وسواسگونه و احساس گناه) را بررسی نمود. او مشاهده کرد که میان مذهبی بودن و صفات وسواسی رابطه وجود دارد امّا نشانههای OCD و مذهبی بودن با یکدیگر مرتبط نیستند. بهعلاوه لوییس و جوزف ، و مالتبی ؛ بین میزان شرکت در مراسم کلیسا و صفات وسواسی رابطه مثبت و معنادار گزارش نمودند. به عقیده مالتبی، در افراد مسیحی درک از مذهب به عنوان مجموعهای از قوانین و اعمال و آیینها ممکن است دلالتهای مهمی در خصوص رابطه میان مذهبی بودن و صفات وسواسی همچون پایبندی به قوائد و نیز سرسختی داشته باشد.
و بالاخره اینکه استفاده از زیرگروههای ناهمسان OCD در پژوهشهای مربوطه را میتوان به عنوان یکی دیگر از منابع ناهماهنگی در این خصوص برشمرد. به عنوان مثال، هیگینز و همکاران ، رافیل و همکاران ، استکتی و همکاران و تگ و اولوگ ، همگی از نمونههای مبتلا به OCD با زیرگروههای ناهمسان از نشانههای OCD استفاده نمودهاند. بررسیها نشان میدهند که زیرگروههای مختلف OCD ؛مثلاً وسواس فکری، آلودگی، تقارن و غیره در ابعاد و یا خوشههای متفاوتی از نشانگان قرار میگیرند. با وجودی که این مطالعات نتایج متفاوتی گزارش نمودهاند امّا تفاوتهای موجود میان زیرگروههای OCD نباید بیاهمیت انگاشته شوند. این موضوع حاکی از لزوم انجام بررسیهای بیشتر با استفاده از زیرگروههای یکسان OCD است.
منبع
کاویانی،سارا(1389)، رابطه وسواس مذهبی ـ اخلاقی با نشانههاي وسواس فکری ـ عملی سبکهای شناختی مرتبط با وسواس فکری ـ عملی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،مركز آموزشهاي نيمهحضوري و تخصصي آزاد دانشگاه علامه طباطبايي
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید