رابطه متقابل خودکنترلی با ابعاد دیگر شخصیت

خودکنترلی، توانایی مهمی است که با ابعاد مهم دیگری از شخصیت، پیوند دارد. بخشی از این ابعاد مرتبط با قدرت خودکنترلی در افراد بررسی می‌شود:

الف) خودارزشمندی و عزت نفس

میزان خودکنترلی به عوامل ارزشمندی همچون خشنودی از زندگی، علاقه به خود،و خودارزشمندی مرتبط است و به­صورت مجموعه ای از گرایشها تعریف شده که نگرش ها و رفتارهای خود فرد را ارزیابی، مدیریت و کنترل می­کند و هرچه این گرایش‌ها در سطوح بالاتری در فرد درونی شده باشند، خودکنترلی بیشتری خواهد داشت.

ب)خودپنداره

خودپنداره، قضاوت افراد در خصوص توانایی ها و یا ارزش خود ؛ خواه کلی و عمومی و خواه در حوزه های خاص  است . خودپنداره را مجموعه منظمی از نگرشها و تصورات فرد درباره خودش که به فرد انسجام می­بخشد و به ارزیابی فرد از خودش کمک می­کند نیز تعریف کرده اند. لذا می‌توان جهت خودپنداره فرد را با جهت و میزان خودکنترلی وی همسو انتظار داشت.

ج)خویشتن‌پنداری اجتماعی

خویشتن پنداری اجتماعی بر اساس طرز تلقی فرد از تصور دیگران درباره خودش است. این طرز تلقی بستگی به حرف و عمل دیگران دارد معمولاً این خویشتن پنداری را تصور آیینه وارمی­گویند. از آنجایی که خود پنداری اجتماعی از تعاملات اجتماعی مشتق می­شود این­که این پندارها مناسب باشد یا نامناسب بستگی به خصوصیات افراد گروه اجتماعی دارد. بنابراین گروه اجتماعی می­تواند خودپنداری عضوی را در جهت مناسبی جهت دهد. میزان تاثیر خودپنداری اجتماعی  بر رفتار بیشتر بستگی دارد به میزان اهمیتی که فرد در آن موقع به عقیده دیگران می­دهد و نیز آنچه که درآن لحظه از زندگی برای فرد مهم و حیاتی شمرده می­شود و فرد بیشتر تحت تاثیر آن است. هرچه فرد خویشتن‌پنداری اجتماعی مناسب‌تری داشته باشد در ارتباط و تعامل با دیگران از میزان بیشتری از خودکنترلی مثبت خود کمک می‌گیرد.

د)مهارت‌های اجتماعی

هارتر،به نقل از اوکومورا و اوسوی،معتقد است کودکانی که مهارتهای اجتماعی مناسب‌تری را کسب کرده‌اند از توانایی خودکنترلی بالاتری بهره‌مند می‌شوند و متقابلا  خودکنترلی مثبت می­تواند موجب احساس رضایت و خودازشمندی کلی شود و بر مهارتهای اجتماعی تاثیر بگذارد.

و)سبک‌های دلبستگی

ازنظر کاپلان احتمالا خودکنترلی منفی از شرایطی ناشی می­شود که در آن شرایط، کودک نمی­تواند تصورش را نسبت به خود بیان کند. بنابراین، در چنین شرایطی مستعد انجام رفتارهای نامطلوب می­شود و یکی از موقعیتهایی که باعث ایجاد چنین شرایطی می­شود، رفتار والدین و از آن جمله، طرد شدن از طرف والدین است.پژوهشهای بسیاری نشان داده‌اند که کیفیت مثبت روابط عاطفی والدین با فرزندان؛ازکودکی تا جوانی در شکل گیری خودکنترلی مناسب آنان تاثیر ارزشمندی دارد. تاب؛ نشان داد که میان خودکنترلی والدین و فرزندان رابطه مثبتی وجود دارد. همچنین عدم همانندی میان خودکنترلی والدین
به گونه منفی با خودکنترلی فرزند مرتبط بود.رابطه نامطلوب میان والدین و فرزندان تاثیر منفی بر رشد خودکنترلی دارد. سبک دلبستگی عامل مهمی درخودکنترلی شناخته شده است. پژوهش هانشان می دهند که دلبستگی اضطرابی با باورهای منفی درباره خود و دیگران و خویشتن‌نگهداری ضعیف مرتبط است، درمقابل دلبستگی اجتنابی با خودانگاره مثبت و انتظارات منفی درباره دیگران و تمایل نداشتن به کنترل‌گری در ارتباط با آنان مشخص شده است. ازطرفی، دلبستگی ایمن با باورهای مثبت بیشتر درباره خود و کنترل‌گری بالاست.ورچون، دامن وبوریس ،نشان دادند که خودکنترلی کلی با کیفیت دلبستگی به مادر مرتبط است.این پژوهشگران معتقدند باتوجه به نظریه دلبستگی، افراد دلبسته ایمن نسبت به افراد دلبسته ناایمن به­علت تجربه های متقابل اجتماعی اولیه شان، خودکنترلی بهتری دارند.

منبع کنترل

مفهوم منبع كنترل به­عنوان يك سازه روانشناختي توسط جوليان راتر به شكل رسمي از دهه 1960 مورد توجه قرار گرفت و به خصوصيتي گفته مي­شود كه بر اساس آن افراد احساس مي­كنند تا چه حد بر روي موقعيتها توان كنترل دارند. لیندستورم و روسوال، در پژوهش خود روی بیست وهشت نفر از مجرمین با سابقه بیش از پنج بار ارتکاب جرم اعلام کردند که افراد داراي منبع كنترلي دروني باور دارند كه كارآمدي، تدبير، سخت­كوشي، احتياط و مسئوليت‌پذيري به پيامدهاي مثبت خواهد انجاميد و رفتارشان نقش مهمي در افزايش برون داده‌هاي خوب و كاهش برون داده‌‌هاي بد دارد، لذا در اغلب شرایط، این افراد نمره خودکنترلی بالایی کسب می‌کنند، درحالی­که  اشخاصي كه منبع كنترل بيروني دارند رويدادهاي مثبت يا منفي را پيامدهاي رفتار خود نمي­دانند، بلكه آن را به شانس و سرنوشت، نفوذ افراد قدرتمند و عوامل محيطي ناشناخته مهارناشدني نسبت مي­دهند، در نتيجه بر اين باورند كه برون داده‌اي، بد يا خوب به رفتارهاي آنها نسبت نداشته و از كنترل آنها خارج است لذا احساس ضرورت کمتری برای خویشتن‌کنترلی دارند.

خودکنترلی والدین

مانیس، معتقد است که میزان خودکنترلی کودک با میزان خودکنترلی که والدین برای کودک خود تعیین می­کنند همبستگی نزدیک دارد. انتظارات والدین نوعی تکیه گاه است که بر روی آن خودکنترلی کودک به­طور نامطمئن و لرزان پایه گذاری می­شود. اگر این انتظارات و توقعات منطقی باشند، می­توانند به­عنوان عامل محرک در رشد و پیشرفت شخصیت و اعتماد بنفس کودک مورد استفاده قرار گیرند و اگر غیرمنطقی بوده و حالت منفی داشته باشند می­توانند سبب شکست و آسیب پذیری اعتماد بنفس و در نهایت خودکنترلی ضعیف کودک شوند . کوپراسمیت ، سه وضعیت زیر را منجر به بالا رفتن خودکنترلی فرد می ‌داند:

  • گرم بودن والدین بطوری­که که کودک احساس صمیمیت کرده و نیز احساس کند که دیگران او را فردی با ارزش می‌دانند.
  • رفتار احترام آمیز، بطوریکه نظرات کودک مورد توجه قرار گیرد و کودک در خانواده موقعیتی آزادمنشانه و معقول داشته باشد.
  • حدود مشخص و روشن، بطوری­که کودک بتواند از طریق انتظارات و خواسته های والدینش نسبت به دستیابی به موفقیت، درک کند که والدینش به آنچه برایش رخ می­دهد واقف اند و هر زمان لازم باشد می‌توانند اوضاع را کنترل کنند.

همبستگی شخصیت کودک و والدین

به طور کلی اطفالی که دارای خودکنترلی قوی هستند والدینی دارند که آنها نیز از این خصوصیت بهره مند هستند.  این نوع والدین از جهت هیجانی دارای ثبات بوده و در مراقبت از اطفال خود جدی و دقیق می­باشند. پدر و مادر این­گونه کودکان، روابط صحیح و مناسبی با یک­دیگر داشته نقش هر یک مشخص و معلوم است. مادران این اطفال توانایی زیادی در پذیرش آنان داشته و این کیفیت را از طریق محبت، نزدیکی و مهربانی ظاهر می­کنند. در مقابل مادران کودکانی که دارای مفهوم فردی ضعیف هستند تمایل بیشتری برای جدایی از اطفال خود نشان می­دهند،کودکان خودرا مزاحم تلقی کرده وحالات هیجانی و عاطفی آنها نسبت به کودکانشان همراه با خصومت است، ووالدین کودکانی که دارای خودکنترلی درون‌فردی ضعیف هستند تاکید بیشتری بر روی  معیارهای فشار وخودرایی دارند و از میزان کمتری توانایی کنترل‌گری در ارتباط با دیگران استفاده می‌کنند .

هوش هیجانی

داشتن هوش هیجانی بالا یکی از ویژگیهای بارز افرادی است که در زندگی خود موفقند و می­توانند تاثیرات مثبت و به­سزایی بر دیگران داشته باشند. خویشتنداری یکی از مشخصات بارزچنین افرادی است. ايستادگي در برابر ميل و هوس، ريشه همه مقاومتهاي احساسي براي کنترل نفس است. درحوزه هیجانات به کسی که قادربه رهبری هیجانها وامیال گذرا وبه تاخیر انداختن بروزهیجانها وتسلط برنفس است، خویشتندار گفته می­شود.از بعد رفتاری فرد خویشتندار کسی است که توانایی تعدیل و کنترل اعمال خود به­گونه‌ای متناسب با شرایط مکانی و زمانی را داشته باشد و بتواند با عادتهای مخرب خود مقابله کند و آنها را تغییر دهد و نیز خواسته های خود را به تاخیر بیندازد.

به ویژه وقتی فرد در یک چالش قرار دارد و درگیر یک یا چند هیجان است، ممکن است آگاهانه یا از روی ناآگاهی برای فرار از این شرایط نا خوشایند به ارضاء امیال گذرا و زودگذر خود بپردازد و تسلیم عادتهای زیانبار خود شود. مرور کردن خاطرات مربوط به لذتهای زودگذر و خیال پردازی نیز از موارد دیگری است که ممکن است به ارضای دوباره این عادات و امیال منجر شود. خويشتنداري و به تاخير انداختن ارضاي خواسته ها براي رسيدن به هدف، جوهره اساسي کنترل عاطفي خويشتن ، يعني توانايي پس زدن ميل و هوس در راه خدمت به هدف، خواه اين هدف راه اندازي نوعي کسب و کار باشد، خواه حل يک معادله جبري يا دستيابي به يک جام قهرمانی.

افراد خویشتندار، اعتماد به­نفس بالا و احساس خوبی نسبت به خود دارند، از نظر اجتماعي با کفايت، شايسته، کارامد، متکي به­نفس و توانا هستند و با مشکلات زندگي دست و پنجه نرم می­کنند. آنها تحت فشارهاي روحي کمتر دچار دستپاچگي، ترس و عقب نشيني مي­شوند. ناملايمات را با آغوش باز به مبارزه مي­خوانند و در هنگام بروز مشکلات هرگز تسليم آنها نمي­شوند و به رويارويي با آنها مي­پردازند و قادر هستند براي رسيدن به اهداف خود، خشنودي و رضايت خاطر خود را به تعويق بيندازند و توانایی کمک به دیگران را در شرایط دشوار دارند. اما افرادی که در مقابل امیال خود، خویشتندار نیستند، اغلب خود را افرادي بي ارزش و بی لیاقت مي­دانند و در هنگام مواجهه با فشارهاي روحي خود را مي­بازند و عقب نشيني مي­کنند و از عدم کفايت و شايستگي خود ناراضی هستند.

منبع

عاصمی،زهرا(1394)، اثربخشی برنامه مداخله‌ای کودکان طلاق بر بهبود راهبردهای خودکنترلی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0